_
بخوانیم باهم دعای فرج را 🤲🏻✨
#اللهمعجللولیکالفرج🌸🌿
«🍃@hazraate_eshgh»
『 حضرتعشق 』🇵🇸
『 ✨| #یکآیه 』 وَإِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ و پروردگار تو عزیز و رحیـم است❤️...
『 ✨| #یکآیه 』
❲ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ ❳
پروردگارا ! به آنچه از خیر بر من نازل میکنی، نیازمندم✨🌻
قصص²⁴
«🍃@hazraate_eshgh»
『 حضرتعشق 』🇵🇸
『 #احکام 』 ‼️ جشن گرفتن برای میلاد حضرت عیسی (علیه السلام) 🔷 س ۸۴۷۰: بعضی از مسلمانان عیدهای مسیحی
『 #احکام 』
‼️ رعایت نکردن آرامش بدن در هنگام سجده از روی سهو
🔷 اگر پیش از رسیدن پیشانی به زمین و آرام گرفتن بدن، سهواً ذکر سجده را بگوید و در حال سجده متوجه شود، باید دوباره در حال آرامش بدن، ذکر را بگوید.
📕منبع: رساله نماز و روزه، مسأله ۲۴۹
«🍃@hazraate_eshgh»
هدایت شده از ریحانه
🖼 لوح | سوغات فرنگ
✏️ حضرت آیتالله خامنهای: «رضا خان قلدر وقتی خواست از غرب برای ما سوغات بیاورد، اولین چیزی که آورد، عبارت از لباس و رفع حجاب بود؛ آن هم با زور سر نیزه و همان قلدریِ قزّاقیِ خودش! چیزی را که برای این ملت لازم بود، نیاوردند. علم که نیامد، تجربه که نیامد، جِدّ و جهد و کوشش که نیامد، خطرپذیری که نیامد، آنچه را هم که آوردند، بیدریغ قبول کردند. گفتند چون غربی است، باید قبول کرد. برای یک کشور، این حالت بزرگترین سمّ مهلک است.» ۱۳۸۰/۰۲/۱۲
🗓 ۱۷ دیماه، سالروز تصویب قانون استعماری کشف حجاب در سال ۱۳۱۴
❤️ @khamenei_reyhaneh
_
بخوانیم باهم دعای فرج را 🤲🏻✨
#اللهمعجللولیکالفرج🌸🌿
«🍃@hazraate_eshgh»
『 ❤️| #خداوندتبارکوتعالی 』
هـرجـــا نــوشــتــم خـــدا …
«🍃@hazraate_eshgh»
『 حضرتعشق 』🇵🇸
『📚 | #معرفیکتاب 』 • نامکتاب : دا • نام نویسنده : سیده زهرا حسینی • انتشارات : سوره مهر ~این کتاب
『📚 | #معرفیکتاب 』
• نامکتاب : شنود
• نام نویسنده : گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی
• انتشارات: ابراهیم هادی
کتاب شنود هم حاصل مصاحبه نویسنده کتاب با یک مامور امنیتی است که ده روزی را به خاطر بیماری مننژیت در بیمارستان بستری بوده است . در این ده روز به دفعات روح از جسمش جدا شده و به سیر در عالم معنا می پرداخته است ( به این حالت جدا شدن روح از جسم ، تجربه نزدیک به مرگ می گویند ) و در هریک از این تجربه های نزدیک به مرگ ،دیده ها و شنیده هایی که کاملا با آیات و روایات هم خوانی و مطابقت دارند .
• قسمتی از کتاب 📖 : سينه ام سنگين بود. توجه من از آن نقطه نوراني به پايين پايم در همان اتاق کوچک جلب شد. يكباره ديدم پيرمردي بسيار نوراني و مهربان كه نمي توانم زيبايي چهره و محبتش را وصف كنم، با فاصله کمي روي سينه ام نشسته! با مهرباني به من لبخند زد و گفت: من بيايي؟ آمده ام جان تو را بگيرم، آماده هستي؟ به خودم قوت قلب دادم و گفتم: بد نيست همراهش بروم. من که در زندگي خيلي کارهاي مهم و خوب کرده ام و آدم خيلي خوبي بودم. براي همين دستانم را به سمت حضرت عزرائيل بلند کردم تا مرا همراهش ببرد. به خودم اعتماد داشتم و مطمئن بودم به بهشت خواهم رفت! از لحظه تولد تا زمان ورود به اين اتاق بيمارستان در مقابلم ظاهر شد. آن هم با تمام جزئيات! آنجا تكلمي صورت نمي گرفت. حرفي رد و بدل نمي شد، اما تمام سؤالات من به طور كامل جواب داده مي شد. من نتيجه تمام كارهايم را در همان لحظه ديدم و مرور کردم!
- سایت کتاب خوب و فراکتاب -
📣توصیه میشود به دلیل سانسور زیاد در کتاب، صوت آن گوش داده شود
«🍃@hazraate_eshgh»