🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #دهم
#هوالعشق
👈🏻راوی : سوها
فردا شب شهادت حضرت زهــ🌸ــرا نامی بود
به این دلیل تلویزیون چیزی نداشت📺 ٬سرور را به ماهواره وصل کردم📡 و به تماشای فیلمی کمدی نشستم...
-مامان
-جانم
-تاکی این دستگاه های لعنتی باید باشن؟😶
-تاوقتی که خوب خوب بشی✨
-چرا من هیچی یادم نیست چرا اون پسرو..🙁
-بسه سوها ،گفتم درموردش حرف نزن ، کیوان فرداشب میاد خواستگاریت خیلی بده اگه راجب پسری دیگه حرف بزنی.😏😌
-مامان ولی نمیدونم چرا حس خوبی نسبت به کیوان ندارم😐😟
-حستو بیخیال شو ، وقتی باهاش ازدواج کنی میرین آمریکا و عشق و حال اصلا اینا دیگه فراموشت میشه سوها💖😏
و من فکر میکردم و فکر میکردم
، اما چرا به پاسخی نمیرسیدم😦 هرچقدر درذهنم پسری علی نام را جستجو میکردم نمیافتمش😫 ، نگاهش خیلی آشنا بود اما حضورش درزندگی من ، آن هم با آن شکل وقیافه تعجب برانگیز بود.😣
دراتاقم نشسته بودم ،
دستگاه ها به اجبار من برداشته شده بودند و فقط کپسول اکسیژنم مانده بود ،
باتلفن📱 همراهم را بازی می کردم و زیر و رویش میکردم تا شاید نشانی از بی نشانی های ذهنم پیدا کنم که چشمم به یک شماره خورد که به این اسم سیو شده بود.🤩
-اقا علیم😍
بدون وقفه شماره را گرفتم و تنها این صدارا شنیدم
-دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد😢 .the mobail this is of
باخود گفتم اگر رابطه اش بامن نزدیک نبوده پس چرا علی من آن را نوشتم و اگر بوده حال چرا خاموش است؟😟پس حتما اوهم مرا فراموش کرده..😶
نمیدانم چرا آنقدر حس خوبی نسبت به او دارم...
امشب قرار است کیوان برای خواستگاری به خانه ما بیاید
با اصرار مادرم کت و دامنی تنگ و کوتاه پوشیدم و موهایم را باز گذاشتم😓. چه حال بدی 😣 داشتم انگار داشتم درون مرداب میرفتم نمیدانم چرا!!😶
حالم بدتر و بدتر میشد نفسم سخت بالا می آمد و سرم گیج میرفت ، زنگ در فشرده شد و من تمام محتویات معده ام را بالا اوردم ،
مادرم مراصدا میزد اما پاهایم توان نداشت ، ناخود آگاه به سمت در کشیده شدم و در را قفل کردم 🔐کلید راهم رویش گذاشتم ،
مادرم به در میکوبید😡
و پدرم صدایم میزد باهربار کوبیدن در نفسم تنگ تر میشد و قلبم فشرده تر 😖 ، زانوانم خم شد و روی زمین افتادم هرچقدر بادست دنبال کپسولم میگشتم پیدایش نمیکردم و تنها صدای در را میشنیدم و سیاهی مطلق...😶😱
ساعت:سه و چهل دقیقه شب
-تو کی؟تو.. چی؟تو...
و با وحشت 😰از خواب پریدم
سریع اباژور کتار تختم را روشن کردم ،کپسول را پیدا کردم و ماسک را بردهانم گذاشتم😖 ،عرق سردی روی پیشانیم نشسته بود خوابم جلوی چشمانم ظاهر شد😶
🌺٬مردی نورانی اما غمگین جلویم آمد در خواب فقط نگاه میکردم ، گفت :
-به کنار من بیا تا آشکار شود هرآنچه نمیدانی به دیدنم بیا که منتظرت هستیم✨.فقط راه بیفت که دیر نشود، #خیلی_زود_دیر_میشود‼️
حرکاتم دست خودم نبود
سریع لباسی پوشیدم موهایم را جمع کردم و شالی روی سرم انداختم ، سوئیچ ماشینم را از روی پاتختی برداشتم ، آرام در را باز کردم و پله هارا آرام پایین آمدم سریعا به پارکینگ رفتم و ریموت رافشردم ، پا روی گاز گذاشتم و لاستیک ها از جا کنده شد🚗
نمیدانستم به کجا میروم 🤭
شب بود جایی مشخص نبود فقط به حرف های آن مرد نورانی فکر میکردم ، بیا ،منتظرت هستیم!چه کسی منتظرم بود🤨؟احساس کردم نیرویی مرا هدایت میکند ، از دور نور سبزی دیدم😍 به آن سمت فرمان را کج کردم ....
خود را روبه روی مسجدی یافتم ، روی تابلو راهنما نوشته بود : #حرم_حضرت_شاه_عبدالعظیم_حسنی 🤩
دست هایم سر شد
نفسم بریده بریده بود ،ماشین را پارک کردم ، شلوغ بود ،انگار مراسمی برپاست ، خانمی صدایم کرد و چادری به رنگ فیروزه ای 🦋به دستم داد و گفت
-این رو بپوشید حرم حرمت خاصی داره عزیزم☺️
با لحنش آرام شدم😍
چادر سرکردن بلد نبودم اما روی سرم انداختم قدم هایم به سمت حرم میرفت ،انگار جمعیت کنار میکشیدند تا من رد شوم ، چون خیلی سریع به ضریح رسیدم🤩
صدای مداحی می آمد😭
تازه یادم آمد امشب شب شهادت #حضرت_زهرا بود....🖤
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده: نهال سلطانی
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
🌸✨تۅصیہ رهبر انقلاب براےِ دفع بلا✨🌸
🍃دعاےِ هفتمْ صحیفہ سجادیـ💚ــہ🍃
💖✨یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ.
💖✨ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ.
💖✨ فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ.
💖✨أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ
💖✨وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بیمَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.
💖✨ وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی.
💖✨فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
💖✨فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً.
💖✨ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک.
💖✨ فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بییا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بیذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
دِلچَسب تریـــن زمْزمہ ایـ😍ــنجا صلۅات اَست
💚🍃✨🌱👇
@hazraate_eshgh
﷽💖🕊 #سلام_امام_زمانم🕊💖﷽
مـ🌙ـاه و صورتتانـ✨
معجـ🌱ـزه و گوشه #چشمتانـ❤
#جمعه ها و آمدنتانـ...🕊
چقدر بهم می آیید #آقا...😍👌
اصلا...
#آمدن چقدر برازنده ی شماستـ!!🌼
کاش اینبار بیایید😢💖
#یاایهاالعزیز💛
#اللهمعجللولیکالفرج💚
#صلوات...
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
🌻💛🌻💛🌻
💛
🌻
💛
🌻
✨❲ #یک_آیه
أَوَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن يَشَاءُ وَيَقْدِرُ ❳ ✨
💫 ﺁﻳﺎ ﻧﺪﺍﻧﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺭﺯﻕ ﻭ ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﻛﻪ
ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭﺳﻌﺖ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻳﺎ ﺗﻨﮓ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ ؟ 💫
┏━🌸━━•••━━━━━━━┓
➥ @hazraate_eshgh
┗━━━━•••━━🎀━━━━┛
امام سجـ💚ـاد (ع) فرمودند:
🌿 آن که امربهمعـروف و نهیازمنکر را ترک میکند،
🌿 همچون کسی است که کتـابخدا را پشـتسر انداخته است.
