eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
38.6هزار عکس
17.5هزار ویدیو
120 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات شهید ●شهید مرتضی جاویدی(اِشلو): من هرگز اجازه نمی دهم ماجرای احد بار دیگر در تاریخ اسلام تکرار شود ●شهید صیاد شیرازی می گوید در تمام دورانی که همراه رزمنگان و فرماندهان دفاع مقدس خدمت حضرت امام می رسیدیم، فقط یک بار دیدم که امام رزمنده ای را در آغوش گرفت و پیشانی اش را بوسید، و آن کسی نبود جز شهید مرتضی جاویدی یا همان «اشلو» ی معروف. 📎پ ن: نهم اردیبهشت ماه سالروز ولادت سردار تنگه اُحد و تنها رزمنده ای که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه بر پیشانی آن بوسه زد، گرامی باد. 🥀شهید مرتضی جاویدی 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷رفاقت آسمانی‌ها 📀روایتی کوتاه از ۴شهید مدافع‌حرم 🌹شهید مدافع‌حرم جواد کوهساری 🌹شهید مدافع‌حرم مصطفی عارفی 🌹شهید مدافع‌حرم محمد اسدی 🌹شهید مدافع‌حرم محمد جاودانی • ┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈• 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🇮🇷🌷غیورمردی که پیکر شهید حججی را شناسایی کرد، آسمانی شد سردار مدافع حرم 🇮🇷🥀 «حاج‌مهدی نیساری» در شب ۲۱ ماه رمضان آسمانی شد. سردار نیساری فردی بود که برای شناسایی پیکر «شهید حججی» به مقر داعش رفت و از «سیدحسن نصرالله» لقب پهلوان مقاومت را گرفت. ماموریت ویژه سردار نیساری برای شناسایی پیکر مطهر شهید‌ محسن‌ حججی بعد از شهادت حججی تا مدت‌ها، پیکر مطهرش در دست داعشی‌ها بود تا اینکه قرار شد حزب‌الله لبنان و داعش، تبادلی انجام دهند. 🌷بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای داعش را آزاد کند. داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب‌الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب‌الله را آزاد کند. به من گفتند: «می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را شناسایی کنی؟» می‌دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها اسیرم کنند و بلایی سرم بیاورند اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهم‌تر بود. قبول کردم. با یکی از بچه‌های سوری به‌نام حاج سعید از مقر حزب‌الله لبنان حرکت کردیم و به طرف مقر داعش رفتیم. در دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه ما را می‌پایید. پیکری متلاشی و تکه‌تکه را نشانمان داد و گفت: «این همان جسدی است که دنبالش هستید!» میخکوب شدم. از درون آتش گرفتم. مثل مجسمه، خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: «من چه‌جوری این بدن را شناسایی کنم؟! این بدن اربا اربا شده، این بدن قطعه قطعه شده!» بی‌اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت، اسلحه‌اش را مسلح کرد و کشید طرفم. داد زدم: «پست‌فطرتا، مگه شما مسلمون نیستید؟! مگه دین ندارید؟! پس کو سر این جنازه؟! کو دست‌هاش؟!» حاج‌سعید حرف‌هایم را تندتند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد. داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند، می‌گفت: «این کار ما نبوده. کار داعش عراق بوده.» دوباره فریاد زدم: «کجای شریعت محمد آمده که اسیرتان را این‌جور قطعه قطعه کنید؟!» داعشی به زبان آمد و گفت: «تقصیر خودش بود. از بس حرصمون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام و نه حتی