🌷 #هر_روز_با_شهدا_۵۰۲۶
#همسنگرم_کجایی؟؟
🌷آمبولانسى بود با آرم هلال احمر. روى شیشه عقبش نوشته بودم: «همسنگرم کجایى؟؟» و با آن از این منطقه به آن منطقه میرفتم. ....دو شبانه روز نخوابیده بودم که توى جاده اندیمشک به دهلران، نرسیده به دشت عباس خوابم گرفت. گوشه جاده پارک کردم و توى ماشین خوابیدم. نمیدانم چه مدت خوابم برد که با صداى شیشه ماشین بیدار شدم. چوپان عشایرى بود از اهالى کرمانشاه که ایام زمستان دامهای خود را این طرفها آورده بود. داشت به شیشه میزد. گفت:...
🌷 گفت: «آقا! شما از هلال احمر هستید؟» گفتم: «چهطور؟» گفت: «خیلى وقت است که دنبال شما میگشتم. گفتم: «براى چى؟» گفت: «بیا دنبالم.» او با موتور از جلو و من پشت سرش. رفتم تا رسیدیم به عینخوش. زد توى جاده خاکى. حدود سه کیلومتر جلو رفتم. کنار یک تپه کوچک خاک ایستاد. خاکها را کنار زد. دو شهید، آرام کنار هم خوابیده بودند. تازه فهمیدم آن بیخوابى بیجا نبوده. پرسیدم: «چى شد سراغ من آمدى؟» گفت: «پشت ماشین را خواندم.»
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات