فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای دونستن از اروند ؛
باید غواص باشی ...
دستات بسته باشه ،
شب باشه،
آب سرد باشه
و اروند بی تاب باشه ...
هر چقدر از اروند بنویسیم کمه...
#اروند
#شهدای_غواص
#کربلای۴
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
این خـــون
تا قیامٺ جاریست
مـن و شمـا
باید مواظب باشـیم
تا حـرمـتِ
چنین خون هایی نشڪند ...
#رزقک_شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
Mahmoud Karimi - To Sedat [SevilMusic].mp3
15.96M
نوحه بسیار زیبا از حاج محمود کریمی
تقدیم به شما و خلوت لطیف شب جمعه
#ارسالی_اعضا
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲خدایا به اون جوانهای عاشقی که توی این سنگرها و کنار این نهرها شهید شدند....
🤲خدایا به اون جنازه هایی که از توی اروند برنگشتند
🤲خدایا به اضطراب قلب ما و به اشتیاق قلب اونها
🥀قَسَمت می دهیم...
«عاقبت ما را ختم به شهادت کن» 🤲
#شهیدحاجقاسمسلیمانی💔
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🌹شهیدان با شهیدان انس میگیرند، شکی نیست
🍃نمی خواهند دنیای بدون این رفاقت را
🌹«رضی» شد همنشین با حاج قاسم، همنشین با عشق
🍃شهیدان خوب میفهمند معنای اخوت را
🌹مپندارید سَرو از پای افتادهَست نه، هرگز
🍃شُکوهِ باغبان را بنگرید و اوج عزت را
🌹خدا رحمت کند سید رضی را این چنین میگفت:
🍃«خدا از ما نگیرد لحظهای شوق شهادت را»
شادی روح شهدا صلوات✨
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🍃🌸🍃
روز خود را با سلام به مادر شهیدان
#حضرت_فاطمه_الزهرا (س) آغاز
کنیم...
♥️ﺍﻟﺴَّﻠﺎﻡُ ﻋَﻠَﻴْﻚِ ﻳَﺎ ﻓَﺎﻃِﻤَﺔُ اَلْزَهرا
♥️السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ
الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ
♥️السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن
ان شاءالله با دعای خیر مادرانه
حضرت زهرا(س)بتونیم به خدا
برسیم...
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
#سلامامامزمانم❣
سـلام بـرتـو چقدر زیبـاسـت
عـیـڹ عـشــق اسـت
چہ ڪـسي را ميشود همـاننـد
تـو دوسـت داشت
وجـواب چـہ ڪسي آنـقدر
شـیریڹ اسـت...
#الّلهُمَّعَجِّلْلِوَلِیِّکَالْفَرَج💖
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصویری زیبا از بغض و اشک مامور
راهور هنگام سلام نظامی به پیکر
شهید سیدرضی موسوی
✍ ما همه مدافع حرم هستیم ،همان
حرمی که حاج قاسم گفت ،حرم ایران❤️
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
4_5818685868575034588.mp3
6.65M
#پادکست_روز
#استاد_شجاعی | #استاد_عالی
• فقط در یک حالت است،که ما اگر
بغیر از شهادت از دنیا نرویم ضرر
نکردهایم،
و نگرانی تولد به برزخ را نداریم.
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ «داستان کفاش امام زمان»
استاد #رائفی_پور
🔸 وجه مشترک تمام کسانی که به محضر حضرت مشرف شدن مدارا با مردم بود...
👞 ماجرای کفاشی که کفش امام زمان رو واکس نزد...
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
حضرت زهراس وشهیدهادی
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #نود مصطفی در سکوت، تسلیم تصمیم ابوالفضل نگاهش میکرد... و ابوا
سلام
قسمت 91 و92 و93 و94 و95
👇👇👇👇👇👇👇👇
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودویک
و من همه احساسم را با پرسشی پنهان کردم
_زحمتتون نمیشه؟
برای اولین بار حس کردم با چشمانش به رویم خندید..
