eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
32.9هزار عکس
11.9هزار ویدیو
101 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
تصاویرمتعلق به یادگاردفاع مقدس علی هراتی می باشد
تصاویرمتعلق به یادگاردفاع مقدس مرحوم اسفندیاربلوچستانی می باشد
تصاویرمتعلق به یادگاردفاع مقدس. اولین گروه پاسداراعزامی سرخس به جبهه علیجان بلقدر می باشد
محمد بگذی جانباز دفاع مقدس مرحوم محمد بگذی فرزند یارمحمد تاریخ 7/6/1341 در روستای عباس آباد سرخس دیده به جهان گشود. هم زمان با تحصیل در کارهای دامداری و دیگر امور خانواده با پدر همکاری داشت. محمد خیلی مهربان و با ادب بود و به بزرگ ترها احترام می گذاشت. تا این که تاریخ 18/3/1364 به همراه علیرضا براتی گل شیخی و شهید غلامعلی گل شیخی به پادگان 04 بیرجند جهت خدمت مقدس سربازی اعزام شدند. بعد از سه ماه دوران سخت آموزشی به زاهدان لشکر 88 زرهی سازماندهی شد و از آن جا هم به کردستان، سنندج و مریوان منتقل شد و مشغول دفاع از کشور و انقلاب اسلامی گردید. محمد در گردان 156 گروهان سوم، قسمت انبار زاغه مهمات معرفی شد. وظیفه ی وی این بود که باید به کمک هم رزمانش مهمات لازم را از زاغه بارگیری می کرد و به خط مقدم که در جبهه ی مریوان بود، می رساند. نبود جاده و کوه های سر به فلک کشیده مخصوصا در زمستان کار آن ها را خیلی مشکل می نمود؛ باید مهمات را به عمق خاک عراق که رزمندگان اسلام پیش روی کرده بودند می رساندند. تاریخ 19/2/1364 در حال انتقال مهمات به خط مقدم بودند که دشمن کامیون آن ها را شناسایی کرد و با گلوله ی توپ می زند که جلوی ماشین مهمات منفجر می شود. یک ترکش به کمر و یک ترکش هم به ناحیه پیشانی و جلوی سر محمد می خورد؛ طوری که استخوان پیشانی را با خود می برد و چشم ها از کاسه ی سر تخلیه می شوند. هم رزمان محمد را با آمبولانس به بیمارستان می رسانند، از آن جا به تهران منتقل می شود و در نهایت تهران بیمارستان آپادانا مورد عمل جراحی قرار می گیرد. بعد مدت هفت روز که محمد به هوش می آید، تعداد 5 عمل دیگر روی او انجام دادند. به پیشانی استخوان پیوند می زنند تا این که بعد از 21 عمل حال محمد بهتر شد. از بیمارستان مرخص شد، اما ترکشی که به کمر محمد خورده بود تا پایان عمر همراهش بود. بعد از سلامتی نسبی تشکیل خانواده داد، ولی جراحات ناشی از جنگ اعصاب او را ضعیف کرده بود؛ همین امر باعث می شود که محمد در تاریخ 8/9/1390 بعد از حدود 25 سال تحمل درد جراحات ناشی از جنگ آسمانی شود و به همرزمان شهیدش بپیوندد. روحش شاد
رزمنده دلاور موسی بهروزیان فرزندعباس تاریخ 5/3/1347 در روستای کچولی دیده به جهان گشود بعد از تحصلات تاریخ 18/3/1366جهت انجام خدمت مقدس سربازی به پادگان قدس نشابور اعزام گردید مدت 45 روز آموزش دید سپس به اهواز لشکر 5 نصر در قسمت تسلیحات سازماندهی گردید مدتی هم به کردستان شهر مراغه و به شهر بانه بوسیله کامیون و کمپرسی درزمستان مهمات را به خط مقدم می رساندم یک مرحله که مهمات بردیم نزدیک8ساعت داخل برفها ماندیم تا اینکه از پل مرزی عبورکردیم و به خط مقدم که نزدیک شهر سلیمانیه عراق بود رساندیم هواپیماهای عراقی مواضع ما را بمباران خوشه ای می نمود که تلفات زیاد بگیرد یک مرحله که به داخل خاک عراق مهمات می بردم به کمین عراقیها برخورد نمودیم تا صبح درگیری بود که صبح عراقیها فرار کردند و نیرو های ما به آنها با تیربار شلیک می کردند مدت 24 ماه در جبهه بودم تاریخ 18/3/1368 خدمت به پایان رسید
کنار هلی‌کوپترِ 🚁جنگی‌اش ایستاده بود و به سوالاتِ خبرنگاران جواب می‌داد. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید⁉️ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی‌جنگیم؛ ما برای اسلام می‌جنگیم ،✨ تا هر زمان‌که اسلام در خطر باشد... 👌🏻 این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستین‌هایش را بالا زد. چند نفر به زبان‌های مختلف از هم می ‌پرسیدند: کجا؟!!! 😳خلبان شیـرودی کجا می رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده !!! شهید شیرودی همانطور که می‌رفت، برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! دارند اذان می‌گویند...💚 🌸
⚘فرازی از وصیت‌نامه شهید محمد بلباسی⚘ 💚 ◽️اگر دوست داری باز هم همدیگه رو ببینیم باید ظاهرت مثل باطنت اسلامی و قرآنی باشد، مانند مادرت محجبه و عفیف باش، در مقابل سختی‌ها صبور باش. 💜 ◽️حالا بعد از بابا مرد خونه شما هستید، مواظب مادر و خواهرتون باشید که احساس تنهایی نکنند، خویشتن‌دار باشید و احساس غریبی نکنید. 💙 ◽️نماز که ستون خیمه دین است را سبک نشمارید، احترام به مادر از واجبات شماست، در محضر روحانی حقیقی زانو بزنید و درس دین بیاموزید. ◽️ آخرت خود را به دنیای فانی نفروشید، کمک به مستمندان و محرومین را فراموش نکنید، در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی و سیاسی حضور فعال داشته باشید، گوش به فرمان ولی فقیه زمان خود باشید، ادامه‌دهنده راه شهدا باشید، نگذارید این عَلَم به زمین بیافتد، خوش‌خلق و مودب باشید، به همدیگر محبت کنید، صله رحم را به‌جا آورید و قطع رحم نکنید.
«قرار بود پسر دوم‌مان را زن بدهیم ولی خانه‌ای برایش پیدا نمی شد.خیلی دنبال یک جای مناسب گشتیم ولی بی‌فایده بود. یک بار در خلوتم به سعید گفتم مامان مگه تو پسر ارشد ما نیستی، مگه تو نباید کمک حال ما باشی نمیخوای کمک کنی همان شب به خوابم آمد و گفت مامان بیاین با هم برویم این خانه را نشانت بدهم، ببینید دوست دارید یا نه. آمدیم همین جا، طبقه پایین، مهتابی را روشن کرد و گفت مامان؛ اینجا را دوست داری؟ فردای آن روز یک نفر آدرس همین خانه‌ای که سعید در خواب به ما نشان داد را به حاج آقا می‌دهد و می‌گوید این ملک را قرار است بفروشند. به شب نرسیده همان خانه را قولنامه کردیم.» راوی:مادر شهید
بغداد بودیم، می‌خواستیم با هم بریم بیرون، به من گفت: وضعیت حجاب در بغداد چطوره؟ گفتم: خوب نیست، مثل تهرانه. گفت: باید چشممون را از نامحرم حفظ کنیم تا توفیق شهادت را از دست ندیم. بعد چفیه‌اش را انداخت روی سر و صورتش. در کل مدتی که در بغداد بودیم همین‌طور بود. تا این‌که از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم....
نوستالژی خاطرات: یادش بخیر چای خوردن های عصرانه جبهه‌ای، وقتی که یک نفر ایثارگرانه کتری بزرگ روحی رو پر از آب تانکر می کرد و جوش می‌اورد و مشتی چای خشک می‌ریخت تو کتری. نه از فلاسک خبری بود و نه قوری لیوان های جای مربا رو می‌شست و پر از چای تازه دم می‌کرد و همه حلقه می‌زدیم دور اون و خاطرات عملیات قبل رو زنده می‌کردیم. لذت چای در شیشه مربا و قند در کاسه روحی، ناگفتنی بود. و باید گفت؛ بهترین آدم‌های زندگی، اونهایی هستن که وقتی کنارشون بشینی، چایت هم اگر سرد بشه، دلت گرم می‌شه...
سید حسن نصرالله : پیام هایی که از مجروحان و خانواده شهدا به ما رسید ما را شرمنده کرد. صبوری آنها و ایستادگی آنها و مراسم تشییع شهدا پیامی واضح به دشمن بود. دشمنی که تصور میکرد این جنایت ها سبب گستت میشود حالا ببیند که نتیجه برعکس شد. دشمن تصویر میکرد زیر ساخت های ما را میزند و فکر میکرد میتواند در سطح گسترده نیروهای ما را به قتل برساند اما موفق نشد.
❌ به صهیونیست ها دستور داده شد آذوقه ذخیره کنند شهردار صفد پس از سخنرانی سید حسن نصرالله: مواد غذایی ذخیره کنید و به تجهیزات کمکی مجهز باشید/ اعلام آماده باش به اورژانس پس از سخنرانی طوفانی سید حسن نصرالله، شهردار صفد خطاب به صهیونیست ها گفت همه کالاهای ضروری زندگی را بیش از نیاز خریداری و ذخیره کنید، و تا حد امکان به تجهیزات کمکی و ضروری مجهز باشید. یوسی کاکون پس از آن به اورژانس دستور آماده باش داد و گفت روزهای پرتنشی پیش رو داریم... 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1435369476Ccd1f20d599 اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج🌸
هدایت شده از پاسداران انقلاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیام صوتی یک شهروند لبنانی: اسم منو بنویس من می‌خوام یکی از چشم هامو اهدا کنم به رزمنده های حزب‌ الله که چشمشون رو از دست دادن. از ته دلم میگم من میخوام در راه خدا جهاد کنم و این چشمم جهاد کنه ‌‌‌ ♻️👇🏻 ⚠️کانال : 🚨 https://eitaa.com/joinchat/2162098380C1015543783
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
📌 غیرت شهید سالخورده روی حجاب 🔹️ خواهر شهید مدافع حرم محمد تقی سالخورده روایت می‌کند: ■ محمدتقی خیلی باغیـرت بـود. یک روز همراه خـواهرانم رفته بودیم خانه اش. خـانه هم مقداری گرم شده بود. □ بهش گفتم: «محمد! پنجره را باز کن تا هـوای تازه داخـل اتاق بیاید.» ■ با خنـده اش فهمیدم که این کار را نمی کند؛ چون اتاق شان طوری بود که از بیرون خانه دید داشت. □ خیـلی کیـف کـردم؛ بلـند شدم بوسیدمش! گفتـم: «قـربونت بـرم داداش با غیـرت خـودم. ما حجاب مان را رعایت می کنیم؛ تو بلند شو پنجـره را بـاز کن.» 📚 هفت روز دیگر/ بقلم مصیب معصومیان 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671
هدایت شده از صبحانه ای با شهدا
📌 وقتی رهبر انقلاب سرگرد ارتشی را گفت نور بالا می‌زند 🔹️ رهبر معظم انقلاب درباره شهید ایرج رستمی؛ یار باوفای شهید چمران که تا آخرین نفس در کنار او ایستاد می فرماید: ■ معروف بود در دوران جنگ میگفتند فلانی میزند، روشن است؛ یعنی بزودی شهید خواهد شد. □ یک سرگرد ارتشی به میل خود، به صورت بسیجی آمده بود در مجموعه‌ی ، آنجا فعالیت میکرد. ■ بنده مکرراً او را میدیدم؛ می‌آمد، میرفت. یک شبی با شهید چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کارهائی که فردا داشتیم، صحبت میکردیم؛ درباز شد، همین وارد شد. □ چند روزی بود من او را ندیده بودم. دیدم سرتاپایش گل‌آلود است؛ این پوتینها گل‌آلود ، بدنش خاک‌آلود، صورتش خسته، ریشش بلند؛ اما چهره را که نگاه کردم، دیدم مثل ماه میدرخشد؛ نورانی بود. ■ روزهای قبل، من این حالت را در او ندیده بودم. رفته بود در یک منطقه‌ی عملیاتی، آنجا فعالیت زیادی کرده بود؛ حالا آمده بود، میخواست گزارش بدهد. □ او بعد از چندی هم به شهادت رسید. بود، اما آمده بود وارد میدان شده بود؛ فعالیت میکرد، مجاهدت میکرد، حضور فداکارانه داشت و بعد هم به شهادت رسید. این نورانیت را خیلی‌ها دیدند؛ ما هم دیدیم، دیگران هم بیشتر از ما دیدند. این ناشی از همان حضور فوق‌العاده است.۹۱/۰۷/۲۴ 🔸️ سرگرد بسیجی ارتش، شهید ایرج رستمی ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ به شهادت رسید 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671