#نمازاولوقت✨
🌟 یکی از آشنایان شهید سید احمد پلارک، او را در خواب میبیند و از او تقاضای شفاعت می کند. شهید پلارک به او می گوید: من نمی توانم شما را شفاعت کنم.
🌱 تنها وقتی می توانم شما را شفاعت کنم که شما نماز بخوانید و به آن توجّه و عنایت داشته باشید. همچنین زبان ها یتان را نگه دارید. در غیر این صورت هیچ کاری از دست من برنمیآید.
#شهیداحمدپلارک🌷
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
💌 نامه ای به امام زمان ( عج)
✨هیئت گردان به نام « حضرت زهرا سلام الله علیها» بود، روضه هایش همه را بی قرار می کرد و شهید سید احمد پلارک را بی قرار تر....
💛 در دست نوشته ای خطاب به امام زمان (عج) نوشته بود: «آقا جان! به جبهه رفتن ما به انتقام سیلی آن نامردان بر روی مادر شیعیان و برای انتقام آن بازوی ورم کرده است. ما برای انتقام آن سینه سوراخ شده می رویم. سخت است شنیدن این مصیبت ها».
✍راوی: همرزم شهید
📒کتاب خط عاشقی ۲ (خاطرات عشق شهدا به حضرت زهرا (س)
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
📝دست خط شهید سید احمد پلارک
🌹شهیدی که مزارش، همیشه بوی گلاب می دهد و معروف به شهید عطری هستند.
💌 هرگاه امری تو را به اندوه افکند بگو در آخرین سجده ات یا جبرئیل یا محمد (صل الله علیه واله) یا جبرئیل یا محمد (صل الله علیه واله) و آن را تکرار کن.
«اکْفِیَانِی مَا أَنَا فِیهِ فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ احْفَظَانِی بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِنَّکُمَا حَافِظَانِ»
سلامای مادر تنهای تنها
سلامای مادر بی مثل و همتا
فروزان اختر شبهای تارم
سراپا سوخته شمع امیدت
که در خون خفته فرزند شهیدت
لطفاً تصویر را باز بفرمایید👆
🌱میلاد : ۱۳۴۴/۰۲/۰۷
🕊شهادت: ۱۳۶۶/۰۱/۲۱
#شهیدسیداحمدپلارک🌷
#شهیدعطری💫
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🌹مادر شهید سید احمد پلارک میگوید: شهید در تمام مدت زندگی اش ، سه کار را هرگز ترک نکرد:
👈 غسل روز جمعه
👈 زیارت عاشورا
👈نماز شب
#شهیدسیداحمدپلارک🌷
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
سلام بزرگوار
خدا پدر و مادرتون را رحمت کنه
خواهر خوب درسته که ارث
شیرین هست و دوست داشتین
شما هم از تمام ارثتون بهره ببرید
ولی حالا که پدرتون خودشون
در زمان حیاتشون کل اموالشون
را به برادراتون دادن
اینجا خب پدرتون باید به دخترا
هم مالی می داد که نداده حالا
و مال مادرتون را هم که حالا
یا با رضایت یا با نارضایتی
بلاخره سهم کردن و به شما هم
مالی رسیده
حالا دست پدر و مادرتون از
دنیا کوتاه هست و درست نیست
بخاطر مال دنیا این همه ناراحتی
کنید برادراتون فکر کن بد عمل
کردند شما ببخشید و خوب عمل
کنید
بعدا فکر کنید اصلا پدر و مادر
شما هیچی نداشتن خب اونوقت
چکار می کردین؟
و این دارم بعنوان یه دوست یه
خواهر به شما میگم هرچی از
پدر و مادرت یا فقط از مادرت
بهت رسیده همیشه و همیشه
از مادرت بخاطر همون مال
حتی خیلی کم باشه تشکر
کن براشون خیرات بده
بعدا خداوند به دلت نگاه می کنه
و همون مال کم شمارا چنان برات
سرمایه می کنه که تمام اون مالی
که نگرفتی جبران بشه
پس ارث و میراث به زیاد گرفتن
نیست که مهم اینه خداوند بهش
برکت بده و گرنه همون ارث می شه
بلای جون آدم و.......... بچه ها بد
می شن
پس بهتره به جای این همه گله
ثروتی که پدر و مادرت براش
یه عمر زحمت کشیدن و حتی
پر کاهی بهت رسیده هم از اونا
تشکر کنی هم از خدا وهم چنین
برادراتو ببخشین
الان میگی یکی از داداشام فوت
کردن. خب دنیا ارزش اینا داره؟؟؟
همه رفتنی هستیم پس این مال این
قدر ارزش نداره از خواهر و برادری
بیفتین که بخاطرمالی که اونا براش
زحمت کشیدن و نخوردن و برای
شما گذاشتن
موفق باشین
Kasra Zahedi - Shakhe Gol (320).mp3
6.67M
نم نمای بارون ...
