eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
6.3هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌹💖🦋🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
سلام دوستان عزیزم صبحتون بخیر             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸
کندوی باغ هستی بی تو عسل ندارد بی تو کتاب عاشق ضرب المثل ندارد گفتا که بین خوبان مهدیست یا که یوسف گفتم که در دو عالم مهدی عج بدل ندارد               @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸
محل نزول: این آیه در مکه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۲] شأن نزول: مقاتل و كلبى روایت كنند كه این آیه درباره نضر بن حارث و عبدالله بن ابى‌امیة و نوفل بن خویلد نازل شده وقتى كه به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم گفتند: ما به تو ایمان نمى آوریم تا این كه كتاب و نوشته اى از جانب خداى تو به ما برسد و با آن كتاب چهار فرشته همراه باشند و آن چهار فرشته نزد ما گواهى دهند كه كتاب مزبور از جانب خداوند است[۳].[۴] تفسیر آیه وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَيْكَ كِتاباً فِي قِرْطاسٍ فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ لَقالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ «7» و (كافران لجوج كه در پى بهانه جويى‌اند حتى) اگر نوشته‌اى را در كاغذى بر تو نازل مى‌كرديم كه آن را با دست‌هاى خود لمس مى‌كردند، باز هم كافران مى‌گفتند: اين، جز جادويى آشكار نيست. نکته ها گروهى از مشركان مى‌گفتند: ما درصورتى ايمان مى‌آوريم كه نوشته‌اى بر كاغذ، همراه با فرشته‌اى بر ما نازل كنى. ولى دروغ مى‌گفتند و در پى بهانه جويى بودند. «قِرْطاسٍ» چيزى است كه بر روى آن بنويسند، چه كاغذ، چه چوب، يا پوست و سنگ، ولى امروز به كاغذ گفته مى‌شود. پیام ها 1- وقتى پاى لجاجت در كار باشد، هيچ دليلى كارساز نيست، حتّى محسوسات را منكر مى‌شوند. فَلَمَسُوهُ بِأَيْدِيهِمْ‌ ... إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ‌ 2- نسبت سحر، از رايج‌ترين نسبت‌هايى بود كه مشركان به پيامبر مى‌دادند. «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ» تفسير نور(10جلدى)، ج‌2، ص: 416             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸
نابرده رنج گنج به ما داده ای حسین...             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸
هاى مدينه بسيار تاريك است. امام و جوانان بنى هاشم به سوى قصر حركت مى كنند. اكنون به قصر مدينه مى رسيم، امام رو به جوانان مى كند و مى فرمايد: "من وارد قصر مى شوم، شما در اين جا آماده باشيد. هرگاه من شما را به يارى خواندم به داخل قصر بياييد". امام وارد قصر مى شود. امير مدينه و مروان را مى بيند كه كنار هم نشسته اند. امير مدينه به امام مى گويد: "معاويه از دنيا رفت و يزيد جانشين او شد. اكنون نامه مهمّى از او به من رسيده است". آن گاه نامه يزيد را براى امام مى خواند. امام به فكر فرو مى رود و پس از لحظاتى به امير مدينه مى گويد: "فكر نمى كنم بيعت مخفيانه من در دل شب، براى يزيد مفيد باشد. اگر قرار بر بيعت كردن باشد، من بايد در حضور مردم بيعت كنم تا همه مردم با خبر شوند". امير مدينه به فكر فرو مى رود و درمى يابد كه امام راست مى گويد، زيرا يزيد هرگز با بيعت نيمه شب و مخفيانه امام، راضى نخواهد شد. از سوى ديگر، امير مدينه كه