✨ ﴾﷽﴿ ✨
✨رمان جذاب و مفهومی
⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا
✨قسمت #دوازدهم
✨مقر مخفی سپاه
اون شب، حاجی با اصرار من رو برد خونه اش ...
هم جایی برای رفتن نداشتم، هم جرات رفتن به خونه یه #روحانی_شیعه رو نداشتم ...
در رو که باز کرد، یا الله گویان وارد خونه شد ...
از راهروی ورودی خانه رد شدیم و وارد حال که شدیم؛
یک #شوک دیگه به من وارد شد ... .😨
عکس نسبتا بزرگی از آقای خامنه ای با امام خمینی، روی دیوار بود ...
فکر کردم گول خوردم و به جای خونه حاجی، منو آورده به مقر و مراکز مخفی سپاه یا روحانی ها و الانه که ... .
ناخودآگاه یه قدم چرخیدم سمت در که فرار کنم ...
که محکم پای حاجی رو لگد کردم و از ضرب من، خورد توی دیوار ... .
بدون اینکه چیزی به من بگه یا سوالی بکنه،...
خانمش رو صدا زد و رفت، لباسش رو عوض کرد ... .
اون شب تا صبح، با هر صدای کوچکی از خواب می پریدم و می نشستم ...
اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم، فردا با چه چیزی مواجه میشم ... .
فردا صبح، حاجی من رو با خودش برد...
و با #ضمانت و #تعهد #خودش، من رو ثبت نام کرد ...
تنها فکری رو که نمی کردم این بود که من، شب رو توی خونه مدیر یکی از اون حوزه های علمیه ای خوابیده بودم که دیگه حتی خواب پذیرش در اونجا رو هم نمی دیدم ...
✨✨⚔⚔⚔✨✨
✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی
__________________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✨ ﴾﷽﴿ ✨
✨رمان جذاب و مفهومی
⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا
✨قسمت #سیزدهم
✨زندگی میان بهشت
بدون اینکه من کاری بکنم،...
حاجی #خودش #پیگیر کارهای من شد ...
تاییده و مجوز تحصیل و اجازه اقامت از وزارت و ... .😟😳
روز موعود رسید ...
توی خوابگاه بهم کمد و تخت دادن ...
دلم می خواست از شدت خوشحالی گریه کنم ...
مدام #ازخدا #تشکر می کردم ...
باور نمی کردم خدا چنین #نصرت و #پیروزی ای رو نصیب من کرده و کاری کرده که #بادست_خودشون، نابودشون کنم ... .
بیشتر از همه، زمانی شادی من چند برابر شد که فهمیدم وسط بهشت قرار گرفتم ...
توی خوابگاه پر از #شیعیان مختلف، از #کشورهای_مختلف بود ...
امریکای شمالی و جنوبی،
آفریقا،
آسیا
و اروپا ...
مسلمان و تازه مسلمان، و همه شیعه ... هیچ چیز از این بهتر نمی شد ... .
بالافاصله یک #برنامه #هدف_گذاری_شده درست کردم ...
👈مرحله اول، #نفوذ بین اقوام مختلف ...
👈مرحله دوم، #شناسایی اخلاق، فرهنگ و #تفکرات و نقاط #قوت و #ضعف تک تک شون بود ... #نقش و #جایگاه اسلام بین اونها ... #میزان و درصد #نفوذشیعیان در بین حکومت و قدرت ...
👈مرحله سوم، #شناسایی #علت شیعه شدن #تازه_مسلمان_ها ...
شیعیان از چه راهی اونها رو شست و شوی مغزی داده بودن؟ ...
👈و آخرین مرحله،
#پیداکردن_راهکارهای_نابودی_شیعه در هر فرهنگ و قوم و ملیت بود ... .
👈بالاخره ماموریت من شروع شد ... مرحله اول، نفوذ ...👉
همزمان باید #مطالعاتم رو هم شروع می کردم ...📚
یک ماه دیرتر از بقیه اومده بودم ... #زمانم 🕰رو تقسیم کردم ...
سه ساعت می خوابیدم
و بیست و یک ساعت، تلاش می کردم ...
دیگه هیچ چیز جلودار من نبود ...
✨✨⚔⚔⚔✨✨
✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی
______________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✨ ﴾﷽﴿ ✨
✨رمان جذاب و مفهومی
⚔ #جنگ_بادشمنان_خدا
✨قسمت #سی_هفت
✨به قیمت جانم
به خدا و اهل بیت پیامبر و حضرت زهرا توسل کردم ...
🙏_خدایا! غلبه و نصرت از آن توست ... امروز، جوانان این مجلس به چشم قهرمان و الگوی خود به من نگاه می کنند ... 😞کشته شدن در راه تو، پیامبر و اهل بیتش #افتخار من است ... 😢من #سرباز کوچک توئم ... پس به من #نصرتی عطا کن تا از پیامبر و اهل بیتش #دفاع کنم ... .😢🙏
در دل، یاعلی گفتم و برخاستم ...
از جا بلند شدم و خطاب بهش گفتم:
_من در حین صحبت های شما متوجه شدم که علم من بسیار اندکه و لیاقت سخنرانی در برابر علمای بزرگ رو ندارم ... 😊👌اگر اجازه بدید به جای وقت سخنرانی خودم، من از شما سوال می کنم تا با پاسخ های شما به علم خودم و این جوانان اضافه بشه ...☺️
با خوشحالی تمام بهم اجازه داد ...😍
یک بار دیگه #توسل کردم و بسم الله گفتم ...
و شروع کردم به پرسیدن سوال ...
سوالات رو یکی پس از دیگری از کتب معروف #اهل_سنت می پرسیدم ...
طوری که ...
👈پاسخ هر سوال،
👈تاییدیه ولایت حضرت علی و تصدیق اهل بیت بود ...
و با استفاده از #علم_منطق_وفلسفه، اون رو بین #تناقض های گفته های #خودش گیر می انداختم ... .
جو سنگینی بر سالن حاکم شده بود ...😎
هر لحظه ضربان قلبم شدیدتر می شد تا جایی که حس می کردم قلبم توی شقیقه هام میزنه ...
یک اشتباه به قیمت #جان_خودم یا #حقانیت_شیعه و #اهلبیت_پیامبر تمام می شد ...
✨✨⚔⚔⚔✨✨
✍نویسنده؛ شهید مدافع حرم طاها ایمانی
___________
ای دل اگر عاشقی در پی دلدار باش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh