eitaa logo
💕 حــس آرامــش 💕
8.7هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
1 فایل
💚 🍃🌸 ﷽ 🌸🍃 💚 «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» جملاتــ ناب انگیزشـے عاشقانه کپی شخصی حلالتون واسه کانال داران عزیزممنوع❌❌ تعرفه تبلیغات👇 @hecearamesh0 عاشقانه مون: @Mojezeeshghh❤ ارتباط با ادمین : @fatemehzare72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱قدیمیا خوب فهمیده بودن از زندگی چی میخوان حیاط حوض آسمون چندتایی درخت که به وقت و فصلش میوه هاشونو بچینی و بشینی لب حوض لذتشو ببری همینقدر ساده و قشنگ ...🌱🌱 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
می خواهم برگردم ؛ به روزهایِ خوبی ؛ که مادربزرگ زنده بود که پدربزرگ ، نفس می کشید . برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای ؛ که همیشه ی خدا ، بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد . رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم ، و خیس شوم ؛ آنقدر که غصه و بی مهریِ دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود . می خواهم به روزگاری برگردم ؛ که سفره ی ساده ی مادربزرگ ؛ انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت . و هیچکس از سادگیِ غذا ، یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد ، آن روزها همه چیز ، بی تکلف و دلنشین بود . همه مان بی توقع ، خوش بودیم ، بدونِ چشمداشت ، محبت می کردیم ، و از تهِ دل می خندیدیم ... دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ، برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده . پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ... و آن دورهمی هایِ جانانه ؛ به خاطرات پیوست افسوس ... ما برایِ بزرگ شدنمان ؛ بهایِ سنگینی پرداختیم ... 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
قدیمی 🌱🌱بچه که بودیم باباهایمان همه پیکان داشتند یا هیلمن 🌱🌱 خانه‌هایمان یکی یک خط تلفن ثابت داشت ، تازه اگر داشت 🌱🌱تلویزیون‌ها هنوز بزرگ نشده بودند و مسابقه اینچ بیشتر ، راه نیفتاده بود ... 🌱🌱 تردمیل و جکوزی و ساید بای ساید و سولاردوم و امثالهم هنوز متولد نشده بودند نه اینکه اینها بد باشند ها ، نه ... 🌱🌱 رفاه همیشه خوب است ولی اینطوری کم کم فاصله ها زیاد شد خیلی ، از متر و کیلومتر گذشت ، سال نوری شد .. 🌱🌱 حالا هی کار می‌کنیم هی پول می‌دهیم تفاوت می‌خریم ، نه با هدف رفاه ، در واقع فاصله می‌خریم ، مسابقه می‌دهیم. 🌱🌱 قدیم زندگی یک پیاده رَوی مفرح جمعی بود ، حالا اما ده هزار متر با مانع است ... بدو رفیق بدو . 🌱🌱 اینارو میگم تا یکم بیشتر به فکر خودم و اطرافیانمون باشیم.💚💚💚 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
﷽ 🌱🌱ﺍﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﻪ ﺁﺩﻡ ﻣﯿﺪﻩ ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺩﻟﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖ ﻳﻪ ﺁﺳﻤﻮﻥ ﺑﻮﺩ ... ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﻣﻴﻨﺪﺍﺯﻳﻢ ﺑﻪ ﺳﻘﻒ ﻣﺤﻘﺮ ﺍﺗﺎﻗﻤﻮﻥ ﻭ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﻫﺎﻣﻮﻧﻮ ﻣﯽﺷﻤﺮﻳﻢ! ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻳﻪ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻥ ﺳﻴﺎﻩ ﻭ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ... ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮﻧﺎﯼ ﺭﻧﮕﯽ ﻭ ﺳﻪ ﺑﻌﺪﯼ ﻭ ﻳﻪ ﺩﻧﻴﺎﯼ ﺧﺎﻛﺴﺘﺮﯼ!! ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﮔﻪ ﻧﻮﻥ ﻭ ﺗﺨﻢ ﻣﺮﻍ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﻴﺸﺪ، ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﭘﺮﻳﺪﻳﻢ ﻭ ﺯﻧﮓ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﺭﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺍﺯ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯽﺯﺩﻳﻢ ﻭ ﻛﻠﯽ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﻣﯽﺧﻨﺪﻳﺪﻳﻢ... ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﮔﻪ ﻫﻤﺰﻣﺎﻥ، ﺩﺭﺏ ﻭﺍﺣﺪ ﺍﻭﻧﺎ ﺑﺎﺯ ﺷﻪ ﺑﺮ ﻣﻴﮕﺮﺩﻳﻢ ﺗﺎ ﻛﻪ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﻧﺸﻴﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺳﻼﻡ ﻋﻠﻴﻚ ﻛﻨﻴﻢ...! ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﯽﻛﺮﺩﻳﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﻓﺎﻣﻴﻞ ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، ﭼﻪ ﺑﺎ ﻧﺎﻣﻪ ﭼﻪ ﻛﺎﺭﺕ ﭘﺴﺘﺎﻝ ﻭ ﭼﻪ ﺣﻀﻮﺭﯼ... ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﺎ "ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﺳﺘﮕﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﺭﺳﺎﻧﻪ ﺍﯼ" ﻫﻢ، ﺍﺭﺗﺒﺎﻁ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ... ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺗﻮ ﻳﻪ ﻣﺤﻠﻪ ﺟﺪﻳﺪ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻣﯽﺭﻓﺘﻴﻢ، ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻭ ﺍﺷﺘﻴﺎﻕ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽﻛﺮﺩﻳﻢ... ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﻭﺭﺑﻴﻨﺎﯼ ﻋﻜﺎﺳﯽ ﻭ ﻓﻴﻠﻤﺒﺮﺩﺍﺭﯼ ﻣﯽﺑﻴﻨﻴﻢ!!! ﻗﺪﯾﻤﺎ ﯾﻪ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻪ، ﺑﺎ ﻓﮏ ﻭ ﻓﺎﻣﯿﻞ... ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻌﻄﯿﻠﯽ، ﻭﻟﯽ ﮐﻮ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻪ؟ ﮐﻮ ﺍﻭﻥ ﻓﺎﻣﯿﻞ؟ ﮐﻮ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﻧﻪ؟ ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺗﻮﯼ ﻗﺪﻳﻤﺎ ﻣﻮﻧﺪ....!! حیف وصد حیف ........!!!!! #نوستالژی 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
هدایت شده از 💕 حــس آرامــش 💕
🌱🌱قدیمیا خوب فهمیده بودن از زندگی چی میخوان حیاط حوض آسمون چندتایی درخت که به وقت و فصلش میوه هاشونو بچینی و بشینی لب حوض لذتشو ببری همینقدر ساده و قشنگ ...🌱🌱 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا به قبل برگردانید... به خانه‌های حیاط‌ دار به حو‌ض‌های پر از ماهی به زنگ‌های بلبلی به عاشقی‌های یواشکی به روزگار سادگی‌ها ‌و دل‌های خوش من آدمِ دنیایِ قدیمم🍃🌷 ‌🌿 🌺🌿 @hecearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مرا به قبل برگردانید... به خانه‌های حیاط‌ دار به حو‌ض‌های پر از ماهی به زنگ‌های بلبلی به عاشقی‌های یواشکی به روزگار سادگی‌ها ‌و دل‌های خوش من آدمِ دنیایِ قدیمم🍃🌷 ‌🌿 🌺🌿 @hecearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کم کم جمع شدن دور هم و با خیال راحت خونهٔ دوست و فامیل رفتن داره نوستالژی میشه حالا میفهمیم چه چیزای کوچیک ولی با ارزشی داشتیم که قدرش را نمیدونستیم ... 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می خواهم برگردم ؛ به روزهایِ خوبی ؛ که مادربزرگ زنده بود که پدربزرگ ، نفس می کشید . برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای ؛ که همیشه ی خدا ، بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد . رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم ، و خیس شوم ؛ آنقدر که غصه و بی مهریِ دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود . می خواهم به روزگاری برگردم ؛ که سفره ی ساده ی مادربزرگ ؛ انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت . و هیچکس از سادگیِ غذا ، یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد ، آن روزها همه چیز ، بی تکلف و دلنشین بود . همه مان بی توقع ، خوش بودیم ، بدونِ چشمداشت ، محبت می کردیم ، و از تهِ دل می خندیدیم ... دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ، برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده . پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ... و آن دورهمی هایِ جانانه ؛ به خاطرات پیوست افسوس ... ما برایِ بزرگ شدنمان ؛ بهایِ سنگینی پرداختیم ... 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷زیاد سخت گرفته ایم زندگی چیزی به جز گرفتن یک استکان چای لب سوز از دستان مهربان مادر بود ؟ که بنوشی و نفس آرامی بکشی و غرق شوی میان گل های سرخ پیرهنش ؟ یا کنار پنجره ی چوبی بنشینی و انتظار بکشی برای آمدن بابا ؟ برای شنیدن صدای امن پاهایش ؟ که به دستان مردانه اش خیره شوی و دنبال دلخوشی های کوچکی برای ذوق کردن و بالا و پایین پریدن بگردی ما از زندگی چه می خواستیم که از این سادگی های اصیل و بی بازگشت ، به این پیچ و خم های ملال آور رسیده ایم؟ 