هرگز نمى خواست دستش به خون امام آلوده شود، كلام امام را مى پسندد و مى گويد: "اى حسين! مى توانى بروى و فردا نزد ما بيايى تا در حضور مردم، با يزيد بيعت كنى". امام آماده مى شود تا از قصر خارج شود، ناگهان مروان فرياد مى زند: "اى امير! اگر حسين از اين جا برود ديگر به او دسترسى پيدا نخواهى كرد". آن گاه مروان نگاه تندى به امام حسين(ع) مى كند و مى گويد: "با خليفه مسلمانان، يزيد، بيعت كن"، امام نگاهى به او مى كند و مى فرمايد: "چه سخن بيهوده اى گفتى، بگو بدانم چه كسى يزيد را خليفه كرده است؟". مروان از جا برمى خيزد و شمشير خود را از غلاف بيرون مى كشد و به امير مدينه مى گويد: "اى امير، بهانه حسين را قبول نكن، همين الآن از او بيعت بگير و اگر قبول نكرد، گردنش را بزن". مروان نگران است كه فرصت از دست برود، در حالى كه امير مدينه دستور حمله را نمى دهد. اين جاست كه امام، ياران خود را فرامى خواند، و جوانان بنى هاشم در حالى كه شمشيرهاى خود را در دست دارند، وارد قصر مى شوند. مروان، خود را در محاصره جوانان بنى هاشم مى بيند و اين چنين مى شنود: "تو بودى كه مى خواستى مولاى ما را بكشى؟". ترس تمام وجود مروان را فرا مى گيرد. مروان اصلاً انتظار اين صحنه را نداشت. او در خيال خود نقشه قتل امام حسين(ع) را طرح كرده بود، امّا خبر نداشت كه با شمشيرهاى اين جوانان، روبرو خواهد شد. همه جوانان، منتظر دستور امام هستند تا جواب اين گستاخى مروان را بدهند؟ ولى امام سخن مروان را ناديده مى گيرد و همراه با جوانان، از قصر خارج مى شود. مروان نگاهى به امير مدينه مى كند و مى گويد: "تو به حرف من گوش نكردى. به خدا قسم، ديگر هيچ گاه به حسين دست پيدا نخواهى كرد". امير مدينه به مروانِ آشفته مى گويد: "دوست ندارم همه دنيا براى من باشد و من در ريختن خون حسين، شريك باشم". مروان ساكت مى شود و ديگر سخنى نمى گويد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
تشخیص.mp3
5.02M
🎙 ▪️تشخیص▪️ ⚠️ یادآوری یک مسئله مهم به تمام به خصوص جوانان و نوجوانان 📣 گوش دهید و برای تمام مخاطبین خود ارسال کنید. 👤 🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴👈 تعبیر عجیب ‼️  نماز برای حضور قلب است. اصلاً حضور قلب یعنی چه؟ این مسأله حضور قلب ، خیلی تعبیر عجیبی است. حضور قلب یعنی دل حاضر باشد و غایب نباشد، یعنی تو وقتی نماز می خوانی و رویت به طرف قبله است، حاضرغایب کن، ببین دلت در نماز حاضر است یا غایب؟ شما در اول نماز دلتان را حاضر غائب می کنید و او حاضر می شود. دلتان هم می خواهد حاضر باشد تا می گویید الله اکبر، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، یک وقت می بینید این شاگرد کلاس فرار کرده، شما درس را از اول تا آخر داده اید ولی خود شاگرد در کلاس نبوده است وقتی که ما نماز می خوانیم و می گوییم الحمدلله رب العالمین داریم به دل خودمان تفهیم می کنیم، به روح خودمان تلقین می کنیم، اما وقتی السلام علیکم و رحمه الله و برکاته گفتیم می بینیم این جسم ما، یعنی زبان ما، اعضا و جوارح ما، مشغول درس دادن به دل ما بوده است و شاگرد کلاس، این دل بوده است؛ اما متأسفانه در اینجا وضع به گونه ای بوده که ما درس را داده ایم، شاگرد اول کلاس گفته حاضر و فرار کرده است و ما درس را هدر داده ایم. [ مرتضی مطهری ، آزادی معنوی ، تهران ، صدرا ، چاپ سی و هفتم ، 1386 ، ص 69 ]             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸
✨﷽✨ 🔴آه جانکاه زاهد هنگام مرگ ✍زاهد وارسته ای در بصره سکونت داشت در بستر مرگ قرار گرفت، خویشانش بر بالین او نشسته و گریه می کردند. زاهد به پدرش رو کرد و گفت: چرا گریه می کنی؟ پدر گفت: چگونه گریه نکنم، وقتی فرزندی از دنیا برود، پشت پدر می شکند. زاهد به مادرش گفت: چرا گریه می کنی؟ مادر گفت: چگونه نگریم که امیدوار بودم در ایام پیری عصای دستم باشی و به من خدمت کنی، و در هنگام بیماری و مرگم در بالینم باشی. زاهد به همسرش گفت: چرا گریه می کنی؟ همسر گفت: چگونه گریه نکنم که با مرگ تو، فرزندانم یتیم و بی سرپرست می شوند. زاهد، فریاد زد آه! آه! شما هرکدام برای خود گریه می کنید، هیچ کس برای من نمی گرید، که بعد از مرگ بر من چه خواهد رسد و حالم چه خواهد شد؟ آیا دو سوالات فرشته نکیر و منکر را می دهم یا درمانده می شوم؟ هیچکس برای من نمی گرید که مرا تنها در لحد گور می گذارند، و از اعمال من می پرسند، این را گفت و آهی کشید و جان سپرد. 📚 منهاج الشارعین - منهج ۱۳، ص۵۹۳             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸
✨﷽✨ 🔴سخن عزراییل_بسیار تکان دهنده... ✍مرحوم شهید دستغیب (ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت زیارت عاشورا آورده اند که خلاصه آن چنین است: یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است. آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا. نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت. 📚داستان های شگفت،  حکایت ۱۱۰             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸
من مى خواهم با تو سخن بگويم، از خودم بگويم، از جهالت ها و نادانى هاى خودم! من هميشه آرزو داشتم كه امام زمان خويش را ببينم، جامعه به من اين را آموخته بود، من خيال مى كردم ديدن امام، ارزش است، اكنون فهميده ام كه ديدن امام، افتخار نيست، مهم اين است كه معرفت و شناخت داشته باشم. وقتى فهميدم كه ياران پدرت كه هميشه او را مى ديدند، دشمنِ او شدند، زمانى كه فهميدم پدر تو را، همسرش به شهادت رساند، فكرم پريشان شد، اگر ديدن امام، ارزش است، جُعده كه يك عمر، شب و روز، پدر تو را مى ديد چرا به او زهر داد و او را شهيد كرد؟ اگر قرار است ديدن امام، انسان را عوض كند، پس چرا جُعده عوض نشد؟ جُعده، دختر اَشعَث بود، وقتى پدرت در كوفه بود، با جُعده ازدواج كرد، بعد از آن كه به مدينه آمد، جُعده هم همراه او به مدينه آمد. چند سال پيش، پدرت با مادر تو ازدواج كرد و تو به دنيا آمدى. نام مادر تو را "نرجس" نوشته اند. وقتى تو چند سال داشتى، معاويه پيامى براى جُعده فرستاد و به او وعده هاى عجيبى داد و او وسوسه شد تا پدر تو را به شهادت برساند. جُعده زهرى را در ظرف آب ريخت و پدرت در هنگام افطار از آن نوشيد و مسموم شد و پس از مدّتى به شهادت رسيد. <====♡♡♡♡♡♡♡====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
4_5823503194088540533.mp3
16.9M
🔊 | سبک 📝 جوان خوش قامت میری به سمت میدون... 👤 کربلایی‌سیدرضا ویژه ☑️ کانال مداحی انلاین @madahi_online110
Taheri-moharram99-sh8-Babolharam_net_3.mp3
3.49M
شب هشتم مارو به دوستانتون معرفی کنید                 🏴💠🏴    @Aksneveshteheitaa                🏴💠🏴
سید مهدی حسینی _بابُ الحَرَم.mp3
10.1M
علی علی ، ولدی ... الله اکبر به علیِ اکبر داره میره میدون پیغمبر ای پهلوانم من از عمقِ جانم ز تو راضیم اِی یَل حیدر             @hedye110 🔸🔶🔹🏴🏴🏴🔹🔶🔸