انتظار فرج:
"مهـــدی جـــان"
🍂در وفایت روز و شب
هر دم صدایت میکنم 🍃
🍂روح خود آزاد و
قلبم را فدایت میکنم 🍃
🍂چشمهایم را برای
روز وصل جان و تن را هر
دو با هم من نثارت میکنم🍃
السلام علیک یا ابا صالح المهدی عج
" أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
@hedye110
4_270538606995571405.mp3
1.22M
#دعای_عهد
آغاز روز با دعای عهد👆
التماس دعا
🙏🙏🙏🙏🙏
https://eitaa.com/hebye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
@hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
💟دعا برای شروع روز💟
ا🍃💕🍃
💙بسم الله الرحمن الرحیم💙
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن
ا🍃💕🍃
اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة
وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا
صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة
ا🍃💕🍃
💠امين يا رب العالمین💠
@hedye110
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
🌹💞🍃
🍃🍃
🌹
🍃
❤️ توسل امروز ❤️
🌹یا اَبَا الْحَسَنِ یا مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ اَیُّهَا الْکاظِمُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🌹یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُوسى اَیُّهَا الرِّضا یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🌹یا اَبا جَعْفَرٍ یا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا التَّقِىُّ الْجَوادُ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🌹 یا اَبَا الْحَسَنِ یا عَلِىَّ بْنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الْهادِى النَّقِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹
🍃
🌹
🍃🍃
🌹💞🍃
🍃🌹🍃🌹🍃
@hedye110
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تقدیم به تمام پرستاران عزیز🌹🌹🌹
روزتون مبارک
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
💐💐🌿🌿
@hedye110
#کتاب_هفت_شهر_عشق
#قسمت_هشتاد_سه
مُجَمَّع، اهل كوفه است، امّا اكنون مى خواهد در مقابل سپاه كوفه بايستد.
او به سوى سه نفر از دوستان خود مى رود. گوش كن! او با آنها در حال گفتوگو است: "بنگريد كه چگونه دوستان ما به خاك و خون كشيده شدند و چگونه دشمن قهقهه مستانه سر مى دهد. بياييد ما با هم يك گروه كوچك تشكيل دهيم و با هم به جنگ اين نامردها برويم".
دوستان با او موافق اند. آنها مى خواهند پاسخى دندان شكن به گستاخى دشمن بدهند.
چهار شير كربلا به سوى امام مى روند تا براى رفتن به ميدان، از ايشان اجازه بگيرند. امام در حق آنها دعا مى كند و بدين ترتيب به آنها اجازه رفتن مى دهد. چهار جوانمرد مى آيند و در حالى كه شمشيرهاى آنها در هوا مى چرخد، به قلب سپاه حمله مى برند.
همه فرار مى كنند و سپاه كوفه در هم مى ريزد. آنها شانه به شانه يكديگر حمله مى كنند. گاه به قلب لشكر مى زنند و گاه به سمت چپ و گاه به سمت راست. هيچ كس توان مقابله با آنها را ندارد. آنها مى خواهند انتقام خونِ شهيدان را بگيرند. خدا مى داند كه چقدر از اين نامردها را به خاك سياه مى نشانند.
عمرسعد بسيار عصبانى مى شود. اين چهار نفر، يك لشكر را به زانو در آورده اند. يك مرتبه فكرى به ذهن عمرسعد مى رسد و دستور مى دهد تا هنگامى كه آنها به قلب لشكر حمله مى كنند لشكر راه را باز كند تا آنها به عقب سپاه برسند و آن گاه آنها را محاصره كنند.
اين نقشه اجرا مى شود و اين چهار تن در حلقه محاصره قرار مى گيرند. صداى "يا محمّد" آنها به گوش امام مى رسد. امام، عبّاس را به كمك آنها مى فرستد. عبّاس همچون حيدر كرّار مى تازد و با شتاب به سپاه كوفه مى رسد. همه فرار مى كنند و حلقه محاصره شكسته مى شود و آنها به سوى امام مى آيند.
همسفرم، نگاه كن! با اينكه پيكر آنها زخم هاى زيادى خورده است، امّا باز هم عزم جهاد دارند. ماندن، رسمِ جوانمردى نيست. آنها مى خواهند باز گردند. ولى اى كاش آبى مى بود تا اين ياران شجاع، گلويى تازه مى كردند!