[حیاةالامامزینالعابدین،ص۳۴۴]
#حدیث
↓💚🌿💚↓
دل چَسب تریـــن زمزمہ اینجا صلوات اَست
↓💚🌿💚↓
@hazraate_eshgh 💚🌿
#شاید_تلنگر
⚠️✊🏻...ــ...✊🏻⚠️
#همین_یک_عکس!
و این یعنیـــ...
خدا اگر بخواهد کسی را عزیـ💗ــز کند
با یک عکس هم کار خودش را میکند
همان کاری که با یک عکسـ✨
و با محسن حججیـ❤ کرد
این بار با یک عکسـ✨
و محسن فخری زادهـ❤ میکند
انگار همه محسن ها فقط یک قابـ🖼 دارند
یکی در سوریه غریب و اسیر💔
یکی در تهران ناشناس و سر به زیر🥀
یکی در مدینه کنار دست بسته امیر😭
مگر ما از محسن بن علی🌱
فقط همان قاب پشت در خانه فاطمه را نداریم؟
و مایی که نمیشناختیمتـ😔
و تو داشتی یک عمر
برای ما خدمت می کردی✌🏻
نه مصاحبه ای داری🚫
نه عکس دیگری🚫
فقط چند ساعت است🕒
که با همین یــک عکس افتاده ای سر زبان ها😍❤
مرد حسابی!✋
همین یک عکس هم به دوربین نگاه نکردی😢
چشم هایت را چرا از ما گرفتیـ😞؟
نگفتی ما چطور از خجالت نشناختنتـ😣
آب نشویمـ😓؟
مگر میشود این همه گمنامیـ⁉️
و این همه خدمتـ✌🏻
باور کنیم یا نکنیمـ✋
همه چیز در گمنامیــ⁉️ استـ😍...
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#رهبرانه ✨🌼
در داخل محیط خانه، 🏠
اخلاق و رفتار شما میتواند یک خانواده را بسازد. 🌱
یک جوان گاهی در یک خانواده، پدر و مادر و برادران و خواهران را تحتتأثیر قرار میدهد. ✨
یک جوان مؤمن و مُهَذّب در داخل خانواده، مثل یک چـ💡ـراغ، محیط خانواده را روشن میکند؛ [حتی] در داخل محله و محیط زندگی و محیط کار. 🕊️
❀ [۱۳۸۶/۲/۱۹ -رهبرانقلاب] ❀
________________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
⭕#بزدلانببینند⭕
👈هک سایت شهرداری تگزاس آمریکا😎✌🏻
و نمایش تصویر
✨🌷سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی🌷✨
و
✨🌷شهید محسن فخری زاده🌷✨
در صفحه سایتـ...🌐😏
نمیدونم کار کدوم باغیرت ایرانیـ✌🏻❤
و کدوم یکی از عشاقـ😍
💚رهبرمون سیدعلی💚 بوده
اما هر کی بودی و هر جا که هستی
#دمتفاطمی🌸
#اجرتباشهادت🕊
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#صدایخدارومیشنوی؟؟
#دارهصداتمیکنهـ❤
قشنگی سجده اینه کھ..🌱
تو گوش زمین پچ پچ میکنیـ😍
ولی تو آسمون صداتو میشنونـ... :)
رفیق یادت نرهـ✋
واسه فرج مولا ✨صاحب الزمان؏✨
دعا کنیـ💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#التماس_دعای_فرج
#التماس_دعای_شهادت
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#پای_درس_شهدا {🌺🌿}
👈 مادر به او گفت:《خبرش به ما رسیده که دیشب رسیدی کاشان》.
اکبر برگشت و به مادر نگاه کرد. مادر با دلخوری گفت:《پس چرا دیشب نیامدی خانه》؟
اکبر با تبسمی🍃 پاسخ داد:《دیروقت بود، تو ماشین خوابیدم》.
مادر ناراحت شد، با تعجب گفت:《تو ماشین خوابیدی؟؟ آخه چرا؟ آن همه تشک و لحاف تو خونه داشتیم》.
