eitaa logo
HDAVODABADI
997 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
175 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
میهمانی سر سفره خدا…! دی ماه ۱۳۶۳ – پادگان دوکوهه – گردان میثم عکاس: شهید عباس دائم الحضور شام "رویدادهای هفته" داشتیم. غذایی که همۀ مواد غذایی هفتۀ گذشته در آن پیدا می شد و مسئولین آشپزخانه، از ته مانده غذاها تهیه می کردند: نخود، لوبیا، سبزی، برنج، سیب زمینی، هویج و … یه کمی هم بوی گوشت می داد! و هر چیز دیگه که فکرش رو بکنید؛ به علاوه یه تانکر آب جوش! وقتی بچه ها نشستند دور سفره، دوربین را دادم دست عباس و بهش گفتم: - این گوشه سفره رو هم خالی بذاریم که خدا بشینه اینجا و باهامون غذا بخوره. نشستم بغل سعید طوقانی (شهید)، احمد کُرد (شهید)، اصغر بهارلویی، سیداکبر موسوی و حسین رجبی (شهید) و عباس این عکس رو گرفت. فقط سر من توی عکس اضافی بود! اون روزها، هیچکس در ظرف و لیوان یک بار مصرف غذا نمی خورد. همۀ عشقم این بود که امروز نوبت منه با سعید همکاسه بشم. چه لذتی داشت وقتی سعید، قاشقی را که در دهانش کرده و غذاخورده بود، در کاسه فرو می برد! ما که با هم همکاسه بودیم، هیچ مریضی ای نگرفتیم! امروز که همه از هم گریزانند و بچه لیوان دهنی پدرش رو نمی پذیره! و ظروف یک بار مصرف زندگیمون رو گرفته، عجب مریضی هایی فراگیر شده! مگه نه؟!
وقتی این عکسها رو می ببنید خیلی دلتون می سوزه؟! مثلا چقدر؟ یک ساعت؟ یک روز؟ یک ماه؟ یک سال؟ ۳۸ سال؟! یا مثل من یک عمر؟!!! دی ماه ۱۳۶۳ هنگامه عملیات بدر پادگان دوکوهه - گردان میثم حمید داودآبادی در کنار شهیدان سعید طوقانی و حسین رجبی نیاسر
از سفرۀ انقلاب تا سفرۀ بیت‌المال سفرۀ انقلاب که این روزها می‌گن،اینی نیست که بچه پرروهای آقازاده،افتادند به جون بیت‌المال،و با چراغ سبز باباجون و ابوالزوجه،دارن حق مردم رو غارت می‌کنند. بعدش هم می‌رن اونورآب،به پدرومادران شهدا و همۀ ملت می‌خندند و می‌گن: - بابا ننۀ ما واسۀ انقلاب زحمت کشیدن،زندان رفتن،مبارزه کردن... ما فقط حق خودمون رو گرفتیم! با این حساب،حق پدرومادری که 4 فرزندشان شهید شده،چقدر می‌شود؟! تُف توی شرف هرکی که فکر می‌کنه به‌خاطر چندماه زندان رفتن،چندماه جبهه بودن و تیر و ترکش خوردن،حق داره خودش و نسل اندرنسلش هرغلطی می‌خوان بکنند و بیت‌المال رو که متعلق به 85 میلیون نفر است،غارت کنند. از تهران گرفته تا انتهای سیستان و ته کردستان و قلب خوزستان و... از کوچیک و بزرگ گرفته تا پیر و جوون،شیعه و سنی تا مسیحی و یهودی و معتقد به هر دین و آئینی. از اون جانباز قطع نخاعی که آروم و بی‌صدا در گوشۀ آسایشگاه پرپر می‌شه گرفته تا اون بچه بسیجی پابه‌کار انقلاب،تا اون کارگر مظلوم شهرداری و تا اونایی که نه انقلاب رو قبول دارند نه نظام را. ولی ایرانی هستند و چه بخواهیم و نخواهیم در بیت‌المال به اندازۀ ما سهم دارند. این سفرۀ ما بود. این سهم ما بود از انقلاب. نه از کسی توقع داشتیم پس از بازگشت از چندین روز عملیات سخت در فاو،برامون چلوکباب سلطانی سفارش دهد! نه منتظر بودیم کسی به‌خاطر دو روز جنگیدن،سهام ایران خودرو و سایپا را به‌نام ما و آقازاده‌هامون بزنه! سفرۀ انقلاب اسفند 1364 گردان شهادت روستای حاشیۀ رودخانۀ بهمنشیر آبادان هنگامۀ عملیات والفجر8 در فاو عکاس: حمید داودآبادی شهدای داخل جمع: حمید کرمانشاهی،علیرضا حیدریان،مجید خواجه‌افضلی،علی موسیوند،حسین کریمی آن روزها،باوجودی که تدارکات کم بود و موادغذایی کمتر،بچه‌ها به هیچوجه از سبزی و گوجه و بادمجان و خرماهای زمین کشاورزی مردم نمی‌خوردند. چون می‌گفتند بیت‌المال است! امروز چقدر به بیت‌المال معتقدیم؟! حمید داودآبادی اسفند 1400
جلسه ای خوب و جالب در روز جانباز روز شنبه ۶ اسفند ۱۴۰۱، به مناسبت ولادت حضرت اباالفضل العباس (ع) و روز جانباز، به همت خانه کتاب و ادبیات ایران، جلسه ای در سرای اهل قلم برگزار شد. بررسی نقش نویسندگان جانباز و ایثارگر در پیشبرد ادبیات دفاع مقدس با حضور جانبازان حمید داودآبادی، مجتبی رحماندوست، گلعلی بابایی و دکتر علی رمضانی مدیر محترم و خوش ذوق خانه کتاب و میزبانی میثم رشیدی مهرآبادی برگزار شد. حرف های خوبی زده شد، حالا اینکه کی بشنود و کی عمل کند، خدا داند! متن کامل صحبتها در خبرگزاری کتاب - ایبنا ibna.ir قابل مشاهده است.