با ديدن امام و شنيدن كلام آن حضرت، جانى تازه در وجودشان دميده مى شود. بدين ترتيب به سوى ميدان باز مى گردند. باران تير و نيزه شروع مى شود و گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. نبرد سنگين شده است... و اندكى پس از آن در خاموشى فريادها و نشستن غبار، پيكر چهار شهيد ديده مى شود كه كنار هم خفته اند
💐💐🌿🌿💐💐🌿🌿
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
🌹🌹🍃🍃
@hedye110
(مالك اشتر) روزى از بازار كوفه مى گذشت با لباسى از كرباس خام و به جاى عمامه از همان كرباس بر سر داشت و به شيوه فقراء عبور مى كرد. يكى از بازاريان بر در دكانش نشسته بود، چون مالك را بديد به نظرش خوار و كوچك جلوه كرد و از روى استخفاف كلوخى
را به سوى او انداخت .
مالك به او التفات ننمود و برفت . كسى مالك را مى شناخت و اين واقعه را ديد، به آن بازارى گفت : واى بر تو هيچ دانستى كه آن چه كس بود كه به او اهانت كردى ؟
گفت : نه ، گفت : او مالك اشتر يار على عليه السلام بود. آن مرد از كار بدى كه كرده بود لرزه به اندامش آمد و دنبال مالك روانه شد كه از او عذر خواهى كند. ديد به مسجدى آمده و مشغول نماز است صبر كرد تا نمازش تمام شد، خود را بر دست و پاى او انداخت و پاى او را مى بوسيد مالك سر او را بلند كرد و گفت : اين چه كارى است مى كنى ؟ گفت : عذر گناهى است كه از من صادر شده است كه ترا نشناخته بودم .
مالك گفت : بر تو هيچ گناهى نيست ، به خدا سوگند كه به مسجد نيامدم مگر براى تو استغفار كنم و طلب آمرزش نمايم
🌺🌺🍃🍃🍃
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
❤️❤️🍃🍃
«امام محمدباقر (علیهالسلام)»:
اذا خَرَجَ أَسنَدَ ظَهْرهُ اِلَی الكَعبةِ وَ اجتَمع له ثلاثُمِأَةٍ وَ ثَلاثَةَ عَشَرَ رجَلاً. فَأَوَّلُ ما ینطِقُ بِهِ هذِهِ الإیة «بَقِیةُالله خیرٌلكُم اِنْ كُنتُم مؤمنین.»
زمانی که حضرت ظهور میکند به خانة کعبه تکیه میدهد و در خدمتش سیصد و سیزده نفر (یاران به تعداد لشکریان بدر) حضور پیدا میکنند. اول سخن حضرت آیه شریفه است: «بَقِیةُاللهِ خیرٌلکُم اِنْ کُنتُم مُؤمنین». (اِعلام الوری، ص ٤٣٣)
❤️❤️🍃🍃
@hedye110
براي بارش رحمت خدا خدا كافي ست
براي عشق و جنون شهر كربلا كافي ست
براي بي خردان زرق و برق اين عالم
غبار چادر زينب براي ما كافي ست
ولادت حضرت زینب کبری و روز پرستار مبارک باد
💞💞🍃🍃
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
💐💐🍃🍃
@hedye110
#تاریخ_انبیاء_
تماس فرشتگان با امامان
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
كردين بصري مي گويد: (من به يك نوع بيماري هاضمه مبتلا بودم، به طوري كه) در شبانه روز بيش از يك وعده غذا نمي خورم، از اين رو وقتي به حضور امام صادق (ع) مي رسيدم كه فكر مي كردم سفره بر چيده شده و سعي داشتم در چنين وقتي به محضرش بروم، تا آن حضرت مرا به خوردن غذا دعوت نكند، اما گاهي به حضور آن بزرگوار مي رفتم، آن حضرت سفره مي طلبيد، من هم همراه آن حضرت غذا مي خوردم، ولي هيچگونه ناراحتي و درد، احساس نمي كردم، اما اگر در منزل شخصي ديگر غذا مي خوردم، ناراحتي هاضمه و نفخ شكم، مرا بي قرار مي كرد.
اين موضوع را به امام صادق (ع) عرض كردم و خواستم راز آن را به من بگويد.
فرمود: (اي ابوسيار! تو در اينجا غذاي افراد صالحي را مي خوري كه فرشتگان با آنها روي فرششان، مصافحه مي كنند.
عرض كردم: آيا آن فرشتگان براي شما آشكار هم مي شوند؟
امام صادق (ع) در اين هنگام دست خود را به يكي از كودكانش كشيد و فرمود: هم الطف بصبياننا منا بهم: (آنها نسبت به كودكان ما از خود ما بهتر مهربانتر هستند)
💐💐🍃🍃
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
4_270538606995571405.mp3
1.22M
#دعای_عهد
آغاز روز با دعای عهد👆
التماس دعا
🙏🙏🙏🙏🙏
https://eitaa.com/hebye110
وجدان آسوده
گنجشکی با عجله و با تمام توان به آتش نزدیک میشد و برمیگشت!
