#عاشقانه_شهدا🙃🍃
از طریق یکی از آشنایان
به هم معرفی شدیم و برای
اولین دیدار هر دو به همراه
مادرانمان در شبستان آستان
حضرت عبدالعظیم(ع) و محلی که
اکنون آرامگاه وحید است،
با هم ملاقات کردیم.
در این دیدار شاهد احترام و
ارادت خاص آقا وحید به مادرش
بودم و این اخلاقش خیلی مرا
جذب خود کرد، چون با خودم گفتم
کسی که به مادر احترام بگذارد،
حتماً رفتارش با همسر نیز
به همین شکل است.
آقا وحید شغلش را
خیلی دوست داشت و برایش
خیلی مهم بود، برای همین
در اولین دیدار تنها خواستهاش
این بود که شرایط کارش را بپذیرم
و من با اینکه دوست داشتم
همسرم همیشه کنارم باشد اما؛
به دلیل تمام خوبیهایی که
داشت و از لحاظ اعتقادی، اخلاقی،
متانت، ادب، مرتب بودن و قیافه ظاهریاش همه آنچه من
میخواستم را داشت.
همچنین به خاطر علاقه زیادی
که به سپاه و پاسداری داشتم،
پس از چند نوبت دیدار و
گفتوگو او را به عنوان
همسر آینده انتخاب کردم.
همسر#شهیدوحیدزمانینیا
#عاشقانه_شهدا🍃💍
حسن ارتشی بود
و بعد از عقد باید برای گذراندن دوره، می رفت اهواز. بنا بود بعد از دوره اش، بیاید تهران و مراسم عروسی 🎊را برگزار کنیم.
هر چهارشنبه برای هم نامه 💌می نوشتیم. هفت روز انتظار برای یک نامه! خیلی سخت بود. بالاخره صبرم تمام شد. دلم طاقت نمی آورد؛ گفتم: «من می رم اهواز!»
پدرم قبول نمی کرد؛ می گفت: «بدون رسم و رسوم؟!» جلوی مردم خوبیّت نداره. فامیل ها چی می گن؟! گفتم: جشن که گرفتیم! چند بار لباس عروس👰🏻♀و خنچه و چراغانی؟!
(مادر شوهرم) گفت: خودم عروسم رو می برم. اصلاً کی مطمئن تر از مادر شوهر؟! این طور شد که با اصرار من و حمایت دخترعمو، زندگی مان بدون عروسی رسمی شروع شد.
_همسر شهید حسن آبشناسان🌷💎