و او هم میخواست این خنده را پنهان کند که نگاهش مقابل پایم زانو زد و لحنش غرق محبت شد
_رحمته خواهرم!
در قلبمان غوغایی شده و دیگر میترسیدیم حرفی بزنیم مبادا آهنگ
احساسمان شنیده شود...
که تا آمدن ابوالفضل🕊 هر دو در سکوتی ساده سر به زیر انداختیم.
ابوالفضل که آمد،..
از اتاق بیرونش کشیدم و التماسش کردم
_چرا میخوای من
برگردم اونجا؟
دلشوره اش را به شیرینی لبخندی😊 سپرد و دیگر حال شیطنت هم برایش نمانده بود..
که با آرامشی ساختگی پاسخ داد
_اونجا فعلاً برات امنتره!
و خواستم دوباره اصرار کنم که هر دو دستم را گرفت و حرف آخرش را زد
_چیزی نپرس عزیزم، به وقتش همه چی رو برات میگم.😊
و دیگر اجازه نداد حرفی بزنم، لباس مصطفی را تنش کرد و از بیمارستان خارج شدیم...
تا رسیدن به داریا...
سه بار اتومبیلش را با همکارانش عوض کرد،...
کل غوطه غربی دمشق را دور زد و مسیر ١٠ دقیقه ای دمشق تا داریا را یک ساعت طول داد..
#تامطمئن_شود کسی دنبالمان نیاید و در #حیاط_خانه اجازه داد از ماشین پیاده شوم...😟😥
حال مادرش🌷 از دیدن وضعیت مصطفی به هم خورد..😥
و ساعتی کشید تا به کمک خوش زبانی های ابوالفضل🕊 که به لهجه
خودشان صحبت میکرد، آرامَش کنیم...
صورت مصطفی به سفیدی ماه میزد،..
از شدت ضعف و درد، پیشانی اش
خیس عرق شده بود و نمیتوانست سر پا بایستد...
که تکیه به دیوار چشمانش را بست. کنار اتاقش..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودودو
کنار اتاقش برایش بستری آماده کردیم،.. داروهایش را ابوالفضل از داروخانه بیمارستان خریده...
و هنوز کاری مانده بود و نمیخواست من دخالت کنم که رو به مادرش خبر داد
_من خودم برای تعویض پانسمانش میام مادر!
و بلافاصله آماده رفتن شد...
همراهش از اتاق خارج شدم، پشت در حیاط دوباره دستم را گرفت که انگار دلش نمی آمد دیگر رهایم کند...😥🤝🙁
با نگاه نگرانش صورتم را در آغوش چشمانش کشید و با بیقراری تمنا کرد
_زینب جان! خیلی مواظب خودت باش، من مرتب میام بهت سر میزنم!
دلم میخواست دلیل
این همه دلهره را برایم بگوید..
و او نه فقط نگران جانم که دلواپس احساسم بود و بی پرده حساب دلم را تسویه کرد
_خیلی اینجا نمیمونی، انشاءالله این دوره مأموریتم که تموم شد با خودم میبرمت تهران!😊
و ظاهراً همین توصیه را با لحنی #جدی_تر به مصطفی هم کرده بود که روی #نجابتش پرده ای از سردی کشید.. #ودیگرنگاهم_نکرد.
#کمتر از اتاقش خارج میشد #مبادا چشمانم را ببیند...
و حتی پس از بهبودی و رفتن به مغازه، دیگر برایم پارچه ای #نیاورد تا تمام روزنه های احساسش را به روی دلم #ببندد...
اگر گاهی با هم روبرو میشدیم،..
از حرارت دیدارم صورتش مثل گل سرخ میشد،..🌸
به سختی سلام میکرد و آشکارا از معرکه عشقش میگریخت...
ابوالفضل هرازگاهی به داریا سر میزد..
و هر بار با وعده اتمام مأموریت و برگشتنم به تهران، تار و پود دلم را میلرزاند..
و چشمان مصطفی را در هم میشکست و هیچکدام خبر نداشتیم این قائله به این زودی ها تمام نمیشود...
که گره فتنه سوریه هر روز کورتر میشد. کشتار مردم حمص و قتل عام...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودوسه
قتل عام خانوادگی روستاهای اطراف، #عادت_روزانه ارتش آزاد شده بود...
تا 6 ماه بعد..
که شبکه سعودی العربیه اعلام کرد..
📢عملیات آتشفشان دمشق با هدف فتح پایتخت توسط ارتش آزاد به زودی آغاز خواهد شد...📢
در فاصله ١٠
کیلومتری دمشق، در گرمای اواخر تیرماه تنم از ترس حمله تروریست های ارتش آزاد میلرزید،...😨😥😣
چند روزی میشد از ابوالفضل🕊😥 بیخبر بودم که شب تا صبح پَرپَر زدم..
و همین بیقراری ام یخ رفتار مصطفی را آب کرده بود...
که دور اتاق میچرخید و با هر کسی تماس میگرفت بلکه خبری از دمشق بگیرد...
تا ساعتی بعد که خبر انفجار 😨😥ساختمان امنیت ملی سوریه کار دلم را تمام کرد.
وزیر دفاع و تعدادی از مقامات سوریه کشته شدند...
و هنوز شوک این خبر تمام نشده، رفقای مصطفی🌸 خبر دادند..نیروهای ارتش آزاد به زینبیه رسیده...😰😭😱
و میدانستم برادرم از 💖مدافعان حرم💖 است...
که دیگر پیراهن صبوری ام پاره شد و مقابل چشمان مصطفی و مادرش مظلومانه به گریه افتادم...
طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با اشکهایم😭 به مصطفی التماس میکردم
_تورو خدا پیداش کنید!😭
بی قراری هایم صبرش را تمام کرده و تماسهایش به جایی نمیرسید که به سمت در رفت و من دنبالش دویدم
_کجا میرید؟
دستش به طرف دستگیره رفت و بالحنی گرفته حال خرابش را نشانم داد
_اینجا موندنم فایده نداره.
مادرش مات رفتنش مانده..
و من دو بار قامت غرق خونش را دیده بودم و دیگر نمیخواستم پیکر پَرپَرش را ببینم که قلبم به تپش افتاد...
🌷دل مادرش🌷 #بزرگتر از آن بود که مانع رفتنش شود،..😢اشکش را با چند بار پلک زدن مهار کرد..
و دل کوچک من...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودوچهار
دل کوچک من بال بال میزد..
_اگه رسیدن اینجا ما چیکار کنیم؟😥😢
از صدایم #تنهایی میبارید و خبر زینبیه #رگ_غیرتش را بریده بود که از من هم دل برید
_من #سُنی_ام، اما یه عمر همسایه سیده زینب💚 بودم، #نمیتونم اینجا بشینم تا حرم بیفته دست اون کافرا!😠
در را گشود..
و دلش پیش اشکهایم جا مانده بود که دوباره به سمتم چرخید و نشد حرف دلش را بزند...
نگاهش از کنار صورتم تا چشمان صبور مادرش رفت.. 😥
و با همان نگاه نگران سفارش این دختر شیعه را کرد
_مامان هر اتفاقی افتاد نذارید کسی بفهمه #شیعه_اس یا #ایرانیه!😥
و میترسید این اشکها پای رفتنش را بلرزاند..که دیگر نگاهم نکرد و از خانه خارج
شد...
او رفت..🌸
و دل مادرش متلاشی شده بود که پشت سرش به گریه افتاد.. 😭
و من میترسیدم دیگر نه ابوالفضل🕊 نه او🌸 را ببینم..
