eitaa logo
مهدویت🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
32 فایل
_آشنایی با امام(عج) _وظایف ما نسبت به امام(عج) _داستانهای تشرف _مرور احکام شرعی و استفتائات _گلچینی از مطالب برترین کانالهای مهدوی در ایتا ،،کپی بدون ذکر منبع مجاز میباشد،، ارتباط با ادمین: https://eitaa.com/mahDalemohammad
مشاهده در ایتا
دانلود
آیت‌الله کاشانی فرمودند: شخصی به نام نوروزی برای من نقل کرد: پسرم مریض شد ‌وقتی دکتر بردم گفتند سرطان است، چندین دکتر مراجعه کردم، همه گفتند درد ایشان درمان ندارد، ناچار پسرم را به انگلستان بردم، تا آنجا هم بعد از چند روز آزمایش و عکسبرداری همین تشخیص را دادند و گفتند اگر عمل هم بکنید فایده ندارد، بارها به خدا عرض کردم که خدایا این همه ثروت را که به من عنایت فرموده ای از من بگیر، فقط این یک پسر را برای من نگه دار، عاقبت پسرم را از بیمارستان انگلستان مرخص کردم، سوار هواپیما شدیم به طرف تهران، در حالی که سرم دستش بود و از شدت درد ضعیف و رنجور شده بود. یک نفر در هواپیما به من گفت این مریض را چرا اینجا آوردی؟ گفتم کجا ببرم؟ گفت: مسجد مقدس جمکران! این جور مریض ها را باید حضرت صاحب الزمان علیه السلام شفا بدهد. من در همان هواپیما نذر کردم که اگر خداوند پسرم را شفا دهد یک بیمارستان به نام مسجد مقدس جمکران بنا کنم، شروع کردم در هواپیما با امام زمان علیه السلام راز و نیاز کردن، عرض کردم: ای پسر فاطمه به حق فاطمه زهرا سلام الله علیها به این پسر شفا عنایت فرما! در همین حال بودم که یک مرتبه پسرم از خواب بیدار شد و گفت: بابا به من انار بده! گفتم: چشم، تهران برای شما انار می دهم. بار دوم از خواب بیدار شد و گفت: بابا به من بیسکویت بده! معلوم شد که در خواب دیده سید بزرگواری برای ایشان انار آورده و فرموده شما خوب شدید سرم را بیرون بیاورید! چون تهران رسیدیم سرم را از دست ایشان بیرون آوردم دیدم حالش خیلی خوب است چند روز در تهران ماندیم، به دکترها مراجعه کردم آزمایش و عکسبرداری گفتند پسر شما سالم است! چون قبلا دیده بودند گفتند این فقط معجزه بود که خداوند به حرمت حضرت صاحب الزمان علیه السلام و مسجد مقدس جمکران ایشان را شفا داده است. 📚شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج٣ ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿ @hazrate_Gerehgosha
(قسمت اول) 🔹قضیه زیر مربوط به نوجوانی است سنّی مذهب به نام 'سعید چندانی' که با دست مبارک حضرت ولی عصر ارواحنا فداه شفا یافته و به مکتب شیعه شرفیاب شده و قضیه خود را چنین نقل کرده است: من حدود ده سال پیش، در زاهدان، در یک تعمیرگاه ماشین مشغول کار بودم، نزدیک کارگاه چاه عمیقی بود که فاضلاب کارخانجات و زباله ها را داخل آن می ریختند، یک روز من داخل چاه افتادم، اما بین راه گیر کردم و مردم نجاتم دادند، پایم از لگن زخمی شده بود، به بیمارستان مراجعه کردم، هیچ فایده ای نداشت. 