eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
195 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
سیدِ ماست! سیداحمد جوانی بود کم سن وسال،باچهره‌ای جذاب و اخلاقی خوب ودل‌نشین.اولین بارش بودجبهه می‌آمد.روحیه‌ای سرزنده داشت.خیلی خونسرد وبی‌خیال بود.همین خونسردیش مراکلافه می‌کرد. هرچه اذیت وتهدید می‌کردم که باید ازاین سنگر بروی،قبول نمی‌کرد. سرش که به زمین می‌رسید،صدای خُروپُفش به هوا می‌رفت؛به همین خاطر معروف شده بودبه«خیار پوست». هرچه اصرارکردم،غضب کردم و دادوفریاد راه انداختم که به سنگر دیگری برود،باآن سادگی وصفایش،می‌خندید ومی‌گفت: -آقاجون،تواگه منو بکُشی هم ازاین سنگربهتر پیدانمی‌کنم. یکبار سرغذا عینکش رابرداشتم،درکاسۀ ماست فروکردم وبه چشمش زدم،ولی اوباخنده‌ گفت: -چقدر دنیاقشنگ شده.سفیدِسفید.تو اگه منو تیکه‌تیکه‌ بکنی،ازاین سنگرنمی‌رم.دوست دارم پهلوی شماباشم. یکبار مقداری پنیر روی شیشه‌های عینکش مالیدم،آن را به چشم خودزدم،چوبی به عنوان عصابدست گرفتم ومثل گداها راه افتادم وسط کانال.سید ازخنده روده‌بر شده بود. من دیگرجلویش کم ‌آوردم.ازبس خوب بود و پاک،نمی‌خواستم درسنگرماباشد! تحمل این‌که چندروزبعد،این هم خواهد رفت،حالم رامی‌گرفت.برای همین ترجیح ‌دادم اصلا باامثال او رفیق نشوم که داغ‌شان راهم نبینم،ولی سید موفق شد ومرا درطرح اخراج ازسنگر،شکست داد. عصرشنبه11بهمن1365درشلمچه،داخل سنگر درازکشیده بودیم.بین خواب وبیداری ناگهان دیدیم قوطی ماستی در دستی سیاه وگلی،جلوی درسنگر ظاهرشد.لحظه‌ای همان‌‌‌طور گذشت تااین‌که صاحب دست نمایان شد.سیداحمد بود یابقول بچه‌های سنگرخودمان«سیدِماست». خیلی جای تعجب بود.توی مهران که بودیم،بی‌حالی اوبه حدی بود که‌ این اسم رارویش گذاشتیم،اما درشلمچه تقلای زیادی داشت.باخنده وادایی که قبلاًهم درمی‌آورد،گفت: -ماست می‌خوری؟ماست.ماست.سیدِماست! دقایقی رادرسنگرمان بود.شیشۀ عینکش ازگل ولای سیاه شده بود.چهره‌اش هم دست کمی ازعینکش نداشت.صورتش که به‌سختی کرک و مو برروی آن به چشم می‌خورد،ازگل وخاک زبر شده بود. دقایقی باهم گفتیم وخندیدیم.وقتی ازشهادت بچه‌هایی گفتم که شب‌ها و روزهای باصفایی را باهم درمهران گذرانده بودیم،چشمانش ازاشک پرشد وخنده برلبانش ماسید. سرانجام وقت رفتنش رسید.باخنده‌ای دستش را درازکرد تاخداحافظی کند.دست‌های درشتی داشت و به‌راحتی دستم رامیان دستش می‌گرفت. هنگام غروب،یکی ازبچه ها باچهره‌ای گرفته،مقابل سنگر پیدایش شدوگفت: -حمید می‌دونی کی شهیدشده؟ مثل این‌که بایددوباره خودم رابرای شنیدن خبر یکی ازبچه‌های آشنا آماده می‌کردم.آن‌هم یک دوست،وگرنه خبرشهادت بقیه راخیلی راحت می‌داد.باتأسف گفتم: -نه.ایندفعه دیگه کی؟ درحالی که سعی ‌کرد لبخندبزند،ولی ناراحتی ازچهره‌اش فریادمی‌زد،گفت: -سیدِماست.سیداحمد یوسف دهانم بازماند.نگاهی به قوطی ماست انداختم که دست‌‌ نخورده گوشۀ سنگربود.باخود¬گفتم: -سیدماست.ماست سید18ساله،درانتهای خاکریزها،داخل سنگرنشسته بوده که خمپاره‌ای پشت سرش منفجرمی‌شود...10سال بعد پیکرش راآوردند. مزار:بهشت‌زهرا(س)قطعۀ29ردیف41شمارۀ9
گزارش شبکه المیادین لبنان ۳۰ تیر ۱۴۰۰
الهی قربونت برم داداش! سلام حسن جان می دونم خیلی دیره، ولی همینش هم غنیمته. امشب می خوام داغی رو که 34 سال بر دلم نشسته بازگو کنم. تو رو خدا تو یکی نپرس چرا و به چه علت؟! به تو هم که نباید توضیح بدم! بذار نَفَسم کمی بالا بیاد ... آهان الان شاید بتونم بگم حسن جان ... دوستت دارم همین. آخیش ... راحت شدم. از همون اولین بار که در والفجر 8 در گردان شهادت دیدمت، شیفته ات شدم. شیفتۀ چی؟ اخلاق مرام رفتار عبادت خوبیت خودت و خودت دیگه باید برای عاشق شدن چه بهانه ای غیر از اینا که گفتم داشت؟ آهان یکی دیگه هم مونده که نگفتم: تو از همون موقع تا وقتی خبرت رو شنیدم، شهید بودی. یعنی پنج شیش ماه قبل. وقتی توی چادر دسته، بین بچه محلهات، می گفتید و می خندیدید، چقدر به رفیقات حسودیم می شد. آرزوم این بود که منم مثل اونا، دورت بشینم و با خنده هات غش کنم. چون تو می خندیدی و شاد بودی! امان از روزی که خبر شهادتت رو شنیدم. تیر ماه 1365 که در کربلای 1 در مهران جاودانه شدی دق کردم. مدام عکسی را که با هزار خجالت و شرم و حیا باهات انداختم، نگاه می کردم آره شرم و حیا اونم من واقعا در برابر تو خجل بودم و کم آوردم. چقدر به خودم فشار آوردم تا اون روز بهت بگم: برادر نوروزی، بیا با هم یه عکس دونفره بگیریم. و گرفتم من گرفتم تو عزیز بودی و مهمان. من عاشق بودم و آویزون الشهدا! از همون لحظه برات فاتحه خوندم. از همون لحظه برات گریه کردم. شاید همین باعث شد که وقتی خبرت رو دادند، دیوونه نشدم! به بهانه تو بود که می رفتم مسجد امام حسن (ع) و با رفیقات رفیق شدم. اون مسجد برام حال و هوایی دیگه داشت. وقتی نماز می خوندم و سرم رو روی سجده می ذاشتم، احساس می کردم تو همین جاها سر بر سجده گذاشتی و زمزمه کردی: سبحان ربی الاعلی و بحمده ... چقدر مسجد بوی تو را می داد. وقتی عکسهات رو با بچه محلهات می بینم، بهشون حسودیم میشه. مخصوصا به محسن فکور. محسن یه جوری از تو جلوی من تعریف می کنه انگار من رفیق قدیمیت هستم. نمی دونه چقدر به سابقه رفاقتش با تو حسودیم میشه. ولی دمش گرم. رفیق باصفا و با مرامی است. بعد از تو، احمد بوجاریان که در کربلای 5 شهید شد و ابوالفضل مقدسی که در کربلای 8 شهید شد بهانه بیشتری شدند برای رفتن به مسجد امام حسن (ع) خیابان مهر نارمک. مسجدی که عطر خوش شما را داشت و دارد. همه اینا رو گفتم تا بهت بگم: حسن دوستت دارم ... همین آخیش، راحت شدم. به خدا دلم برات تنگ شده مثل روزهای اولی که خبرت رو شنیدم و عکس پیکرت رو که آروم خوابیدی دیدم. چقدر دوست داشتنی بودی و هستی الهی قربونت برم داداش حمید داودآبادی