وای چقدر من این شعر را دوست دارم
♥️😍♥️😍♥️😍♥️
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
حضرت زهراس وشهیدهادی
نم نمای بارون ... وای چقدر من این شعر را دوست دارم ♥️😍♥️😍♥️😍♥️ https://eitaa.com/joinchat/3754492
بفرست برای هرکس که دوستش داری
من که میگم پرو فایل غم را بردارین
بی خیال این دو روز دنیا بشین بابا
بلاخره یه جور می شه دیگه
مگه نه ؟!! این همه غم چرا
آی غریبه دلت را بده دست خدا
☺️☺️☺️☺️☺️
بلاخره ما ربیع اومد و شیطنت های
منم شروع شد
حالا بذار یه چی براتون جونم بگه
از خنده ریسه برین 😂😂
یه ابجی داریم که اونم خادم هستش
اهل برازجان هستن و خادم الشهدا و
خیلی با ایمان هست
امروز گفت ابجی خسته شدم
گفتم از چی ابجی؟
گفت از دنیا و از اطرافیان و از همه
و همه والا دیگه بریدم فقط می خوام
برم
گفتم کجا بری گفت دیگه عمرم
تموم بشه
بعدا با هم نشستیم و دونه دونه
مشکلات خادمین را گفتیم که
همه یه جور مشکل دارند
و بعدش بهش گفتم
حالا ببین این خادمین بخوان
برن بهشت..... دیگه چه شود
اونجا را هم جهنم می کنن
😂😂😂😂😂😂
تا اینو گفتم آبجیم از خنده غش
و ضعف کرد
هیچی دیگه مشکلش را حل کردم
با همین چند کلمه و غم از دلش
رفت
😂😂😂
و تصمیم گرفت حالا حالا
نمیره
🍃🌸🍃
روز خود را با سلام به مادر شهیدان
#حضرت_فاطمه_الزهرا (س) آغاز
کنیم...
♥️ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا
♥️السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ
الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ
♥️السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن
ان شاءالله با دعای خیر مادرانه
حضرت زهرا(س)بتونیم به خدا
برسیم...
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 ظهور امام زمان(عج) معجزهآسا نیست!
🔻مقدمات لجستیکی و لشکرسازی برای ظهور در حال آماده شدن است
🔻اربعین ما را با فرهنگ زندگی پس از ظهور آشنا میکند
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
امام حسین (علیهالسلام) فرمود:
افراد جامعه بنده و تابع دنیا هستند،
و مذهب بازیچه زبانشان گردیده است
و براى إمرار معاش خود،
دین را محور قرار داده اند،
و سنگ اسلام را به سینه مىزنند..
پس اگر بلائى همانند
خطرِ مقام و ریاست، جان، مال،
فرزند و موقعیّت، ...
انسان را تهدید کند،
خواهى دید که دینداران
واقعى کمیاب خواهند شد....
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
23.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سه تا پسر داد، میگه اومدم بدرقه رزمندهها، جای پسرام خالیه، اینا هم مثل پسرای من هستند!
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
Mehdi Rasooli - Khaste Mishe (128).mp3
9.6M
وقتیدلم از زمونه خستهمیشه😢
میام تو گلـزار میشینـم...💔
خسته شدم آی شهـدا🌷
از این دوره زمونه😔
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
📸 منزل #شهید_یاسرشجاعی که روز گذشته به ضرب گلوله تروریست های جنبش فواحش در نورآبادممسنی به شهادت رسید
به چهره #شهید بسیجی امنیت #سالگرد_مهسا نگاه کنید؛ نه ریش بلند دارد، نه روی پیشانی جای مهر است؛ صورتش آفتاب سوخته؛ خانهاش را مقایسه کنید با تمام مدعیان؛ با اصولگرایان و اصلاحطلبان؛ با آنانکه فرصت خدمت دارند و نگران صندلی قدرتند ...
مظلومیت دختر کوچولوی شهید رو ببینید
#شهید_یاسر_شجاعیان
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
یا امیرالمؤمنین....!♥️🥲
#نجف
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۴
سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند..
و با مهربانی دلداری ام داد
_اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن!
و نمیفهمید با هر کلمه حالم را بدتر میکند که لبخندی نمکین نشانم داد..
و مثل روزهای خوشیمان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد
_تو که میدونی من تو عمرم یه رکعت نماز #نخوندم! ولی این مسجد فرق میکنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم سوریه بوده و الان #نماد مخالفت با بشار اسد شده!
