eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
در تاریخ آورده اند: روزی اهالی پارلمان، از جناب بهزاد خان نبوی وزیر صنایع به تنگ آمدند؛ فلذا در پی کله پا کردن وی شدند. وکلای دلسوز مجلس، یکی یکی پشت تریبون خانه ملت رفته هر آنچه داشتند و توانستند، بر او تاختند. و سرانجام نوبت به وزیر رسید. پشت تریبون که رفت، سینه صاف کرده، افاضه فرمود: "هر کدام از شما نمایندگان که تا امروز، از من دو دستگاه نیسان پاترول نگرفته اید، بفرمایید!" و یک یک بر جای خود نشسته و آرام گرفتند! اینکه در اوج جنگ در جبهه آمبولانس برای انتقال مجروحین از خط نبرد به عقب کم بود، و نیسان پاترول ها نه از جیب پدر بهزادخان، که از کیسه بیت المال به نمایندگان تحویل گردیده و نمایندگان آن را مال البیت فرموده اند، با خودشان! @hdavodabadi
امداد غیبی خداوند یکی از امدادهای غیبی بزرگ خداوند نسبت به ملت ایران این است: 40 سال است برخی مسئولین مملکتی، با عملکرد خود، در تلاش هستند تا به هر وسیله که می توانند، حکومت جمهوری اسلامی را سرنگون کنند، ولی ملت انقلابی ایران نمی گذارند! @hdavodabadi
عکاسی قدس در آلبوم عکس رزمندگان و شهدای دهه 60 که بگردی، قطعا چندتایی از عکسهای امام، مقام معظم رهبری و شخصیت های شهید پیدا خواهی کرد. پشت عکس ها را ببینی، مهری خورده که گنبد مسجد الاقصی است و زیر آن نوشته شده "فتو اقصی" اکثر بچه های دهه 60 عکاسی قدس (تهران، میدان بهارستان، پشت ساختمان مجلس) را به یاد دارند. و خیلی ها از جمله خود من، با وجودی که قریب 40 سال است با آن جا آشنا هستم، اسم صاحب عکاسی را نمی دانند. چون فقط به عکاسی قدس معروف بود. یادش بخیر، با شهیدان نادر و کیوان محمدی، مصطفی کاظم زاده، علی مشاعی، حسین نصرتی و ... آن روزها پاتوق مان آن جا بود. عکس های جدید امام و شخصیت ها از جمله هاشمی رفسنجانی، مشکینی، موسوی اردبیلی و شهیدان بهشتی، رجایی، باهنر، چمران و دیالمه را که عکس برداری آنها غالبا کار خودش بود، به قیمت هر قطعه عکس با سایز 9 در 12 سانتی متر، 40 ریال می خریدیم. امروز صبح چهارشنبه 14 شهریور 1397 سوار بر موتور از بزرگراه شهید صیاد شیرازی انداختم میدان سپاه و خواستم از پل چوبی بروم میدان انقلاب به دفترم، که ناگهان جرقه ای در ذهنم زد که به عکاسی قدس سری بزنم. متاسفانه چند سالی است که آن جا نرفته ام. عصردیجیتال است و کسی دیگر به او سفارش چاپ عکس نمی دهد. تا وارد شدم، مثل همیشه با لبخندی زیبا آغوش باز کرد و سلام و احوالپرسی. اگرچه مغازه خلوت بود، یکه و تنها نشسته و مثل همیشه روزنامه کیهان جلویش باز بود، ولی قاب عکس های نشسته بر دیوار و بخصوص زیر شیشه میز او، یادآور خاطرات گذشته است. جالب این بود که تازه بعد 40 سال نامش را پرسیدم که گفت: "رضا هوشوَر" اگر دوست داشتید عکس های قدیمی دهه 60 را ببینید و بخرید، حتما سری به آن جا بزنید: تهران، خیابان انقلاب، زیر پل چوبی، جنب مسجد عمار یاسر، پلاک 44 عکاسی قدس تلفن 77609672 – 021 @HDAVODABADI
خواب حاج احمد بامداد چهارشنبه 14 شهریور 1397، در عالم خواب، برای اولین بار صحنه عجیبی دیدم. صحنه ای که هیچ وقت فکرش را هم نکرده بودم، ولی دیدم. یک صبح تقریبا سرد زمستانی بود. در خیابانی خلوت و قدیمی که حسم می گفت در شهر مریوان است. در کنار حاج "عباس برقی" ایستاده و منتظر اتفاقی یا کسی بودیم. ناگهان حاج عباس با خنده ای زیبا گفت: - اوناهاش ... اومد ... حاجی اومد ... آن دست خیابان کمی پایین تر، در پیاده رو دیدم حاج احمد متوسلیان لباس فرم قدیمی سپاه (بدون پاگون و درجه امروزی) بر تن دارد و با خنده ای بسیار زیبا و دلنشین رو به طرف ما، بالا می آید. آن قدر چهره اش برایم دلنشین و آرام بخش بود که محو تماشایش شدم. او آرام قدم برمی داشت و بالا می آمد و من محو گام برداشتن او بودم. از خواب که بیدار شدم، فقط خدا را شکر کردم که سرانجام توفیق و لیاقت یافتم حاج احمد را در خواب ببینم. آن قدر احساس سبکی و آرامش کردم که همه را مدیون شیرینی دیدن حاج احمد می دانستم و می دانم. برای من که خیلی معنا و مفهوم داشت و منتظر برکاتش هستم. نگاه، لبخند، لباس و چهره اش دقیقا شبیه همین عکس بود. اواخر خرداد 1361 لحظه ورود قوای محمد رسول الله (ص) به فرماندهی سردار دلیر اسلام حاج احمد متوسلیان به دمشق سوریه. حمید داودآبادی @hdavodabadi
اگر حاج احمد بیاید ... به نظر شما اگر حاج احمد بیاید ... چه می شود؟! می شود وزیر دفاع؟ می شود رئیس مجلس؟ می شود فرمانده کل سپاه؟ می شود سخنران یادواره ها؟ می شود کاندید ریاست جمهوری؟ می شود مشاور نظامی فرمانده کل قوا؟ برای حفظ جان، با ماشین ضدگلوله تردد می کند؟ می رود مشهد می شود خادم افتخاری امام رضا (ع)؟ می رود سرپل ذهاب خانه برای زلزله زدگان می سازد؟ مغازه شیرینی فروشی خدابیامرز پدرش را آباد می کند؟ می شود فرمانده نیروی قدس و می رود برای آزادی فلسطین؟ در انتخابات ریاست جمهوری بعدی از فلان کس حمایت می کند؟ همچون ننه علی، در بهشت زهرا (س) کنار مزار همرزمانش ساکن می شود؟ نه همه اینها را داریم. پرادعاتر و باسابقه ترش را هم داریم. آنچه نداریم، فقط یک چیز است: می رود خدمت مادر، کنار آن عزیز زانوی عشق و ادب بر زمین می نهد، و تا پایان عمر بر پای مادر بوسه می زند و نازش را می کشد! شاید که اندکی از چشم انتظاری 36 ساله را جبران کند! "احمد، مادر ... کجا بودی پسرم؟ دلم خیلی تنگت شده عزیزم." شهریور 1397 حمید داودآبادی @hdavodabadi