اکبر با خوشرویی 🌺 جواب داد:《مادر، فکر میکنید ما تو جبهه چه کار میکنیم. کفشهایمان را مثل بالش زیر سرمان میگذاریم و اورکتمان را هم مثل لحاف روی خودمان میاندازیم... ما به این وضعیت عادت داریم》.
مادر شگفتزده نگاه کرد و اکبر با عجله به درون اتاق رفت.
#شهیددفاعمقدسسرداراکبرزجاجی🌷🌿
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#عابدانه •°•🦋💙•°•
کجاسـت نابودکنندهــ😭
اهل فسق و عصیان و ظغیانــ🥀
کجاسـت دروکننده شاخههای گمراهیـ💔
و شکافاندازیـ🍂
[دعایندبه] 🌙
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
•|🌳🌺🌳|•
از امام صادق (علیه السلام) 🌺 است که فرمود:
هیچ معجزه ای از معجزات انبیا و اوصیا نیست❌
مگر اینکه خداوند تبارک و تعالی مثل آن را به دست قائم (عج) ظاهر میگرداند🍃 تا بر دشمنان اتمام حجّت کند.
•|🌳🌺🌳|•
°•[ اثباتالهداة: ۳۵۷/۷
جمع آوری شده در کتاب مکیال المکارم ]•°
#به_وقت_امام_زمان 💌
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
شما یک تماس📞 از
شهیدحاجقاسمسلیمانی🌷✨
دارید
آیا پاسخ میدهید...؟!😍
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✨بسمـ خداییـ کهـ عشقـ وصالـ داد✨
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #یازدهم
#هوالعشق
#حضرت_زهرا
👈🏻راوی : فاطمه
صدای مداحی می آمد😭
تازه یادم امد امشب شب شهادت #حضرت_زهرا س است🖤. جلوی ضریح زانو زدم ٬ درفکر بودم اما نمیدانم چه فکری😟!صدای مداحی می آمد ٬نمیدانم چه میگفت فقط یک کلمه شنیدم و آن این بود: #مادر 😍😭
و احساس کردم جمعیت کم کم پراکنده میشوند و مراسم تمام میشود....🚶♂
کم کم چشم هایم سنگین شد و روی هم رفت😴 ٬دوباره خواب دیدم ٬هیچ چیز نمیدیدم فقط صداهارا میشنیدم👂
🌸٬صدای آرامی آمد٬ دخترم پاشو ٬مادرت همیشه کنارت هست بلند شو پسرم منتظرته٬این هدیه من به توعه ازش مواظبت کن...🌸
و احساس کردم پارچه ای روی چشمانم آمد و به کنار رفت🤩💛
٬عطر 🌼گل نرگس نوازش روحم شد٬دستی به شانه ام خورد که بیدار شدم🙈.
-دخترم پاشو ٬نماز صبح نزدیکه ها خواب نمونی مادر☺️
پیرزن مهربانی بود که مرا از خواب بیدار کرد...
خوابم را به یاد اوردم ٫#دخترم٬#مادرت؟مادر من؟او که بود؟🧐
هنوز نوای دلنشینش در ذهنم چرخ میزد٬هدیه؟چه هدیه ای؟🤨
به نماز ایستادمـــ✨
تعجب کردم که چه روان خواندم! آخر من نماز خواندن بلد نبودم٬دست هایم را به حالت قنوت گرفتم🤲🏻
و از خدایی که تنها نامش را میدانستم کمک خواستم😭٬از او خواستم مرا در آغوش بگیرد✨٬نوازشم کند تا آرام بگیرم٬☺️نمیدانم این راز و نیازها چگونه برزبانم می آمد..😦
بعد از اتمام نمازم به سرجایم برگشتم که از دور چشمم به پارچه مشکی که کنار کیفم بود افتاد٬سریع به سمتش دویدم ٬نه ممکن نیست٬از کجا امده بود؟😟🤨
من چادر مشکی نداشتم😭
٬#هدیه٬آری هدیه!روبه روی صورتم گرفتم عطر نرگس🌼 میداد. تا اعماق وجودم را با آن عطر پر کردم☺️٬هربار اطرافم را نگاه کردم چیزی ندیدم
٬فقط٬فقط یک خانم چادری دیدم که از سمت من درحال بازگشت بود٬سریع صدایش زدم و به سمتش دویدم.✨
-خانم٬خانم صبر کنید
-جانم؟☺️
چقدر چهره اش زیبا و دلنشین بود 😍
لحظه ای محوش شدم انگار فرشته بود😇٬
-شما این چادرو برام گذاشتید؟فکر کنم به خاطر این بوده که حجابم مناسب نبوده درسته؟خیلی ببخشید الان درستش میکنم اما نیازی به چادر نیست ممنو..
