🌹🌹🍃🍃🍃
#کتاب_هفت_شهر_عشق
#قسمت_صد_سی_هفت
نُعمان پيش از ابن زياد، امير كوفه بود. او كسى بود كه وقتى مسلم به كوفه آمد، هيچ واكنش تندى نسبت به مسلم انجام نداد.
آرى! او سياست مسالمت آميزى داشت، امّا يزيد او را بر كنار و به جاى آن ابن زياد را به اميرى كوفه منصوب كرد. نُعمان بعد از بر كنارى از حكومت كوفه، به شام آمده است.
يزيد رو به نُعمان مى گويد و مى گويد: "اى نعمان! هر چه سريع تر وسايل سفر را آماده كن. تو بايد با عدّه اى از سربازان، خاندان حسين را به مدينه برسانى. لباس، غذا، آب و آذوقه و هر چه را كه براى اين سفر نياز هست، تهيه كن". اين سربازان همراه تو مى آيند تا محافظ كاروان باشند.
يزيد مى ترسد كه مردم، دور اين خاندان جمع شوند. اين سربازان بايد همراه كاروان باشند تا مردم شهرها در طول مسير نتوانند با اين خانواده سخنى بگويند.
آرى! بايد هر چه زودتر اين خانواده را به كشور ديگرى انتقال داد. نبايد گذاشت مردم شام بيش از اين با اين خاندان آشنا شوند وگرنه حكومت بنى اُميه براى هميشه نابود خواهد شد. بايد هر چه زودتر سفر آغاز گردد.
امام رو به يزيد مى كند و مى فرمايد: "اى يزيد، در كربلا وسايل ما را غارت كرده اند، دستور بده تا آنها را به ما برگردانند".
آرى! عصر عاشورا خيمه ها را غارت كردند و سپاه كوفه هر چه داخل خيمه ها بود را براى خود برداشتند، امّا يزيد پس از جنگ به ابن زياد نامه نوشت و از او خواست تا همه وسايلى كه در خيمه ها بوده است را به شام بياورند.
يزيد مى خواست اين وسايل را براى خود نگه دارد تا همواره نسل بنى اُميّه به آن افتخار كند و به عنوان يك سند زنده، گوياى پيروزى بنى اُميه بر بنى هاشم باشد.
يزيد در جواب مى گويد: "اى پسر حسين! آن وسايل را به شما نمى دهم. در مقابل، حاضر هستم كه چند برابر آن پول و طلا به شما بدهم".
امام در جواب او مى فرمايد: "ما پول تو را نمى خواهيم. ما وسايلمان را مى خواهيم; چرا كه در ميان آنها مقنعه و گردن بند مادرم حضرت زهرا بوده است".
يزيد سرانجام براى اينكه امام سجّاد(ع) حاضر شود شام را ترك كند، دستور مى دهد تا آن وسايل را به او باز گردانند.
🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃🍃
🌹 #کانال_کمال_بندگی
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
سلام دوستان عزیزم
روزتون بخیر🌹🌹🌹کتاب هفت شهر عشق داره به آخر میرسه کیا آمادگی مسابقه رو دارن؟؟؟ از مسابقه جانمونید 🌹🌹🌹
@kamali220
طلبه ها خیلی ناقلاند‼️
💠مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: در قم دوست طلبهای دارم. میگفت یک شب حرم حضرت معصومه(ع) رفته بودم. دیدم جوانی بعد از زیارت نشسته است و میخواهند در را ببندند. پرسیدم چرا اینجا نشستهای. گفت جایی ندارم بروم. گفتم بیا منزل ما برویم گفت بسمالله الرحمن الرحیم و راه افتاد. خیلی حرف شنو بود. تا گفتم، گفت بسم الله. بعد از آن هم هرچه گفتم فقط بسم الله بلد بود. دمِ در حیاط گفتم بفرما، گفت بسم الله الرحمن الرحیم. گفتم بفرما در اتاق بنشین، گفت بسمالله الرحمن الرحیم، سفره را پهن کردم، گفتم شام بخور، گفت بسم الله الرحمن الرحیم، رختخواب انداختم گفتم بخواب، گفت بسم الله الرحمن الرحیم. هرچه گفتم، بسمالله گفت!
