شهادت_طلبان
دولت آمریکا باید شکستهای بزرگش را در دهه ۸۰ میلادی به یاد بیاورد:
در آن ایام، جوانان لبنانی (که امروز دلیرمردان و فرماندهان مقاومت اسلامی لبنان هستند) جاسوسان و تفنگداران دریایی آمریکا را در لبنان به خاک مذلت کشاندند.
* جنایات آمریکا و فرانسه در حمایت از اشغالگران صهیونیست.
* عملیات شهادت طلبانه علیه فرماندهی ارتش اسرائیل در قلب نیروهای اشغالگر.
* عملیات شهادت طلبانه علیه مقر تفنگداران دریایی آمریکا – مارینز – در بیروت و کشته شدن ۲۴۱ تفنگدار.
* عملیات شهادت طلبانه علیه کماندوهای چترباز فرانسوی – دراکار – در بیروت و کشته شدن ۵۸ چترباز.
* عملیات شهادت طلبانه علیه سفارت آمریکا – لانه جاسوسان – در بیروت و کشته شدن بزرگ ترین جاسوسان تاریخ سازمان جاسوسی سیا در بیروت از جمله "رابرت کلایتون ایمز".
این کتاب نتیجه بیش از ۲۵ سال تحقیقات میدانی "حمید داودآبادی" در لبنان، سوریه و ایران پیرامون تاریخچه عملیات شهادت طلبانه علیه اشغالگران اسرائیلی و مداخله گران آمریکایی و فرانسوی است.
شهادت طلبان در ۲ جلد ۶۰۴ صفحه و ۷۰۸ صفحه، از سوی نشر شهید کاظمی وارد بازار شده است.
Manvaketab.ir
عزّت یعنی اینکه:
مردم کاملاً بی دفاع ساکن غزه که
شبانه روز زیر بمبهای ممنوعه و فسفری هستند
به هیچ وجه سر خَم نکرده
و از رزمندگانشان تشکر می کنند!
ذلّت یعنی اینکه:
یهودیانِ تادندان مسلّحِ ساکن تل آویو که
فقط روزی دو-سه راکت روی سرشان میبارد
تظاهرات کرده و خواستار
برکناری دولت صهیونیست شده اند!
حمید داودآبادی
@hdavodabadi
با من، شوخی نکن!
بله با جنابعالی هستم.
با من ... شوخی ... نکن.
نه تنها اجازه نداری، که حق هم نداری با من شوخی کنی.
من؟
من، هم اجازه دارم، هم حق دارم با تو شوخی کنم.
نه نه.
شوخی نه.
من اصلا با تو شوخی نداشتم و نه دارم.
پس بیخودی نخند.
آره شاکی ام.
از دستت شاکی ام.
خیلی هم.
ا
صدبار بهت گفتم:
اینقدر به من ور نرو
سر به سرم نذارم
دستم ننداز
بهم گیر نده
.... تنهام نذار!
من دیگه حوصله اون قدیما رو ندارم ها!
نه، من حمید چهل سال پیش هستم و نه تو مصطفای اون روزا.
پس خوب گوش کن ببین چی میگم:
خ س ت ه ام
فهمیدی؟
خسته شدم
ارهمه
از تو
از خودم
از دنیا
از آخرت
از بهشت
از جهنم
از ...
ولم کن تو رو خدا
مگه نگفتم
مگه ازت خواهش نکردم
مگه التماست نکردم
پس چرا روت رو می کنی اون ور؟
انگار نه انگار این منم که دارم باهات حرف میزنم!
آهای با تو هستم
حواست کجاست؟
یه کم هم واسه من ارزش قائل بشی، جای دوری نمیره ها!
حالا خوبه غریبه نیستم.
باشه تو بگو قیافم رو نمی شناسی
واست عوض شدم
به چشمت آشنا نمیام
قبول!
ولی من که می شناسمت
با همون چند تا عکس که باهات گرفتم
اونا رو که نمی تونی منکر بشی!
حالیته؟
می بینی؟
می شنوی؟
می فهمی؟!
یادته لحظه های آخر، توی اون سنگر کوچیک، چی بهم گفتی:
"بهت قول می دم، حتی اگه شده توی بیداری بیام پیشت، خواب که هیچه!"
منم قبول کردم
باور کردم
گفتم:
چَشم!
الان لازمت دارم.
بدجوری محتاج یه نگاه کوچیکت هستم
تشنمه
گشنمه
آب میخوام
غذا می خوام
نه آب و غذای این جا رو
می خوام از عشق حضور تو
سیراب بشم
سیر بشم
کیف کنم
لذت ببرم
یعنی خواسته زیادی دارم ازت؟
یعنی بعد از ۴۱ سال دوری
لایق نیستم
ببینمت
صدات رو بشنوم
بوی خوشت رو احساس کنم
حضورت حالم رو خوب کنه
عین اون روزا، احساس کنم همه دنیا مال منه؟!
چون تو رو دارم!
بقیه اش رو امروز سر مزارت گفتم.
این جا که نمیشه هر چیزی رو گفت
زشته!
حالا دیگه خودت میدونی
یا این
یا اون!
هیسسسسسس!
درددل آخرم با رفیق شهیدم
مصطفی کاظم زاده
حمید داودآبادی
۱۸ آبان ۱۴۰۲
به من چه ؟!
گفتند:
افغانستانی ها را قتل عام می کنند.
گفتم:
من که افغانستانی نیستم،
به من چه؟!
گفتند:
سوریه ای ها را آواره می کنند.
گفتم:
من که سوریه ای نیستم،
به من چه؟!
گفتند:
لبنانی ها را بمباران می کنند.
گفتم:
من که لبنانی نیستم،
به من چه؟!
گفتند:
عراقی ها را کشتار می کنند.
گفتم:
من که عراقی نیستم،
به من چه؟!
گفتند:
سیاهپوستان آمریکا را سرکوب می کنند.
گفتم:
من که سیاهپوست نیستم،
به من چه؟!
گفتند مسلمانان میانمار را می سوزانند.
گفتم:
من که میانماری نیستم،
به من چه؟!
گفتند:
یمنی ها را بمباران می کنند.
گفتم:
من که یمنی نیستم،
به من چه؟!
گفتند:
فلسطینی ها را نسل کشی می کنند.
گفتم:
من که فلسطینی نیستم،
به من چه؟!
وقتی به سراغ من آمدند
هرچه فریاد زدم:
به داد من برسید ... کمکم کنید ...
کسی نبود کمک کند
همه گفتند:
به من چه!
حمید داودآبادی
آبان ۱۴۰۲
نه از مِهر و نه از کین می نویسم
نه از کفر و نه از دین می نویسم
دلم خون است، می دانی برادر ؟
دلم خون است، از این می نویسم!
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین ...
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
قصر فردوس به پاداش عمل می بخشند
ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس
بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین
کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
از در خویش خدا را به بهشتم مفرست
که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس
حافظ از مشرب قسمت گله ناانصافیست
طبع چون آب و غزل های روان ما را بس
حافظ شیرین سخن