فبكى الحسين ع بكاء شديدا
امام حسين عليه السلام گريه شديدى كرد
ثم قال يا أَخِي أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي
بعد فرمود: اى برادر! تو پرچمدار منى، اگه تو شهيد بشی لشكر من از هم می پاشد
فَقَالَ الْعَبَّاسُ قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ وَ أُرِيدُ أَنْ أَطْلُبَ ثَأْرِي مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُنَافِقِينَ.
عباس علیه السلام عرضه داشت: آقا سينم تنگ شده و از زندگى خسته شده ام. ميخواهم از اين منافقین خونخواهى كنم.
eitaa.com/banoyealam
فَقَالَ الْحُسَيْنُ ع فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ
امام حسين عليه السلام فرمود: مقدارى آب از براى اين كودكان طلب كن.
مشک را پر از آب کرد، بهنگام برگشت از فرات که مشک را به سینه داشت و شمشیر میزد، ناگهان دست راستش را قطع کردند:
فَضَرَبَهُ عَلى يَمينِهِ، فَأَخَذَ السَّيفَ بِشِمالِهِ، وحَمَلَ عَلَيهِم وهُوَ يَرتَجِزُ:
وَاللّه ِ إن قَطَعتُمُو يَميني
إنّي اُحامي أبَداً عَن ديني
وعَن إمامٍ صادِقِ اليَقينِ
نَجلِ النَّبِيِّ الطّاهِرِ الأَمينِ
سپس شمشیر به دست چپ گرفت، تا اینکه دست چپ او را هم قطع کردند:
eitaa.com/banoyealam
فَقاتَلَ حَتّى ضَعُفَ، فَكَمَنَ لَهُ الحَكيمُ بنُ الطُّفَيلِ الطّائِيُّ مِن وَراءِ نَخلَةٍ، فَضَرَبَهُ عَلى شِمالِهِ، فَقالَ:
يا نَفسُ لا تَخشَي مِنَ الكُفّارِ
وأبشِري بِرَحمَةِ الجَبّارِ
مَعَ النَّبِيِّ السَّيِّدِ المُختارِ
قَد قَطَعوا بِبَغيِهِم يَساري
فَأَصلِهِم يا رَبِّ حَرَّ النّارِ
دستهایش را که قطع کردند، عباس (عليه السلام) پرچم را با کمک سینه نگاه داشت و مشک را به دندان گرفت که ناگاه تیری بر مشک آب آمد و آبها روی زمین ریخت
فَوَقَف العبّاس مُتحيّرا
یعنی یک وقت دیدند که ابا الفضل سوار مرکب ایستاده اما متحیر است. متحیر است چه کند؟ دستی ندارد تا بجنگد و آبی ندارد تا به خیمه ها برساند. چه کند؟
من وعده ی آب تو به اصغر دادم
یک جرعه برای او نگهداری کن
ای مشک نگاه کن به بالای سرم
زهراست نشسته، آبروداری کن
می نویسند تیری آمد و به چشم عباس اصابت کرد. دست نداشت تا تیر را در بیاورد. خم شد زانوها را بالا آورد و تیر را بین دو زانو گذاشت تا تیر را در بیاورد.
eitaa.com/banoyealam
اینجا بود که عمود آهن آمد، «فَنقَلَبَ العباس من فرسه»؛
ابا الفضل از اسب به زمین افتاد
فَقَتَلَهُ المَلعونُ بِعَمودٍ مِن حَديدٍ.
به فرقم تا عمود آهنین خورد
تنم زخم از یسار و از یمین خورد
چو دستش را ز تن افکنده بودند
علمدار تو با صورت زمین خورد
فَلَمّا رَآهُ الحُسَينُ (عليه السلام) مَصروعاً عَلى شَطِّ الفُراتِ، بَكى...
از حال خودش هم خبر میداد به امام و خیام
طولی نکشید که دیدند صدای عمو آمد:
«فنادا یا أَخَا اَدرِک أَخَاک»
امام حسین بر اسب سوار شد و به علقمه رفت و فرمود:
« أَلانَ إنکَسَرَ ظَهرِي وَ قَلَّت حِيلَتِي وَ انقَطَعَ رَجائِي وَ شَمُتَ بِي عَدوِّي وَ الکَمَدُ قاتِلي »
یعنی « الان کمرم شکست و چاره ام کم شد و امیدم قطع و دشمن مرا زخم زبان می زند و غصّه تو مرا می کشد.»
eitaa.com/banoyealam
ماموریت مهمترین جنگاور کربلا.mp3
1.98M
🎙️#پادکست
✍️فرهنگ نخبگانی
⚜️ خدمات اجتماعی در کربلا
🔰 چگونه در بحبوحه جنگ، سقایت و آب دادن مأموریت ویژه در کربلا شد؟
📌برگرفته از جلسات « وقتی همه خواب بودند»
#امام_حسین #کربلا
روضه شب نهم.mp3
53.08M
🎙️#پادکست
🔸روضه شب نهم
🔰قصه بانوی مضطر و غیرت حضرت عباس علیه السلام
* بعد تو، چه چشمهایی که خواب ندارند...
* پرچمدار حسین
#امام_حسین #کربلا #محرم #عطش
شهدای مدافع حرمی که در روز #تاسوعا به شهادت رسیدند:
شهید عبدالله باقری
شهید مصطفی صدرزاده
شهید پویا ایزدی
شهید امین کریمی
شهید حسین جمالی
شهید حجت اصغری
شهید ابوذر امجدیان
شهید سجاد طاهر نیا
شهید روح الله طالبی اقدم
سید محمد حسین میردوستی
شهید محمد جاودانی
شهید محمد ظهیری
به ژولیده نیشابوری گفتند یک شعر در وصف حضرت عباس (علیه السلام) بگو که پنج بار کلمه "چشم" داشته باشد
او شعری گفت که ده تا کلمه «چشم» داشت:
*چشم ها از هیبت چشمم، به پیچ و تاب بود*
*محو چشمم چشم ها و چشم من بر آب بود*
*چشم گفتم چشم دادم چشم پوشیدم ز آب*
*من سراپا چشم و چشمم جانب ارباب بود*
#داناب (داستانکونکاتناب)