eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
185 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
خیابان صدام در فلسطین! بخش 3 از 4 صدام برخی گروه‌های فلسطینی را بجای عملیات و مبارزه علیه اسرائیل،به آلت دست حزب بعث تبدیل کرده بود که به حذف مخالفین او در جهان می‌پرداختند. برجسته‌ترین گروه فلسطینی "مجلس فتح الثوری" (شورای ‌انقلابی فتح) به‌رهبری "صبری خلیل البنا" معروف به "ابونضال" بود که بغداد را مرکز فرماندهی خود قرار داده بود. ابونضال که تروریستی جنایتکار بود،در طول حیات ننگین خود،به‌نام مبارزه برای آزادی فلسطین،ضربات سنگینی بر مبارزات فلسطین وارد آورد و در عوض اهداف و امیال صدام را عملی ساخت. یکی از خدمات بزرگ ابونضال به صدام و اسرائیل،ایجاد بهانه برای حملۀ اسرائیل و اشغال لبنان پس از آزادی خرمشهر،برای نجات صدام از شکست بود. ابونضال پس از سال ها خدمت به صدام،مُزد خود را گرفت و 24 مرداد 1381 توسط سازمان امنیت صدام،در بغداد کشته شده و اعلام کردند خودکشی کرده است. (برای اطلاع بیشتر از توطئۀ مشترک صدام و اسرائیل،جلد اول "کتاب شهادت طلبان" نوشتۀ حمید داودآبادی را بخوانید.) اولین چیزی که فلسطینی‌های مُرید صدام از او آموختند،خیانت به مردم بود.11 مرداد 1369هنگامی که ارتش صدام به کویت حمله کرد و آن‌جا را اشغال نمود،فلسطینی‌های ساکن کویت به‌عنوان مزدور و عوامل نفوذی عمل کرده و زمینه را برای ورود عراق آماده ساختند.همان شد که بهمن 1369 پس از اخراج ارتش عراق از کویت،دولت این کشور ورود و سکونت فلسطینی‌ها را در کویت ممنوع اعلام کرد. صدام روابط بسیار خوب و نزدیکی با حکومت خودگردان فلسطین که رهبری آن با "یاسر عرفات" و سپس "محمود عباس" بود،داشت و بجای آن‌که کمک‌های خود را به مردم مبارز فلسطین بدهد،به حکومت خودگردان که روابط حقیرانه و صلح ذلیلانه را با رژیم اشغالگر قدس پذیرفت،می‌داد. این‌که پس از اعدام صدام،در فلسطین مراسمی به نام و یاد او برگزار شد و یا خیابانی در شهر قلقیلیه به اسم صدام حسین نامگذاری شد،همه از سوی حکومت خودگردان است نه مبارزان حماس و جهاد اسلامی. ادامه دارد
خیابان صدام در فلسطین! بخش 4 پایانی باید اذعان داشت صدام،به‌واقع فرمانده و رهبری بود که از جنگ روانی بهترین و بیشترین بهره را می‌برد. یکی از کارهایی که از نظر تبلیغاتی بر روی مردم فلسطین تاثیر بسیاری داشت،زدن موشک به اسرائیل بود. 27 دی تا 6 اسفند 1369،در هنگامۀ حملۀ ائتلاف آمریکایی به عراق برای بازپس گیری کویت،صدام چند موشک به‌ سمت اسرائیل شلیک کرد. همان‌طور که انتظار می‌رفت،این کار صدام با هیچگونه عکس العمل اسرائیل روبرو نشد.