eitaa logo
هیئت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
43 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
42 فایل
هیئت حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اطلاعیه ی جلسات هفتگی انتقادات و پیشنهادات👈 @n_m_81_59
مشاهده در ایتا
دانلود
راهب مسیحی که در مسیرحرکت قافله اسرای کربلا به شام بلا،موفق به زیارت سر بریده و مطهر سیدالشهداء شد 🏴🏴🏴🏴🏴 فابک للحسین😭😭 چون لشکر ابن زیاد ملعون درمسیرحرکت اسرای آل محمدبه شام، در کنار دیر راهب منزل کرد، سر حضرت امام حسین (علیه السّلام) را در صندوق گذاشتند، و به روایت قطب راوندی آن سر را بر نیزه کرده، دور او نشسته و از آن حراست می کردند. پاسی از شب را به شرب خمر مشغول، و شادی می کردند، آنگاه سفره ی غذا گستردند و مشغول غذا خوردن شدند، ناگاه دیدند دستی از دیوار دیر بیرون آمد و با قلمی از آهن این شعر را بر دیوار نوشت:*آیا امتی که حسین را کشتند شفاعت جدش را در روز قیامت امید دارند؟ به شدت ترسیدند و بعضی برخاسته که آن دست و قلم را بگیرند، که ناپدید شد. چون باز به کار خود مشغول شدند آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت: *به خدا سوگند که از برای قاتلان حضرت حسین شفاعت کننده ای نخواهد بود، بلکه در قیامت در عذاب می باشند.باز بعضی بر خاستند که آن دست را بگیرند، ناپدید شد. چون به کار خود مشغول شدند دگر باره آن دست با قلم ظاهر شد و این شعر را نوشت: *(چگونه ایشان شفاعت شوند) و حال آنکه حسین را به حکم جور شهید کردند و حکم آنها با حکم خدا مخالف بود.چون چنین دیدند، آن غذا بر آنان ناگوار شد و با ترس خوابیدند. نیمه شب صدایی به گوش راهب رسید، چون گوش داد ذکر تسبیح و تقدیس الهی شنید. برخاست و سر از پنجره ی دیر بیرون کرد، دید از صندوقی که در کنار دیوار نهاده اند نور عظیم به جانب آسمان بالا می رود، و از آسمان دسته دسته ملائک فرود می آیند و می گویند:«السلام علیک یا بن رسول الله! السلام علیک یا ابا عبدالله! صلوات الله و سلامه علیک»راهب چون این منظره را دید تعجب کرد و ترسید و تا صبح صبر نمود. چون سپیده ی صبح دمید،از دیر خود بیرون آمد، به میان لشکر رفته پرسید: بزرگ لشکر کیست؟ گفتند: خولی (لعنه الله)! نزد خولی لعین آمد و پرسید: در این صندوق چیست؟ گفت: سر مرد خارجی است که ابن زیاد او را به قتل رسانیده.گفت: نامش چیست؟ گفت: حسین بن علی بن أبی طالب. گفت: نام مادرش؟ گفت: فاطمه زهرا دختر محمد مصطفی(صلی الله علیه و آله و سلّم).راهب گفت: هلاکت بر شما باد بر آنچه کردید، همانا احبار و علمای ما راست گفتند، که هر گاه این مرد کشته شود از آسمان خون می بارد، و جز در کشتن پیامبر و وصی او خون نبارد.اکنون از تو خواهش می کنم ساعتی این سر را به من دهید.  آنگاه به شما رد کنم. گفت: ما این سر را بیرون نمی آوریم مگر نزد یزید، تا از وی جایزه بگیریم.راهب گفت: جایزه ی تو چیست؟ گفت: کیسه ای که ده هزار درهم در او باشد.گفت: این مبلغ را من نیز می دهم. راهب همیانی آورد که در او ده هزار در هم بود خولی آن را گرفت و آن سر مطهر را تا یک ساعت به راهب سپرد. راهب آن سر مبارک را به صومعه ی خویش برد و با گلاب شست، و با مشک و کافور خوشبو گردانید، و بر سجاده ی خویش گذاشت و نالید و گریست، و به آن سر منور می فرمود: یا ابا عبد الله! به خدا سوگند بر من گران است که در کربلا نبودم که جان خود را فدای تو کنم، یا ابا عبد الله !هر گاه جدت را ملاقات کردی گواهی بده که من شهادتین را گفتم، و در خدمت تو اسلام آوردم.آنگاه راهب مسلمان شد (و کسانی هم که با او بودند مسلمان شدند) و آن سر مقدس را بر گردانید.راهب بعد از این جریان از صومعه بیرون آمد، و در کوهستانی می زیست و به عبادت و پارسایی ادامه داد تا از دنیا رفت. لشکریان کوچ کردند، و نزدیک شام چون خواستند آن پولها را بین خود تقسیم کنند، همه سفال شده و بر یک طرف آن نوشته بود:«ولا تحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون»و بر طرف دیگر نوشته بود:«و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون» .  خولی ملعون گفت: این امر را کتمان کنید و استرجاع کرد و گفت:«خسر الدنیا و الا خرة»، یعنی در دنیا و آخرت زیان کار شدیم... 🏴🏴🏴🏴🏴 آجرک الله یابقیة الله
