eitaa logo
HDAVODABADI
994 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
175 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
اول صبحی با سلام و صلوان نذر و نیاز چند دقیقه بیشتر بعد نماز صبح نخوابیدم که سرفه های لعننتی ریه ام‌ را گرفتند زیر مشت‌ و لگد و همان خواب نچسب را کوفتم ‌کردند از خواب پریدم طبق عادت بسم الله نگفته قبل از هر کاری رفتم سراغ تبلت شاید پیامی از دوستی آمده باشد! چشمم به این تصویر صفحه ورودی تبلت افتاد شهیدان عزیز حاج قاسم سلیمانی و حاج حمید میرزایی که از عمق وجود دوستشان داشتم و دارم ناخواسته، من سنگ شده این ایام و چسبیده به دنیا که تشنه یک لحظه تنفس آرام و خوشم و له له خوابی دلچسب می زنم که یادم ببرد امروز کجایم! هوایی شدم بغضم ‌گرفت به خس خس افتاد نه ریه ام که عمریست با خس خسش ساخته ام نه قلبم نه جسمم دلم وجودم روحم روانم همان که حضرت امام صادق (ع) می فرمایند: القلب حرم الله، فلاتسکن فی حرم الله غیر الله قلب حریم خداست، پس غیر خدا را در حریم خدا ساکن مکن! دلم ‌بدجوری تنگشون شد دلتنگی ای از نوع خدایی مثل قنوت نماز شب که سالهاست از فیضش محرومم! کاش دلتنگی و خفگی فراغ دوری دوستان با سرفه درمان می شد! ای وای میگم ‌چرا این جوری شدم؟! دیشب ۱۲ آذر که من با سرفه دست و پنجه نرم‌ می کردم و آرام و قرار نداشتم او در خون ‌غوطه ور بود سالروز شهادت عشقم حاج حسان اللقیس از فرماندهان مقاومت اسلامی لبنان بود که ۹ سال پیش به دست جوخه های ترور رژیم اشغالگر و بچه کش صهیونیست به شهادت رسید و اتفاقا‌ دوست مشترک بود برای ما حتما کتاب "عقل درخشان" را که خاطراتم از اوست پیدا کنید و بخوانید به امید دیدار و شفاعتشان حمید داودآبادی ۱۳ آذر ۱۴۰۱ کانال حمید داودآبادی در ایتا و تلگرام: @hdavodabadi
‏عکس از Hosein
‏عکس از Hosein
رونمانی از چاپ ترجمه عربی کتاب "دیدم که جانم میرود" روز پنجشنبه و جمعه در نمایشگاه بین المللی کتاب بیروت - لبنان
پنجشنبه ۱۷ آذر لبنان - بیروت روضه الشهدا مزار شهیدان حاج عماد و جهاد مغنیه
پنجشنبه ۱۷ آذر ۱۴۰۱ لبنان - بیروت نمایشگاه کتاب بیروت در کنار عزیزان سید کمیل باقرزاده - رایزن فرهنگی ایران در لبنان حاج کاظم دارابی - معرف حضور همگان برادر عزیز وحید سلیمی از دوستان شهید مدافع حرم عباس کردانی
خاطرات رزمندگان آسمان دوشنبه ۲۰ آذر ۱۴۰۱ ساعت ۱۴ با حضور حمید داودآبادی بیروت - تشکل دانشجویی جامعه المعارف
شهید مصطفی کاظم زاده و حمید، با هم در لبنان جمعه ۱۸ آذر ۱۴۰۱ لبنان - جنوب بیروت - منطقه بئرالعبد رونمایی از نسخه عربی کتاب دیدم که جانم میرود عصر امروز در کتابفروشی "فارسی یار" مهمان عزیزان جوانی بودم که مشتاقانه برای شنیدن خاطرات شهید مصطفی کاظم زاده آمده بودند. من‌که واقعا شوکه شدم. ۴۰ سال پیش، چند روز قبل از شهادتش، مصطفی گفت: - حمید، اگر زنده بودیم حتما باید برویم لبنان! امروز بعد ۴۰ سال، من و مصطفی با هم رفتیم لبنان! دقیقا همان‌چیزی که مثطفی می خواست! او در جایگاه شهید و من در جایگاه راوی! الحمدلله آنقدر ذوق زده شدم که همان لحظات اول نتوانستم خودم را کنترل کنم و اشکم جاری شد! باورم نمی شد من و مصطفی کنار هم به لبنانی آمده ایم که نوجوانان ‌و‌جوانانی که شاید ۲۰ سال بعد شهادت مصطفی به دنیا آمده اند، ولی در بیروت، با فارسی و عربی قاطی ولی لهجه زیبای لبنانی، از من‌ می خواهند که برایشان از اخلاق و رفتار مصطفی بگویم! از دوستی و رفاقتمان! خدایا شکرت که بهم عمر باعزت دادی تا چنین روز زیبا و فراموش ناشدنی را ببینم ‌و درک کنم. قطعا تا ابد این روز خدایی را فراموش نخواهم‌ کرد و مصطفی هم!
ارتباط مستقیم با حمید داودآبادی رزمنده، جانباز، نویسنده، عکاس و پژوهشگر در ایتا و تلگرام @davodabadi61