چرا که این موشک‌بازی،نه یک عملیات نظامی واقعی،که حرکتی نمایشی بود که آنها را در جهان مظلوم‌تر هم ساخت؛ولی روی فلسطینی‌ها تاثیر فراوانی داشت. 9 مهر 1379 در غزه،پسرک 12 سالۀ فلسطینی"محمد جمال الدّره"که از ترس شلیک سربازان اسرائیلی در آغوش پدر خود پناه گرفته بود،مورد اصابت عمدی گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید. صدام بلافاصله دستور داد پدر شهید محمد الدّره را به عراق بیاورند؛از او استقبال باشکوهی شد،بنای یادبودی برای او زدند و مدرسه‌ای در بغداد نیز به اسمش نامگذاری شد. در فتنۀ 88،"علی‌اکبر محتشمی‌پور"از عوامل اصلی فتنه که اتفاقا رئیس"جمعیت دفاع از ملت فلسطین"بود،موضعی عجیب گرفت.محتشمی در زمان سفارتش در سوریه،چنان نقشی مهم در مبارزه علیه اشغالگران داشت که مورد بغض و حمله قرار گرفت.دشمنان فلسطین،با ارسال بمب برای او و انفجار آن،باعث صدمات فراوان جسمی بر وی شدند. محتشمی‌پور در فتنۀ 88،از اولین کسانی بود که متاسفانه بر شعاری که رادیو اسرائیل ساخته و پرداخته بود،تاکید نمود: "نه غزه،نه لبنان،جانم فدای ایران" آنان که از نامگذاری یک خیابان در فلسطین به‌نام صدام،این‌گونه هیاهو می‌کنند،در لبنان و فلسطین هم از این شعار بهترین بهره را بردند تا القاء کنند"آزادی فلسطین،از آرمان‌های جمهوری‌اسلامی حذف شده است!" و این،فقط شعاری مقطعی از جانب صهیونیست‌ها بود که به هیچ وجه موفق نشدند. قطعا همۀ اینها که گفته شد،هیچ ربط و تاثیری بر نگاه آرمانی،اسلامی و انسانی انقلاب‌اسلامی و ملت مبارز ایران بر مسئلۀ فلسطین،نه داشته و نه دارد. پایان حمید داودآبادی استفاده از این مقاله، فقط با ذکر منبع و نام نویسنده مجاز است
به یاد پدر پنجم تیرماه سال گذشته،ساعت دو یا سه بامداد بود که تلفن خانه به صدا درآمد.با پیش زمینه ای که داشتم،هراسان گوشی را برداشتم. صدای لرزان داداش کوچیکم مهدی بود که گفت: -حمید بیا اینجا،بابا حالش خوش نیست،خیلی بیتابی میکنه. همراه پسرم مصطفی،سریع رفتیم خانه پدرم که فاصله چندانی با ما ندارد. دو سه ماهی بود حالش بد شده بود و از بیماری های مختلف رنج میبرد. داداش مهدی که زحمت نگهداری و مراقبت پدر و مادرمان به گردن او افتاده،مدام با آمبولانس و آژانس او را میبرد بیمارستانی در شمالی ترین نقطۀ تهران و پشت سر هم،عمل و بستری و عذاب و رنج. آن شب وقتی رفتم بالای سرش،کمتر کسی را میشناخت.مدام دست می انداخت گردن داداش مهدی و او را بغل میکرد. مادرم گفت که امروز اصلا غذا نخورده است. مقداری قورمه سبزی ریختم توی کاسه و قاشق قاشق بهش دادم که با لذت،برای آخرین بار دست پخت خوشمزه مادرم را چشید و نوش جان کرد. مادرم گلایه کرد که قرصهایش را نمیخورد. وقتی دیدم با من همراه شده،قرصها را در دهانش گذاشتم و لیوان آب را بر لبش، تا آنها را بخورد که ظاهرا خورد. (دو روز بعد وقتی زیرتختش را تمیز کردند،دیدند کلی قرص و کپسول ریخته است.نگو پدرم که از هرچه قرص و دارو و بیمارستان خسته شده بود،وانمود میکرد قرصها را میخورد ولی یواشکی همه را گوشۀ لُپش جمع کرده و ریخته بود پشت تخت!) عصر روز 5 تیر 1399 داداش مهدی زنگ زد و خواست که بروم خانه.سریع رفتم. ناگهان مرا در آغوش کشید و گفت: -حمید...بابا رفت... یک آن به یاد همۀ آنهایی که داغ پدر دیده اند،افتادم. من که دیگه سال هاست برای خودم بابا شده ام و پوست کلفت، ولی یاد آن پسرکان شیرین و دخترکان نازی افتادم که در کودکی، خبر شهادت یا فوت پدرشان را میدهند. روح پدرم شاد و آمرزیده باد. خداوند سایۀ همه پدر و مادران را بر سر عزیزانشان حفظ کند و آنان را که سفر کرده اند،از فرزندانشان راضی و خشنود گرداند. اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا حمید داودآبادی 5 تیر 1400
