هدایت شده از لشکر انقلابی
هرکس به طریقی به نیزه میزند!
یکی قرآن ناطق را
یکی شهید راه حق را
یکی #حجاب فاطمه (س) را...
👈 ولی در نهایت، همه ادامه دهنده راه یزید هستند!!!
#عاشورا
#محرم
▪☫⊰⊹لشکر انقلابی ظهور ⊹⊱☫
▫️✿ @lashkare_14✿
💠#ابلیس هم #عاشورا گریه کرد . . .
عصر عاشورای سال ۶۱ هجری ، شیطانک ها دیدند که ابلیس سرکرده ی آنان، به سر و صورت می زند و می گرید.
🌻گفتند: امروز که تو باید خوشحال باشی از چه رو پریشانی و گریان؟
🌴گفت: اشتباه بزرگی کردم که این جماعت را واداشتم که حسین را بکشند.
🌷گفتند:چطور؟ مگر تو نمی خواستی این جمع به ظاهر مسلمان ، راهی جهنم شوند؟ و مگر نشدند؟
گفت:چرا چنین شد ولی از این نکته غفلت کرده بودم که با این کار ، باب رحمت الهی به روی مردم باز می شود هرکس به نحوی خود را در دستگاه امام حسین علیه السلام جای می دهد و از شفاعت او بهره مند می گردد.
🏴السلام علیک یا ابا عبدالله"ع"
📙داستانهای روح افزا صفحه ۱۲۷
هیئت حضرت قمر منیر بنی هاشم
عباس ابن علی علیه السلام
به یادشهدا
شهیدمجیدپیمبری
شهیدعباس تریوه
شهیدسیدمصطفی موسوی
شهیدمحمد غلامی
شهیدعلی اکبرفتحی
شهیداصغرهدایت آزاد
شهیدغلام هاشمخانی
شهیدمحمدعلی بهرمند
شهید علیرضا جعفرنواز
ودیگرشهداعزیز
@heatabas
9.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌زیارت #عاشورا را ترک نخواهی کرد
اگر مقامات 18گانه و عالی زیارت عاشور
را بدانی
💚ثواب نشر هدیه به شهداومومنین به نیت ظهورحضرت حجت سلام الله وصلواته علیه به عدد علمه
.
🔴 ظهور در #ماه_رمضان؛ قیام در ماه محرم
⭕️ ظهور امام زمان از لحاظ زمانی، مقدم بر قیام است. یعنی #ظهور در مرحلهای پیش از قیام قرار دارد.
🌕 امام صادق علیه السلام فرمودند:
حضرت قائم علیه السلام را در شب بیست و سوم #ماه_رمضان شب جمعه از دل آسمان به نام صدا میزنند... و روز #عاشورا قیام میکند؛ همان روزی که حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسید..
📕الغيبة(للنعمانی)، ب۱۶، ح ۶
📗الغيبة(للطوسی)، ص ۴۵۲
✅ بعد از واقع شدن #صیحه در شب ۲۳ ماه رمضان و معرفی حضرت از آسمان به جهانیان، نام و یاد ایشان بر زبانها جاری شده و مردم درباره ایشان با هم گفتگو میکنند؛ در واقع با این صیحه که هرکس آن را به زبان خود میشنود، حجّت بر همگان تمام میشود!
❌ کسی نمیتواند ادعا کند که من از #ظهور ولی خدا با خبر نشدم وگرنه به سوی او میشتافم و به او ایمان میآوردم و یاریش مینمودم.
✅ بنابراین ظهور امام در ماه رمضان با صیحه آسمانی اتفاق میاُفتد و قیام جهانی در دهم ماه محرم (روز عاشورا)، روز شنبه در کنار کعبه به همراه یاران ایشان آغاز میشود.
🔹در چند ماه فاصلهٔ زمانی بین صیحه آسمانی تا روز قیام، حضرت فعالیتهای محدود و نیمه علنی خواهند داشت؛ به همین دلیل سپاه #سفیانی بعد از اطلاع از مکان امام و فعالیت های نیمه علنی ایشان، به قصد کشتن حضرت و مانع شدن از تشکیل حکومت عدل جهانی، به سمت مدینه رهسپار میشوند که در آنجا #خسف_بیداء رخ میدهد..