-دختر گل ٬یه خانومی این چادر رو به من دادن و گفتن به شما بدم و #هدیه است ٬گفت حتما بهش برسون خودش میدونه ٬هدیه رو که پس نمیدن.😉❤️
از کلماتش دلم ریخت😧😭
زانوهایم خم شد و روی زمین افتادم٬به پهنای صورتم اشک میریختم نمیدانم برای چه؟😭
-خانوم بهت نظر کرده گلم٬خوش به سعادتت☺️💖
دیگر چیزی نفهمیدم
و از اعماق وجودم گریه کردم وچادر را ناخودآگاه در آغوش گرفته بودم و میگریستم٬بوی گل نرگس🌼 میداد چه هدیه ای بود چه ساده اما دلربا ٬این چه بود؟آن خانم چه کسی بود؟🤨😭
چادر را روی سرم انداختم 😍
لطیف بود٬مانند برگ گل٬تا روی سرم امد سرتاسر وجودم غرق لذت شد منشأ این حس را نمیدانستم ☺️
٬دوباره سوال ها به سمت مغزم هجوم اورد٬#پسرم منتظرت هست!!!پسرش کیست؟😮
قدم هایم به حیاط کشیده شد
در هوای بی هوایی به سر میبردم به سمت آنسوی خیابان قدم برمیداشتم و درفکر اتفاقات بودم که کامیونی 💨🚚به سمتم میامد چراغش را چندبار روشن و خاموش کرد از ترس درجایم میخکوب شده بودم و چشم هایم را که بستم تمامم اتفاقات جلوی چشمانم رژه رفت٬
صدای من بود که با جیغ علی را صدازدم...
-علییییییییی😰😲
ماشین ترمز شدیدی زد اما به من برخورد نکرد که دست هایم داغ شد😱
-جانم فاطمه😨
وسط خیابان راه را سد کرده بودیم٬
دست هایم در دست های علی بود و چشم هایمان تنها هم را میدید٬همه چیز را به یاد اوردم ٬علی٬علی٬علی و 😍
از حجوم افکار و خاطرات قبل مغزم فشرده شد
و بیهوش شدم....😢
🌺🍃ادامه دارد...
نویسنده: نهال سلطانی
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
✨بسمـ خداییـ کهـ عشقـ وصالـ داد✨
🌺🍃رمـــان #از_من_تا_فاطمه.. 🌺🍃
قسمت #دوازدهم
#هوالعشق
#بالهایم_هوس_با_تو_پریدن_دارد
👈🏻راوی : علی
فاطمه را با کمک خانمی روی صندلی ماشین گذاشتیم☺️
٬قلبم💓 روی هزار بود ، فقط تا بیمارستان گاز دادم🚗 و مطمئنم جریمه هم شدم
سریع او را به بخش رساندم
و پزشک معالجش گفت👩⚕
که باید برایش فضای آرامی فراهم کنیم تا پیام های عصبی را بهتر دریافت کند و گذشته را به یاد بیاورد ،گفت معجزه شده که فاطمه ام مرا به یاد اورده چون چنین فراموشی هایی تا دوماه طول میکشید.🤩
به فاطمه سرم وصل کردند
و من رفتم برایش تنقلات خریدم😋 ، احساس کردم خیلی لاغر و ضعیف شده ٬به اتاق که امدم
او چشم هایش بسته بود و رد اشک روی صورت😢 سفیدش نمایان بود...