بمب‌گذار حرم امام رضا (ع) بخش 1 از 3 "رمزی احمد یوسف" متهم اصلی حرم مطهر امام رضا در عاشورای سال 1373 همچنان در آمریکا به‌سر می‌برد. به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری مهر، رمزی یوسف تبعۀ پاکستان و از اعضای برجستۀ گروه تروریستی سپاه صحابه وابسته به وهابیان پاکستان بوده و پیش از این با گذرنامۀ عراقی تردد می‌کرده است. وی که هماکنون به اتهام انفجار ساختمان تجارت جهانی آمریکا در بازداشت به‌سر می‌برد، پیش از آن نیز در قبال مبالغ کلان دست به اقدامات تروریستی زده است و در بمب گذاری‌های زیادی نقش داشته است. حجت‌الاسلام علی یونسی وزیر اطلاعات کشورمان، پنج‌شنبۀ هفتۀ گذشته از مقامات آمریکا درخواست کرد عامل انفجار حرم مطهر امام رضا (ع) را به مقامات ایرانی تحویل دهد، ولی مقامات آمریکا از این کار خودداری می‌کنند. پیش از این نیز دستگاه‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی ایران از آمریکا خواسته بودند رمزی احمد یوسف عامل اصلی و طراح انفجار حرم امام رضا که منجر به شهادت جمعی از کودکان و زنان بی‌گناه شد را به ایران تحویل بدهد که تاکنون به این درخواست پاسخی داده نشده است. خبرگزاری مهر 4 خرداد 1382 ساعت ۱۴ و ۲۶ دقیقۀ روز دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۷۳ همزمان با روز عاشورا، در رواق‌ها، صحن‌ها، بست‌ها و اطراف مرقد حرم مطهر امام هشتم شیعیان علی بن موسی الرضا (ع)، مملو از جمعیت بود و مردم مشغول عزاداری و نوحه‌سرایی بودند که ناگهان بمبی نسبتاً قوی که داخل ساک یکی از افراد قرار داشت، در قسمت بالای سر ضریح منفجر شد. بر اثر شدت انفجار - که طبق نظر کارشناسان مربوطه حجم آن معادل ۱۰ پوند مادۀ منفجرۀ تی.ان.تی بود - ۲۷ نفر از زائران به شهادت رسیده و بیش از ۳۰۰ تن زخمی شدند. در این انفجار، به بنای حرم آسیب کمی رسید و کاشی کاری‌ها و آینه کاری‌های بسیار ظریف و هنرمندانۀ ۸۰۰ سالۀ حرم، تا حدودی آسیب دید. با توجه به سابقّۀ اقدامات تروریستی بمب‌گذاری، ترور و کشتار مردم بی‌دفاع توسط منافقین (مجاهدین خلق) در سال‌های گذشته، مسئولین امنیتی انگشت اتهام را به سوی منافقین نشانه رفتند. اما در 7 فروردین 1374 کم‌تر از یک سال بعد از فاجعۀ انفجار حرم، یک نشریۀ پاکستانی اعلام کرد: "یک جوان ۲۴ سالۀ مذهبی متعصب به نام "عبد الشکور" که از دستیاران نزدیک رمزی یوسف از اعضای القاعده است، به انجام این بمب‌گذاری اعتراف نموده است. رمزی یوسف به اتهامات گوناگون از جمله بمب‌گذاری در مرکز تجارت جهانی در سال 1372 هماکنون در آمریکا دورۀ حبس ابد خود را می‌گذراند." یک سال قبل رمزی یوسف با خرید چند تن مواد اولیه از شرکت شیمیایی "سیتی کمیکال"، بیش از 2 و نیم تن مواد منفجرۀ بسیار خطرناک دست‌ساز تولید کرد و با آن بمبی مهیب ساخت. چهار جعبۀ مقوایی که هرکدام حاوی مخلوطی از بسته‌های کاغذ، روزنامه و اسید نیتریک بودند، در قسمت پشت کامیونی متعلق به شرکت "فورد اکونولاین" بارگیری شدند. در کنار آنها سه سیلندر فلزی قرمز حاوی هیدروژن فشرده و چهار جعبۀ بزرگ حاوی نیترو گلیسیرین درحالی که کلاهک انفجاری به هر یک متصل شده بود، قرار داشتند. "محمد سلامه" کامیون آماده را به زیرزمین ساختمان 110 طبقۀ موسوم به آسمان‌خراش تجارت جهانی نیویورک در منطقۀ مَنهَتن انتقال داد. پس از خروج سلامه از پارکینگ، در زمانی از پیش طراحی شده، کامیون منفجر شد و منجر به کشته شدن 6 کارمند مرکز تجارت جهانی و مجروحیت بیش از 1000 نفر گردید. رمزی و محمد قبل از انفجار، شادمان از آن‌چه درحال وقوع بود، سوار بر هواپیما از آمریکا به پاکستان گریختند. دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا برای هرگونه اطلاعات و خبر که منجر به شناسایی و دستگیری عاملین انفجار شود، 2 میلیون دلار جایزه گذاشتند. ادامه دارد
بمب‌گذار حرم امام رضا (ع) بخش 2 از 3 بهمن 1374، "اشتیاق پارکر" از دوستان قدیمی رمزی یوسف، با شنیدن این خبر وسوسه شد. با مراجعه به سفارت آمریکا در اسلام‌آباد پاکستان و پس از گرفتن تضمین همه‌گونه امنیت جانی برای خود و خانواده‌اش، اطلاعاتی از نقش رمزی یوسف در انفجار ساختمان تجارت جهانی و همچنین محل سکونت او، به نمایندگان سازمان سیا مستقر در سفارت داد. 18 بهمن ماموران امنیتی پاکستان به همراه مامورین امنیتی سفارت آمریکا به مسافرخانۀ " Su-Casa" محل استقرار یوسف در شهر اسلام‌آباد پاکستان، مراجعه کردند. رمزی اصلاً تصور نمی‌کرد در پاکستان آن‌هم محلی تحت سیطرۀ طایفه و همفکران تندروی خود، شناسایی و دستگیر شود. برای همین بدون این‌که بتواند از خودش مقاومتی نشان دهد، درحالی که انگشتانش به‌دلیل کار با مواد شیمیایی برای ساخت بمب سوخته بود، دستگیر شد و بلافاصله با هواپیما به آمریکا منتقل گردید. رمزی یوسف پس از بازجویی‌های مفصل، در دادگاه آمریکا به‌جرم عملیات تروریستی و نقش اصلی در انفجار ساختمان تجارت جهانی محاکمه شد. او پس از حضور در جلسۀ علنی دادگاه، مقابل دوربین خبرنگاران به سر دادن شعارهای ضد آمریکایی پرداخت و گفت: "شما آمریکایی‌ها تروریست هستید، نه من. اگر شما مخالفت سیاسی را تروریست می‌خوانید، من افتخار می‌کنم تروریست هستم. شما جنایتکار و ضد بشرید که ناخوانده و با زور به این سرزمین آمدید. شما سرخپوستان را به‌طور کامل کشتید. دولت‌های مخالف را سرنگون کردید و در حکومت کردن، با رژیم‌های دوست شریک شدید. افکار و فرهنگ خود را به سایر کشورها صادر کردید. مردم بی‌گناه غیرنظامی ویتنام را با مواد شیمیایی نابود کردید و بر سر مردم غیرنظامی ژاپن بمب اتمی ریختید." با انتشار گزارش‌هایی از شعارهای او در نشریات آمریکایی و خبرگزاری‌ها، برخی روزنامه‌های چاپ تهران جوگیر