دلنوشته دختران راهیان نور قابل توجه همسنگران شهدا بخوانید نتیجه زحمات ایثارگران عزیزاست

به نام خدایی که مرا در راه و رسم شهیدان قرار داد و درس زندگی را به من آموخت کاش،کاش زوتر در مسیر طلایه،شلمچه،فکه گام بر می داشتم... سرنوشت و اهداف من عوض شد و من از تمام حالات دینوی خارج شدم و به فکر آخرت خودم شدم شلمچه به من خیلی چیزا آموخت و به من درس اخلاق داد و فکه هم صبوری را نشان من داد ... غروب زیبای شلمچه خیلی حس خوب و بی نظیری داشت انگار در بین الحرمین نشسته ام اکنون دارم از مسیری برمی‌گردم که روح و جسم و جان من آنجا به جا مانده است... شلمچه جایی وصف ناپذیر بود با دیدن شلمچه شهدا را در آنجا حس کردم حس کردم به ما نگاه میکنم و با گریه های ما گریه میکنن و من این حسی که از آنجا گرفتم نمیتوانم وصف کنم وقتی که آقایان روایتگری می‌کردند از دردی که شهدا کشیده بودند میگفتن حس میکردم آن دردی که آنان کشیده اند من هم دارم حس میکنم... و با دیدن شلمچه شهدا را از صمیم قلب حس کردم و امروز یادمان باشد برای خندیدن ما شهدا جان دادن ...

#دلنوشته ای درباره طلائیه از اتوبوس ها که پیاده شدیم باد بود و انگاری که شهدا آمده بودن استقبالمون تا به ما خوش آمد بگویند تا به خواهراشون بگویند قدمتان رو چشممان که آمدین و خانه مان رو روشن کردین و با چادر هایی که یادگاری مادرمون فاطمه زهرا علیهاالسلام است مارو خوشحال کردین رفتیم و شنیدیم که چه بلاهایی بر سر برادرامون آمده چه اونایی که مفقود اثر بودن یا گمنام یا شهدایی که برگشته بودن. به خانوادشون حتی همون یکذره استخوانی برگشته کلی خوشحال کرده خانوادشون رو وما با شنیدن این واقعیت ها از راویان محترممون کلی ناراحت شدیم و گریه کردیم و به خودمون قول دادیم که برادرا شهیدمون رو خوشحال کنیم با حجابمون با خوش اخلاقیمون مهربونی و..... ما غریبیم شهدا دستمون رو بگیرین😢 انشاالله که راه شهدا ادامه پیدا کند...

بسم رب الشهدا و الصدیقین حدود چند سال پیش وقتی دوستانم باهم به راهیان نور رفتند خیلی دوست داشتم این سفر رو تجربه کنم اما چون سنم کم بود نمیتونستم برم و فکر نمیکردم که چند سال بعد خدا خواسته ی دل منو شنیده باشه وقتی معاون پرورشی اعلام کردند قراره بچه ها رو راهیان نور ببرند و مطمئن نبودم که از پس این سفر و مسئولیت و وظیفه ای که بعد از این شهدا روی دوش من میگذارند بر بیام ولی روز های اخر شهدا منو طلبیدند و من رفتم وقتی وارد خوزستان شدم احساس کردم که فضای غم انگیزی داره و پا روی خون هزاران شهید میگذارم برای همین تصمیم گرفتم که هرجایی میرم بدون کفش باشم مهم تر از همه این بود که احساس دلتنگی که داشتم نسبت به اقا امام حسین به خاطر اینکه نزدیکشون بودم این دلتنگی بیشتر شد پس تصمیم گرفتم برای همیشه پای قول هایی که به شهدا دادم بمونم.... از طرف خواهرشهید علیرضا ازمایش

نمیدانست وقتی دارد پشت سرت آب میریزد آخرین بار است .نمیدانست وقتی برگشتی و نگاهش کردی آخرین بار بود. اگر میدانست آنقدر به تماشایت مینشست که او را هم با خود بیری مادر نمی دانست سفارشاتت به ما برای چیست مادر نمی دانست نگاه نگرانت از گوشه چشمانت به ما برای چیست مادر نمیدانست چرا در حال رفتن برگشتی و نگاهش کردی مادر نمی دانست خداحافظی بی برگشت چیست مادر نمی دانست… اما حال خوب می داند. خوب میداند تنهایی چیست خوب میداند دلتنگی چیست خوب می داند استخوان ندیده چیست خوب می داند تشیع بی جنازه چیست حال خوب از بر است پدر بودن را آن روزها فقط شنیده بوداما حال با تمام وجودش لمسش کرده . شلمچه حال و هوای دیگر داشت درسته غروب شلمچه دلگیر بود اما من حس های خوب رو از شلمچه گرفتم

نجوای ذره ذره های خاک شلمچه ، طلائیه ،فکه و دیگر جاهها‌ در گوشم است .... اینجا متفاوت تر از هر جایی بود که دیده بودم همه می گویند ما میهمانی و شهدا میزبانند مگر می شود کسی در میهمانی خودش نباشد مگر می شود میزبان چیزی را که مهمان میخواهد به او ندهد محال است . ای شهدا با شما پیمان می بندیم که راهتان را ادامه دهم اما در سنگری دیگر که در وصیت خویش نگاشته بودید که : خدایا جسم را ب خاک و روح را به تو و آیندگان می سپارم ، ای شهید تورا دوست دارم به خاطر همه ساده زیستن ها و ایثارت و به خاطر گمنامیت به خاطر تن بی سرت که آن را فدای اعتقادت کردی به امید آن روزی که دوباره در شلمچه با تو تجدید پیمان کنم .