به یاد لمس دستانش لبخندی زدم ،اولین بار بود که دستان لطیفش را لمس میکردم
ماهنوز به هم محرم بودیم 😍 ،دوهفته تا زمان اخر مانده بود...
کاش در موقعیت بهتری دستانش را میگرفتم کاش دستانش انقدر سرد نبود که سرمایش تا اعماق وجودم رسوخ کند...✨
آرام آرام چشم هایش باز میشد...
و چشم های... آری چشم هایش دقیقا همرنگ چشم های من است نمیتوانستم لحظه ای نگاهش نکنم اما قرمزی اطراف مردمکش را گرفته بود
معلوم بود فاطمه ام فشار زیادی را متحمل شده
-فاطمه جان
-عل..علی
-جان علی،خوبی؟💛😍
-کجا بودی؟چرا منو تنها گذاشتی😨
و چشم های هردویمان اشک بار بود از این دوری وحشتناک..😭
-مهم الانه خانوم الان که اینجام پس حالشو ببر😉
و لبخند زیبایی روی لب هایش نقش بست که دلم آرام شد🤩
-چه شیطون شدی سید😁
-خانوم ما برای شما شیطون نباشیم برا کی باشیم؟راستشو بگو فاطمه خانوم برام کسیو زیر سر دار..😜
حرفم تمام نشده بود
که نیم خیز شد و متکایش را روبه من پرتاب کرد هردویمان خندیدیم😁😁 از ته ته دل ،خدایا شکرت که فاطمه ام را به من برگرداندی☺️
شکر ،البته اگر خانواده اش..😥
به اصرار من فاطمه کمپوتی🍺 را کامل خورد و بعد یک مسکن 💊به خواب رفت
هوا داشت روشن میشد🌤
و من به آقای پایدار تلفن زدم که به بیمارستان بیاید میدانستم دوباره غوغا میکند...
در راهرو آقای پایدار را دیدم ،تنها بود ،با عصبانیت😡 به سمت من می آمد🚶♂.به چند قدمی من که رسید یقه ام را چسبید و مرا به دیوار فشرد.😠😨
-پسره بیشعور مگه نگفتم دور و بر دختر من آفتابی نشو حرف حالیت نیست؟؟قصد جون دخترمو کردی که هربار باید تو بیمارستان پیداش کنم آره؟آخه باید که تو رو ...😤
-بابا بسه تمومش کنید!!😞
و این صدای فاطمه بود که دست آقای پایدار را درهوا گذاشت اما هنوز به یقه ام چنگ زده بود،
با چشم هایم خواهش کردم به اتاق برود و خودش را ناراحت نکند،اما...
-الان حاضر میشم بریم بیرون صحبت کنیم ،برگه ترخیصمو بگیرید بابا
-اخه مگه خو..😦
-اره خوبم علی💛
پدر فاطمه که متعجب بود...😳
او مرا به یاد آورده دست هایش شل شد و متعجب به ما نگاه کرد😮.فاطمه به اتاق رفت و با آن چادر مشکی که صورت زیبایش را زیباتر از همیشه کرده بود به بیرون آمد...😍
لحظه ای محو زیباییش شدم،فرصت نکردم بگویم داستان این چادر چیست!☺️🤩
اما هرچه بود داستان زیبایی بود...😍🌸
🌺🍃ادامه دارد....
نویسنده؛ نهال سلطانی
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
🌸✨تۅصیہ رهبر انقلاب براےِ دفع بلا✨🌸
🍃دعاےِ هفتمْ صحیفہ سجادیـ💚ــہ🍃
💖✨یا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکارِهِ، وَ یا مَنْ یفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یا مَنْ یلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَی رَوْحِ الْفَرَجِ.
