#داستان_شگفت_انگیز_علما
💠حضرت آیت الله بروجردی می فرمودند:
🔺در بروجرد مبتلا به درد چشم سختی بودم هر چه معالجه کردم رفع نشد. حتی اطباء آنجا از بهبودی چشم من مایوس شدند. تا آنکه روزی در ایام عاشورا که معمولاً دستجات عزاداری به منزل ما می آمدند ،نشسته بودم اشک می ریختم. درد چشم نیز مرا ناراحت کرده بود. در همان حال گویا به من الهام شد از آن گل هایی که بسر و صورت اهل عزا مالیده شده بود به چشم خود بکشم. مقداری گل از شانه و سر یک نفر از عزاداران به طوری که کسی متوجه نشود گرفتم و به چشم خود مالیدم. فوراً در چشم خود احساس تخفیف درد کردم. و به این نحو چشم من رو به بهبودی گذاشت تا آنکه بکلی کسالت آن رفع شد. بعداً نیز در چشم خود نور و جلائی دیدم که محتاج به عینک نگشتم.
💐در چشم معظم له تا سن هشتاد سالگی ضعف دیده نمی شد و اطباء حاذق چشم اظهار تعجب نموده و می گفتند: به حساب عادی ممکن نیست شخصی که مادام العمر از چشم این همه استفاده خواندن و نوشتن برده باشد باز در سن هشتاد و نه سالگی محتاج به عینک نباشد.
📚مردان علم در میدان عمل، جلد۱
@hazratehzahra
❁═┄ 🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ ❁
┄┅─✵💝✵─┅┄
الهـــی
به نام تو که
بی نیازترین تنهایی...
با تکیه بر
لطف و مهربانی ات
روزمان را آغاز می کنیم:
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
سلاااام
الهی به امیدتو
صبحتون بخیر💖
@hazratehzahra
❁═┄ 🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ ❁
10.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری
👶🏻👧🏻 ریشهی اصلیِ بیماری فرزندسالاری؛
که جامعه بشدت گرفتار آن است، وجود یک بیماری در والدین است❗️
#استاد_شجاعی
🍃🌹ــــــــــــــــــــــــــ
@hazratehzahra
❁═┄ 🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ ❁
778.pdf
400.5K
📝 #یادداشت/ مذاکرات هستهای و دو خط موازی با آن
🍃🌹🍃
✍️ دکتر عبدالله گنجی
#روشنگری | #ثامن
@hazratehzahra
❁═┄ 🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ ❁
✅ #خاطرات_شهدا
🦋🌙شهید سید مرتضی آوینی
🌺 بیشتر دوست داشت گمنام باشد.
به همین دلیل گاهی به اسم های دیگر مقاله 📃 می نوشت
🥕 نام هایی مانند : سجاد شکیب، مرتضی علم الهدی، مرتضی حق گو، مهدی علم الهدی و فرهاد گلزار که از این نام آخر بیشتر در مجلات سینمایی استفاده می کرد.
⛱ گاهی نیز با نام مستعار «کاکتوس» 🌵 می نوشت که بعدها عنوان صفحه طنز ماهنامهٔ سوره شد.
🌀 به روایت : دیگران
📚 لاله ای در فکه
@hazratehzahra
❁═┄ 🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄ ❁
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
نمازازدیدگاه قران.MP3
40.65M
حجت الاسلام والمسلمین علی صالح غفاری /موضوع:17ایه قران درباره نماز{جلسه 359}
https://eitaa.com/eslam20
#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2
قسمت صد و نوزدهم
داخل کانال🌺
👇👇👇
💢غم سنگینی بر دلهای دوستان نشسته بود.
💢در طول این مسیر کوتاه نزدیک بود عده ای از بچه ها قالب تهی کنند. شیر مردانی که در مقابل دشمن، شجاعانه جنگیده بودند اینک توان جابه جا کردن پیکر دوستان شهیدشان را نداشتند!
💢یادم هست کسی با کسی حرف نمی زد فقط قطرات اشک بود که آرام آرام از گونه ها می چکید.
💢بچه ها نگاهشان به صورت آرام و مظلوم شهدا گره خورده بود. اشک بود که از گونه های رنگ پریده و خاکی شان به آرامی می لغزید و می افتاد.
💢خاطرات شیرین روزهای با هم بودن لحظه ای ما را آرام نمی گذاشت اما اینک با حسرت و اندوه، پیکر شریف دوستان را به دوش گرفته و غریبانه آنها را به جایی می بردند که از دیدشان پنهان باشند!
💢غم واندوه تمام وجودشان را گرفته بود.
💢پس از انتقال شهدا به انتهای کانال، نوبت پیدا کردن جای امنی برای مجروحین بود.
💢مجروحین کانال تعداد شان زیاد بود. عده ای دست و پایشان قطع شده بود، عده ای هم بر اثر ترکش و تیر دل و روده هایشان بیرون ریخته بود.
💢نگاه جستجوگر ابراهیم در کانال به دنبال جایی بود که بتواند مجروحین را از ترکش خمپاره هایی که گاه و بی گاه میهمان ناخوانده کانال می شدند در امان نگه دارد.
💢تنها جای مناسبی که به ذهنش رسید دیواره های کانال بود که بخشی از آن بر اثر اصابت خمپاره ها تخریب شده بود.
💢ابراهیم از بچه ها خواست تا با کمک سر نیزه ها دیوارها را بتراشند و در مکان های مختلف کانال چند جان پناه درست کنند.
💢بچه ها هم فورا دست به کار شدند.
💢ساعتی بعد وبا تلاش بسیار پناهگاهی برای در امان ماندن مجروحین فراهم شد.
💢حالا کانال شرایط عادی پیدا کرده.
💢من خوب به بچه ها نگاه می کردم. در چهره هیچ کدام از علی اکبر های خمینی نشان ضعف و ترس مشاهده نمی شد.