eitaa logo
حضرت زهرا(س)
143 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
224 فایل
🌹بسم رب الشهدا🌹 هروقت میخواست برای بچه ها یادگاری بنویسد این جمله را مینوشت: ((من کان لله, کان الله له)) هر که با خدا باشد خدا با اوست.....❤❤ 💕شهید ابراهیم همت💕 ادمین کانال: @ammar_rahbar1
مشاهده در ایتا
دانلود
📌«فاتح» نقطه‌زن و نقطه‌ای که نخواست هدف بگیرد 🔸طبق اطلاعات به دست آمده از محل شلیک موشک از سوریه به سمت منطقه‌ای در نزدیکی تاسیسات هسته‌ای که حدود ۲۰۰ کیلومتر بایکدیگر فاصله دارند، با احتمال بالایی می‌توان گفت که این حمله با موشک « ۱۱۰» صورت گرفته است. ادامه مطلب در لینک زیر قابل مشاهده است👇👇👇 https://basirat.ir/fa/news/329815 ✅‌‌ بصیرت ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷 @basirat_fa 🇮🇷www.basirat.ir
✅راستی ، حسرت شما را خوردن روزه را باطل نمی کند؟😔 💔 آیا می دانستید حدود پانزده هزار شهید در ماه مبارک رمضان شربت شهادت نوشیده اند؟ سلام برشهید رمضان،مولا علی علیه‌السلام ❤️❤️❤️ شهید ایــوب توانایۍ: 🌼شهیدی که در بدنیا آمد در رمضــــــــــان وارد حـــوزه شد در رمضــــــــــان به جبـــــهه رفت در شهـید و مفــقود الاثر شد در ماه رمضـان نیز پیڪر مطـهرش پیدا و تشـییع شـــــد. 🙏پروردگارا بحق مولاعلی علیه السلام درتقدیرات شبهای قدر را برای ما رقم بزن.🙏 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @hazratehzahra
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @hazratehzahra ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام علی (علیه السلام) : مدارا کردن،. پسندیده ترین خصلت است. غررالحكم حديث 1313 ┄┅═✧❁🕊❁✧═┅┄ @hazratehzahra ┄┅═✧❁🕊❁✧═┅┄
محزون رنج های پدر می شوم مرو من شاهد عزای پدر می شوم مرو مادر بمان کنار گل یاس باغ خود آتش مزن به حاصل خود با فراق خود @hazratehzahra ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
Karimi_Babolharam_Net.mp3
6.19M
|⇦• این خانه بعد رفتن تو.. و توسل به اُم المومنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها به نَفسِ حاج محمود کریمی •✠• ∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞ لَا يَسْتَوِي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ /الحدید-۱۰ یعنی ارزش آنهایی که پيش از فتح مکـه، اِنفاق و جَهاد كردند،با بقیه يكسان نيست! مثلاً اولین بانوی ایمان آورنده به پیامـبر که همه‌ی اَموال خود را صرف اسلام کرد 🆔 @hazratehzahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
و هفتاد و هشتم ادامه ی خمس🌹 👇👇👇 💫 کار ابراهیم من را یاد حدیثی از امام صادق (ع) می انداخت که می فرمود: کسی که حق خداوند (مثل خمس) را نپردازد دو برابر آن را در راه باطل صرف خواهد کرد. 💫بعد از نماز با ابراهيم به مغازه حاج آقا رفتيم. 💫به حاجی گفت: دو تا پارچه پيراهنی مثل دفعه قبل می خوام. 💫حاجی با تعجب نگاهی كرد و گفت: پسرم، تو تازه از من پارچه گرفتی. اينها پارچه دولتيه، ما اجازه نداريم بيش از اندازه به كسی پارچه بدهيم. 💫ابراهيم چيزی نگفت. 💫ولی من قضيه را می دانستم و گفتم: حاج آقا، اين آقا ابراهيم پيراهن های قبلی را انفاق كرده! 💫بعضي از بچه های زورخانه هستند كه لباس آستين كوتاه می پوشند يا وضع ماليشان خوب نيست. ابراهيم برای همين پيراهن را به آنها می بخشد! 💫حاجی در حالی كه با تعجب به حرف های من گوش می كرد، نگاه عميقی به صورت ابراهيم انداخت و گفت: اين دفعه برای خودت پارچه را می بُرم، حق نداری به كسی ببخشی. هركسی كه خواست بفرستش اينجا.
و هفتاد و نهم ما تو را دوست داریم🌹 👇👇👇 💫پائيز سال1361 بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتی شديم. 💫اين بار نَقل همه مجالس توسل های ابراهيم به حضرت زهرا سلام الله علیها بود. هر جا می رفتيم حرف از او بود! 💫خيلی از بچه ها داستان ها و حماسه آفرينی های او را در عمليات ها تعريف می كردند. همه آنها با توسل به حضرت صديقه طاهره سلام الله علیها انجام شده بود. 💫به منطقه سومار رفتيم. به هر سنگری سر می زديم از ابراهيم می خواستند كه برای آنها مداحی كند و از حضرت زهرا (س) بخواند. 💫شـب بود. ابراهيم در جمع بچه های يكی ازگردان ها شروع به مداحی كرد. 💫صدای ابراهيم به خاطر خستگی و طولانی شدن مجالس گرفته بود! 💫بعد از تمام شدن مراسم، يكی دو نفر از رفقا با ابراهيم شوخی كردند و صدايش را تقليد كردند. بعد هم چيزهائی گفتند كه او خيلی ناراحت شد. 💫آن شب قبل از خواب ابراهيم عصبانی بود و گفت: من مهم نيستم، اين ها مجلس حضرت را شوخی گرفتند. برای همين ديگر مداحی نمی كنم! 💫هر چه می گفتم: حرف بچه ها را به دل نگير، آقا ابراهيم تو كار خودت را بكن، اما فايده ای نداشت. 💫آخر شب برگشتيم مقر، دوباره قسم خورد كه ديگر مداحی نمی كنم! 💫ساعت يک نيمه شب بود. خسته و كوفته خوابيدم. 💫قبل از اذان صبح احساس كردم كسی دستم را تكان می دهد. چشمانم را به سختی باز كردم. چهره نوراني ابراهيم بالاي سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الان موقع اذانه.