♻️ #بانشرمطالب_در_فراگیری
#معارف_مهدوی_سهیم_باشیم
اگر ۱ نفر را به او وصل کردی
برای سپاهش تو سردار یاری
#فلسین_کلیدواژه_ظهور
#ظهور_بسیار_نزدیک_است
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از حمید رسایی ✔️
#عاشورا
آیتالله سیدان از فضلای بزرگ حوزه به نقل از آیت الله وجدانی فخر بیان کردند که در یکی از روزهای عاشورا آیت الله وجدانی فخر در قبرستان حاج شیخ (قبرستان نو) در نزد علامه طباطبایی حضور داشتند و ایشان بسیار اشک آلود و غمناک بودند.
فرمودند: آقای وجدانی آیا میدانید امروز چه روزی است؟! و سپس میفرمایند: امروز روز بسیار بزرگی است که بر اهلبیت(ع) بسیار سخت گذشت و امروز همه هستی عزادار است و بر امام گریه میکنند و حتی جمادات هم بر امام حسین خون گریه می کنند و در حالی که این سخنان را بیان میکردند، سنگ کوچکی را از زمین بلند کرده و آن را دو نیم میکنند که ناگاه از وسط آن قطرات خون جاری می شود!
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین
🔺کانال حمید رسایی🔻
@rasaee
هدایت شده از بیداری ملت
❌ روز #عاشورا که تمام شد، #جهاد_تبیین و روشنگری ومبارزهی حضرت زینب کبری سلامالله علیها علیه استکبار و ظالمین شروع شد.....
لشکر زینبیون آماده باش!
🔴 #بیداری_ملت 👇
@bidariymelat
⭕️ شما چرا عاشورا نمیخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا
(ماجرای مشاهده حاج سیّد احمد رشتی)
🔰 حاج سیّد احمد رشتی میفرماید:
🕋 در سال ۱۲۸۰، به قصد حجّ بیت اللّه الحرام از رشت به تبریز آمدم و در خانه حاج صفر علی تاجر تبریزی منزل کردم؛ امّا چون قافلهای نبود، متحیّر ماندم تا آنکه حاج جبّار جلودار سدهی اصفهانی برای طرابوزن (از شهرهای ترکیه) بار برداشت.
🐎 من هم به تنهایی از او حیوانی کرایه کرده و رفتم. وقتی به منزل اوّل رسیدیم، سه نفر دیگر به تشویق حاج صفر علی به من ملحق شدند:
یکی حاج ملّا باقر تبریزی، دیگری حاج سیّد حسین تاجر تبریزی و سومی حاجی علی نام داشت که خدمت میکرد که به اتّفاق روانه شدیم. به ارزنه الرّوم (شهری تجاری و صنعتی در شرق ترکیه) رسیدیم و از آنجا عازم طرابوزن شدیم. در یکی از منازل بین این دو شهر، حاج جبّار جلودار آمد و گفت:
🔹 منزلی که فردا در پیش داریم مخوف است امشب زودتر حرکت کنید که به همراه قافله باشید.
▫️ این مطلب را بهخاطر آن میگفت که ما در سایر منازل، غالبا با فاصلهای پشت سر قافله راه میرفتیم. لذا حدود سه ساعت پیش از اذان صبح، حرکت کردیم.
🌨 حدود نیم فرسخ از منزل خود دور شده بودیم که ناگاه هوا دگرگون شد و برف باریدن گرفت بهطوریکه هرکدام از رفقا، سر خود را پوشاندند و به سرعت رفتند؛ امّا من هر قدر تلاش کردم نتوانستم به آنها برسم و در آنجا تنها ماندم. از اسب پیاده شدم و در کنار راه نشستم. خیلی مضطرب بودم؛ چون حدود ششصد تومان برای مخارج سفر همراه داشتم و ممکن بود راهزن یا دزدی پیدا شود و مرا بهخاطر آنها از بین ببرد. بعد از تأمّل و تفکّر، با گفتم:
🔹 تا صبح همینجا میمانم بعد به منزل قبلی برگشته، چند محافظ همراه خود میآورم و به قافله ملحق میشوم.
▫️ در همان حال ناگاه باغی مقابل خود دیدم و در آن باغ باغبانی که در دست بیلی داشت، مشاهده میشد. او بر درختها میزد که برف آنها بریزد. پیش آمد و نزدیک من ایستاد و فرمود:
🔸 تو کیستی؟
▫️ عرض کردم:
🔹 رفقایم رفته و من مانده و راه را گم کردهام.
▫️ فرمود:
🔸 نافله شب بخوان تا راه را پیدا کنی.
▫️ مشغول نافله شب شدم. بعد از تهجّد (نماز شب)، دوباره آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 و اللّه، راه را بلد نیستم.
▫️ فرمود:
🔸 جامعه بخوان تا راه را پیدا کنی.
▫️ من جامعه را از حفظ نداشتم و الآن هم از حفظ نیستم با آنکه مکرّر به زیارت عتبّات مشرّف شدهام. از جای برخاستم و زیارت جامعه را از حفظ خواندم. باز آن شخص آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ بیاختیار گریهام گرفت و گفتم:
🔹 همینجا هستم چون راه را بلد نیستم.
▫️ فرمود:
🔸 عاشورا بخوان.
▫️ من زیارت عاشورا را از حفظ نداشتم و الآن هم حفظ نیستم در عین حال برخاستم و مشغول زیارت عاشورا از حفظ شدم، و تمام لعن و سلامها و دعای علقمه را خواندم. دیدم باز آمد و فرمود:
🔸 نرفتی؟
▫️ گفتم:
🔹 نه، تا صبح همینجا هستم.
▫️ فرمود:
🔸 الآن تو را به قافله میرسانم.
▫️ ایشان رفت و بر الاغی سوار شد و بیل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود:
🔸 پشت سر من بر الاغم سوار شو.
▫️ سوار شدم و اسب خود را کشیدم امّا حیوان حرکت نکرد.
فرمود:
🔸 دهنه اسب را به من بده.
▫️ ایشان بیل را به دوش چپ گذاشت و عنان اسب را با دست راست گرفت و به راه افتاد. اسب کاملا آرام میآمد و ایشان را اطاعت مینمود. بعد آن بزرگوار دست خود را بر زانوی من گذاشت و فرمود:
🔸 شما چرا نافله نمیخوانید؟ نافله، نافله، نافله.
▫️ باز فرمود:
🔸 شما چرا عاشورا نمیخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.
▫️ بعد فرمود:
🔸 شما چرا جامعه نمیخوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه.
▫️ در زمان طیّ مسافت، مسیری دایرهای را پیمودیم ناگاه برگشت و فرمود:
🔸 اینها رفقای شما هستند.
▫️ دیدم رفقا کنار نهر آبی پیاده شده، مشغول وضو برای نماز صبح بودند.
از الاغ پیاده شدم تا سوار اسب خود شوم، نتوانستم. آن جناب پیاده شد و بیل را در برف فرو کرد و مرا سوار نمود و سر اسب را به سمت رفقا برگرداند.
💡 من در آن حال به فکر افتادم این شخص که بود که به زبان فارسی صحبت میکرد درحالیکه این طرفها زبانی جز ترکی و مذهبی جز مذهب عیسوی وجود ندارد! تازه چطور به این سرعت مرا به رفقای خود رسانید.
بهخاطر همین فکرها پشتسرم را نگاه کردم؛ امّا کسی را ندیدم و از ایشان اثری نیافتم. و بعد از این جریان به رفقای خود ملحق شدم.
⬅️ برکات حضرت ولی عصر (علیه السلام)، صفحه ی ۲۵۴
🏷 🏷 #عاشورا #زیارت_عاشورا
#چله_زیارت_عاشورا