که از همین فاصله دخیل ضریح حضرت
زینب (س) شدم... 😭🤲
تلوزیون سوریه فقط از نبرد حمص و حلب میگفت، ولی از دمشق و زینبیه حرفی نمیزد..
و از همین سکوت مطلق حس میکردم پایتخت سوریه از آتش ارتش آزاد گُر گرفته.. که از ترس سقوط داریا تب کردم...
اگر پای تروریستها به داریا میرسید،..😱
من با این زن سالخورده در این #تنهایی چه میکردم..
و انگار قسمت نبود این ترس تمام شود.. که صدای تیراندازی هم به تنهاییمان اضافه شد..باورمان نمیشد به این سرعت به داریا رسیده باشند...
و مادرش🌺 میدانست..
این خانه با تمام خانه های شهر تفاوت دارد که در و پنجرهها را از داخل قفل کرد... 🔐
در این خانه #دختری_شیعه پنهان شده و #امانت پسرش بودم..
که مرتب دور سرم آیت الکرسی✨ میخواند و یک نفس...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #نودوپنج
و یک نفس نجوا میکرد..
_✨فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین.✨
و من هنوز نمیدانستم از ترس چه #تهدیدی ابوالفضل حاضر نشد تنها راهی ایرانم کند.. که دوباره در این خانه پنهانم کرد...
حالا نه ابوالفضل🕊 بود و نه مصطفی🌸 که از ترس اسارت به دست تروریست های ارتش آزاد جانم به لبم
رسیده..
و با اشکم به دامن همه ائمه(ع) چنگ میزدم تا معجزهای شود..😭🤲
که درِ خانه به رویمان گشوده شد... مصطفی برگشته بود، با صورتی که دیگر آرامشی برایش نمانده و چشمانی که از غصه به خون نشسته بود...😣😞
خیره به من و مادرش از دری که به روی خودمان قفل کرده بودیم،.. حس کرد تا چه اندازه وحشت کردیم..
که نگاهش در هم شکست..
و من نفهمیدم خبری ندارد که با پرسش بی پاسخم آتشش زدم
_پیداش کردید؟😥
همچنان صدای تیراندازی شنیده میشد.. و او جوابی برای اینهمه چشم انتظاری ام نداشت..
که با شرمندگی😞 همین تیرها را بهانه
کرد
_خروجی شهر درگیری شده بود، برا همین برگشتم.😞
این بیخبری دیگر داشت جانم را میگرفت.. و امانت ابوالفضل پای رفتنش را سُست کرده بود که #لحنش هم مثل #نگاهش به زیر افتاد
_اگه براتون اتفاقی میافتاد نمیتونستم جواب برادرتون رو بدم!😞😓
مادرش با دلواپسی پرسید
_وارد داریا شدن؟😨
پایش پیش نمیرفت جلوتر بیاید..
و دلش پیش #زینبیه💚✨ مانده بود که همانجا روی زمین نشست..
و یک کلمه پاسخ داد
_نه هنوز!😞
و حکایت به همینجا ختم نمیشد..
که با ناامیدی به قفل در نگاه کرد و صدایش را به سختی شنیدم
_خونه شیعه های اطراف دمشق رو #آتیش میزنن تا #مجبور شن فرار کنن!
سپس سرش به سمتم چرخید...
ادامه دارد....
14.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به برکتِ
توسل به امام زمان (عج)
خدا دست تو میگیره...🕊
#العجل_مولای_غریبم
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
32.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بین الحرمین بارونی🥹😭
همین الان عصر...
بیا با هم بریم زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام ...
نیت زیارت کن و رو به قبله بشین...
•سیدکاظمروحبخش
#امام_حسین
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
يا بَقِيَّةَ اللّٰه!
در دنیا جُز شما خبری نیست،
شما تنها خبرِ خوشِ این عالَمید.
🌱 محمدصالحعلاء
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🌺 شهید ابراهیم هادی
هیچ وقت نگو: محیط خرابه
منم خراب شدم! همانگونه که هرچه هوا سردتر باشد لباست را بیشتر میکنی!