جاسوس اسرائیلی می‌خواست سلاح ما را بدزدد! گفتگوی نشریۀ صبح صادق با حمید داودآبادی که باب جدیدی برای شناخت مفهوم «شهادت‌طلبی» باز کرده است میثم رشیدی مهرآبادی اشاره: اگر چه عبارت «شهادت‌طلبی» و عملیات شهادت‌طلبانه بارها و بارها از رسانه‌ها و سخنرانی‌ها به گوش رسیده اما اطلاعات ما از این سلاح قوی و مؤثر، بسیار اندک است. انتشار کتاب دو جلدی «شهادت‌طلبان» به همت انتشارات شهید کاظمی و به قلم حمید داودآبادی، ما را بر آن داشت تا به این بهانه، نگاه دوباره‌ای به این موضوع مهم در جهان بیندازیم. حمید داودآبادی در این گفتگو، ما را ترغیب کرده تا با شناخت سلاح «شهادت‌طلبی» آن را با نمونه‌های مشابه که در دست استکبار جهانی‌ است، اشتباه نگیریم ... متن کامل در کانال حمید داودآبادی در شبکه اجتماعی ایتا @hdavodabadi
جاسوس اسرائیلی می‌خواست سلاح ما را بدزدد! گفتگوی نشریۀ صبح صادق با حمید داودآبادی که باب جدیدی برای شناخت مفهوم «شهادت‌طلبی» باز کرده است میثم رشیدی مهرآبادی اشاره: اگر چه عبارت «شهادت‌طلبی» و عملیات شهادت‌طلبانه بارها و بارها از رسانه‌ها و سخنرانی‌ها به گوش رسیده اما اطلاعات ما از این سلاح قوی و مؤثر، بسیار اندک است. انتشار کتاب دو جلدی «شهادت‌طلبان» به همت انتشارات شهید کاظمی و به قلم حمید داودآبادی، ما را بر آن داشت تا به این بهانه، نگاه دوباره‌ای به این موضوع مهم در جهان بیندازیم. حمید داودآبادی در این گفتگو، ما را ترغیب کرده تا با شناخت سلاح «شهادت‌طلبی» آن را با نمونه‌های مشابه که در دست استکبار جهانی‌ است، اشتباه نگیریم ... * قبل از این، کتاب مدوّنی دربارۀ عملیات‌های شهادت‌طلبانه به زبان فارسی نداشتیم؟ داودآبادی: خیر، من سال 85 کتابی به نام «پاره‌های پولاد» نوشتم که 400 صفحه بود. آن کتاب، نسخۀ اولیۀ کتابی بود که امروز در دو جلد و حدود 1300 صفحه منتشر شده است. بعد از آن، با سفرهایی که به لبنان رفتم، آن کتاب را کامل کردم. * از آن سال به بعد، عملیاتی هم انجام شد که به کتاب اضافه شود؟ داودآبادی: خیر؛ البته عملیات انتحاری القاعده در 11 سپتامبر انجام شد که در حقیقت می‌خواستند بدل عملیات شهادت‌طلبانه را بزنند. بعد از آن عملیات بود که روزنامۀ شرق اصرار داشت گفتگویی با من دربارۀ عملیات‌های انتحاری داشته باشد. شرط من این بود که یک کلمه از حرف‌هایم حذف نشود. قبول کردند و آن گفتگو در دو صفحۀ کامل روزنامه منتشر شد. * هدفشان چه بود؟ داودآبادی: خانمِ خبرنگار عقبۀ ذهنی داشت و می‌خواست القاء کند عملیات‌های انتحاری آن زمان،‌ در راستای عملیات‌های لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها در سرزمین‌های اشغالی است! حوالی سال 1376 با «اریک بوتل» آشنا شدم. حدود 6 سال در ایران و در زمینۀ شهادت، ‌کار تحقیقاتی انجام داده بود. تمام مقاتل را خوانده بود. روزنامۀ کیهان هم یک صفحه با او مصاحبه کرد. یک ایرانی را هم به عنوان مترجم همراه خودش می‌برد. وقتی نام امام حسین(ع) برده می‌شد، گریه امانش نمی‌داد. تحقیقاتش دربارۀ شهادت را تا جنگ تحمیلی و بعد از آن عملیات‌های شهادت‌طلبانه ادامه داده بود. تمام کتاب‌های من و سعید تاجیک و محسن مطلق و ... را از حفظ بود! * یعنی نسخۀ فارسی کتاب‌های جنگ را برایش ترجمه کرده بودند؟ داودآبادی: اتفاقا نکتۀ مهم همین‌جاست. در یکی از دیدارها که نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم، مترجمش را هم آورده بود. جوانی بود بیست ساله که فرانسوی بود اما اصالت ایرانی داشت. به سختی هم فارسی حرف می‌زد. وسط صحبت‌ها متوجه شدم اریک بوتل سرش را برای تأیید تکان می‌دهد. من هم بی‌هوا پرسیدم:‌ «مگر نه آقای بوتل؟» او هم ناگهان حواسش پر شد و گفت:‌ بله... آنجا بود که فهمیدم فارسی‌اش عالی است اما یک جوان را به عنوان مترجم پوششی با خودش همراه می‌کند! گفتم: تو چرا شش سال است دنبال بحث شهادت هستی؟ گفت: همین جوری... گفتم: مگر می‌شود؟! این یک کار تحقیقاتی است، یا باید برای یک پژوهشگاه باشد، یا برای یک دانشگاه. مگر می‌شود حمایت‌کنندۀ مالی نداشته باشد؟... هر چه گفتم قبول نکرد... این دیدار ما سال 75 یعنی بیست و پنج سال پیش بود. گفتم: زمان جنگ سرد، شوروی هواپیمای میگ 25 را می‌ساخت، آمریکا همۀ جاسوسانش را بسیج می‌کرد که بروند و اطلاعاتی دربارۀ آن به دست بیاورند؛ ابتدا می‌خواست ضدش را بسازد و بعدش به دنبال این بود که بتواند آن را خراب و منهدم کند. امروز سلاحی آمده به نام «شهات‌طلبی» که شما آن را ندارید. هم می‌خواهید آن را خراب کنید و هم ضدش را بسازید. اریک بوتل هم این حرف را نفی کرد و اصلا نزدیک بود دعوایمان بشود! * دیدار شما در کجا بود؟ داودآبادی: در فضای نمایشگاه کتاب تهران همدیگر را دیدیم. با هم بحث کردیم و آن روز گذشت... بعدها یک روز در دفتر ادبیات مقاومت حوزۀ هنری بودم که روی میز یکی از مسئولان آنجا، ‌کارت ویزیت اریک بوتل را دیدم. بی‌هوا یکی از دوستان وارد شد و تا این کارت ویزیت را دید،‌ خندید و گفت: کارت ویزیت این مرتیکۀ جاسوس اینجا چه کار می‌کند؟! گفتم: مگر تو اریک را می‌شناسی؟ گفت: برای فلان شرکت اسرائیلی کار می‌کند ... آدم محقق و پژوهشگری بود و کاملا «اریک بوتل» را می‌شناخت. حتی یادم هست در تهران سمیناری هم برگزار کردند با عنوان «خاطره‌نویسی در جنگ ایران و عراق و در جنگ فرانسه» که چند نفر از پروفسورهای فرانسوی را به ایران آورد و مقابل ما نشاند. آن‌ها در مقابل کتاب‌ها و روایت‌های ما از جنگ، زانو زده بودند. * این نشست را هم اریک بوتل برنامه‌ریزی کرد؟ داودآبادی: بله ... سال 1370، رهبر معظم انقلاب روی 20 کتاب، تقریظ نوشتند، اما هیچ کدام از این نوشته‌ها رسانه‌ای نشد و کاملا محرمانه بود ...
