eitaa logo
『 حضرت‌عشق 』🇵🇸
309 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
بسم‌رب‌المهدے🌿•• سربازان‌امام‌زمان (عج‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشـریف) ازهیچ‌چیزجزگناهان‌خویش‌نمی‌هراسند ッ♥️ -شهید‌آوینی🕊 بخون‌از‌ما🗒 『 @sharayet_hazraateeshgh313https://daigo.ir/secret/991098283 گَـــر سخـنی باشــد‌👆🏼…
مشاهده در ایتا
دانلود
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت ــ همین حالا دراز بکش.. از جات تکون بخوری بامن طرفی.! 😠☝️ لبه تخت نشستم. ــ گفتم دراز بکش..... 😡 کلافه نگاهش کردم و گفتم: ــ یه لحظه بشین. کارت دارم. اینقدر هم صداتو برای مهدیه بالا نبر.😒✋ لحظه ای سکوت کرد و آرام کنارم نشست. نمی دانستم چگونه باید به اوبگویم😭 در نبودش و در کنار تحمل این مشکل، چه زجری کشیده ام و حالا طفلم کجاست😭 ــ نمی خوای حرفتو بزنی؟😠 اشکم سرازیر شده بود😭 و سرم را نمی توانستم بالا بگیرم. صالح هم کلافه بود. ــ مهدیه جان... 😥خب ببخشید نخواستم سرت داد بزنم. خودت هم مقصری. رعایت نمی کنی. مگه استراحت نیستی؟😥 خب دختر خوب، بچه که نیستی لج نکن و دستور دکترت رو انجام بده. حالا اشکاتو پاک کن عزیزم. منو ببخش. قول میدم از این به بعد بهتر خودمو کنترل کنم.😒🙏 ــ صالح...😢 ــ جونم خانومم؟!😊 ــ اون روز که عمل داشتی...😢 ــ خب😊 ــ اون روز... 😭منم... بیمارستان بودم.😭 همه رفته بودن تشیع اون شهیدی که آوردن من تنها تو خونه بودم.😭 اون آقای مسئولتون تماس گرفت و گفت تو رو آوردن اینجا😭 و بقیه ی ماجرا را ریز به ریز برایش تعریف کردم. شانه هایم می لرزید و دستم را روی صورتم گذاشته بودم و بی وقفه گریه می کردم.😭 انگار غم و فشار وارده به قلبم را یک جا می خواستم سبک کنم. ــ خیلی سخت بود صالح جان.😭 تو اونجا روی تخت با یه دست بریده... منم این طرف روی تخت بی حال و تنها...😭 فقط خدا می دونه چه زجری کشیدم و چه مصیبتی رو تنهایی تحمل کردم. خجالت می کشیدم بیام پیشت وگرنه دل تو دلم نبود صالحم رو ببینم😭 می گفتم خدایا اگه حال بچه رو بپرسه چه جوابی بهش بدم؟😭 کاش می دونستی چی کشیدم صالح😭 دستش را حصار شانه های لرزانم کرد و مرا به آغوشش فشرد. صورتش خیس از اشک بود و لبش بسته به مهر سکوت. پیشانی ام رابوسید و آرام گفت: ــ فقط حلالم کن مهدیه... تو رو به جان حضرت زینب حلالم کن خانوم.😭☝️ تاچند روز کم حرف بود و آرام.😣 نگرانش بودم اما می دانستم با و این بحران را هم راحت از زندگی اش عبور می دهد. ــ مهدیه...😒 ــ جانم صالح جان؟ چیزی لازم داری؟☺️ ــ نه عزیزم. حاضر شو بریم امامزاده...😞 ادامه دارد... ✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀ ✍به قلمـ؛ بانو طاهره ترابی ✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀✿❀ __________________ اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش 👇🍃🌸 @hazraate_eshgh