پس هر چه جامعه فاسدتر شد
تو لباسِ تقوایت را بیشتر کن.
🔹 شهدا دلها را تصرف میکنند ...
#رفیق_شهیدم
#شهیدابراهیم_هادی
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
✨ بسم رب الشهداء و الصدیقین ✨
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری...
💠 معرفی شهید مهمان: شهید الله یار جابری
🌱 ولادت: ۱۳۳۹/۰۱/۰۲ روستای سید مراد بیرجند
🌷شهادت: ۱۳۶۸/۰۶/۱۰ منطقه حاج عمران، عملیات کربلای ۲
🔲 مزار مطهر شهید: شهرستان نهبندان، روستای ابراهیمی عربخانه
😎 مسئولیت نظامی: فرمانده گردان امام علی علیه السلام ، تیپ ویژه شهدا
🦋از کودکی، علاقه زیادی به قرآن خواندن داشت، همیشه در سرمای زمستان هم برای اقامه نماز به مسجد روستای ابراهیمی می رفت.
🇮🇷بعد از انقلاب و تأسیس سپاه، برای حفاظت از نقاط مرزی به تربت جام و صالح آباد اعزام شد.
💔پس از شروع جنگ، مسئول پادگان منتظران شهادت نهبندان شد و اطلاعات نیروهای سپاه را جمع آوری و سازماندهی می کرد.
👌مدیریت، تدبیر و اخلاص شهید اله یار جابری باعث شد که توسط شهید محمود کاوه به فرماندهی گردان امام علی علیه السلام منصوب شد.
💌 خاطره ای از توسل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها:
💥گلوله های بی امان دشمن، امانمان را بریده بود و کاری از دستمان بر نمی آمد.
🌹شهید الله یار جابری گفت: « متوسل شویم به حضرت فاطمه زهرا (س) تا باران بیاید و عملیات دشمن قطع شود. هنوز یک ربع از توسلمان نگذشته بود که باران آمد.
🌱شهید جابری از خوشحالی گریه می کرد و می گفت: « یادتان باشد از توسل به حضرت فاطمه (س) زهرا دست برندارید. هر وقت گرفتار شدید، چاره کار قسم دادن امام زمان ( عج) به جان مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها هست.
✍ راوی : علیرضا حقگو، کتاب خط عاشقی ۲
#شهیداللهیارجابری🌷
#شادیروحشهداصلوات✨
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🌷✨ بسم رب الشهدا و الصدیقین ✨🌷
تا ابد این نکته را انشاء کنید
پای این طومار را امضاء کنید
هر کجا ماندید در کُلِ امور
رو به سوی حضرت زهرا (س) کنید
💔🍃 سی و پنجمین شب چله شهدایی فاطمی :
🌷به یاد و خاطره :
✨ همراه و همرزم شهید محمود کاوه
🌱 شهید الله یار جابری
✅ اعمال توسل امشب:
🍀✨ ذکر ثابت چله: حدیث شریف کساء: 1 مرتبه
🍀✨ دعای سلامتی و فرج امام زمان ( عج) : 1 مرتبه
🍀✨ زیارت آل یاسین: 1 مرتبه
🍀✨ سوره مبارکه کوثر: 3 مرتبه
🍀✨ذکر مستجاب صلوات: 100 مرتبه
✅ مهلت انجام چله امشب: ساعت 24 فردا شب
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
🍀فضیلت قرائت دعای فرج:
✨قرائت کنندهی دعای فرج، به نصرت و یاری خداوند، توفیق پیروزی بر دشمنان را پیدا می کند.
📗کتاب المکیال المکارم
https://eitaa.com/joinchat/3754492311C40a62601b3
سلام
بیدارین؟
دلم گرفته و خوابم نمی اد
شما چطور؟
راحت بخوابین بخوابین