* فقط خود نویسنده‌ها خبر داشتند ... داودآبادی: بله، دستخط حضرت آقا را به ما داده بودند اما تأکید داشتند که حق انتشار نداریم. این تقریظ‌ها برای سال 1370 بود و حدود سال 1378 فرانسوی‌ها روی همان بیست کتاب، سمینار برگزار کردند. چندین پروفسور و مقام علمی و پژوهشی و حتی رییس موزۀ جنگ فرانسه و رییس انجمن دوستی ایران و فرانسه هم به دعوت اریک بوتل در آن سمینار حضور داشتند. روبروی این‌ها هم آقایان علیرضا کمره ای، مرتضی سرهنگی، هدایت‌الله بهبودی، احد گودرزیانی، سعید تاجیک، محسن مطلق، احمد دهقان، داود امیریان، رحیم مخدومی و من نشسته بودیم. بعضی از ما، حتی دیپلم هم نداشتیم! آن‌ها جلوی ادبیات ما زانو زده بودند. دو روز از هفت صبح تا هشت شب جلسه داشتیم. * عاقبت اریک چه شد؟ داودآبادی: اریک بوتل بعد از تیرماه 1378 گفت:‌ من گنجی از ایران بردم اما شما در جریان شلوغی کوی دانشگاه، حالی‌تان نشد. تمام کتاب‌هایی که خریده بودم را به بهترین نحو بسته‌بندی کردم و فرستادم فرانسه ... الان بزرگترین و کامل‌ترین کتابخانۀ دفاع مقدس ما در پاریس و برای اریک بوتل است. * یعنی همۀ کتاب‌ها را دارد؟ داودآبادی: اریک به روستاها می‌رفت و حتی یک ورق وصیت‌نامۀ شهید را پول می‌داد و می‌خرید! حتی حاضر نبود آن را به عنوان هدیه قبول کند. هر چه جزوه و تحقیق در زمینۀ جنگ بود را از تمام کشور جمع کرده بود. خودش هم این کار را می کرد. نمی‌نشست که بیایند و تحویل بدهند. خودش می‌رفت و جمع می‌کرد. برای همین می‌شود گفت کاملترین کتابخانۀ جنگ را او در فرانسه ساخته است. * برای این کار، ساختار داشت یا خودش به تنهایی انجام می‌داد؟ داودآبادی: خودش به تنهایی این کار را می‌کرد. فقط هم تمرکزش بر روی کتاب‌های خاطرات و روایت‌ها بود و به داستان و شعر، کاری نداشت. بعدها همۀ این کتاب‌ها را به فرانسوی و انگلیسی ترجمه کرد و همۀ کارشناسان اروپایی و آمریکایی اول می‌‌رفتند آنجا تحقیقات کتابخانه‌ای‌شان را انجام می‌دادند و بعدش به ایران می‌آمدند و سراغ آن نویسندگان می‌رفتند تا تحقیقات میدانی‌شان را انجام بدهند. 22 سال بعد از تقریظ‌های رهبر انقلاب، به تازگی موسسۀ تنظیم و نشر آثار آقا از آن‌ها رونمایی کرد اما واقعیت این بود که دشمن، استفادۀ خودش را از این منابع، برد. بحث بررسی شهادت‌طلبی هم از همین اقدامات اریک بوتل شروع شد. روزی که 11 سپتامبر انجام شد، من مجلۀ فکه را منتشر می‌کردم. در سرمقاله‌اش نوشتم که «خلع سلاحمان کردند!» و سلاح شهادت‌طلبی را از ما دزدیدند! در همان سال‌ها بود که یک عامل انتحاری به کربلا آمد و با شعار الله اکبر، خودش را بین زائران حسینی منفجر کرد ... اکثر این بررسی‌ها را در همین کتاب آورده‌ام. * اصالت عملیات شهادت‌طلبانی، فلسطینی است یا لبنانی؟ داودآبادی: فلسطینی‌ها عملیات شهادت‌طلبانه نداشتند. اصل این عملیات برای لبنانی‌هاست. البته ممکن بود که مثلا در المپیک مونیخ، یک فلسطینی خودش را منفجر کند اما در حالی بود که در محاصره قرار داشت و با یک نارنجک، در حقیقت، خودش را می‌کشت و نمی‌شود آن را شهادت‌طلبانه دانست. عملیات شهادت‌طلبانه یعنی عملیاتی که یک سال برایش شناسایی کنی و خودت را وسط پایگاه دشمن و با اختیار تمام، به شهادت برسانی و الا اگر غیر از این باشد، می‌شود خودکشی! این حرف را مرحوم «انیس نقاش» چریک و مبارز لبنانی می‌زد و می‌گفت:‌ اصلا عملیات شهادت‌طلبانه‌ را لبنانی‌ها به فلسطینی‌ها یاد دادند ... بعد از آن بود که در فلسطین شاهد بودیم "جهاد اسلامی" و "حماس" عملیات شهادت‌طلبانه را راه‌انداختند و معلوم بود که از لبنانی‌ها یاد گرفته بودند. روزنامۀ شرق دنبال این بود که اثبات کند عملیات‌های القاعده، دنبالۀ عملیات‌ شهادت‌طلبانه لبنانی‌ها و فلسطینی‌هاست.
* دنبال کردن این خط، چه نفعی برایشان داشت؟ داودآبادی: به نظرم این حاصل یک عقبۀ فکری بود. قضیۀ انتحاری داغ بود و مهم بود این را جا بیندازند که این کارها در ادامۀ همان عملیات‌هاست. قضیۀ شعار «نه غزه، نه لبنان» هم در همین راستا بود. اصلا چه ربطی داشت که وسط ماجرای انتخابات و یک مسئلۀ داخلی، این شعار بیفتد در دهان‌ها؟ مگر غیر از این بود که ادعای تقلب در انتخابات داشتند؟ پس این شعار چه ربطی به مطالبات داخلی‌شان داشت؟! این شعار را انداختند و البته در ذهن‌ها هم ماند. آن موقع هم همین بود و به شدت دنبال این بودند که عملیات انتحاری را به عملیات شهادت‌طلبی متصل کنند. اتفاقا جالب است که چند کتاب هم بعد از آن منتشر شد و همه‌شان بر این تأکید داشتند که عملیات‌های القاعده و داعش در ادامۀ همان عملیات‌هاست چون ظاهرش یک شکل است! من البته در کتاب‌ دو جلدی «شهادت‌طلبان» که اخیرا منتشر شده، کاملا توضیح داده‌ام که چه مشخصه‌هایی این دو نوع عملیات را از هم جدا می‌کند و چگونه می‌شود به راحتی آن‌ها را از هم تشخیص داد و تفکیک کرد. خانم خبرنگار روزنامۀ شرق حتی در لفظ هم مدام از کلمۀ انتحاری برای عملیات‌های شهادت‌طلبانه استفاده می‌کرد اما من حواسم بود که این تفکیک را ایجاد کنم. * مهمترین نکتۀ تمایز این دو نوع عملیات چه چیزی است؟ داودآبادی: در عملیات شهادت‌طلبانه حتی یک غیرنظامی کشته نمی‌شود، اما در عملیات انتحاری هیچ حساسیتی به این موضوع نیست و اتفاقا بیشتر آسیب به غیرنظامی‌ها وارد می‌شود. اصلا عملیات انتحاری با هدف غیرنظامی‌ها انجام می‌شود تا با ایجاد رعب و وحشت، فشار بر دولت‌ها را زیاد کند. در حالی که همۀ عملیات‌های شهادت‌طلبانه با هدف ضربه به نیروهای نظامی و با هدف بازدارندگی دشمن انجام شده است. وقتی که نیروهای اشغالگر می‌خواستند وارد جنوب لبنان بشوند، روی نفربرهایشان نوشته بودند: «اگر بمیرم به بهشت می‌روم، اما اگر به لبنان بروم، به جهنم خواهم رفت» این شعار سربازان اسرائیلی بود. در این کتاب هم مستندش را آورده‌ام که در یک مقطع، وقتی سربازان اسرائیلی می‌خواستند به جنوب لبنان اعزام بشوند، لباس مشکی تنشان می‌کردند! عزا می‌گرفتند. ارتش اسرائیل این کار را ممنوع کرد و گفت که این اقدام، اهانت و خیانت است. معلوم بود که عملیات شهادت‌طلبانه توانسته بود این کار را بکند. می‌ترسیدند و می‌گفتند هر آدمی که در لبنان می‌بینیم، به مثابۀ یک بمب است! همین باعث شد که ارتش چهارم دنیا یعنی اسرائیل، که بزرگترین قدرت هوایی خاورمیانه را داشت، سال 1379 از لبنان به صورت تخته‌گاز فرار کند. جالب است که چند ماه قبل از فرار اسرائیل در شب ژانویۀ سال 2000 میلادی، شهید "عمار حمود" در عمق مناطق اشغالی عملیات شهادت‌طلبانه انجام داد و ارتش اسرائیل را ترکاند. همان شد که "ایهود باراک" گفت: "ما به جای این که اسرائیل بزرگ باشیم، بهتر است که اسرائیل قوی باشیم ..." اسرائیل برای اولین بار از شعار "نیل تا فرات" عقب‌نشینی کرد و از لبنان رفت. می‌گفتند اگر ما در خانۀ خودمان قوی باشیم، بهتر از این است که گسترده باشیم و مدام ضربه بخوریم. وقتی که اخبار اعلام کرد قرار است طی یک ماه آینده ارتش اسرائیل از جنوب لبنان عقب‌نشینی کند، همان شب،‌ اسرائیل نفربرها و تانک‌هایش را سر و ته کرد و الفرار. فرارشان ناگهانی بود به طوری که مزدوران "آنتوان لحد" که جیره‌خورشان در جنوب لبنان بودند را هم رها کردند و آن‌ها توسط مردم دستگیر شدند. من همان روزها به لبنان رفتم و نشانه‌های فرارشان معلوم بود. این پیروزی فقط و فقط حاصل سلاح قوی شهادت‌طلبی بود. "اسحاق رابین" هم گفته بود: "ما به لبنان رفتیم تا مقاومت فلسطینی را سرکوب کنیم، اما خودمان با دستان خودمان مقاومت شیعی را علیه خودمان ایجاد کردیم. ما رفته‌ایم این‌ها را از مرگ بترسانیم در حالی که خودشان را وسط ما منفجر می‌کنند!" همین ها باعث شد از جنوب لبنان فرار کنند. ادامه دارد نشریۀ صبح صادق 7 تیر 1400 صفحه 14