و او #بادروغ مرا به این جهنم کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم..
و مظلومانه ناله زدم
_تو که میدونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟
با همه عاشقی از پرسش بی پاسخم کلافه شد..
که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد
_هسته اولیه انقلاب تو #درعا تشکیل شده، باید خودمون رو میرسوندیم اینجا!
و من از اخبار بیخبر نبودم و میدیدم درعا با آمادگی کامل به سمت #جنگ میرود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده میشد، بازخواستش کردم
_این چند ماه همه شهرهای سوریه تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟
حالت تهوع طوری به سینهام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند..
و او رنگ مرگ را در صورتم میدید که از جا پرید و اگر او نبود از ترس تنهایی جان میدادم..
که به التماس افتادم
_کجا میری سعد؟
کاسه صبرم از تحمل اینهمه وحشت در نصفه روز تَرک خورده و بی اختیار..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۵
و بیاختیار اشک از چشمانم چکید و همین گریه بیشتر آتشش میزد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت
_میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری!
و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی ام فرار کرد...
تازه عروسی که #گلوله خورده و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در #غربتِ مسجدی رها شده،مبارزه ای که نمیدانستم کجای آن هستم...
و قدرتی که پرده را کنار زد..و بیاجازه داخل شد...
از دیدن صورت سیاهش در این بیکسی قلبم از جا کنده شد..
و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این #رافضی را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد،..
با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید
_برای کی جاسوسی میکنی ایرانی؟
دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان هایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد..
و با چشمان وحشتزده ام دیدم خنجرش را به سمت صورتم میآورد..
که
نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی ام را صدا میزند..
_زینب!
احساس میکردم فرشته مرگ به سراغم
آمده که در این غربت کده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده..
که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد
_زینب!
قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند..
و مچ این قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد...
دستان وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق
🕌 قسمت ۱۶
کیش و ماتش کرده بود که به دفاع از خود عربده کشید
_این #رافضی واسه ایرانیها جاسوسی
میکنه!
با چشمانی که از خشم آتش گرفته بود برایش جهنمی به پا کرد..
و در سکوت برگزاری نماز جماعت عشاء، فریادش در گلو پیچید
_کی به تو اجازه داده خودت حکم بدی و اجرا کنی؟
و هنوز جملهاش به آخر نرسیده با دست دیگرش پنجه او را از دهانم کَند و من از ترس و نفس تنگی داشتم خفه میشدم و طوری به سرفه افتادم که طعم گرم خون را در گلویم حس میکردم...
یک لحظه دیدم به یقه پیراهن عربی اش چنگ زد و دیگر نمیدیدم چطور او را با قدرت میکشد تا از من دورش کند..
که از هجوم وحشت بین من و مرگ فاصله ای نبود..
و میشنیدم همچنان نعره میزند که خون این رافضی #حلال است...
از پرده بیرون رفتند..
و هنوز سایه هر دو نفرشان از پشت پرده پیدا بود و صدایش را میشنیدم که با کلماتی محکم تحقیرش میکرد
_هنوز این شهر انقدر بیصاحب نشده که تو فتوا بدی!
سایه دستش را دیدم که به شانه اش کوبید تا از پرده دورش کند..
و من هنوز باورم نمیشد زنده مانده ام که دوباره قامتش میان پرده پیدا شد.
چشمان روشنش شبیه لحظات طلوع آفتاب به طلایی میزد..
و صورت مهربانش زیر خطوط کم پشتی از ریش و سبیلی خرمایی رنگ میدرخشید و نمیدانستم اسمم را از کجا میداند که همچنان در آغوش چشمانش از ترس می لرزیدم و او حیرت زده نگاهم میکرد...
تردید داشت دوباره داخل شود، مردمک چشمانش برایم میتپید..
و میترسید کسی قصد جانم را کند که #همانجاایستاد و با صدایی که به نرمی میلرزید، سوال کرد
_شما #ایرانی هستید؟
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
✨بسم رب الشهداء و الصدیقین✨
مرگ اگر مرگ است گو نزد من آی
تا در آغوشـش بگـیرم تنـگ ِ تنـگ
مــن ز او عـمری ســتانم جـاودان
او ز من جـسمی ستاند رنگ رنگ
💠معرفی شهید : شهید علیرضا موحد دانش🌷
🌱 ولادت: ۱۳۳۷/۰۶/۲۷ تهران
🕊 شهادت: ۱۳۶۲/۰۵/۱۳ فکه
🔲مزار مطهر شهید: بهشت زهرا (س) تهران
💥 عملیات: والفجر ۲
🌿 پس از پیروزی انقلاب، در كمیته انقلاب اسلامی شمیران به فعالیت مشغول شد. علیرضا در فروردین ماه ۱۳۵۸ به عضویت سپاه پاسداران در آمد و ابتدا مأموریت حراست از بیت امام خمینی(ره) را بر عهده گرفت. با آغاز غائله كردستان، به كردستان رفت و در چند عملیات پاكسازی علیه ضد انقلابیون شركت كرد. پس از آن به جبهه اعزام شد و به عنوان جانشین محسن وزوایی در عملیات بازی دراز حضور یافت و در همین عملیات، یک دستش قطع شد.