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍂 می خواهم به روزگاری برگردم که هیچکس از سادگیِ غذا ، یا کوچکیِ اتاق، شکایت نمی کرد ، تلویزیون ها سیاه و سفید بود ، و برنامه ها محدود ، ولی جانمان در می رفت برای هر ثانیه تماشایش ... آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود ... همه مان بی توقع، خوش بودیم ... بدونِ چشم داشت محبت می کردیم ... و از تهِ دل می خندیدیم ... دلم برایِ خنده هایِ بی ریا ... برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزها تنگ شده ... پدربزرگ رفت ... مادربزرگ رفت ... و آن دورهمی هایِ جانانه ؛ به خاطرات پیوست ... روزهایِ خوب بر نمی گردند ، افسوس ... ما برایِ بزرگ شدنمان ؛ بهایِ سنگینی پرداختیم..... 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
🍂 دلبریهای زنانه است💕 جمعه بوی خانه مادربزرگ رامیدهد جمعه عطرنان تازه دست پدربزرگ است جمعه شبیه دورهمی فامیل است جمعه چشم انتظاری عاشقانه است جمعه یادگار خاطرات شیرین است🍁🤎 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
🍂🍂چقدر اون روزها صبح زود بیدار شدن تو سرمای پاییز و زمستون و صبحانه خوردن برامون سخت بود اما الان آرزوی برگشتن به همون روزها رو داریم... 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂💕کاش هنوز هم بچه بودیم همینقدر شاد همینقدر بیخیال لبخندِ بی‌درد میزدیم دلخوشیِ بهارمون همین بیرون رفتن‌های ساده و آش عصرونه‌ی مادر بود و بزرگ‌ترین تفریح برای ما نشستن عقب ماشین همینا کافی بود برای خندیدن ازتهِ دل..... 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🍂 می خواهم به روزگاری برگردم که هیچکس از سادگیِ غذا ، یا کوچکیِ اتاق، شکایت نمی کرد ، تلویزیون ها سیاه و سفید بود ، و برنامه ها محدود ، ولی جانمان در می رفت برای هر ثانیه تماشایش ... آن روزها همه چیز بی تکلف و دلنشین بود ... همه مان بی توقع، خوش بودیم ... بدونِ چشم داشت محبت می کردیم ... و از تهِ دل می خندیدیم ... دلم برایِ خنده هایِ بی ریا ... برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزها تنگ شده ... پدربزرگ رفت ... مادربزرگ رفت ... و آن دورهمی هایِ جانانه ؛ به خاطرات پیوست ... روزهایِ خوب بر نمی گردند ، افسوس ... ما برایِ بزرگ شدنمان ؛ بهایِ سنگینی پرداختیم..... 🌿 🌺🌿 @hecearamesh
◍⃟♥️ چقدر اون روزها صبح زود بیدار شدن تو سرمای پاییز و زمستون و صبحانه خوردن برامون سخت بود اما الان آرزوی برگشتن به همون روزها رو داریم... 🌿 🌺‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌@hecearamesh ┅────┅◍⃟💞❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش میشد برگردیم به همون دوران ها..... 🌿 🌺‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌@hecearamesh ┅────┅◍⃟💞❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کم کم جمع شدن دور هم و با خیال راحت خونهٔ دوست و فامیل رفتن داره نوستالژی میشه حالا میفهمیم چه چیزای کوچیک ولی با ارزشی داشتیم که قدرش را نمیدونستیم ... 🌿 🌺‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌@hecearamesh ┅────┅◍⃟💞❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◍⃟♥️ می خواهم برگردم ؛ به روزهایِ خوبی ؛ که مادربزرگ زنده بود که پدربزرگ ، نفس می کشید . برگردم به حیاطِ قدیمیِ ساده ای ؛ که همیشه ی خدا ، بویِ کاهگِل و شمعدانی می داد . رویِ حاشیه ی حوضِ آبی رنگِ میان حیاط بنشینم و آب بازی کنم ، و خیس شوم ؛ آنقدر که غصه و بی مهریِ دنیا از جسمِ خسته ام پاک شود . می خواهم به روزگاری برگردم ؛ که سفره ی ساده ی مادربزرگ ؛ انگار به اندازه ی آسمان ، وسعت داشت . و هیچکس از سادگیِ غذا ، یا کوچکیِ اتاق ، شکایت نمی کرد ، آن روزها همه چیز ، بی تکلف و دلنشین بود . همه مان بی توقع ، خوش بودیم ، بدونِ چشمداشت ، محبت می کردیم ، و از تهِ دل می خندیدیم ... دلم برایِ خنده هایِ بی ریایم ، برایِ دلخوشیِ ساده ی آن روزهایم تنگ شده . پدربزرگم رفت ... مادربزرگم رفت ... و آن دورهمی هایِ جانانه ؛ به خاطرات پیوست افسوس ... ما برایِ بزرگ شدنمان ؛ بهایِ سنگینی پرداختیم ... 🌿 🌺‎‎‎‎‎‎‎‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌@hecearamesh ┅────┅◍⃟💞❀