#پاراگراف
نزد من آمد. اوركت روی دوشش بود. یکی از مشخصههای جنگ، اخلاص در همه چیز بود: اخلاص در بیان، اخلاص در عمل، اخلاص در فكر. اوركتش روی دوشش بود و جوراب پایش نبود. من نگاه کردم به او. شاید منظوری هم از نگاهم نداشتم . خندید. من این خنده در ذهنم باقی مانده. گفت: «میدانم چرا نگاه کردی. برای اینكه اوركت روی شانه های من است و جوراب پایم نیست.» گفت: «من داشتم نماز میخواندم با همین حال، گفتم شما كارم داری . آمدم جورابم را پایم كنم، اوركتم را تنم کنم ، به خودم گفتم: حسین، پسر غلامحسین ، تو پیش خدا این طور رفتی، پیش فلانی هم این گونه میروی.»
شهید سلیمانی
📚 رفیق خوشبخت ما
زندگینامهی شهید سلیمانی
نویسنده: سید عبدالمجید کریمی
@hbronsi 🌷