#شهیدانه🕊🌿|••
قد می کشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود؛ آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمیکرد💔.
به سوریه و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد😎 و از آنجا به آلمان برای ادامه تحصیل
اما خبر اسقرار امام در پاریس🎆حمید را به آنجا کشاند!
تمام فکر و ذکرش خدمت بود✨. خدمت به مردمی که حالا بانگِ🔊انقلاب سر داده بودند و خونشان را پایِ این نهالِ نوپا🌿می ریختند.
رنگ و بوی جبهه را که دید، گویی روحش به تکامل رسید،خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرم نمی کرد... حتی وقتی در شهرداری مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی🗄📔🖌 رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد.
خدمت پشت میز؛ کارِ حمید نبود او مرد جهاد بود و میدان جنگ✌️🏻⛓!
بی وقفه در تکاپو بود؛ اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد😌. شاید هم به قول
"حاج احمد متوسلیان" استراحت را گذاشته بود بعد از شهادت🕊....
شهادتی که در 《خیبر》 اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از مجنون باز نگشت😭 💔
"شهید حمید باکری"🌷
نویسنده🖊: زهرا قائمی
#سالروز_شهادت_شهیدحمیدباکری🕊🦋
۶#_اسفند☘
اللھم ؏ــجݪ لۅلیڪ الفرجـــ◍❥
اللھم حفظ قائدنا الخامنہاۍ◍❥
هرکه را صبح شهادت نیست شام مرگ هست
بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند؟!