شده، شعارهای رمزی یوسف را تیتر کرده و از کار او به‌عنوان "شجاعت مبارز انقلابی پاکستانی" یاد کردند. بلافاصله پس از انتشار اخبار و گزارش‌ها در تایید رمزی یوسف در نشریات ایران، از سوی دستگاه‌های امنیتی به روزنامه‌ها تذکر داده شد که: "وی نه یک انقلابی و مبارز، که عامل بمب‌گذاری حرم امام رضا (ع) است!" اشتیاق پارکر تروریست اهل آفریقای جنوبی که شاگرد رمزی بود، بعداً اعتراف کرد که رمزی یوسف دربارۀ چگونگی بمب‌گذاری داخل حرم، گفته است که "5 کیلو مواد شدیدالانفجار داخل ساک دستی جاسازی کرد و به عامل خود داد تا در حرم کار بگذارد." گفته می‌شود رمزی یوسف به عامل انفجار گفته بود بمب را داخل حرم ببرد و در جایی کنار دیوار گذاشته و چاشنی آن را که روی 10 دقیقه تنظیم شده است، بزند و سریع از حرم خارج شود. عامل، ساک را در کنار قسمتی که به بخش زنانۀ حرم نزدیک بود، قرار داد ولی به‌محض این‌که چاشنی را زد، بمب در همان لحظه منفجر شد. برخلاف تصور او و آن‌چه رمزی به او گفته بود، چاشنی بمب لحظه‌ای بود و عامل نیز خودش در کنار بمب تکه‌تکه و کشته شد. مقامات ایرانی پدر رمزی یوسف را که آن زمان در ایران به‌سر می‌برد، دستگیر کردند ولی رمزی توانست بگریزد و از طریق افغانستان به پاکستان برود. بعدها "ب. رامان" یک مقام سابق دولت هند، در مقاله‌ای که 14 اردیبهشت 1383 در یکی از نشریات هند منتشر کرد، مدعی شد "ابو مصعب الزرقاوی در بمب‌گذاری حرم امام رضا (ع)، با رمزی یوسف همکاری داشته است." "رمزی احمد یوسف" با نام اصلی "عبدالباسط محمد عبدالکریم" 30 اردیبهشت 1346 در کویته پاکستان به‌دنیا آمد. اصلیت پدر او "محمود عبدالکریم" متعلق به ایالت بلوچستان پاکستان بود و مادرش از اعراب فلسطینی. رمزی تحصیلات عالی خود را در دانشگاه‌های انگلستان سپری کرد و مهندسی برق و شیمی را از آن‌جا گرفت. زبان انگلیسی را در دانشگاه آکسفورد فراگرفت و با زبان‌های عربی، انگلیسی، ترکی استانبولی، اردو و پَشتو آشنایی کامل داشت. رمزی یوسف خواهرزادۀ "خالد شیخ محمد" رهبر کمیتۀ نظامی القاعده است که از او به‌عنوان طراح اصلی حملات ۱۱ سپتامبر به نیویورک و واشنگتن آمریکا یاد می‌شود و برای سرش ۲۵ میلیون دلار جایزه تعیین شده است. ادامه دارد
بمب‌گذار حرم امام رضا (ع) بخش 3 پایانی دکتر پل ویجی، آدام سالی، آدام عادل علی، آدام خان بلوچ، دکتر عادل صباح، دکتر ریچارد اسمیت، آزان محمد، آدام علی قاسم، آرنالدو فورلانی، محمد علی بلوچ، آدام بلوچ، کمال آبراهام، آبراهام کمال، خرام خان و نام‌های بسیار دیگر، اسامی مستعاری بودند که رمزی یوسف برای پنهان‌سازی هویت خود استفاده می‌کرد. وی مدتی در فیلیپین با گروه "ابو سیاف" همکاری داشت و به آنها آموزش می‌داد. "کِوین دافی" قاضی دادگاه، رمزی یوسف را خطرناک‌ترین تروریستی دانست که عالم از دهۀ 70 تا امروز به خود دیده است. رمزی یوسف در