💖✨ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِک الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِک الْأَسْبَابُ، وَ جَرَی بِقُدرَتِک الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَی إِرَادَتِک الْأَشْیاءُ.
💖✨ فَهِی بِمَشِیتِک دُونَ قَوْلِک مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِک دُونَ نَهْیک مُنْزَجِرَةٌ.
💖✨أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا ینْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا ینْکشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کشَفْتَ
💖✨وَ قَدْ نَزَلَ بی یا رَبِّ مَا قَدْ تَکأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بیمَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ.
💖✨ وَ بِقُدْرَتِک أَوْرَدْتَهُ عَلَی وَ بِسُلْطَانِک وَجَّهْتَهُ إِلَی.
💖✨فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
💖✨فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِک، وَ اکسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِک، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْک رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِک مَخْرَجاً وَحِیاً.
💖✨ وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِک، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِک.
💖✨ فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بییا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَی هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَی کشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بیذَلِک وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْک، یا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
دِلچَسب تریـــن زمْزمہ ایـ😍ــنجا صلۅات اَست
💚🍃✨🌱👇
@hazraate_eshgh
﷽❤#سلام_مولا_جانم❤﷽
✨🌼#صبحت_بخیر_ای_عزیزتر_از_جانم🌼✨
|🌸|•سلام ای همه هَستیَم، تمام دلمـ💛
سلام ای که به نامت،سرشته آب و گلمـ🌿
|🌸|• سلام حضرت دلبر، بیا و رحمی کنـ😢
به پاسخی بنوازی تو قلب مشتعلمـ💖
|🌸|• امام خوب زمانم هر کجا هستید
با هزاران عشق و ارادت سلامـ✋🌱
🕊💐 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج 💐🕊
#صبحتون_مهدوی 🌤🌼
#التماس_دعای_فرج 🤲💚
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
*┄┄┄┅═✧❁♥❁✧═┅┄┄┄*
❁ #یک_آیه
وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ ❁
♡ ❲ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺮﺕ ـ ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺑﮕﺬﺭﺩ ـ ﺑﺘﺮﺳﺎﻥ ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻲ ﻛﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻲ ﺧﺒﺮﻱ [ ﺷﺪﻳﺪﻱ ] ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﻧﺪ ❳ ♡
▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒
【 @hazraate_eshgh 】
▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒
💙| حضرت علی (ع) فرمودند:
🦋| نشانه ايمان آن است كه راست بگويى،
🦋| آنگاه كه تو را زيان رساند،
🦋| و دروغ نگويى كه تو را سود رساند
🦋| و آن كه بيش از مقدار عمل سخن نگويى،
🦋| و چون از ديگران سخن گويى از خدا بترسى.
🔹[نهجالبلاغه-حکمت۲۵۸]🔹
#حدیث #کلام_مولا
دل چَسب تریـــن زمزمہ اینجا صلوات اَست
↓💙🦋💙🦋💙↓
→ @hazraate_eshgh
#عاشقانهـ❤
°•°♡⇦من عاشقی تو را
به روی مینها
در لحظه انفجار باور کردم...😭💔
#تخریب_چی✌🏻
__________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
"بسم رب الشُهـدا و الصـدیقین"
#معرفی_شهید °•{🕊🌸}•°
°• من شنیدم سر عشاق به زانوی شماست
و از آن روز سرم میل بریدن دارد •°
شهید دفاع مقدس سردار حاج عباس کریمی [ فرمانده دلاور لشگر ۲۷ محمد رسول الله (ص) ]
ولادت: ۱۳۳۶/۲/۱
شهادت: ۱۳۶۳/۱۲/۲۴
علت شهادت: بر اثر اصابت ترکش گلوله توپ به پشت سرش شربت شهادت نوشید.💔🌱
مزار شهید: شهید کریمی را طبق وصیت خودش در بهشت زهرای تهران قطعه 24
در جوار مزار شهید دکتر مصطفی چمران دفن کردند.🌹
گذری بر زندگی شهید🍃✨
خواهر شهید، خانم بتول کریمی، میگوید:《 نسبت به پدر و مادرم خیلی به ما سفارش میکردند.