🔹روز به روز حالم بدتر میشد، مرا به بیمارستان الوند تهران فرستادند و در آنجا بر روی پایم عمل جراحی انجام دادند و استخوانی که پا را به لگن وصل می کرد برداشتند! اما در بهبودی من هیچ تأثیری نداشت، هر روز وضعیتم بدتر میشد تا اینکه زخم لگن تبدیل به سرطان شد، توده سرطان داخل شکم پخش شد و شکمم بطور وحشتناکی متورم شده بود، بالاخره بعد از چند روز کمیسیون پزشکی تصمیم گرفت که پای مرا از لگن قطع کند، به بستگانم نیز گفته بودند که احتمال مرگ من زیاد است! 🔹من ناامید و درمانده شده بودم، با خودم فکر می کردم آیا جایی بهتر از بیمارستان هست که ما آنجا برویم؟! وقتی پرسیدم، گفتند در شهر قم مسجدی هست که به نام مسجد جمکران، که امام زمان شیعیان آنجا تشریف می آورند و گاه بیمارانی را شفا می دهند، روز سه شنبه بود که با مادر و برادرم عازم آنجا شدیم، من قادر به حرکت نبودم و مرا با ویلچر به آنجا آوردند. ادامه دارد... ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿ @hazrate_Gerehgosha
(قسمت دوم): 🔹وقتی به درب مسجد رسیدیم، گفتم مرا پیاده کنید، به مسجد بی احترامی می شود; من می خواهم با پای خودم وارد مسجد بشوم. مرا پیاده کردند، اما پاهایم قادر به تحمل وزنم نبود، فریادم از شدت درد بلند شد، باز مرا بلند کردند و داخل مسجد آوردند، در اتاق شماره ۸ مستقر شدیم، شب چهارشنبه بود سیل عاشقان آقا امام زمان علیه السلام گروه گروه به آن مکان مقدس مشرف می شدند، مادر و برادرم هم به آنها پیوستند و برای انجام اعمال مسجد رفتند و مرا تنها گذاشتند. 🔹بعد از گذشت چند ساعتی به خواب رفتم، در عالم رؤیا دیدم که ماهی از دیوار مسجد، آرام آرام طلوع کرد، از پنجره داخل اتاق من شد، نزدیک و نزدیکتر آمد تا به هیأت یک انسان نمایان شد، انسانی از جنس نور! بعد به من فرمودند:"بلندشو" من عرض کردم: آقا نمی توانم بلند شوم. فرمودند:"تو می توانی، بلند شو!" و دست مرا گرفتند و بلند کردند و مرا در آغوش فشردند و به سینه خود چسباندند و بعد روی شکم و سینه و پایم_جایی که جراحی شده بود_ دست کشیدند، با من به زبان عربی صحبت می کردند، من هم با همان زبان جواب ایشان را می دادم، با آنکه من اصلا عربی نمی دانستم، بعد از آن باز شبیه ماه روشنی شد، از پنجره اتاقم بیرون رفت و به سمت دیوار مسجد جمکران حرکت کرد و در جایگاهی که طلوع کرده بود، غروب کرد، با غروب او منهم از خواب پریدم، در حالیکه به شدت می گریستم، بلند شدم و نشستم، احساس کردم حالم خوب است، ایستادم، دیدم می توانم بایستم و شکمم که متورم بود به حالت عادی برگشته بود، از خوشحالی از اتاق بیرون دویدم، دیدم که مادر و برادرم می آیند، چشمشان به من افتاد و من فریاد زدم:"آقا مرا شفا داد، من خوب شدم" و هر سه گریه می کردیم و سجده شکر به جا آوردیم... ادامه دارد... ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿ @hazrate_Gerehgosha