حرکت پروفسور سمیعی در مقابل جانباز نابینا بعضی خاطرات را صدبار هم بخوانیم و بگوییم، باز هم کم است. از جمله این: "مجید حدادی" از بچه محل های ما، سال 67 اواخر جنگ، درحالی که خدمت سربازی را در ارتش میگذراند، چشمانش مورداصابت ترکش قرار گرفتند و نابینا شد. ده بیست سالی است که ازدواج کرده. خدا همسر و فرزندش رو براش نگه داره. چندسال پیش، خانمش دچار درد و مشکل عجیبی شد. وقتی به بیمارستان مراجعه کرد، جواب معاینات و آزمایش پزشکان خیلی بد بود. یک تومور بدخیم در سر همسر او جا خوش کرده بود. به پیشنهاد یکی از دکترها، مدارک رو برای پروفسور "مجید سمیعی" که خارج از ایران بود، ایمیل کردند. در کنار مدارک، توضیحی هم از وضعیت خانوادگی بیمار و این که شوهرش جانباز نابیناست، نوشتند. پروفسور سمیعی که ظاهر درطول سال فقط چند روز به ایران می آید و به لطف خدا و همت والایش، بیماران بسیاری را درمان میکند، پذیرفت که همسر مجید را عمل کند. مدتی بعد، پروفسور سمیعی به تهران آمد و همسر مجید را خدمت ایشان بردند. پس از معاینات اولیه، برای عمل و برداشتن تومور وقت تعیین کرد. قرار شد اولین عمل در نوع خود در ایران روی سر آن خانم صورت بگیرد. آن طور که می گفتند، احتمال داشت عمل موفق نباشد و همسر مجید حدادی ... روز عمل، مجید که تحمل چنین مسئله ای نداشت، همراه خانمش به بیمارستان نرفت. کادر پزشکی و اتاق عمل آماده شدند. بیمار را که به اتاق عمل آوردند، پروفسور سمیعی مکثی کرد. از کادر پزشکی سراغ همسر بیمار یعنی آقا مجید را گرفت که به ایشان توضیح دادند به دلیل اینکه احتمال خطر برای همسرش هست، تحمل نداشته و نیامده است. پروفسور سمیعی، در اقدامی عجیب گفت: "تا همسر ایشان نیاید، من عمل را شروع نمی کنم." بالاجبار با مجید تماس گرفتند که با آژانس خودش را به بیمارستان رساند. مجید که وارد بیمارستان شد، پروفسور سمیعی جلو رفت و دولا شد و بر سینه مجید که روی صندلی بود بوسه زد و گفت: "من فقط خواستم تو را ببینم تا بهت بگم: "من مدیون فداکاری امثال شما هستم. کاری که تو و امثال تو برای کشور انجام دادید، از کارهای من خیلی باارزش تر و بزرگتره." و همسر مجید را بدون اخذ ریالی، عمل کرد. پروفسور سمیعی شب قبل وارد ایران شده بود و پس از ساعت ها که صرف عمل کرد، مجددا به آلمان بازگشت. انگاری ماموریت الهی داشت که فقط بیاید ایران و همسر مجید را عمل کند و برود. به لطف خدا و معجزه علم و عمل پروفسور سمیعی، خوب شد و همچنان درکنار خانواده خوش میگذراند. حمید داودآبادی @hdavodabadi
یک مرد برای عاشق شدن به یک لحظه نیاز دارد، ولی برای فراموش کردن، یک عمر هم کم است! شاعر سوری نزار قبّانی
📚 دوره دو جلدی از معراج برگشتگان خاطرات کودکی، انقلاب، جنگ؛ حمید داوود آبادی ✂️ «یکی از شب های سرد زمستان سال 56 من و محمد در حالی که بابا گوشه اتاق به پشتی لم داده بود، کنارش نشسته بودیم. بابا که باز موقع استراحت، با اصرار فراوان ما از خاطرات قدیمش تعریف می کرد، برای اولین بار نام «امام خمینی» را به زبان آورد. خیلی تعجب کردم. گفتم: مگه هنوز هم امام داریم؟ گفت: امام نه به اون معنی. چون آقای خمینی رهبر همه مسلمون های دنیاست، بهش می گن امام خمینی...» ✅ مشاهده و خرید اینترنتی کتب نویسنده https://manvaketab.com/author/197132/ 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور https://eitaa.com/joinchat/1573650433C72276e8cc1
در کنار دوست عزیز کارگردان فیلمهای سینمایی و که در بهشت زهرا (س) مشغول ساخت مستندی درباره شهید بود پنجشنبه ۱۱ اسفند ۱۴۰۱