شب عید الزّهرا بود. دوست من، این ماجرا را در مجلس گفت و رفقا خندیدند. تعریف میکرد که گفتم آیا زیارت نامه برایت بخوانم؟ گفت بسم الله الرحمن الرحیم. صبح که بیدار شد صبحانه آوردم و گفتم بفرما، گفت بسم الله الرحمن الرحیم و هر دو خوردیم. گفتم آیا بیرون برویم؟ گفت بسم الله الرحمن الرحیم. دوست من اینها را میگفت و ما خیلی خندیدیم. من توجه نداشتم و خیال کردم به مناسبت شب عید، مزاح کرده است. آمدیم ماشینمان را سوار شویم و رو به تهران برویم. پرسید آیا دارید میروید؟ گفتم بله. گفت بسم الله الرحمن الرحیم، دیدم که به خودمان زده است!
💠طلبهها خیلی ناقلا هستند. شما هم طلبهاید. هر کس خیر را طلب میکند، طلبه است. انشاءالله همه شما مومنین و مومنات، طالب خیر باشید. کسی که طالب علم است، طلبه است.
❤️❤️❤️❤️❤️🍃🍃🍃🍃
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
خدایا هر کی این روزها
منتظر یک نشونه از توست
نا امید بر نگردونش ...
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ درس اخلاق در محضر آیت الله مجتهدی (ره)
نظام رشتی رو خواب دیدن و گفتن چی بدرد عالم آخرت میخوره گفت:
🔹 امام حسین (ع) و تقوا...
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
🍃🍃🍃🌺🌺🌺
آرزوى شهادت
(عمرو بن جموح ) از قبيله خزرج و اهل مدينه و مردى داراى جود و بخشش بود. وقتى كه اقوامش براى بار اول به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله آمدند، حضرت از رئيس قبيله سؤ ال كردند، آنها شخصى كه بخيل بود به نام (جد بن قيس ) را معرفى كردند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: رئيس شما عمرو بن جموح همان مرد سفيد اندام كه داراى موهاى فرفرى بود، باشد او پايش لنگ بود، و به حكم قانون اسلامى ، از جهاد معاف بود. وقتى جنگ احد پيش آمد، او چهار پسر داشت و پسرهايش سلاح پوشيدند. گفت : من هم بايد بيايم شهيد بشوم . پسرها مانع شدند و گفتند: پدر ما مى روم ، تو در خانه بمان ، تو وظيفه ندارى .
پيرمرد قبول نكرد، پسران رفتند فاميل را جمع كردند كه مانع او بشوند. هر چه گفتند: او گوش نكرد، او نزد پيامبر صلى الله عليه و آله آمد و گفت : من آرزوى شهادت دارم چرا بچه هايم نمى گذارند من به جهاد بروم و در راه خدا شهيد بشوم . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين مرد آرزوى شهادت دارد، بر او واجب نيست ولى حرام هم نيست .
خوشحال شد و مسلح به طرف جهاد رفت . پسرها در جنگ مراقب او بودند، ولى او بى پروا خودش را به قلب لشكر مى زد تا بالاخره شهيد شد.
و چون موقع رفتن به جهاد دعا كرد: خدايا مرا به خانه ام بازنگردان و شهادت نصيبم فرما، پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: دعايش مستجاب شد و او را در قبرستان شهداى احد دفن كردند.
💐💐💐💐🍃🍃🍃🍃🍃
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
#کرونا در سه پرده
پریروز، رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم: دلیلی برای نگرانی درباره کرونا نیست.
دیروز، رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم: زنگ خطر به صدا در آمده است.
امروز، رئیس دانشگاه علوم پزشکی قم به ویروس کرونا مبتلا شده است.