دادگاه به 240 سال حبس محکوم شد و درحال حاضر در زندان "سوپر ماکس" در ایالت فلورانس در کلرادو ایام می‌گذراند. وی از اعضای "لشکر جَهنگوِی" شاخۀ نظامی و تروریستی "سپاه صحابه" پاکستان بود که برای ایجاد فتنه و آشوب بین شیعیان و اهل سنت ایران، اقدام به انفجار حرم امام رضا (ع) کرده بود. سپاه صحابه قرن‌ها شیعیان و اهل تسنّن در شبه قارّۀ هند در کنار هم به‌عنوان برادران مسلمان می‌زیستند، تا زمانی که وهابیون متعصّب به‌عنوان سپاه صحابه شروع به کشتار شیعیان کردند و با استفاده از ترورهای بی‌رحمانه، خون این گروه از مسلمین اعمّ از زن و مرد و کودک را ریختند. این جماعت که ادّعا دارد پیرو دین پیامبر اسلام (ص) است و از این رو خود را سپاه صحابه نامیده، گروهی افراطی است و یکی از فرق اهل تسنّن را در بر می‌گیرد. این گروه در اواخر دهۀ 1350 توسط یک روحانی سنّی به نام "مولانا حق‌نواز جهنگوی" تأسیس شد که مصادف با سال‌های اول انقلاب اسلامی در ایران بود و علّت پایه‌ریزی گروه صحابه این بود که از تأثیرگذاری انقلاب اسلامی ایران بر مردم پاکستان، جلوگیری کند. این گروه یکی از اهداف مهمّ خود را مبارزه با عزاداری امام حسین (ع) و در واقع تخطئۀ قیام آن حضرت می‌داند. مجلّۀ "خلافت راشده" در طول سال‌های انتشار خود، بارها این خواسته را مطرح کرد و از دولت پاکستان خواسته‌اند تا ضمن برچیدن تمامی حسینیّه‌ها، از برگزاری مراسم عزاداری عاشورا در کلیۀ مدارس و دانشگاه‌ها جلوگیری به‌عمل بیاورد. البتّه این تقاضا هیچ‌گاه از طرف دولت پاکستان مورد قبول قرار نگرفته است. یکی از علل اصلی تشکیل سپاه صحابه مبارزه با خطرات احتمالی شیعیان و ترس از رشد قدرت نظامی، سیاسی و مذهبی آنان در منطقه بوده است. سپاه صحابه می‌خواهند پاکستان به‌طور رسمی به‌عنوان سرزمینی سنّی نشین معرّفی شود. قلعه‌های نظامی و سنگرهای این گروه بیشتر در نواحی جنوبی پاکستان در منطقۀ مرکزی و پرجمعیّت پنجاب و مرزهای کراچی واقع شده است و در کشورهای خارجی نیز مراکزی برای فعّالیّت دایر کرده‌اند، کشورهایی چون امارات متّحدۀ عربی، عربستان سعودی، بنگلادش، کانادا و ... بسیاری از حوزه‌های علمیّه و مدارس در ایالت پنجاب توسّط این گروه اداره می‌شود و گزارش شده است بسیاری از مدرسه‌های سنّی در خارج از کشور پاکستان نیز تحت نظارت معلّمان و نیروهای سپاه صحابه اداره می‌شوند و افراد خود را برای ترور مخالفان آموزش می‌دهند. مولانا جهنگوی سال 1369 به‌قتل رسید و بعد از او مولانا اعظم طارق مسئولیّت این گروه را به‌عهده گرفت. منبع درآمد این گروه، گاه از ناحیۀ سنّی‌های افراطی و ثروتمندی که در عربستان سعودی و خلیج فارس بودند، تأمین می‌شود، گاه از ناحیۀ فرقه‌های متعصّب داخلی همعقیده با آنها. پایان هرگونه انتشار این مقاله بدون ذکر منبع و نام نویسنده، شرعاً مجاز نمی باشد! حمید داودآبادی 1 مرداد 1400