پرسیدن : چه میکنی؟
پاسخ داد: در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب میکنم و آن را روی آتش میریزم…
گفتند: حجم آتش در مقایسه با آبی که تو میآوری بسیار زیاد است و این آب فایدهای ندارد.
گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که وجدانم میپرسد: زمانی که دوستت در آتش میسوخت تو چه کردی؟
پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر میآمد!!
🌹🌹🍃🍃
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
سلام خدمت شما دوست عزیز خدا قوت 💕💕💕
سپاسگزارم از کانال خوبتون واقعا نام برازنده ای برای برای اون انتخاب کردید.
یه مطلبی خواستم عرض کنم دوست دارم تو کانالتون مطلب منو عنوان کنید🙏 و اون هم این که من تا به حال نتونسته بودم ماجرای قیام امام حسین علیه السلام رو دنبال کنم حقیقتش به خاطر مسابقه ای که گذاشتید شروع به خواندن کردم ولی الان مسابقه برام مهم نیست بی صبرانه هرروز منتظرم تا قسمت بعدی کتاب هفت شهر عشق رو برامون بذارید خیلی زیبا و جذاب قیام امام حسین علیه السلام رو به تصویر کشیدید احساس میکنم قدم به قدم با امام حسین علیه السلام بودم خدا قوت🌹🌹🌹🌹🌹
👆👆ارسالی یکی از دوستان کانال
#کتاب_هفت_شهر_عشق
#قسمت_هشتاد_چهار
تاكنون نام نافِع بن هلال را شنيده اى؟ آن كه تيرانداز ماهر كربلاست.
او تيرهاى زيادى همراه خود به كربلا آورده و نام خود را بر روى همه تيرها نوشته است. اينك زمان فداكارى او رسيده است.
او براى دفاع از امام حسين(ع)، تير در كمان مى نهد و قلب دشمنان را نشانه مى گيرد و تعدادى را به خاك سياه مى نشاند. تيرهاى او تمام مى شود. پس خدمت امام حسين(ع) مى آيد و اجازه ميدان مى خواهد.
امام نيز به او اجازه جنگ مى دهد. گوش كن اين صداى نافع است: "روى نيازم كجاست، سوى حسين است و بس".
او مى رزمد و به جلو مى رود. همه مى ترسند و از مقابلش فرار مى كنند.
عمرسعد، دستور مى دهد هيچ كس به تنهايى به جنگ ياران حسين نرود. آنها به جاى جنگ تن به تن، هر بار كه يكى از ياران امام حمله مى كند، دسته جمعى حمله كرده و او را محاصره مى كنند.
دشمنان دور نافع حلقه مى زنند و او را آماج تيرها قرار مى دهند و سنگ به سوى او پرتاب مى كنند، امّا او مانند شير مى جنگد و حمله مى برد. دشمن حريف او نمى شود. تيرى به بازوى راست او اصابت مى كند و استخوان بازويش مى شكند.
او شمشير را به دست چپ مى گيرد و شمشير مى زند و حمله مى كند. تير ديگرى به بازوى چپ او اصابت مى كند، او ديگر نمى تواند شمشير بزند.
اكنون دشمنان نزديك تر مى شوند. او نمى تواند از خود دفاع كند. دشمنان، نافع را اسير مى كنند و در حالى كه خون از بازوهايش مى چكد، او را نزد عمرسعد مى برند.
عمرسعد تا نافع را مى بيند او را مى شناسد و مى گويد: "واى بر تو نافع، چرا بر خودت رحم نكردى؟ ببين با خودت چه كرده اى؟".
نافع مردانه جواب مى دهد: "خدا مى داند كه من بر اراده و باور خود هستم و پشيمان نيستم و در نبرد با شما نيز، كوتاهى نكردم. شما هم خوب مى دانيد كه اگر بازوان من سالم بود، هرگز نمى توانستيد اسيرم كنيد. دريغا كه دستى براى شمشير زدن نمانده است".
همه مى فهمند اگر چه نافع بازوان خود را از دست داده، امّا هرگز دست از آرمان خويش بر نداشته است. او هنوز در اوج مردانگى و دفاع از امام خويش ايستاده است.
شمر فرياد مى زند: "او را به قتل برسان". عمرسعد مى گويد: "تو خود او را آورده اى، خودت هم او را بكش". شمر خنجر مى كشد.
(إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّـآ إِلَيْهِ رَ اجِعُونَ).
روح نافع پر مى كشد و به سوى آسمان پرواز مى كند.
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110