درخواست کمک فوری و ضروری
بخصوص از عزیزان آذربایجانی و تبریزی
چندسالیه از دوست تبریزی رزمنده لشکر عاشورا
آقای باغبانزاده
بی خبر هستم. کارش دارم خیلی
شمارههای قبلیش جوابگو نیستند
هرکی میتونه منرو به اون یا اونرو به من
وصل کنه، کار و لطف خیلی بزرگی میکنه
لطفا در دایرکت اینستاگرام یا در ایتا و تلگرام
@davodabadi61
بهم پیام بده که خیلی منتظرم
یک هدیه باحال جبهه ای میدم
نهی از منکر و جلوگیری از فساد
قبلتر و بیشتر از اینکه برای گیر دادن
به ظاهر دختر و پسرهای جوان در کوچه و خیابان واجب باشد، آن هم توسط ما جانماز آبکشها !
بر مسئولینی که صدها میلیاردتومان بیتالمال متعلق به تک تک ۸۵ میلیون نفر ایرانی
دست آنهاست و توسط خود و خانوادهشان
بیحساب و کتاب خرج میشود، واجب است!
قبول ندارید؟!
@hdavodabadi
خداوندا، مرا به اندازه یک چشم بر هم زدن به خودم وامگذار.
قال المعصوم (ع)
یکی از روزها، دوستی را دیدم که تا پیش از آن، بسیار اظهار ارادت و دوستی می کرد ولی چند وقتی بود که شدیدا از من گریزان شده بود!
وقتی از او پرسیدم چرا دیگر تلفنهایم را جواب نمی دهید؟ شاید صادقانه ترین کلام زندگی اش را بهم گفت:
- ببین حمید جون، ما به همه بچه های ... و ... سفارش کردیم تا از تو دوری کنند.
وقتی با تعجب گفتم: آخه چرا؟ مگه من چمه؟ مریضی واگیردار دارم؟
که با لبخندی تلخ گفت:
- نه تو مریضی واگیردار نداری، ولی به بچه ها گفتم مراقب باشید چون اگر داودآبادی ازتون یک خلاف ببینه، می کنه توی بوق و همه جا داد می زنه!
- عجب! پس مشکلتون اینه که میترسین جلوی من خلاف بکنید؟
که جا خورد و فهمید بد چیزی گفته است. سعی کرد جمله اش را اصلاح کند و گفت:
- خلاف که نه. منظورم اشتباه بود.
خندیدم و گفتم:
- نه حاجی. همون خلاف درسته، وگرنه اشتباه رو که همه مرتکب می شن.
اولا امام صادق (ع) برای کی گفته که "بهترین برادران من کسی است که عیوب مرا به من هدیه بدهد."
دوما در مورد خلاف. خلاف عمدی است و اشتباه غیرعمدی و قابل جبران. وقتی شما در مسئولیت بزرگ فرهنگی قرار گرفته ای که سالانه صدها میلیارد تومان بیت المال را معلوم نیست چه می کنید، خب باید هم که از امثال من بترسید.
سوما تو و همه اطرافیانت، مدیونید اگر خلافی از من دیدید که به بیت المال ضربه می زنم، در بوق نکنید و فریاد نزنید.
آن وقت زار می زنیم که چرا دعاهای ما نمی گیرد و جهان بر وفق مرادمان نمی چرخد!
"الهي لاتکلني علی نفسي طرفة عين ابدا"
حمید داودآبادی
@hdavodabadi
بُت شکنی
وقتی میخواهی بُت بزرگ، سنگی و سنگینی
را که پیروانش زیادند و متعصبانش بیشتر، بشکنی
عجله نکن. کافیست با تَبَر، چند ضربه کاری به آن بزنی،
تَرَک که خورد، خیلی بهت حمله خواهند کرد
هم متعصبان کور، هم نانخوران او
آرام بگیر، کناری به نظاره بنشین و فقط منتطر باش
تَبَر را بگذار دم دست خود بُت
به زودی خودش ضربه آخر را وارد خواهد کرد
تو وظیفه توحیدی خودت را انجام دادی
بُت شکست و تعصبها فرو ریخت!
حمید داودآبادی
بُت شکنی ۲ دی ۱۴۰۳
آمریکا، یواشکی به پسره که باباش جانبازه و در
ایران جایگاه و مسئولیت بزرگی داره، پیام میده:
گذشت اون روزها که بابات به ما میگفت شیطان بزرگ
ما برای تو و حتی بابات، فرشته مهربان هستیم!