پدرم فردی زحمتکش است.🌿
خیلی پدرم را دوست داشت. با آنها مهربان بود 🍃🌸 و هرموقع که میآمد،
حتی یک لحظه هم شده بود ✨ میآمد و آنها را میدید》.
#از_رفاقت_تـا_شـهادتــღ
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#منبر_مجازیღ
|🤙|• هستین دور هم
یه قرار بذاریم؟؟😍✋
بیاین ازین به بعد...
اینطوری از
مذهبی بودن هم بپرسیم✌🏻💖
#فیلمبازشود...🌱
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#مکتب_روح_الله 🌱••
همان طورى که رسولاکـرم به حسب واقع حاکم بر جمیع موجودات است، حضـرتمهـ💚ـدى همان طور حاکم بر جمیع موجودات است؛ آن خاتـم رسل اسـت و این خاتـم ولایت، آن خاتم ولایت کلّى بالاصالة است و این خاتم ولایت کلّى به تبعیت است.
[صحیفه امام؛ج۲۰،ص۲۴۹]
#سهشنبه_های_مهدوی 🌸✨
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#شیرینترینتکرار💖
✿|تکرارِ هیچ چیز جز نماز❥
در این دنیا قشنگ نیستـ...✨🌱
#حَیِّ_عَلَی_الصَلاهـــ🤲
#حَیِّ_عَلَی_عشقـــــ❤
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚دلچسب ترین زمزمه اینجا صلوات است💚
🕊🍃🌸 نور دلِ
🕊🍃🌼 مؤمنین بُوَد در صلواتـ♡
🕊🍃🌸 اندوختهی
🕊🍃🌼 یقین بُوَد در صلواتـ♡
🕊🍃🌸 تأکید کنند
🕊🍃🌼 اولیا بر این ذکر
🕊🍃🌸 زیرا که
🕊🍃🌼 اصول دین بُوَد در صلواتـ♡
🕊🌸🍃 الّلهُمَّ
🕊🌼🍃 صَلِّ
🕊🌸🍃 علی
🕊🌼🍃 مُحَمَّدٍ
🕊🌸🍃 وَآل
🕊🌼🍃 مُحَمَّد
🕊🌸🍃 وَعَجِّل
🕊🌼🍃 فَرَجَهُم
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
🌸🍃🌸
🍃
🌸
حضرت باقر (علیه السلام) 🌸 فرمود:
🍃《چون قائم ما بپاخیزد دست خود را بر سر بندگان مینهد،
پس به وسیله آن عقل هایشان جمع و اخلاقشان کامل میشود》.🍃
🍃•{بحارالانوار: ۳۲۸/۵۲}•🍃
•~ یکی از علما گفته: منظور همین دست ظاهری است که به طور معجزه آسا بر سر تمام بندگان قرار میدهد.~•
°•[ منبع: جمع آوری شده از کتاب مکیال المکارم ]•°
🌸
🍃
🌸🍃🌸
#به_وقت_امام_زمان 💌
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh
#غمبردلمانده...✨
دردی ڪہ بہ دوشـم ماند
از ڪوه سبڪتر نیست...😣
این پـردهی آخـر بود...🌿
اما غـم آخـر نیسـت...💔!
#سردار_شهیدم❤
#ابومهدی_المهندس💛
#شهید_محسن_فخری_زاده💚
______________
اے دݪ اگـڔ عـاشقے دڔ پے دݪداڔ بـاش
👇🍃🌸
@hazraate_eshgh