eitaa logo
حوزه دانشجویی شریف
469 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
334 ویدیو
46 فایل
حوزه شریف، پایگاهی برای تبیین اسلام ناب واقع در دانشگاه صنعتی شریف طبقه منفی دو ساختمان ریاست تلفن: 66164010-021
مشاهده در ایتا
دانلود
حوزه دانشجویی شریف
📜 امروز به روایت دیروز ▪️اتباع دولت آقای جالوت #امروز_به_روایت_دیروز #حوزه_دانشجویی_شریف 🔻 @HDSH
📜 امروز به روایت دیروز ▪️اتباع دولت آقای جالوت ▫️نمی گویم عقلانیت را باید کنار گذاشت! ابدا ... عقل باید وسط باشد ... تدبیر وسط باشد ... ولی گاهی ته تدبیر می رسد به آن جا که ایستاده ای جلوی کوه مشکلات و دو دو تا چهار تا هایت می گویند که بدبخت شده ای! ▫️دو دو تا چهار تا ها ایستادند یک طرف و گفتند: «لا طاقَةَ لَنَا الْيَوْمَ بِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ» که به زبان خودمانی می شود: «آقا اینا خیلی زیادن و کار ما نیست اصلا جلوی این ها وایسیم به خدا!» و مقابل آنان، یک عده ی دیگر، سرشان را بالا گرفتند و گفتند: «چشم می ترسه و دست کار رو می کنه! انقدر نترسید بابا! هنوز نرسیده، نیومده، نجنگیده، هی بگید نمیشه نمیشه که چی؟! خدا بزرگه! خدا انقدر بزرگه که یهو به خودت میای و می بینی یه گروه کوچولو رو جلوی یه لشکر، سربلند می کنه. صبر داشته باش داداش من! صبر» که البته به زبان قرآنی می شود: «كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرينَ» ▫️وقتی قرآن دارد این ماجرا را تعریف می کند، یعنی بی تدبیری صورت نگرفته ... با عقلانیت محض جلو رفته اند و طالوت تصمیم گرفته، سرِ یک آب خوردن ساده، جمعیت را پالایش کند! جمعیت کمی برای مقابله با جالوت نرفته بودند ... اما وسط راه، یک عده خلاف دستور طالوت آب خوردند وبه خاطر همین ماجرا جمعیت زیادی از برنامه حذف شدند! کمی فکر کنید! لشکر جالوت باکلی نفرات ایستاده، بعد این طرف فرمانده ی لشکر سرِ آب خوردن گفته خیلی ها حق شرکت در جنگ را ندارند!!! حالا بعد از کنار رفتن آن جمعیت زیاد، یک عده گفتند نمی شود جنگید و یک عده گفتند نترسید و می شود و خدا با صابران است! ▫️شما فکر کن وسط یک بازی فوتبال، یک دفعه مربی تصمیم بگیرد نصف بیشتر تیم را بیرون بکشد و بگوید همین شما چهار نفر جلوی یازده نفر حریف بازی کنید! سر چی بیرون بکشد؟! سر اینکه هفت نفر دیگر زیادی آب خورده اند! خدایی خیلی مرد می خواهد که یقه مربی را نگیری! چهار نفر مانده اند، از این چهار نفر هم دو نفر می گویند که نمی شود بُرد! چه اوضاعی می شود؟! ▫️اوضاع آشنا نیست؟! نه واقعا این داستانی که قرآن تعریف کرده خیلی آشنا نیست؟! آدم حس می کند انگار سر تسخیر یک سفارت، یک دولت استعفا داده، تازه چند وقت بعد هم جنگ شده و یک خائن هم نقش رئیس جمهور را پذیرفته! کل دنیا جلوی رویت، یک عده که فرار کرده اند و عده ی باقی مانده هم دو دسته اند! یک عده می گویند می شود و یک عده می گویند نمی شود و مردم را به کشتن ندهید! ▫️و ما! بعد از داستان طالوت ایستاده ایم! و بعد از هشت سال دفاع مقدس ... و ما! وسط جنگیم ... جنگ برای حل مشکلات داخلی و خارجی ... بی تدبیری؟! سعی می کنیم نشود ... و اینجا، توی این جنگ، آن هایی که به خدا امید دارند پیروز ماجرایند ... آن هایی که صبر می کنند بر مواضع درست ... بر بدیهیات واضح قرآنی ... ▫️ما پیروزی طالوت را دیده ایم، پیروزی هشت سال دفاع مقدس را ... ان شاءالله پیروزی های بعدی را هم خواهیم دید ... چه در زندگی شخصی، چه در زندگی اجتماعی ... فقط نباید حرف طالوت فرمانده را زمین بگذاریم ... فقط باید به خدا امید داشته باشیم ... فقط باید صبر کنیم ... چند سال؟! گاهی زود ... گاهی هشت سال ... گاهی ... ولی وعده ی پیروزی حتمی است. ▫️فقط آخر قصه محض احتیاط سوال کنم خدای نکرده که فکر نمی کنید صبر یعنی دست روی دست گذاشتن و مثل ماست به دیوار نگاه کردن؟!! هوم؟! 🔻 @HDSHARIF hd.sharif.ir