پ.ن:خدایا خودت کمک کن ما توان دیدن پرده چهارم رو نداریم😢
😐 @hedye110
9.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نثر خوانی ناصر جوادی درباره رضاخان 😂
مرحوم داشته یه خط آهن از جوانمرد قصاب به رباط کریم میکشیده که تو شهرری با بیل مکانیکی میپیچن جلوش😂
📅اجرا شده در نطنز۶
😅#کانال_کمال_بندگی
@hedye110
🌹🌹🍃🍃
#قصه_معراج
#صفحه_دو
براق، بسيار نورانى است و خداوند او را به انواع جواهرات بهشتى، زينت نموده است.
او مركب مخصوص حضرت محمد(صلى الله عليه وآله وسلم) است و تا به حال هيچ كسى بر آن، سوار نشده است.
گوش كن !
براق، با پيامبر سخن مى گويد.
اى پيامبر به من قول بده كه روز قيامت، مركبى جز من نداشته باشى.
و پيامبر به او قول مى دهد كه روز قيامت هم "براق"، مركب او باشد.
و آن گاه سفر آغاز مى گردد...
آن جا را نگاه كن !
آن زن آرايش كرده، اين جا چه مى كند؟
او براى چه جلو راه پيامبر آمده است؟
گوش كن !
او چه مى گويد؟
اى محمد !
به من نگاه كن، تا با تو سخن بگويم !
اما پيامبر به او توجهى نمى كند.
آيا شما مى دانيد آن زن كيست؟
آيا مى خواهيد نام او را براى شما بگويم؟
نام او "دنيا" است.
اما چرا پيامبر جواب او را نداد؟
اگر پيامبر امشب با "دنيا" سخن مى گفت، تمام أمّت او، عاشق دنيا مى شدند و همواره دنيا را بر آخرت ترجيح مى دادند.
پيامبر به سفر خويش ادامه مى دهد...
صداى ترسناكى به گوش مى رسد !
اين صداى چيست؟
جبرئيل اين چنين پاسخ مى دهد:
هفتاد سال قبل سنگ بزرگى، به داخل جهنم انداخته شد.
و اكنون آن سنگ به قعر جهنم رسيد و اين صدا، صداى برخورد آن سنگ با قعرِ جهنم بود.
خدايا از شرّ آتش جهنم به تو پناه مى بريم.
سفر ادامه پيدا مى كند تا اينكه جبرئيل به براق دستور مى دهد كه توقف كند.
اى پيامبر پياده شو و نماز به جا بياور !
اينجا سرزمين پاكى است كه بعداً به آن مهاجرت خواهى كرد.
اينجا مدينه است !
و پيامبر از براق پياده مى شود و نماز مى خواند.
حتماً مى دانى كه پيامبر در شهر مكه زندگى مى كند و هنوز به "يثرب" هجرت نكرده است.
اما اين سرزمين آنقدر مقام و منزلت دارد كه پيامبر، امشب اينجا نماز مى خواند.
بى جهت نيست كه تو هم چون پا بر سرزمين مدينه مى گذارى دلت بى قرار مى شود !
و واقعاً چه جاى دنيا را با مدينه عوض مى كنى !
سفر ادامه پيدا مى كند...
بعد از مدتى جبرئيل مى گويد:
اى رسول خدا !
آيا مى دانى اكنون كجا هستى؟
الآن مقابل مسجد كوفه هستى.
جبرئيل محل مسجد كوفه را نشان پيامبر مى دهد و مى گويد:
اينجا جائى است كه حضرت آدم و همه پيامبران، در آن نماز خوانده اند.
و پيامبر نيز در اينجا نماز مى خواند.
تو خوب مى دانى كه اينجا يك بيابان است.
هنوز شهر كوفه بنا نشده است و اثرى هم از مسجد نيست !
اما اينجا مكان مقدسى است كه بعدها در آن مسجد كوفه بنا خواهد شد.
مسجدى كه اگر در آن نماز واجب خويش را بخوانى خدا ثواب حج واجب به تو مى دهد و اگر نماز مستحب بخوانى ثواب عمره خواهى داشت.
🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃
کمال بندگی ====👇====
https://eitaa.com/hedye110
@hedye110
====🌷====
گویند زیارت تو حج فقراست... :)
بر گنبد و بارگاهت
از دور سلام...🤚🏻
#اقابطلبکهبیامبهحرم✨
#کانال_کمال_بندگی
@hedye110