eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
309 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌺رمـــان .. 🌺🍃 قسمت 👈🏻راوی : فاطمه چشم باز کردم😕 اما چه چشم بازکردنی . در اتاقمان بودم اتاقی که بوی علی را میداد😭.تا جا داشت ریه هایم را از عطرش پر کردم💖.بغض به گلویم چنگ انداخت چشم هایم میسوخت😖. علی کجا بود؟ ساعت چند است؟ به ساعت دیواری که عکس منو علی بک گراندش بود نگاه کردم⏰. تصویر زیبایش جلوی چشمانم نقش بست . علی باچشم های عسلی روشنش که به رنگ خورشید بود☀️ به لنز دوربین خیره شده بود📸 و میخندید😁 ریش های قهوه ایش جلوی نور افتاب به بوری میزد ✨. چشم های من میدرخشید🤩 و ازته دل لبخند به لب داشتم☺️. یادم است آن روز شیرین را که هردویمان از بس خندیده بودیم اشک از چشممان می آمد😂. در باغ ننه گلرو بودیم همه فامیل جمع بودند وبرای ازدواج ما جشن گرفته بودند🎊. علی میگفت : -نگا نگا حاج خانوم مارو .خانومم اینطور میخندی به فکر قلب ضعیف ماهم باشا یهو دیدی پس افتادم موندم رو دستتا.😅 -عه علیییییی!!😔 -جان علی!😍 -اینطوری نگو دیگه ان شاءلله همیشه سایت رو سرم باشه.😢 وتنها یک لبخند معنی دار 😊حواله قلب پر تپشم کرد که آن روز معنی اش را نفهمیدم... ساعت ۲/۴۵ دقیقه ظهر بود و علی هنوز نیامده بود . مانند دیوانه ها سرمی که به دستم وصل بود را بیرون کشیدم و خون از آن جاری شد .چادرم را سَرم کردم به قصد رفتن به خانه باباحسین🏠. در اتاق را که باز کردم یک جمعیت سیاه پوش را دیدم که با دیدن من بغضشان تبدیل به شیون شد😭. زینب به سر و صورت خود میزد٬ مامان ملیحه به سمت من می آمد و من به سمت اتاق ها دویدم ٬ در هارا یکی یکی باز میکردم و نام علی را دیوانه وار فریاد میزدم😭 . جمعیت از صدای گریه های من منفجر شد . زینب غش کرد و مامان ملیحه روی زمین افتاد خانم ها دورشان جمع شده بودند و من تنها می لرزیدم حتی اشک هم نمی ریختم😔. سریع به طبقه پایین دویدم باباحسین جلوی در باچند مرد صحبت می کرد جلو رفتم و پرسیدم -باباجون سلام ، اینجا چه خبره؟ علی کجاست؟اخه دیر کرده نگرانش شدم زود از سرکار میومد..😔 و حرفم نیمه ماند که باباحسین چادرم را چنگ زد و مهدیس را صدا زد از او خواست مرا به بالا ببرد. بالا رفتم جلوی زینب آمدم آخر او خیلی راستگو بود .از او پرسیدم -زینب علی کجاست؟داداشت کجاست؟چرا همه اینطور باهام برخورد میکنن چیزی شده؟😣 زینب فقط نگاهم میکرد گفت : -گوشتو بیار جلو سرم را به او نزدیک کردم و دست هایم را ستون بدنم قرار دادم و می لرزیدم و می لرزیدم.. -فاطمه بی علی شدی خواهرکم علیت رفت پیش بی بی✨🕊 تمام بدنم یخ بست نه نه باورم نمیشد علی من نه ٬ خداااا نههههه....😭 دست هایم به صورتم شلاق میزد. چادرم از سرم افتاده بود به فرش چنگ میزدم و علی را فریاد صدا میزدم ٬ خانم ها میخواستند مرا کنترل کنند اما مگر قلبم آرام میگرفت💔 _علیییی کجایی علییی اینا چی میگن علی؟شوخیه نه؟ از همون شوخیای بی مزه؟اررررررههههه اما خیلی بی مزست حالم داره بهم میخوره بیا منو ببر کجایی علی کجایی فاطمت داره می میره کجایی تازه داماد ٬ چطوری عروستو تنها گذاشتی؟ چطوررررررر؟💔😭 سرم گیج رفت و در اغوش کسی افتادم .. با آب پاشیدن کسی چشم های سوزانم را باز کردم ، با سختی بلند شدم همه را کنار زدم به سمت در بسته رفتم هرچه دستگیره را می فشردم باز نمیشد قفل بود از ترس من که از پله هانیفتم. به در میکوبیدم مادر و زینب به سمتم آمده بودند و می خواستند دست هایم را مهار کنند که با بالا اوردن دستم محکم به صورتم برخورد کرد و لحظه ای نفسم رفت به در میزدم با سر به در میکوبیدم از سرم خون میامد من علیم را میخواستم به من میدادند ارام میشدم😢 ٬تمام خانه به لرزه افتاده بود صدای بوم بوم در در کل ساختمان میپیچید. آنقدر از سرم خون امد که مامان ملیحه جیغ کشید😱 و صدای یاحسین نوازش گوشم شد....