کوچک‌ترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می‌زد!» هرچه می‌کردم پیکر قابل شناسایی نبود. به داعشی گفتیم: «ما باید این پیکر رو برای شناسایی دقیق با خودمون ببریم.» اجازه نداد. با صدای کلفت و خشدارش گفت: «فقط همین‌جا.» نمی‌دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، پیکر محسن نبود و داعش می‌خواست فریبمان بدهد. در دلم متوسل شدم به حضرت زهرا علیهاالسلام. گفتم: «بی‌بی جان! خودتون کمکمون کنید، خودتون دستمون رو بگیرید. خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید.» یک‌باره چشمم افتاد به تکه‌استخوان کوچکی از محسن. ناگهان فکری توی ذهنم آمد. خودم را خم کردم روی جنازه و در یک چشم به‌هم زدن، استخوان را برداشتم و در جیبم گذاشتم! بعد هم به حاج‌سعید اشاره کردم که برویم. نشستیم توی ماشین و سریع برگشتم سمت مقر حز‌الله. از ته دل خدا را شکر کردم که توانستم بی‌خبر از آن داعشی، قطعه استخوانی را با خودم بیاورم. وقتی برگشتیم به مقر حزب‌الله، استخوان را دادم تا از آن آزمایش DNA بگیرند. دیگر خیلی خسته بودم. هم جسمی و هم روحی. واقعا به استراحت نیاز داشتم. فردای آن روز حرکت کردم سمت دمشق. همان روز خبر دادند که جواب DNA مثبت بوده و نیروهای حزب‌الله، پیکر محسن را تحویل گرفته‌اند. به دمشق که رسیدم، رفتم حرم بی‌بی حضرت زینب علیهاالسلام. وقتی داخل حرم شدم، یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «پدر و همسر شهید حججی به سوریه آمده‌اند. الان هم همین جا هستن، توی حرم.» من را برد پیش پدر محسن که کنار ضریح ایستاده بود. پدر محسن می‌دانست که من برای شناسایی پسرش رفته بودم. تا چشمش به من افتاد، جلو آمد و مرا در بغل گرفت و گفت: «از محسن خبر آوردی.» نمی‌دانستم جوابش را چه بدهم. نمی‌دانستم چه بگویم. بگویم یک پیکر اربا اربا را تحویل داده‌اند؟! بگویم یک پیکر قطعه قطعه شده را تحویل داده‌اند؟! بگویم فقط مقداری استخوان را تحویل داده‌اند؟ گفتم: «حاج‌آقا، پیکر محسن مقر حزب‌الله لبنانه. برید اونجا خودتون ببینیدش.» گفت: «قَسَمَت می‌دم به بی‌بی که بگو.» التماسش کردم چیزی از من نپرسد. دلش خیلی شکست. دستش را انداخت میان شبکه‌های ضریح حضرت زینب علیهاالسلام و گفت: «من محسنم رو به این بی‌بی هدیه دادم. همه محسنم رو. تمام محسنم رو. اگه بهم بگی فقط یه ناخن یا یه تار مویش رو برام آوردی، راضی‌ام.» وجودم زیر و رو شد. سرم را انداختم پایین. زبانم سنگین شده بود. به سختی لب باز کردم و گفتم: «حاج‌آقا، سر که نداره! بدنش رو هم مثل علی‌اکبر علیه‌السلام اربا اربا کردن.» هیچ نگفت. فقط نگاه کرد سمت ضریح و گفت: «بی‌بی، این هدیه رو قبول کن.» 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🇮🇷🥀فرازی از وصیت نامه شهید بلباسی  🌷در این برهه از زمان که ایران اسلامی، ام‌القرای جهان اسلام شده است و مسلمانان جهان که در بند طاغوت و پادشاهی هستند با تشکیل جبهه مقاومت چشم به ایران دوختند و می‌خواهند از الگوی انقلاب اسلامی ایران که به رهبری حضرت امام خمینی(ره) و همراهی مردم عزیز توانستند استکبار جهانی را با دست خالی از ایران بیرون کنند، استفاده کنند و گوش به‌ فرمان حضرت امام خامنه‌ای هستند و دشمنان اسلام و شیعیان ایران از این جایگاه انقلاب اسلامی هراس پیدا کرده و به‌ دنبال گسترش اسلام آمریکایی هستند. آمریکا و هم‌ پیمانانش با تربیت طلاب در حوزه‌های علمیه عربستان به‌ دست اساتید وهابی ضد شیعه اقدام به تشکیل گروهای تروریستی برای اسلام ‌هراسی و شیعه‌ هراسی نموده است و با پول نفت کشورهای عربی مسلمان که اسلام‌ شان هیچ خطری برای استکبار ندارد، اقدام به حمایت این گروه‌های تروریستی نموده است. 🌷مردم عزیز آگاه باشید اکنون دشمن با نقاب اسلام به میدان مبارزه با ما آمده است و این اتفاق ریشه تاریخی دارد و در زمان امیرالمومنین در جنگ صفین با نقشه عمر و عاص ملعون، خوارج قرآن را به نیزه کردند و با گفتن لا اله الا الله و محمد رسول‌الله یاران حضرت علی(ع) را فریب دادند و اصحاب امام را تنها گذاشتند و گفتند ما با قرآن نمی‌جنگیم و از حیله دشمن غافل شدند و قرآن ناطق را رها کردند و اکنون بعضی‌ها در داخل دارند این حرف‌ها را تکرار می‌کنند و ما را متهم به برادرکشی می‌کنند و حضور در این جبهه را باطل می‌دانند. 🌷اما زهی خیال باطل که دوباره تاریخ تکرار شود، جوانان نسل سوم و چهارم گوش به فرمان رهبر هستند و نخواهند گذاشت پای آنها به مرزهای کرمانشاه و همدان برسد و در این مسیر هم جوانان عزیزی به‌عنوان مدافع حرم اهل بیت(ع) به شهادت رسیدند که در حقیقت مدافع اسلام و مدافع دین خدا هستند و شهادت در این راه برای ما افتخار است. 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🇮🇷🥀استاد همیشه می گفت: رفقا، هر کاری می کنید و مشغول هر کاری بودید به آقا امام زمان سلام بدهید. در همه حالات با امام حرف بزنید. تمام حرفتان را به امام زمان(عج) بگویید. هر موقعی ناراحت هستید و گرفتار شدید بنشینید و با وضو با امام زمان(عج) حرف بزنید. 🇮🇷🥀وقتی از امام زمان حرف میزدند، با تمام وجود برای ما سخن می گفتند. استاد راه را رفته بود و نتیجه این مسیر را دیده بود، برای همین اصرار میکرد که ما هم در این مسیر قدم برداریم. هر چند خیلی از ما اینگونه نشدیم. استاد یک بار گفتند: اگر انسان امام زمانش را پیدا کند دیگر دنبال هیچ چیزی نخواهد رفت. اگر صدای مولایش را بشنود، دیگر دنبال هیچ صدایی نخواهد رفت... 🌿 منتظر خاطرات شهید دکتر محمود رفیعی.
4.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🌷خاطراتی از شهید شهریار بابایی به روایت فرزند شهید 🔺بابا سلام بعد از مدتها قلم به دست گرفتم تا خاطراتی از شما و از دلتنگی ام بنویسم. 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🇮🇷🌷 دو رفیق شهادت را کنار هم معنی کردند 🥀دستِ داوود بصائری (شهید سمت راست) را گرفتم و در دست رفیق دیگرمان اکبر قهرمانی گذاشتم؛ به اکبر هـم سفارش کردم مراقب داوود باشد.از نقطه ی رهایی باید عازم خط میشدیم؛ خداحافظی کردیم و از یکدیگر قول شفاعت گرفتیم. ◇صبح روز بعد، پاتک سنگین دشمن روی کانال ۱۱۲ آغاز شد. حجم آتش به قدری شدید بود که از گرمای انفجارهای مداوم در داخل کانال، احساس میکردیم پوست بدنمان دارد میسوزد و ریه هایمان داغ شده است. 🌷زیر آن آتش باران شدید، ناگهان داوود و اکبر را دیدم که کنار هم به دیوار کانال تکیه داده بودند. با دیدن این دو بچه محل در آن وادی آتش و خون، کلی خوشحال شدم؛ آنها هم با دیدن من خیلی ذوق کردند. دستی برایشان تکان دادم که به یکباره گلوله ی توپ ۱۲۰ نزدیک آنها به زمین خورد. گرد و خاک که فرو نشست،دیدم سر داوود به روی شانه اکبر افتاده و همینطور کنار هم به شهادت رسیده اند. قلبم داشت از حرکت می ایستاد با حسرت نگاهشان کردم و در دل از خدا خواستم شفاعتشان را شامل حال من گرداند. زمینهای مسلح / گلعلی