eitaa logo
حضرت زهراس وشهیدهادی
5.4هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3.9هزار ویدیو
11 فایل
یا علی یا علی یاعلی یا علی یا علی مادر همه شهیدان شده ای؟؟؟ می شود مادر ما هم بشوی؟؟! به کانال حضرت زهرا سلام الله و شهدا خوش اومدید🍃💜♥️ #اینجامهمان_حضرت_زهراس_هستین
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خوبان روزگار خب خداراشکر در این ایام بعضی ها نامزد کردن........ ♥️♥️ هر چند به ما نگفتن ولی ما با خبریم.. ☺️ الهی خوشبخت بشن به حق زهرا
✨بسم رب الشهداء و الصدیقین✨ خواندیم‌وصیت شهیدان این بود در توصیه‌ی پیر جماران این بود یعنی که فدایـیِ ولایت باشیم آری سبب عزت ایران این بود 🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷✌️🇮🇷 💠 معرفی شهید : شهید سید عبدالله رضوی طاهری🌷 🌱 ولادت: ۱۳۴۱/۰۵/۰۳ تهران 🕊 شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۲۰ جزیره مجنون 💥 عملیات: خیبر 🔲مزار شهید: بهشت زهرا ( س) تهران، قطعه ۲۷؛ ردیف ۲۳؛ شماره ۱ 😎 مسئولیت نظامی: نیروی کادر گردان مقداد ؛ لشگر ۲۷ محمد رسول الله ( ص) 💐اگر از سر توفیق، زیارتِ مزار این پاسدارِ شهید در بهشت زهرای تهران نصیبتان شد، خواهید دید که بر سنگ نوشته‌ی مزارش، از او به عنوان «محافظ رییس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنه ای» یاد شده است. 🕊 نحوه شهادت: در عملیات خیبر و در جزیره مجنون، بال در بال ملائک گشود 🌹ان شاءالله که شهید بزرگوار، پیش امام زمان مهربانمان، برای طول عمر با برکت رهبر عزیزتر از جانمان دعا بفرمایند و برای گذر از این روزها و همچنین حاجت روایی شما بزرگواران گرامی، دست به دعا بگشایند که دعای شهدا مستجاب است.🌹 🌷 🕊 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
نگران آقای خامنه‌ای نباش! 💐یکی از بزرگواران نقل میکرد: «در بهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد با صفایی دیدم که با ادب خاصی بالای این مزار ایستاده و دعا میخونه، نگاهم بهش بود و مدتها که دور زدم دیدم دست به سینه هنوز بالای مزار هست، بعد پایان دعا و ذکر متوجه من شد.» ✋صدایم کرد و گفت: «پسرم ازت میخوام هروقت اومدی برای این شهید فاتحه بخونی.» 🌱گفتم :«چشم، میشه خواهش کنم دلیلش رو بگید.» 🌴گفت : «من سالها بود بعد از فتنه ۸۸ برای حضرت آقا و سلامتی جسمی و تعرض احتمالی به جانشان خیلی نگران بودم و اضطراب درونی داشتم، روزی شهیدی با همین شمایل به خوابم اومد و شماره ردیف و قطعه هم بهم گفت. 🍃 از من پرسید: « چرا نگران آقای خامنه‌ای هستی؟! نگران نباش من خودم محافظش هستم.» 🍁 بار اول توجهی به خواب نکردم تا اینکه دوباره همان خواب تکرار شد، همان هفته پنجشنبه با حفظ کردن شماره ردیف و قطعه اومدم بهشت زهرا و دقیقا همان چهره رو روی قبر دیدم، دیدم تو توضیحات شهید نوشته «محافظ رئیس جمهور محترم حجت الاسلام سید علی خامنه‌ای» 🎗از اون موقع به بعد دیگه خوفی از تعرض به جان آقا ندارم و‌ در عوض مدام به این شهید سر میزنم و دعاگویش هستم، به هرکسی هم که بتوانم میگم. 🌹لطفاً بزرگواران گرامی، تصویر را باز بفرمایید و نثار روح ملکوتی شهید سید عبدالله رضوی طاهری، فاتحه‌ای قرائت بفرمایید. 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
حضرت زهراس وشهیدهادی
✅ نگران آقای خامنه‌ای نباش! 💐یکی از بزرگواران نقل میکرد: «در بهشت زهرا تهران بودم، پیرمرد با صفایی
سلام دیشب چله شهدایی ما تموم شد و شهیدی را که امشب معرفی کردیم امشب به نیت این شهید همتون زیارت عاشورا بخونید و فاتحه و هدیه کنید به روح بلند این شهید عزیز الهی همتون حاجت روا شوید 🤲🍃🤲🍃🤲🍃🤲
خب عزیزای دلم امشب می خوام براتون از خاطرات کربلا بگم منتظر باشین می رسم خدمت شما
بسم الله الرحمن الرحیم سلام گلهای امام زمانی و فرزندان حضرت فاطمة زهرا سلام الله علیها حالتون خوبه بنده خادم شما و در خدمت شما هستم امشب می خواستم از خاطرات کربلا خیلی مختصر براتون بگم
ما چندین سال بود که فقط اربعین ها به زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام می رفتیم و تا حالا هیچ وقت موقعیت پیش نیومده بود تو خلوتی و بغیر از اربعین به زیارت سید الشهدا برویم تا امسال خداوند منت بر سر ما گذاشت و امام حسین با لطف بیکرانش باز مارا شرمنده کرد ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین ای سایه ات فتاده روی سرم حسین