حوزه دانشجویی شریف
📜 امروز به روایت دیروز ▪️ژن خوب و بد! ▫️نه اینکه محیط موثر نباشد ... نه اینکه خانواده مهم نباشد ... نه اینکه رفیق و دوست مهم نباشد ... نه واقعا! هست ... چرا نباشد؟! ولی گاهی اوقات گیر می کنی ... هر چه تدبیر داشتی ریختی وسط و تهش سر بلند می کنی و می بینی شده ای همسر یک از خدا بی خبر! یا نه، دنبال عیش و نوشی، یک دفعه می بینی این بنده خدا بچه پیغمبر از آب درآمده و با هر عیش و نوش که هیچ، با هر مکروهی هم مخالف است و کمتر از مستحبات را انجام نمی دهد. ▫️حالا نه اینکه یک دفعه معلوم بشود. انسان است بالاخره و یک دفعه می بینی بیست سال بعد گرفتار دود و دم شد و کشید زیر میز هرچی که تا آن موقع برایش زحمت کشیده بود ... یا یک دفعه می بینی چرخید و اهل مسجد شد و شانس تو، دیگر اهل مسافرت به فلان کشور نیست و گناه می داند آن را! ▫️همسر دم دستی ترین مثال است. پدر، مادر، خواهر، برادر ... همه این ها مثال های خوبی اند. محیط کاری. نمی دانم محیط درسی! زحمت می کشی! تدبیر می کنی! این در و آن در می زنی ولی خب گیر کرده ای و نمی شود که نمی شود! ▫️دو راه داری ... یا بایستی و مقاومت کنی و مسیر خودت را بروی یا هم مسیر بشوی ... خدا هم مثال زده ... به هر دو گروه! همسر حضرت نوح (ع) و همسر حضرت لوط (ع) را برای کفار! ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ ... و همسر فرعون را برای مومنان! وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ ... و مریم سلام الله علیها را ... ▫️شنیده ایم! بارها! تکراری است! ولی گاهی ما زیادی دیگر دست و پا می زنیم برای عوض کردن محیط و وقتی نمی شود، ناامید می شویم... نباید از تلاش دست برداشت ولی همه چیز را به محیط بند کردن اصلا چیزی نیست که خدا بپسندد ... فلانی دختر شهید است و طبیعی است که پیش خدا عزیز باشد! فلانی پسر یک قاتل است و طبیعی است که خدا هم او را دوست نداشته باشد! طبیعی است که اولی خوشبخت بشود و طبیعی است که دومی بدبخت! هوم؟! خیلی از این فکر ها کرده ایم ... بعد دست گذاشته ایم روی خودمان و گفته ایم پدر و مادر ما که پیغمبر نبودند، پس خیلی هم انتظاری از ما نباید داشت ... ▫️ولی خدا! خدا مثال میزند به همسر فرعون ... بدترین جای ممکن. که خدا پرست بود ...خدا مثال می زند یعنی اینطور باشید ... محکم! حتی وسط کفر ... و از آن طرف، در خانه ی معصوم بودن هم عصمت نمی آورد! دو همسر پیغمبر که جهنمی شدند و بدبخت. ▫️نه باید ناامید شد، نه باید امیدوار! زحمت باید کشید ... هر جایی که هستیم که خدا تقوا را می خواهد و تقوا ملاک است، نه پسر فلانی و دختر بهمانی بودن! نه همسر فلان حاج آقا و بهمان پروفسور بودن ... نه حتی دختر یا پسر بودن! من نمی گویم ها! خدا می گوید که «يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَ أُنْثى‏ وَ جَعَلْناكُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ» 🔻 @HDSHARIF hd.sharif.ir
حوزه دانشجویی شریف
📜 امروز به روایت دیروز ▪️تنها، گرگ خور می شود! #امروز_به_روایت_دیروز #حوزه_دانشجویی_شریف 🔻 @HDSH
📜 امروز به روایت دیروز ▪️تنها، گرگ خور می شود! ▫️سوره ی شعرا، انگار چند فیلم کوتاهِ در حال تکرار است. سناریو همان سناریو است. با همان شروع و پایان بندی و آخرش هم قابل حدس! فقط شخصیت ها عوض می شوند. ▫️سکانس اول، مردم لجوجی را نشان می دهد که به پیغمبری پشت کرده اند و حرف هایش را قبول نمی کنند. سکانس بعدی زحمت های همان پیغمبر را نشان می دهد. کمی هم پردازش قصه تا می رسد به سکانس آخر ... جایی که خدا، مهربانی و شکست ناپذیری اش را به رخ می کشد. ▫️نه! اینطوری نه! قشنگ قرآن را باز کنید، سوره شعرا را نگاه کنید! همین الان! بله! با شما هستم! باز کنید و ببینید این تکرار را ... تکرار «کذبت» ها را به عنوان شروع و تکرار «وَ إِنَّ رَبَّكَ لهَُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيم‏» را. درست بود؟! اشتباه که نبود! هوم؟! ▫️فکر کن دارند برایت داستان اجدادت را تعریف می کنند. مشتی محمد رفت سر جالیز. گراز آمد. مشتی محمد با بیل زد توی سر گراز. محصول سال محصول خوبی شد. کبلایی سهراب رفت سر جالیز. گراز آمد. کبلایی سهراب با بیل زد توی سر گراز. محصول سال محصول خوبی شد. حاج قربان رفت ... دقیقا همین! با همین مدل ... بعد تهش می گویند: «شک نکن که اگر می خواهی محصول خوبی داشته باشی، باید از گراز نترسی و با بیل بزنی توی سرش». خب! بی کارند داستان می گویند؟! همان اولش بگویند با بیل بزن دیگر! چرا داستان تعریف می کنند؟! ▫️فرق مسئله آن جایی خودش را نشان می دهد که شما به محض مشاهده گراز، بیل را بالا می بری و تردید نداری که باید بزنی، ولی غلام، سر جالیز کناری، گیج این طرف و آن طرف را نگاه می کند و دور شمسی قمری می زند برای خودش و تهش هم گراز، از رویش رد می شود. ▫️حالا گراز مسئله ی ریشه داری نیست ... شما تصور کن پدربزرگت می گوید این جاده را مشتی محمد تا سی متر جلوآمده و آسفالت کرده که ... بعد این جاده را کبلایی سهراب تا شصت متر جلو آمده و آسفالت کرده که ... بعد این جاده را حاج قربان تا ... که! این طوری تصور کن که مسئله کمی ریشه دار شود! کمی هدف دار! که تو بدانی این جاده را قبل از تو هم آسفالت کرده اند و این مشکلات بوده و ثمره اش هم آن بوده! دیگر مثل غلام گیج نزنی که خب چرا من باید جاده را آسفالت کنم و چرا سی متر و چرا و چرا و چرا و تهش هم آسفالت نکنی و خاک به جاده بماند و به سرت! ▫️قرآن دارد به مخاطبش هویت می دهد. ریشه می دهد. عمق می دهد. پیغمبرها را تک به تک نام می برد. تکراری است! اصلا تکراری است که بگوید قاعده همیشه همین بوده و باز هم همان است! تک به تک نام می برد که بگوید قبل از تو هم خیلی ها این مسیر را رفته اند. که نترس! که خدا همان خداست! و آخرش بگوید به همان خدا تکیه کن ... به خدای عزیز رحیم! وَ تَوَكلَ‏ْ عَلىَ الْعَزِيزِ الرَّحِيم‏ ▫️بی هویت، تنهاست! بی ریشه، هر جایی است. قرآن اصرار دارد بگوید که تنها نیستی ... که قبل از تو بوده اند و بعد از تو هم خواهند بود و خدای عزیز رحیم هم هست! هست! هست! ▫️شیطان گرگ است. به تنها های خسته حمله می کند. هر جا تنها شدی، برگرد و گذشته ات را بخوان. برگرد و گذشته ات را ببین. نه خودت! قله ها را ببین. قله را دیدی، پایین تر ها را هم ببین. نگاهی به کنار بینداز و کناری ها را هم ببین. دور نرو! همین جا! بیخ گوشت ... صبر را ببین ... زحمت کشیدن ها را ببین ... تو تنها نیستی! تو رها نیستی! تو ریشه داری! تو! خود تو! کمی به بالا هم نگاه کن ... خدای عزیز رحیم هست ... مهربان ... ▫️داری همین الان را نگاه می کنی دیگر؟! داری می بینی که خدای عصر عاشورا، خدای یک و بیست دقیقه ی صبح جمعه هم هست دیگر؟! داری می بینی که خدای کربلا، خدای فرودگاه بغداد هم هست دیگر؟! داری می بینی که خدای سم اسب ها، خدای تشییع جنازه ی میلیونی هم هست دیگر ... مقایسه نمی کنم ... حسین کجا و غلام حسین کجا! فقط می خواهم بگویم خدا، همان خداست ... عزیزِ رحیم ... 🔻 @HDSHARIF hd.sharif.ir