💚 🍃🌺ادامه دارد... ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌸✨تۅصیہ رهبر انقلاب براےِ دفع بلا✨🌸 🍃دعاےِ هفتمْ صحیفہ سجادیـ💚ــہ🍃 💖✨یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ. 💖✨ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ. 💖✨ فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ. 💖✨أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ 💖✨وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بی‌مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ. 💖✨ وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی. 💖✨فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. 💖✨فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی‏ مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً. 💖✨ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک. 💖✨ فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بی‌یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بی‌ذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. دِلچَسب تریـــن زمْزمہ ایـ😍ــنجا صلۅات اَست 💚🍃✨🌱👇 @hazraate_eshgh
『بہ‌ نامِ خاݪق چشماݩ مَھدی؏✨💖🌿』
از ازل تابیدھ برجان من انوارالحسینــ✨ باسلام از دور هستم جزء زوارالحسینــ🌿 اینڪھ این سینھ میڪوبد براے ڪربلا نام آن قلبست،نام دیگرش دارالحسینــ♥️ ✋🏻💚 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
▒ قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَىٰ ▒ فرمود: نترسید..! که من با شما هستم، [همه چیز را] می‌شنوم و می‌بینم! طه |۴۶ 🍂 ✦┈┈••✾•🦋•✾••┈┈✦ 『‌ @hazraate_eshgh
🎊 امام حسن عسکری (ع) فرمودند: 🎊 💖 بالای دو خصلت چیزی نیست: 💖 💖ایـمان بهـ خـدا و سود رسانـدن به برادران.💖 [تحف‌العقول‌،ص۵۲۰] 🎊💖 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌸 بر عسکری 🍃🌼 آن نور ولایت صلواتـ💚 🍃🌸 برآن گل 🍃🌼 گلزار رسالت صلواتـ💚 🍃🌸 خواهی که 🍃🌼 خدا گناه تو عفوکند💚 🍃🌸 بفرست برآن 🍃🌼 روح کرامت صلواتـ💚 🍃🌸 اَللّهمّ صلِّ علی محَمّد 🍃🌼 وآل مُحَمَّد وَعجِّّل فرجهُمـ💚 ✨💖ولادت امام حسن عسکری ✨💖علیه السلام بر شما مبارکــــ🎊🎉 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
﴿••🕊️🎊••﴾ حضرت‌هـادی و حضرت‌عسکری علیهم‌السلام در همان شهر سامـرا، که در واقع مثل یک پادگان بـود، یک شهر بزرگِ آن‌چنـانی نبود؛ پایتخت نوبنیادی بود که «سُرّ من رأی»؛ سران و اعیان و رجالِ حکومت و به قدری از مردم عادی که حوایج روزمره را برطرف کنند، در آن جمع شده بودند، توانسته بودند این همه ارتباطات را با سرتاسر دنیای اسلام تنظیم کنند. [۱۳۸۲/۲/۲۰ -رهبر انقلاب] ﴿🌸﴾ ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش ↓🎊🌸🎊↓ @hazraate_eshgh
🍃 روز های آخر مۍگفٺ : خدایا مݩ رۅ مثݪ گوسفند براۍ فاطمیوݩ قربانے کݩ تا بچه‌هاۍ فاطمیوݩ ساݪم بمونن..😍💚 شهیدمصطفی‌صدرزاده🕊✨ ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌿•••| 〖میگفت: شهادت "هدف" نیست هدف‌‌اینہ‌ڪہ‌عَلَمِ‌‌اسلام‌ُاسمِ‌ امآم‌زمان‌(عج)روببرید‌بالا حالا‌اگہ‌وسطِ‌‌این‌‌راه‌‌شہیدشدید "فداے‌سرِ‌اسلام" :)! ♥️〗 ✨✌️🏻 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🍃🌼🍃🌼🍃 از پیامبر اکرم (ص) آمده که فرمود: ساکنین زمین و آسمان از حکومت او راضی خواهند بود و اموال را به طور صحاح میان مردم تقسیم می‌کند. مردی پرسید: صحاح یعنی چه؟ فرمود: یعنی به طور مساوی. 🍃🌼🍃🌼🍃 °•[‌ (بحارالانوار: ۸۱/۵۱) جمع آوری شده در کتاب مکیال المکارم ]•° 💌 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
...🌱 میگه‌ڪه مردن‌حقِ‌من‌نیست...؛ باید بشم...!!😌 +صحیح؛ولےنما‌ز‌ِصبحےڪہ نمیخونۍُڪجاےدلم‌‌بزارم رفیق... )؛✨ ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت ساعت۶/۴۰دقیقه عصر است🕰. دوباره به اتاقمان برگشتم ٬ اما اینبار با سری زخمی🤕 نه بهتر است بگویم با دلی زخمی💔٬ اما مگر خودم رضایت ندادم؟ مگر تمام این جمع گریان رضایت ندادند؟پس این شیون و زاری برای چه بود؟علی من نمرده است شده است آری شهید... 🕊 یادم است آن روز را... -اخه فاطمم چرا اینطور میکنی ؟😢 _......... -حرف نمیزنی دیگه خانومی هان؟ -علی بسه چی داری میگی؟ما تازه یه ساله ازدواج کردیم من نمیخوام...😞 -تروخدا گریه نکن جان علی گریه نکن عزیزم🌸 -علییی تروخدا نرووو ازت خواهش میکنم نرو من نمیتونم من می میرم بخدا می میرم ؛ اصلا تو که میخواستی بری چرا ازدواج کردی این دل منم عاشق کردی هان؟چرااااا؟ دست هایش را دور شانه های لرزانم گره زد و آرام درگوشم زمزمه کرد....‌ -بخاطر بی بی زینب (س) فاطمم به خاطر حرمت شیعه و حفظ انسانیت عزیزکم -ولم کن علی یعنی هیچکس جز تو نمیتونه مدافع اینا باشه؟ببین علی ادما‌‌‌.‌.‌‌‌. حرفم نصفه ماند و چشم های علی به سرخی زد اشک حلقه شده اش وجودم را لرزاند..😭 -فاطمه خانومم فکر نمی کردم اینو بگی عزیز ٬ یادت نرفته شرط ازدواجت با من چی بود؟تو علی باش تا فاطمت باشم؟فراموش کردی؟ -وای علی نکنه تو فکر میکنی من دلم با بی بی نیست؟بقرآن قسم هسسست فقط ٬فقط ... -فقط چی فاطمه؟ -فقط دوست دارم... ‌شانه های علی من لرزید بغض مردانه اش سرباز کرد و پریشانم کرد. کنارش نشستم دست های قویش را گرفتم سرش را که بالا آورد نفسم رفت چشمانش کاسه خون بود انگار او هم بر سر این دوراهی مانده دوراهی من یا شهادت...🕊 به یاد آن روزها اشکانم 😢جاری میشود و دستانم میلرزد😭 دوباره این سرم لعنتی را به من وصل کردند .. جان بیرون رفتن نداشتم به من گفته بودند پیکر وجودم در مرز مانده و آن پست فطرت ها درقبالش هزینه سنگینی میخواهند..😭 خدا لعنتشان کند😡 آلبوم خاطرات جلوی چشمانم آمد آن را برداشتم و ورق زدم✨ 🌺🍃ادامه دارد... نویسنده: نهال سلطانی ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌸✨تۅصیہ رهبر انقلاب براےِ دفع بلا✨🌸 🍃دعاےِ هفتمْ صحیفہ سجادیـ💚ــہ🍃 💖✨یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ. 💖✨ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ. 💖✨ فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ. 💖✨أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ 💖✨وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بی‌مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ. 💖✨ وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی. 💖✨فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. 💖✨فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی‏ مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً. 💖✨ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک. 💖✨ فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بی‌یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بی‌ذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. دِلچَسب تریـــن زمْزمہ ایـ😍ــنجا صلۅات اَست 💚🍃✨🌱👇 @hazraate_eshgh
بسم‌رب‌المهدی‌جاݩ✨💙🌿
جز حسين ڪیست‼️ ڪه در سایہ ے مِهرش برویمـــ✨🤩 رحمتِ اوست ڪه... هر لحظہ پناهِ من و توست...🌙♥️ 🍃💚 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌻 { وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ } 🌻 •| و ﺭﺣﻤﺘﻢ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ |• @hazraate_eshgh 🕊
حضرت علـ💕ـی (ع) فرمودند: هـشدار! هـشدار! به خـدا سوگـند! خـداوند چنان پرده پوشی کرده که می‌پنداری تو را بخشیده است. 🕊️💕 🌸[نهج‌البلاغه،حکمت۳۰]🌸 ______________ دل چَسب تریـــن زمزمہ اینجا صلوات اَست 💕🌸🌻 @hazraate_eshgh
•• جزبه‌دیدارِحریمت‌ دگرم‌مرهم‌نیست هیچڪس‌غیرِشما بردلِ‌من‌محرم‌نیسٺ♡! ✨🌱 🧡 . . ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌿💛🌿💛🌿 از پیامبر اکرم (ص)💛 آمده که فرمود: مهدی از فرزندان من است،🍃 نام او نام من و کنیه اش کنیه من است،🍃 شبیه ترین مردم از لحاظ خَلق و خُلق به من است،🍃 او را غیبت و حیرتی است که در آن امت ها گمراه می‌شوند،🥀 سپس او مانند ستاره ای درخشان خواهد زمین را از قسط و عدل پر می‌کند چنان که از ستم و ظلم پر شده باشد.✨🌷 🌿💛🌿💛🌿 °•{ کمال‌الدین: ۲۸۶/۱ جمع آوری شده در کتاب مکیال المکارم }•° 💌 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
.•°💜°•. ای‌آنـکه جز درگاهت گریزگاهی نیستـ🌸 ای‌آنـکه غیر لطفت پناهی نیستـ🌿 ای‌آنـکه به جز تو مقصد و مقصودی نیستـ✨ [جوشن‌کبیر] ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
• زمانے معناۍ اربااربا را💔 دانستم ڪه... مادرت تڪہ استخوانهایت را ڪنار هم میگذاشت😞💙 تا تو را درست ڪند گاهے هم کم مے آمد😭 و آرام زیرِ لب میخواند : امان از دلِ زینب😭✋ ✨🌿💚 ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌺🍃رمـــان .. 🌺🍃 قسمت -مامان تروخدا اومدن دلخور رفتار نکنی باشه؟😓 -فاطمه برو اونور ٬اصلا چرا هی به من میگی به باباجونت بگو!😐 -اخه من نمیدونم چرا شما اینطور میکنید بخدا علی پسر خوبیه اصلا خودتون اینو گفتید پس چرا.. -فاطمه بسه تو نمیدونی بابات از این بسیجیای مفت خور بدش میاد؟ بابات از قماش اینا متنفره حالا بیاد دخترشو بده به اینا که تو بقچه بپیچنش و خونه نشین بشه؟ آخه دختر خیره سر ...‌ تو تازه عمومیت تموم شده به راحتی میتونی بورسیه بشی آمریکا با اشکان پس چرا میخوای زتدگیتو تباه کنی بااین یقه آخوندیای ریشو؟؟؟؟؟؟😠 با حرف های مادرم تمام جسمم گر 😢😞گرفت ٬ بغض به گلویم چنگ انداخت و اشک از چشمانم جاری شد 😭 ، آرزو کردم کاش خانواده ام کمی مرا درک میکردند و آنقدر به فکر این مسائل و عقیده های اشتباهشان نبودند.😪 تمام وجودم به آتش بود که پدرم هم آمد و من لحظه را غنیمت شمردم و بغضم سر باز کرد..😭 -آخه مادر من شما میدونی اون اشکان چطور پسریه که سنگشو به سینه میزنی ؟روزی هزارتا دوست دختر عوض میکنه معلوم نیست تو اون خونه خراب شده مجردیش چه غلطایی میکنه و چه شبایی که یگانه میگفت مست میومده خونه حالا من برم با چنین آدم دائم والخمری ازدواج کنمو خودمو بدبخت کنم؟نه مامان من مررررد میخوام نه یه هوس باز که هرروز با یکیه٬من کسیو میخوام که سنگ صبورم باشه ٬بتونم بهش تکیه کنم نه مست از تو خیابون و پارتی های شبونه جمعش کنم مامان!من علیو میخوام مامان .من علیو میخوام بابا بخدا ببینیدش عاشقش می شید بخدا..😫 -خانوم تمومش کن.😠 پدرم رو به سمت من برگشت و با انگشت اشاره مرا مخاطب قرار داد و همانطور خشم و کینه از چشمانش سرازیر بود😡 -ببین فاطمه اگه بخوای با این پسره ریشو ازدواج کنی😠✋ اولا از ارثم محرومت میکنم ٬ دوما حق نداری پاتو تو این خونه بزاری ، این حرف آخرمه... پدر پشتش را به من کرد و دست هایش در هوا می لرزید.😠 -دیگه دختر من نیستی...😞 دنیا بر سرم آوار شد😓 آخر اینهمه بی رحمی؟آنها میخواستند مرا به زور وادار به وسیله شدن هوس های یک مرد که چه بگویم یک عوضیه پست فطرت بکنند ؟مگر پدر و مادر نیستند ؟ چرا فکر میکنند لذت زندگی در آمریکا🇺🇸 با انتظار تک دخترشان نشسته؟