بابایی "روایتی از حمـاسـه والفـجر ۱" پیکر مطهرشان تا سال ۷۳ به همین شکل در منطقه فکه، زیارتگاه ملائکة الله بوده. یاد شهدا باصلوات🥀 🌱 🌱 🌱 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🇮🇷🌷 برزگر شهیدی که ۳روز به اربعین متولدشد... ۳روز مانده به محرم مفقودشد... شب قدر پیکرش سالم وبا طراوت تفحص شد😍 🥀شهیدی که روزتولد وخاکسپاریش یکی شد جوان خوشرو ؛ خوشپوش ومعطر سال۶۰ پسر مجرد و مایه داری که با وجود ثروت کلانِ پدرش طلبه شد... وجالبه بدونیداملاک ومیلیارهاتومن ارث خودش رو بخشیدبه ایتام... به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🌷شهید صمد اسودی چند روز بعد از ازدواج، شهید صمد اسودی قصد جبهه کرد. گفتم: تازه ازدواج کرده ای،چرا جبهه می روی؟ گفت:با امام زمان عجل الله عهد کرده ام تا آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم. 🥀مادرش گفت:همسر و خواهرانت را به چه کسی می سپاری؟ گفت:"هروقت مشکل داشتید،امام زمان عجل الله را صدا بزنید و او را بخوانید...." بعد،ماجرای عهد خود با امام زمان عجل الله را برایشان تعریف کرد: "در عملیاتی،تمام بچه ها شهید شدند و من و یک پیرمرد زنده ماندیم، نزدیک بود اسیر شویم. متوسل به امام زمان عجل شدیم و از ایشان خواستیم تا نجات‌مان دهد. من هم گفتم:اگر نجات پیدا کردم،تا آخرین نفس و آخرین قطره ی خون،سرباز ایشان باشم و در جبهه بمانم". هدیه به روح این شهید بزرگوار صلوات🌷 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🇮🇷🌷می‌گوید:برای زیارت حرم حضرت زینب (س) رفته بودیم که من عکس پسرم به همراه دوستش شهید حاج احمد غلامی را در کنار خودم قرار دادم که ناگهان یک سرباز ارتش سوریه با دیدن عکس به شدت گریه کرد و گفت "من ایشان را می شناسم! فرمانده بنده بودند. 🥀 فردی بسیار با ایمان مخلص و شجاع که به همه سربازان سوریه کمک مالی و معنوی می‌کرد" و عکس خودش با شهید علیرضا قبادی را در گوشی همراه خود به ما نشان داد.با گذشت چهارده ماه از شهادت پسرم هنوز عکسش را در گوشی همراه خود نگه داشته بود و مرتب می بوسید. او میگفت که در یکی از عملیات‌ها شهید علیرضا قبادی از کشاله پای راست مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و با وجود خون ریزی همچنان در میدان نبرد حضور داشت. شهید علیرضا قبادی تاریخ شهادت: ۹۶/۲/۲ نحوه شهادت: اصابت ترکش خمپاره 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
🌷شهید حسین روحانی 🔸عملیات با رمز «یا صاحب الزمان» شروع شد, شوری دوچندان در نیروها ایجاد کرد. بچه ها همه جا و همیشه «مهدی عجل الله » را صدا می کردند و احساس می‌کردند که در رکاب آن حضرت مبارزه می کنند. فرمانده یکی از گروهان ها حسین روحانی بود او تازه از دانشگاه فارغ التحصیل شده بود و در گردان نقش مهمی داشت، اغلب او را «مهندس» صدا می زدیم. 🥀او بچه ها را برای انهدام سنگرهای دشمن تشویق می‌کرد و سنگر ها یکی پس از دیگری منهدم می شد. آخرین نیروهای گردان از کانال بیرون آمدند و در پهن دشت جنوب به پیش رفتند. ناگهان صدای لرزان حسین مرا متوجه خود کرد به طرفش دویدم در حالی که دستش را روی قلب خونینش گذاشته بود با دست دیگر به آن سوی خط دفاعی اشاره می‌کرد! سرش را به دامن گرفتم تا آخرین کلامش را بشنوم.تنها و تنها برای چند مرتبه گفت: یا مهدی، یامهدی....آنگاه به فیض عظیم شهادت نائل آمد. 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar