eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
185 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
ناگفته شهید حاج قاسم سلیمانی از شهید حاج احمد متوسلیان چند وقتی بود که شدیدا دنبال این بودم تا چند نفر که مطمئن بودم و هستم کامل ترین اطلاعات را از حاج احمد متوسلیان فقط آنها دارند، حضوری ببینم و در این رابطه سوال کنم تا اطمینانم از اطلاعاتی که تا امروز داشتم، کامل شود. حاج قاسم سلیمانی یکی از آنها بود که اطلاعات و نظرش خیلی برایم اهمیت داشت و به نوعی ختم کلام بود. دوست عزیزم "احسان محمدحسنی" - رئیس سازمان هنری رسانه اوج - با حاج قاسم ارتباط کاری زیادی داشت. یکی دو بار به او گفتم ترتیبی دهد با حاج قاسم جلسه ای کوتاه داشته باشم. یک بار قرار شد هنگامی که حاج قاسم به شهرک سینمایی دفاع مقدس برای بازدید از صحنه های فیلمبرداری "به وقت شام" می رود، برویم آن جا که به دلایلی جور نشد. گذشت تا اینکه بنده و خانواده ام برای جشن عروسی دختر آقا احسان که جمعه شب 24 اسفند 1397 در تالار طلائیه بود، دعوت شدیم. ساعت حدود 8 شب، دور میز کنار دوستان نشسته بودیم که ناگهان چشمانم از تعجب گرد شد. حاج قاسم سلیمانی، یکّه و تنها، با لباس شخصی و خیلی معمولی، وارد سالن شد. از همان اول به ذهنم رسید بروم سراغش، ولی مانده بودم چطور؟ نمی دانم چرا کم آوردم؟! احسان حسنی لطف کرد، دستم را گرفت و برد سر میزی که افرادی خاص نشسته بودند. مرا برد جلوی حاج قاسم. حاجی محترمانه و با ادب همیشگی، سریع از جا برخاست. تا احسان گفت: - ایشون آقای داودآبادی هستند که ... حاج قاسم لبخند زیبایی زد و گفت: - بله، ایشون رو که می شناسم ... قند در دلم آب شد. چه کیفی کردم از این حرف سردار. همین طور که روی صندلی سمت راستش می نشسستم، با خنده گفتم: - خب خدا رو شکر که بنده رو می شناسید، پس نیازی به معرفی نیست. و با خنده جوابم را داد. دور میز گرد، از سمت چپِ حاج قاسم، ابراهیم حاتمی کیا کارگردان، گلعلی بابایی نویسنده، مرتضی سرهنگی رئیس دفتر ادبیات و هنر مقاومت، و محسن مومنی رئیس حوزه هنری، که پهلوی من قرار داشت، نشسته بودند. حاجی داشت با آقای سرهنگی درباره نوشتن کتاب زندگی سردار شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابی طالب (ع) صحبت می کرد که ظاهر برای این کار دو تن از نویسندگان معروف حوزه هنری را برده بودند پیش حاج قاسم. آقای سرهنگی که فهمید با حاجی کار دارم، لطف کرد، زود حرفش را تمام کرد و به صحبت با محسن مومنی مشغول شد. سعی کردم از فرصت پیش آمده که معلوم نبود مجددا نصیبم شود و نشد! در کمترین زمان، بیشترین و بهترین بهرۀ ممکن را ببرم! آرام دهانم را بردم دم گوشی حاجی و گفتم: - حاج آقا، من تقریبا 25 ساله که در ایران و لبنان پی گیر قضیه حاج احمد متوسلیان هستم ... نگاهش به روبه رو بود. همان طور حرف می زد. جرات نکردم به چشمانش نگاه کنم. با همان لبخند روی لبش، رو کرد به من و گفت: - خب، ببینم تو که 25 سال روی این پرونده کار کردی، به چه نتیجه ای رسیدی؟! آرام گفتم: "به این رسیدم که همون روز اول همشون شهید شده اند." با لحنی ملایم گفت: "درسته. دقیقا. تا همون شب اول همشون شهید شدند." با تعجب گفتم: "پس این حرفها که بعضیا می زنند که زنده اند و در زندان های اسرائیل هستند چیه؟" لبخند تلخی زد و گفت: "این حرف ها رو ول کن." و ادامه داد: خب دیگه به چی رسیدی؟ جرات نمی کردم بگویم. نه این که از حاج قاسم بترسم، نه اصلا. بلکه از ادعای خود هراس داشتم. دهانم را به گوشش نزدیک کردم تا آن که بغلش نشسته بود، نشنود. ... و صحبت ادامه داشت و من، ساکت، ولی مات و مبهوت، مانده بودم! حمید داودآبادی 2 بهمن 1398 @hamiddavodabadi
کلید، قفل یا دَر؟ "حجاب دری به سوی بهشت" این عکس را از پوستری که در ساختمان بنیاد شهید بر دیوارها نصب شده بود انداختم. سوال: حجاب، در است؟ حجاب کلید است؟ کلید دست کیست؟ قفل کجاست؟ یعنی در، روی کلید قرار دارد؟ پس چطوری باید در را باز کنیم؟ حتما مرد هم درِ جهنم است؟! یعنی چون یک نفر کلید به دست آمد، همه چیزمان باید کلیدی شود؟ یا قفل ها را محکمتر کند؟ واقعا منظور طراح از این طرح و جمله چیست؟ اصلا حجاب چه ربطی به در و قفل و کلید دارد؟! از نظر کارشناسان و مشاورانی که این طرح را تایید کرده و منتشر ساخته اند، تا امروز چند زن با دیدن این طرح، محجبه شده اند؟ و چند مرد برای این که وارد بهشت شوند ... و چقدر بابت همین طرح، از بیت المال هزینه شده است! جان مادرتون طرحی نریزید که مرغِ وسط پلو خنده اش بگیره! حمید داودآبادی @hdavodabadi
واقعا تعجب داشت؟! بعد از انتشار پستهای قبلی مبنی بر ناگفته شهید قاسم سلیمانی از شهید احمد متوسلیان، برخی دوستان با دیده تعجب و حتی شک به این موضوع نگاه کردند! برای آن دسته عزیزان که خیلی متعجب شدند می گویم: در آن گفتگوی کوتاه که منتشر کردم، سردار شهید حاج قاسم سلیمانی اسرار مگوی و سری و محرمانه ای به بنده نگفت! آن بزرگوار فقط و فقط آنچه را طی سالهای گذشته دررسخنرانیهای عمومی خود که غالبا هم از تلویزیون پخش شده بود، مجددا برای بنده بیان کرد! حاج قاسم همواره در سخنرانیهای خود با عنوان "سردار شهید احمد متوسلیان" از آن بزرگوار یاد می کرد و همه هم شنیده بودیم! قرآن اهدایی محسن رضایی سال ۱۳۹۵ هنگامی که سردار محسن رصایی اعلام کرد به زودی اخبار خوبی درباره حاج احمد متوسلیان اعلام خواهد کرد، به دیدار مادر حاج احمد رفت. آقای رضایی در این دیدار، یک جلد قرآن به مادر حاج احمد هدیه داد و بر صفحه اول قرآن نوشت: بسمه تعالی تقدیم به مادر گرامی شهید بزرگوار سردار سپاه اسلام احمد متوسلیان محسن رضایی ۹۵/۱۰/۱۲ .
بَنرهای دهۀ 60 یادش بخیر اون روزها نه کامپیوتر بود و نه بَنر، نه چاپ پارچه در اندازۀ بزرگ و نه فلکسی! از جبهه که می اومدیم مرخصی، از قبل برنامه کاریمون معلوم بود. با یک دستگاه بسیار کوچک پخش اسلاید، تصویر را می انداختم روی پارچه ای که به دیوار کوبیده بودم، با مداد طرح اولیه را می کشیدم و با رنگ پلاستیک نقاشی می کردم. بعدها کم کم روی دیوارها هم با رنگ روغنی تصویر شهدا را به صورت رنگی می کشیدم. یادش بخیر جوونی! چقدر شور و شعور و توان داشتیم و چقدر کار می کردیم. حمید داودآبادی بهمن 1398 @hdavodabadi
گذر عمر عکسی با 31 سال فاصله عکس دیروزی: فروردین 1363 تهران: احد نصرتی، در مراسم برادر شهید خود "حسین نصرتی" که اسفند 1362 در جزیره مجنون در عملیات خیبر به شهادت رسید. عکاس: حمید داودآبادی عکس امروزی: آبان 1394 تهران: احد نصرتی، در مراسم ختم پدر خود مرحوم حاج محمد نصرتی. عکاس: حمید داودآبادی