#متن_روضه
#اسارت
#شام
#امام_سجاد
#حضرت_زینب
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔸بر اساس مقتل عرض می کنم سخت ترین روز برای قافله ابی عبدالله می دونید کی هست؟
روز اول ماه صفر،زمانی که اهل بیت رو وارد شهر شام می کنند.
روضه ی امام سجاد زهر نیست،جیگر پاره پاره شدن نیست؛روضه امام سجاد اینیه که عرض می کنم.
▪️مقتل الحسین ملاعبدالرزاق مقرم روز اول ماه صفر،اینی که عرض می کنم اونجا آمده.فرمود: شمر بیا ما رو از یه دروازه ای وارد کن که خلوت باشه..
اون بی حیا هم آمد شلوغ ترین دروازه که دروازه ی ساعات بود رو انتخاب کرد و اهلبیت رو از این دروازه وارد کرد.
من از دروازه ی ساعات تا کاخ اَمَوی،پیاده رفتم،ساعت گذاشتم بیست دقیقه راهه،بگو نیم ساعت راهه،قطعا بیشتر نیست
▪️ولی صبح علی الطلوع اهل بیت رو از این دروازه وارد کردند،در اینکه کی رسیدند به کاخ اموی سه قول وجود داره:
اول: نزدیک ظهر رسیدند،ببین چند ساعته،اونایی که سوریه رفتند،شام رفتند می دونند،از دروازه ساعات می خوای بری کاخ اموی باید از وسط بازار رد بشی.
از وسط بازار اهل بیت رو عبور دادند،قول دوم اینه که بعد از نماز ظهر رسیدند
قول سوم تو اسرارالشهاده امام سجاد فرمودند دم غروب ما رسیدیم به کاخ اموی... 😭
ببینید تو این مسیر چی گذشته؟
حالا حضرت به نعمان بن منذر مدائنی می فرماید:
نعمان! هفت بلا تو شام به سر ما آوردند،هفت بلا.. 😭
ترجمه اسرار الشهاده را می خونم:
۱. ستمگران ما را با شمشیرهای برهنه و نیزه ها احاطه کرده بودند و پیوسته با این ها به ما حمله می کردند،گاهی به بچه ها می زدند،گاهی به زن ها می زدند. تصور کنید این بلاها سر خودتون و اهل وعیالتون آمده،ببینید چه حالی انسان پیدا میکنه!.. 😭
۲.سرهای مقدس شهدا را بین زنان و فرزندان حسین قرار دادند و گاهی سرها از بالای نیزه ها به زمین می افتاد و لگد مال می شد.. 😭
۳.زن های شامی از بالای بام ها آتش به سر ما می ریختند،آتش به عمامه ام افتاد چون دست هایم بسته بود نتوانستم آتش را خاموش کنم عمامه ام سوخت،آتش به سرم رسید و سر و موهایم را سوزاند.. 😭
۴.از صبح تا غروب ما را در کوچه و بازار می گرداندند و می گفتند: ای مردم بکشید این ها را که در اسلام حرمتی ندارند.. 😭
۵.ما را در مکانی قرار دادند که سقف نداشت،روزها از گرما،شب ها از سرما آرامش نداشتیم،از گرسنگی و تشنگی پیوسته ناله ی اطفال بلند بود و در وحشت و اضطراب بودند.. 😭
یا صاحب الزمان ببخش،امام سجاد می فرمایند:
۶.ما را به بازار برده فروشان بردند،خواستند که ما را…
زبان قادر به گفتن نیست.. 😭
۷.حضرت می فرمایند ما را با یک ریسمان به همدیگر بسته بودند،از مقابل خانه های یهود و نصاری عبور می دادند و می گفتند که این ها کسانی هستند که پدران شما را در خندق و احد و حنین کشتند،بکشید این ها را..😭
تو نفس المهموم داره همه این ها رو به بازو به هم بسته بودند،یه قول دیگه هم هست همه رو به گردن به هم بسته بودند.. 😭
▪️امام سجاد علیه السلام می فرمایند: همه رو به هم بستن،اگه کسی زمین می خوره همه با هم به زمین می افتند،نمیان بلند کنند،اینقدر با کعب نی و تازیانه می زنند.. 😭
▪️امام سجاد می فرمایند: یه سر ریسمان به بازوی منه،یه سر ریسمانم به بازوی عمه جانم زینبه.. 😭
من یک سوال می کنم:کدوم بی حیایی این جرأت رو به خودش داده این ریسمان رو به بازوی عمه جان ما ببنده…؟
که جرأت کرده دست ت را ببندد؟
که جرأت کرده بر اشک ت بخندد؟
آاای حسین...