🍃 پس از پایان عملیات بیت المقدس، به همراه قوای محمد رسول الله (ص) به لبنان اعزام شد.
🌴بعد از بازگشت از لبنان، فرماندهی تیپ ۱۰ سید الشهدا (ع) را بر عهده گرفته، در عملیات والفجر ۱ با این تیپ وارد عملیات شد و مدتی بعد در عملیات والفجر ۲ به شهادت رسید.
📝قسمتی از وصیتنامه شهید:
🌹شما خوب میدانید که شهید عزادار نمی خواهد، رهرو می خواهد همان طور که من رهرو خون برادرم بودم شما هم با قلم و زبانتان پشتیبان انقلاب و امام عزیز باشید.
🧕🏻خواهرانم، زنی که حجاب دارد، همه جا را می بیند و خود دیده نمی شود، این زن محرومیتی بر استعمار تحمیل کرده است.
#شهیدعلیرضاموحددانش🌷
#شادیروحشهداصلوات🕊
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
❤️جوانمرد
حمید چون طبقه پایین خانه مادرم زندگی می کرد. خیلی می آمد بالا و می رفت. چون همسرش اکثر اوقات سرکار بود، بیشتر وعده هایش را با مادرم می گذراند. صبح ها حیاط را آب و جارو می کرد. صبحانه اش را با مامان می خورد بعد هم ظرف ها را می شست و می رفت محل کار مامان می گفت صبح همان روز حادثه، حمید کولر را درست کرد. آب حوض را عوض کرد. همه خانه را جاروبرقی کشید و ظرف ها را هم شست. مادرم تازه گچ پایش را باز کرده بود. حمید نمی گذاشت از جایش تکان بخورد. شب حادثه وقتی ما به خانه رسیدیم، همه جا مثل دسته گل بود. به مادرم گفتم:«چرا این همه کار کردی؟» گفت:« کار من نیست مادر. حمید همه کارارو کرده.» خیلی هوای مادرم را داشت. گاهی حتی اگر پنج دقیقه می خواست دیر بیاید حتما خبر می داد. چون مامان عمل قلب باز کرده بود و حمید نمی خواست نگرانش کند.
✍ راوی: خواهر گرامی شهید حمید رضا الداغی
🌱ولادت: ۱۳۵۶/۰۶/۲۷
🌷شهادت: ۱۴۰۲/۰۲/۰۸
#شهیدحمیدرضاالداغی🌷
#سالروزولادت✨
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
❤️🍃شهادت «حمید رضا الداغی» افکار عمومی کشور را چگونه بشدت تحت تاثیر قرار داد.
🌷هر یک از شهدا همچون شوشتری، باغانی، برونسی و شهید اخیرِ سبزوار، شهید «الداغی»، به نحوی میتوانند الگو باشند، همان گونه که دیدیم شهادت «حمیدرضا الداغی» افکار عمومی کشور را چگونه بشدت تحت تاثیر قرار داد.
✍ بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار دست اندرکاران برگزاری کنگره ملی بزرگداشت دو هزار و چهل و چهار شهید سبزوار و نیشابور ۱۴۰۲/۰۳/۰۹
#شهیدحمیدرضاالداغی🌹
#شهیدغیرت🌷✨
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
14.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ
ماجرای نگار و آرش !
چرا تعجب میکنی خانوم جون؟
حالا بکش کِــــل واسه بچههامون!
چی میگی مرد انگار حالت ناخوشه ؟
تو گفتی این چیزا باید عادی شه! ...
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام امام زمانم
نسیم جمکرانت
بشکند بغض دل ما را به آهی
تو مرهم می شوی بر زخم دل
با یک نگاهی
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🙏
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️در حسرت دیدار تو آوارهترینیم
ای باور دلهای پریشان! تو کجایی
#امام_زمان
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
عنایت یوسف زهرا (ع) به زائر امام حسین (ع).mp3
10.46M
❇️ ماجرای عنایت یوسف زهرا (ع) به زائر امام حسین (ع)
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3