شنیده ام که به سر سر زدی کلیسا را خوشا به پنجه ی راهب که شانه ات می زد به آنکه بُرد دلِ راهبان ترسا را به پیر مرد غریبی که شُست گیسویت گرفت از سر و رویِ تو خاکِ صحرا را خوشا به بزم عزاخانه اش که تا دَمِ صبح شنید پیشِ سرَت روضه هایِ زهرا را 😭😭😭 گفت ای جان جهان نذر غمت! جانم باش امشبی را ز سر لطف تو مهمانم باش ماه را همره خود با دلِ بی‌تاب آورد نذر لب‌های ترک خورده کمی آب آورد خون از آن چهره که می‌شُست، دلش خون می‌شد حال او منقلب و دیده دگرگون می‌شد اشک در چشم پر از شیون راهب می‌خواند روضه می‌خواند از آن اوج مصائب می‌خواند؛ گفت: عالم شده حیرانِ پریشانی تو! کیستی تو؟ به فدای سر نورانی تو! ناگهان ماه،‌ چه جانکاه دمی لب وا کرد محشری در دل آن سوخته‌دل، برپا کرد گفت: من کشته‌ی لب‌تشنه‌ی عاشورایم زینت دوش محمد، پسر زهرایم دید راهب به دلش شعله و شور افتاده‌ست شعله‌ی‌ آتشی از نخله‌ی طور افتاده‌ست تشنه‌ی عشق شد از غصه نجاتش دادند ناگهان در دل شب آب حیاتش دادند صورتش را به روی صورت خونین حسین... و مُشَرَّف شد از آن لحظه به آئین حسین.
🌹 رفیق شهید، شهیدت میکنه...  از همون اول ورود به دانشگاه امام حسین(ع) مصطفی و محمد خیلی با هم رفیق شدن اون قدر رفیق و همراه که تصمیم گرفتن عقد اخوت ببندن...!!! اون روزای جبهه و جنگ وقتی دو نفر با هم عهد اخوت میبستن یعنی اگه یکیشون شهید میشد باید دست اون یکی رو هم میگرفت ، شفاعتش میکرد... 🌷مصطفی و محمد هم خوب این رو میدونستن و البته یه آرزو و هدف مشترک داشتن...!!!شهادت....!  هدف هردوشون شهادت بود و این که زمینی نشن!!! درسته که جوونای نسل سومی بودن و جنگ رو ندیده بودن ، درسته که به قول خود مصطفی اتوبان شهادت رو از دست داده بودن و حالا برای رسیدن به شهادت باید از یه معبر تنگ با کلی سختی رد میشدن اما...عاشق بودن!!!عاشق خدا...عاشق شهادت...!!! 🌷میدونستن هنوز برای شهادت فرصت هست و فقط باید دل رو صاف کرد!!! میدونستن خدا آدم رو عاشق نمیکنه و بعد ولش کنه!!!میدونستن اگه عاشقن اتفاقی نیست!!!حکمتی داره که تو این اجتماعی که گاهی پر از گناهه تو مسیر ارادت به شهدا قرار گرفتن...مصطفی خوب میدونست راه شهادت خود سازیِ!!! شهدا ادعا نداشتن...! نمایش نداشتن...! ریا نداشتن...! به قول مصطفی که میگفت آرزوی هممون همینه که«اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک» میگفت آرزویی بالا تر از این سراغ ندارم...!!! "شهیدمصطفی(کمیل)صفری تبار" "شهید محمد محرابی پناه" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏آقای رئیسی ممنون که به دنبال مداوای این زخم‌ها هستید فقط قبلش دستی تکان دهید که کاسب-مگس‌های روی زخم بلند شوند؛ به وزوزشان هم اهمیتی ندهید نانشان آجر شده ناراحتند "جواد نیکی ملکی" @twiita
عکسی که هر چه بیشتر گذشت حقیقتش بیشتر عیان شد... @BisimchiMedia
در ادعای پوچ حمله شمایان به کشتی ایران همین بس که کشتی ایرانی حامل به لبنان رسید و شما هیچ غلطی نتوانستید بکنید :))) "Captain" @twiita
سراپا وسعت دریا گرفتند همان مردان که در دل جا گرفتند تمام خاطرات سبزشان ماند به بام آسمان، مأوا گرفتند چه شد اى دل، که در این راه رفته‏ جواز وصل را بى ما گرفتند مگر مردان، غریبى می پسندند غریبانه ره دریا گرفتند نثار شهدایی که در دل دریا و سیاهی شب به روشنایی شهادت و وصال کربلا رسیدند شهید سید جمال حسینی @Sedaye_Enghelab
پیش دبستانی امین غنچه های انتظار . با مدیریت و اشراف حجت الاسلام ربیعی