آخر من چه گناهی کرده ام خداااااا.😭 مادر به طبقه بالا رفت و پدر روی کاناپه نشست .نیم ساعت دیگر میرسیدند و این وضعیت من بود.😪 زنگ در به صدا درآمد ٬ تپش قلب منم 💔همراه آن پرصدا شد.پدر و مادر با نفرت به جلوی در میرفتند و من به آشپز خانه. چادر نداشتم آن روسری هم به زور گذاشتند روی سرم بماند. خانواده من ضد دین و مذهب بودند و فقط میگفتند زندگی لذت است.. صداهایی از اتاق نشیمن می آمد و بعد آن سکوت مادرم که با اکراه نامم را صدا زد😕 و درخواست چایی خواستگاری کرد ٬ همان چایی خواستگاری معروف که دختر ها باهزار شادی میاورند اما من در دلم غوغا بود. چایی هارا☕️☕️ ریختم خوب نشدند چون چایی ریختن بلد نبودم همیشه مستخدممان خاتون این کار را انجام میداد .چایی هارا در سینی گذاشتم و لرزان لرزان به سمت هال رفتم. -سلام ٬ اِم..خوش آمدید -سلام عروس گلم ٬ ماشاءلله چه خاانومی هستی شما گل دخترم😊 از لحن زیبا و دلنشین خانوم نیایش راضی و خرسند بودم و بعد آن نیایش بزرگ با من طرف صحبت شد✨. -بله خانوم عروس ما هستند و انتخاب علی جانمان معلومه که عالی ان .ماشاءلله. -عروس خانوم خوشگل چایی هارو نمیدید به مهموناتون ؟🤔 این صدای خواهر علی بود که زینب نام داشت. لبخندی☺️😌 به او زدم و چایی ها را به ترتیب سن تعارف کردم به علی که رسیدم دستانم میلرزید و چایی سرپرم در سینی ریخت.😟 علی از حرکت ناشیانم لبخند شیرینی زد☺️ و من به دست و پاچلفتی بودن خودم لعنت فرستادم .استکان خیس را برداشت و با ملایمت تشکر کرد.🌼 نشستیمو کسی صحبت نکرد.😶 تا در آخر پدر علی سر صحبت را باز کرد من سرم گیج میرفت و فشارم افتاده بود. صداهارا واضح نمیشنیدم تا در آخر ساعت ۹ 🕘مهمان ها رفتند.🚶‍♂🚶‍♀ و نتیجه این شد یک عقد ساده برگزار شود و تمام. پدرم جهیزیه ای برای من نگرفت😒 تمامی وسایل لوکس و گران قیمتم در انباری خاک می خورد ولی پدرم اجازه نداد حتی یک سرویس از آنهارا ببرم .😐 لباس عقد و وسیله هارا هم با همراهی زینب خریدم و زینب از آن پس شد صمیمی ترین دوستم . علی هیچ اجباری در پوشیدن چادر برایم نگذاشته بود اما همیشه میگفت حجابم را شده با مانتو هم رعایت کنم‼️ نمیخواست به من سخت بگذرد یا فشاری بر من وارد شود☺️ . روزها میگذشت🌤 و من هرروز عاشق ترمی شدم وپدر و مادرم سرد تر😫 .ما یک صیغه محرمیت ۲ماهه خوانده بودیم. به عقد رسیمیمان یک ماه مانده بود که اتفاقی افتاد... 🌺🍃ادامه دارد... نویسنده: نهال سلطانی ______________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh
🌸✨تۅصیہ رهبر انقلاب براےِ دفع بلا✨🌸 🍃دعاےِ هفتمْ صحیفہ سجادیـ💚ــہ🍃 💖✨یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ. 💖✨ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ. 💖✨ فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ. 💖✨أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ 💖✨وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بی‌مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ. 💖✨ وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی. 💖✨فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. 💖✨فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی‏ مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً. 💖✨ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک. 💖✨ فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بی‌یا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بی‌ذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ. دِلچَسب تریـــن زمْزمہ ایـ😍ــنجا صلۅات اَست 💚🍃✨🌱👇 @hazraate_eshgh
بسم رب المهدی 🌸💚✨