(قسمت سوم) 🔹شب بعد که پنجشنبه باشد، برادرم بیرون رفته بود، مادرم خوابیده بود و من هم دراز کشیده بودم. ناگهان همان آقایی که شب قبل زیارتشان کرده بودم، با لباس روحانی، همراه با خانمی که پوشیه ای بر چهره داشت، وارد اتاق شدند، آقا آمدند کنار من نشستند، خانم(حضرت زهرا سلام الله علیها) هم رفتند پیش مادرم، چند دقیقه ای با آقا به زبان عربی گفتگو کردیم، تا اینکه بلند شدند و تشریف بردند. 🔹من فریاد زدم:"مادر، مادر بلند شو، آقا اینجا بودند، داخل همین اتاق، یک خانم هم همراهشان بود" بعد بسرعت آمدیم بیرون اما کسی را ندیدیم. سپس به بیمارستان آیت الله گلپایگانی مراجعه کردیم که قبلا در آنجا بستری بوده و پرونده پزشکی داشتم، بعد از معاینات لازم توسط پزشکان متخصص و رادیولوژی از ناحیه پا، اعلام کردند که اثری از غده های سرطانی نیست و این تنها یک معجزه الهی بوده است. 🔹به یمن عنایت ملوکانه حضرت بقیه الله ارواحنا فداه آقا سعید، پدر، مادر و دوازده نفر دیگر از اقوامشان شیعه شدند اما کوردلانی که توانایی تحمل نور را نداشتند سعید را به موالیان طاهرینش ملحق نموده و او را به سفره شهدا میهمان می نمایند. روحش شاد. 📚مجله منتظران شماره ۱۶ ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿ @hazrate_Gerehgosha
یکی از علما ماجرای ملاقات خود را در حرم حسینی اینگونه نقل می کند: 🔹امام زمان علیه السلام که جانم به قربانش را دیدم که خطاب به سیدالشهداء علیه السلام می فرمود: "شما درکربلا تنها ماندید٬ من هم دراین زمان تنها مانده ام!" در اینجا آن حضرت توجه خاصی به من نمود و فرمود: زیارت عاشورا را بخوان٬ من می خواستم زیارت عاشورا بخوانم ناگهان به جای زیارت عاشورا به طور ناخودآگاه شروع به گریه کردم آن حضرت خودشان مشغول خواندن زیارت شدند و من گوش می دادم و گریه می کردم، آن حضرت نیز گریه زیادی می کردند و با صدای بلند می فرمودند: « حسین جانم٬ حسین جانم‌...» 🔹امام عصر ارواحنافداه چنان زیارت عاشورا را می خواندند که حس می کردم این کلمات و جملات با غم واندوه فراوانی ازقلب و زبان مبارکشان خارج می شود. شور و حال عجیبی درحرم حکمفرما بود٬ سپس حضرت ولی عصر علیه السلام به من فرمودند: «"شما وظیفه دارید از کانال حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام مرا به تمام دنیا معرفی کنید. چرا به شیعیان نمی گویید من مثل جد بزرگوارم حضرت سیدالشهدا علیه السلام تنها هستم؟ "آقا امام حسین علیه السلام اگر در کربلا تنها ماند من هم در صحراها تنها هستم و هر لحظه ندای « هل من ناصر ینصرنی» را سر می دهم و کسی به ندای من توجه نمی کند". 🔹حضرت در ادامه فرمودند: چون شیعیان به آقا امام حسین علیه السلام علاقه خاصی دارند شما می توانید از این راه، مظلومیت ما را با زبان و قلم خود به آنها معرفی کنید، ما این را از هیچ کس نخواسته ایم، فقط از شما شیعیان خواسته ایم!» عرض کردم چرا؟ حضرت فرمودند: چون محبت به ما و حضرت سیدالشهدا و خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام در جان و دلتان وجود دارد و این محبت از عالم ارواح و عالم ذر دست نخورده باقی مانده است، شما (اگرمی خواهید ما را یاری کنید) کنید و علم و حکمت یاد بگیرید٬ خدای تعالی و ما و حضرت سیدالشهدا علیه السلام حتما شما را کمک خواهیم کرد و رشد خواهیم داد. 📚درد دل نوشته ابوالفضل سبزی ص٢٧ ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿ @hazrate_Gerehgosha