وقتی از مرز رد شدیم دیگه کم کم حس و حال اربعین اومد سراغ ما خاطرات اربعین و کجاها موندیم و کجاها پیاده اومدیم و ستون ها و گیت ها و.......... و چه خاطرات زیبایی بودن البته اینا هم بگم باز اینبار همون گروه اربعینی بودیم که داشتیم با هم می رفتیم کربلا ان شاء الله قسمت باشه با هم باشیم تا خدمت امام زمان عجل الله........ ان شاء الله قسمت تک تک شما عزیزان و دلشکستگان و کسانیکه دوست دارند به زودی به زیارت اقا بروند
اولین جایی که بعد از وارد شدن به عراق رفتیم نجف اشرف بود دل تو دلمون نبود و چون عید ولایت هم بود این تپش ها به شدت روی قلب می کوبیدن که زودتر برسیم تصمیم گرفتیم کمی استراحت کنیم و بعدا بعد از ظهر بریم حرم وای خدای من اینجا کجاست که ما آمده ایم چقدر با اربعین فرق دارد شلوغ هست ولی نه مثل اربعین و شوق الان خوشحالی هست و شوق اربعین گریه همین طور رسیدیم صحن و سرای مولا صدای کل کشیدن گوش فلک را کر می کرد عربهایی که با کل کشیدن و هلهله داشتن عید غدیر را تبریک می گفتن من نمی تونم با زبان یا با نوشتن این صحنه ها را براتون جوری بگم که مجسم کنید صحنه ای بسیار بسیار فوق العاده ای بود که ما انگار مدهوش و غرق این هلهله ها و کل کش ها شده بودیم مات و مبهوت در لافتی حیدر و در اینکه متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را مست و مست نجف شده بودیم و زبانها لال و فقط نظاره گر این شکوه
بلاخره زبان در دهان چرخید و گفتیم بریم داخل حرم و که با تعجب بیشتر دیدیم داخل صحن و سرای مولا حال و هوایش بیشتر از بیرون هست بعد از زیارت ضریح در نزدیکترین صحن نشستیم و این همه ذوق و شوق مردم را نگاه می کردیم همه با شاخه گل اومده بودن و بقیه هم شکلات آورده بودن دم به دقیقه شکلات پخش می کردن و هرکس به یه نیتی مشتی از شکلات جمع می کرد و یکی باذوق می گفت لبیک یا حید یکی با شوق می گفت عیدوکم مبروک. عید غدیر مبروک🌹 و شادی وصف ناپذیری در حرم مولا به چشم می خورد ما هم مدهوش این همه خوشی شده بودیم و در پوست خود نمی گنجیدیم که عید غدیر هست این همه شیعه خوشحالن
وقتی در صحن یه جایی به سختی پیدا کردیم و نشستیم همه دوستان به من گفتن تو هم کمی برامون بخون من گوشی نداشتم و نت هم نداشتم و هرچی فکرم کردم چیزی به ذهنم نرسید گفتم والا مغزم هنگه من فعلا گنگ و گیجم و مبهوت شده ام در همین وقت بود که دخترم شعر علی مولا را زمزمه کرد..... که یهو دیدیم عربها چنان به ذوق آمدن با اینکه فارسی متوجه نمی شدن ولی می دونستن برای مولاست و اسم مولا می آمد کل می کشیدن من نمی دونم چی شده یهو از علی مولا دراومد رفت شعر مست نجف را خوند که دیگه واقعا همه مست شدیم و مست شدن یهو غوغایی شد و مردم با ذوق و شوق عجیب همراهی می کردن و همه گوشی هارا در آورده بودن و فیلم برداری می کردن و....و... و... وقتی تموم شد هم خانمهاو دختر خانمها عرب زبان اومدن و سرش را بوسیدن و عکس و فیلم گرفتن و... تشکر فراوان کردن ازش که دیگه گفت وای همین فردا پس فرداست که از خارج به من زنگ بزنن تا برم براشون مداحی کنم دیگه معروف شدم عکس و فیلمم رفت خارج از کشور و اینستا و.. ☺️☺️
یه دختر خانم دیگری هم همراه ما بود که بسیار دختر مودب و عزیزی بود حالا دیگه شده بودن دو تا دختر و حسابی اتیش می سوزوندن ما سه روز در نجف بودیم که دومین روز _بعد از ظهری رفتیم وادی السلام سر مزار ایة الله قاضی و در حال فاتحه دادن بودیم که باز این دخترم سرش هوای جای دیگر کرد گفت واسه چی اومدیم اینجا گفتم سر مزار آیة الله قاضی و شهید هادی ذوالفقاری هم اینجاست تا اینا گفتم انگار کسی گم شده اش را پیدا کنه این طرف و اونطرف می گشت دنبال مزار شهید هادی ذوالفقاری البته ما هم خیلی گشتیم ولی مزارش را پیدا نکردیم حالا مگر ول کن بود از یه نفر پرسیده بودکه بهش گفته بودن اونطرف خیابان و صد متر جلوتره این به سرعت رفت سمت آدرسی که بهش داده بودن ما هم به دنبالش اصلا نه گوشش می شنید نه متوجه بود که دم غروبه و اینجا خطر ناک فقط می رفت و گاهی هم سوال از اطرافیان می پرسید و یکی از دوستان ما هم همراهش بودن و ما کمی عقب تر و ما بیشتر از 500 متر یا 1000 متر رفتیم و واقعا دیگه هوا داشت تاریک می شد دیگه درمونده شده بودم و همراهان می گفتن برگردیم ولی من که نمی تونستم رهاش کنم و اونم انگارصدایی نمی شنید