ما از تو دانشجوی نخبه خوشمون اومده
جمهوری اسلامی، به شما نخبهها اهمیتی نمیده
دست زن و بچهات رو بگیر بیا آمریکا
حتی لازم نیست یک ریال خرج کنی
توی بهترین دانشگاه آمریکا تحصیل کن
بهترین خانه، بالاترین حقوق، مزایا و امکانات
که حتی به دانشجویان آمریکایی نمیدیم، بگیر
نمازت رو هم بخون، انقلابی هم باش
مثل بابات، یقه جِر بده و مرگ بر آمریکا بگو
فقط اینجا پیش ما و برای ما درس بخون!
به این میگن چی؟!
حمید داودآبادی
دی ۱۴۰۳ سالروز عملیات کربلای ۴
@hdavodabadi
مرگ بعضی وقتها از درد دوری بهتر است
بی قرارم کرده و گفته صبوری بهتر است
توی قرآن خوانده ام... یعقوب یادم داده است
دلبرت وقتی کنارت نیست کوری بهتر است
حامد عسکری
۴۰ سال پیش، در چنین روزهایی، من بودم و سعید، حسین بود و مجید، عباس بود و ... گردان میثم!
۴۰ سال پیش
دی ۱۳۶۳
در اتاقی از پادگان دوکوهه، گردان میثم:
شهید حسین رجبی – شهید عباس دائم الحضور – جامانده حمید داودآبادی – شهید مجید عتیقی نژاد – شهید سعید طوقانی
عکاس: اصغر بهارلویی
سعید طوقانی و عباس دائم الحضور، اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در شرق دجله به شهادت رسیدند و ۱۳ سال بعد تیر ماه ۱۳۷۶ پیکرشان به خانه بازگشت.
حسین رجبی هم اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در شرق دجله شهید شد و همان روزها پیکرش بازگشت.
مجید عتیقی نژاد از بچه های باصفای اندیمشک که در اطلاعات و عملیات قرارگاه خاتم فعال بود، اولین روزهای فروردین ۱۳۶۷ در غرب کشور به شهادت رسید.
حمید داودآبادی هم از اون روزها تا حالا، جا مونده و فقط ...
۱۶ سال بعد، سال ۱۳۷۹
همان اتاق از پادگان دوکوهه، گردان میثم:
حمید داودآبادی تنهای تنهای تنها
عکاس: مهدی طوقانی (برادر شهیدان سعید و محمد طوقانی)
@hdavodabadi
در کنار شهید
علی کریم زاده
بچه باصفا و دوست عزیزم اهل اندیمشک
بهار ۱۳۶۴ ایستگاه راه آهن اندیمشک
عکاس: عبدالرحمان دزفولی
#شهید_علی_کریم_زاده که خودش مسئول پیگیری سرنوشت شهدای مفقود لشکر ۷ ولی عصر (عج) خوزستان بود، دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ در جزیره ام الرصاص مفقودالاثر شد و به خدا پیوست.
سالها بعد پیکرش به آغوش خانواده بازگشت و در گلزار شهدای اندیمشک آرام گرفت.
@hdavodabadi
چقدر معصوم و محجوب بودی علی جان
علی کریم زاده مسئول تعاون سپاه اندیمشک بود و برای یافتن ردی از شهدای مفقودالاثر و اطلاع رسانی به خانواده های آن عزیزان شدیدا تلاش می کرد.
و سرانجام خودش ۴ دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ مفقودالاثر شد و ۱۲ سال بعد پیکرش به آغوش خانواده بازگشت.
خیلی علی را دوست داشتم.
چند باری به خانه شان در اندیمشک رفته بودم و میهمان لطف و محبت خانواده باصفایشان بودم.
آخرین بار چند ماهی قبل از شهادتش بود که رفتم خانه شان. در اناق کوچکش، از پشت کمد عکس خود را که بزرگ کرده و آماده نصب روی حجله اش کرده بود نشانم داد.
ناخواسته تنم به لرزه افتاد
نگاهی به عکس بزرگ در قاب انداختم و نگاهی به چهره معصوم علی.
در آغوش گرفتم و بوسیدمش.
اصلا باورم نمی شد چندی بعد همین عکس را روی حجله شهادتش بگذارند و دخترش داغ یتیمی ببیند.
همچون دختر دوست عزیزش شهید حمید طوبی!
در کنار شهید
علی کریم زاده
بچه باصفا و دوست عزیزم اهل اندیمشک
بهار ۱۳۶۴ ایستگاه راه آهن اندیمشک
شهید علی کریم زاده در گلزار شهدای اندیمشک خفته است.
عکس دوم:
در میان شهیدان علی کریمزاده و مجید عتیقی نژاد و مرحوم حاج اکبر طوقانی پدر شهیدان سعید و محمد طوقانی
عکس سوم:
شهید سعید طوقانی - شهید علی کریم زاده - شهید عباس دائم الحضور
دوستتان دارم و همچنان چشم امیدم به لطف و کرم شما و شفاعتتان است
دوست قدیمی و از یاد رفته تان که چند صباحی با هم رزمیدیم و خندیدیم و کیف کردیم و خدا را یافتیم
حمید داودآبادی
@hdavodabadi
یادم تو را فراموش
یادم هست، یادت هست؟!
دی ماه ۱۳۶۳
تهران، کمیته انقلاب اسلامی
در کنار سردار شهید جواد حاج خداکرم
دومین شهید خانواده
متولد: ۱۳۳۴ شهادت: ۲۵ آبان ۱۳۷۶ زابل، نوار مرزی تاسوکی به دست اشرار مسلح
مزار: بهشت زهرا (س) قطعۀ 24 ردیف ۳۹
@hdavodabadi
این هم عکس حجلهای من!
این هم عکس حجلهای من! برای اونایی که گیر دادن با هر کی عکس گرفتم شهید شده!
۴۰ سال پیش، اولین روزهای دی ماه ۱۳۶۳، در کنار زمین صبحگاه پادگان دوکوهه، گردان میثم:
اون روز، سعید طوقانی دوربین رو از دستم گرفت، این عکس رو از من انداخت و گفت:
"حالا وایسا ... منم این عکس حجلهای رو ازت میندازم و می زنم روی حجلهات!"
و من فقط خندیدم و گفتم:
"آقا سعید، خیلیا از این فکرا برای من داشتن، ولی خودم عکسی رو که ازشون گرفتم، زدم روی حجلهشون!"
سعید طوقانی دو ماه بعد همراه عباس دائمالحضور اسفند ۱۳۶۳ در عملیات بدر در شرق دجله به شهادت رسیدند و ۱۳ سال بعد تیر ماه ۱۳۷۶ پیکر مطهرشان به خانه بازگشت.
حمید داودآبادی
@hdavodabadi
شفا میخواهی یا شفاعت ؟!
کلمه ای ارزشمند که از یک شهید آموختم
شهید مدافع حرم "عباس کَردانی" اهل خوزستان،
توفیقم داد کتابی از خاطرات و گفتههایش بنویسم
به نام "عباس برادرم"
نوشتن این کتاب برای انتشار، برای من حقیر سرشار بود از درس اخلاق و معرفت و خداشناسی!
یکی از نکات مهمی که بعد از عمری دعا و ادعا، از آن شهید عزیز آموختم، این بود که:
عباس، مادرش را خیلی دوست داشت. وقتی مادرش در بستر بیماری بود، خیلی برای شفایش دعا کرد. برخلاف انتظار عباس، مادرش فوت کرد و به دیدار پروردگار رفت.
عباس به زیارت امام رئوف و مهربانی حضرت رضا (ع) رفت و با زبان گلایه گفت:
"هزاران مومن از همشهریانم، برای شفای مادرم دعا کردند، ولی او را بردید، چرا؟!
در عالم خواب و بیداری، امام رضا (ع) را دید که از او پرسید:
- تو، شفای مادرت را از ما میخواهی، یا شفاعتش را ؟!
عباس وقتی با خود اندیشد، گفت:
- خب معلومه، شفاعتش را.
و امام به او می فرماید: پس برو و گلایه نکن!
از وقتی این جمله را در خاطرات شهید عباس کردانی خواندم، آنقدر دلم آرام گرفت که تا خبر بیماری کسی را بخصوص بستگان نزدیک و عزیزانم را میشنوم، دست به دعا برمیدادم و التماس میکنم:
برای شفا و شفاعت آن عزیز دعا کنید.
برای شفاعتم دعا کنید، لطفا!
حمید داودآبادی
@hdavodabadi