آیت‌الله کاشانی فرمودند: شخصی به نام نوروزی برای من نقل کرد: پسرم مریض شد ‌وقتی دکتر بردم گفتند سرطان است، چندین دکتر مراجعه کردم، همه گفتند درد ایشان درمان ندارد، ناچار پسرم را به انگلستان بردم، تا آنجا هم بعد از چند روز آزمایش و عکسبرداری همین تشخیص را دادند و گفتند اگر عمل هم بکنید فایده ندارد، بارها به خدا عرض کردم که خدایا این همه ثروت را که به من عنایت فرموده ای از من بگیر، فقط این یک پسر را برای من نگه دار، عاقبت پسرم را از بیمارستان انگلستان مرخص کردم، سوار هواپیما شدیم به طرف تهران، در حالی که سرم دستش بود و از شدت درد ضعیف و رنجور شده بود. یک نفر در هواپیما به من گفت این مریض را چرا اینجا آوردی؟ گفتم کجا ببرم؟ گفت: مسجد مقدس جمکران! این جور مریض ها را باید حضرت صاحب الزمان علیه السلام شفا بدهد. من در همان هواپیما نذر کردم که اگر خداوند پسرم را شفا دهد یک بیمارستان به نام مسجد مقدس جمکران بنا کنم، شروع کردم در هواپیما با امام زمان علیه السلام راز و نیاز کردن، عرض کردم: ای پسر فاطمه به حق فاطمه زهرا سلام الله علیها به این پسر شفا عنایت فرما! در همین حال بودم که یک مرتبه پسرم از خواب بیدار شد و گفت: بابا به من انار بده! گفتم: چشم، تهران برای شما انار می دهم. بار دوم از خواب بیدار شد و گفت: بابا به من بیسکویت بده! معلوم شد که در خواب دیده سید بزرگواری برای ایشان انار آورده و فرموده شما خوب شدید سرم را بیرون بیاورید! چون تهران رسیدیم سرم را از دست ایشان بیرون آوردم دیدم حالش خیلی خوب است چند روز در تهران ماندیم، به دکترها مراجعه کردم آزمایش و عکسبرداری گفتند پسر شما سالم است! چون قبلا دیده بودند گفتند این فقط معجزه بود که خداوند به حرمت حضرت صاحب الزمان علیه السلام و مسجد مقدس جمکران ایشان را شفا داده است. 📚شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام، ج٣ ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿ @hazrate_Gerehgosha
حجةالاسلام مرحوم سید محمد گلپایگانی فرزند آیت الله سید جمال گلپایگانی رحمة الله علیهما فرمودند: پس از فوت پدرم شبی در خواب دیدم حضورشان مشرف و ایشان در اتاق مفروش به زیلو و فاقد اثاث نشسته اند. گفتم: پدر! اگر خبری نیست ما هم بدنبال کارمان برویم، وضع طلبگی در گذشته و حال، همین است که به چشم می خورد!!! فرمود: پسر حرف نزن! هم اکنون حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف تشریف می آورند. آنگاه پدرم از جا برخاست. متوجه شدم محبوب کل عالم، تشریف آوردند، پس از عرض سلام وجواب، حضرت، قبل از اینکه من حرفی بزنم فرمود: سید محمد، مقام پدرت این حجره محقر نیست، بلکه مقامش آنجاست. بر اثر اشاره دست حضرت نگاه کردم قصری باشکوه و ساختمانی با عظمت که «یدرک و لا یوصف» است، دیدم و خوشحال گردیدم. عرض کردم: "یابن رسول الله آیا وقت ظهور موفور السرور رسیده است تا دیدگان همه به جمال و حضور و ظهورت روشن شود؟" فرمود: «لم تبق من العلامات الا المحتومات و ربما اوقعت فی مدة قلیلة فعلیکم بدعاء الفرج» «از علائم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و شاید آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع بپیوندند و برای فرج من دعا کنید.» 📚شیفتگان حضرت مهدی علیه‌السلام ص١٨۴ ▣⃢. @hazrate_Gerehgosha