بسم رب الشهداوالصدیقین 💫 🟥شلمچه بوی چادر زهرا میدهد شلمچه بوی مردان با غیرت میدهد شلمچه یعنی شرف ایران زمین یعنی آبروی این سر زمین شلمچه یعنی بوی خون بوی پیکرهای نیمه جون شلمچه یعنی کربلای سوخته رد مهدی «عج»یا پلاک های سوخته شلمچه یعنی بوی اشک وبوی درد شلمچه یعنی مادران خیلی مرد شلمچه بوی چادر زهرا میدهد بوی اصغر بوی اکبر بوی لیلا میدهد 🟥خاک شلمچه بوی عاشقی می دهد کافیست یک بار پای در این دنیا بگذاری تا بدانی چرا هرکس وارد آن می شود دیگر همان آدم سابق نیست .شلمچه طعم شهادت دارد .بوی ایثار بوی گذشته و بوی مهربانی ♥️ 🟥یک هفته هم گذشت و به پایان رسید اما دل من هنوز جاموند نمی دانم چرا نتوانستم وجودم را کامل با خود بیارم دلم گرفته که بعد از ۱۱ ماه بلاخره دوباره طلبیده شدم چون سال اول که به این مناطق بودم .هنوز جواب سوال هایم میهم بود اما با شهدا وداع نکردم چون یقین داشتم که دوباره طلبیده می شوم خیلی خوشحال شدم که تونستم دوباره برم باهاشون صحبت کنم و ازشون درخواست کنم بهم در مراحل زندگیم بهم کمک کن 🤲♥️ 🟥ای شقایق های آتش گرفته ‍! دل خونین ما نیز شقایقی است که داغ شهادت شما را بر سینه دارد ..... آیا آن روز خواهد رسید که بلبلی دیگر در وصف ما سرود شهادت بسراید .

طلائیه چه طلایه

طلائيه محل شهادت سردار خيبر شهيد همت، برادران باكری و قطع شدن دست شهيد خرازی است و عملياتهای مهم بدر و خيبر در آن واقع شد اولين خاكی بود كه عراق گرفت و آخرين خاكی بود كه رها كرد! قدم به قدم خاك طلائيه خون شهيدی ريخته شده و تو نميتوانی جايی قدم بگذاری و با اطمينان بگويی اينجا كسی شهيد نشده! پس فخلع نعلين ميكنی و پابرهنه بر خاك مقدسی قدم مينهی كه فقط ملائكه می دانند آنجا شهيدان با خدا چه سودايی كردند... طلائيه چه حس غريبی داری... دلم برايت تنگ می شود... طلائيه! با من سخن بگو و پرده از رازي بردار كه سالها تو و خداي تو شاهد آن بوده ايد. طلائيه! چقدر غمگيني. آن روز سرافراز و امروز سر به زيرانداخته اي. با كسي سخن نمي گويي و سكوت پيشه كرده اي. اما سكوت تو بالاترين فرياد است و خفتگان را بيدار مي كند و بيداري را در رگهاي انسانهاي به ظاهر زنده مي ريزد. اينجا همه از سكوت تو مي گويند و من از سكونتي كه در تو يافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس هاي طيبه ات، از تو و از رازهاي سر به مهرت، از تو و مردان بي ادعايت كه مس وجود را به طلاي ناب شهادت معامله كردند، دور بوده ام. چه احساس حقيري است در من كه توان شنيدن قصه هاي پرغصه ات را ندارم. طلائيه! مي گويند، اينجا جايي است كه شهيدان حسين وار جنگيده اند و من از بدو ورود به خاك پاكت، تشنگي را در تو ديده ام و انتظار اهالي خيام را به نظاره نشسته ام اينجا، چقدر بوي حنجره هاي سوخته مي آيد و چقدر دستها تشنه وفايند.

دوشنبه: ۱۵ تا نماز مغرب: تشییع نماز مغرب تا ساعت ۱۷:۴۵: مسجد امام رضا ۱۷:۵۰ تا ۱۸:۲۰: مسجد فرهنگیان ۱۸:۲۵ تا ۱۹:۰۰ :اداره اطلاعات ۱۹:۱۰ تا ۲۰:۰۰: روستای تپه میراحمد ۲۰ تا ۲۰:۴۵: هیئت خیابان سجاد ۲۰:۴۵ تا ۲۱:۳۰: دبیرستان دخترانه امام حسین ۲۱:۳۰ تا ۲۲:۳۰: هیئت انصار ۲۲:۳۰: استقرار در نمازخانه ناحیه سه شنبه: ۷ تا ۸: مراسم دهه فاطمیه ناحیه اداره زندان:۸:۰۰ تا ۸:۳۰ مدرسه حضرت زینب۸:۳۰ تا ۹:۰۰ هنرستان کلانتری۹:۰۰تا۹:۳۰ ۹: انتقال به مشهد۹:۳۰

🎥فیلمی از تک تیرانداز روسی در سوریه که تاکنون تعداد زیادی از شورشیان را به درک واصل کرده . #به_ویژه_ترین کانال خبری در ایتا بپیوندید 👇 https://eitaa.com/joinchat/4073259207Ce587f9582c

📸نابودی ۵ مقر فرماندهی تروریست‌ها در سوریه طی ۲۴ ساعت 🔹فرماندهی کل ارتش و نیروهای مسلح سوریه در بیانیه‌ای اعلام کرد: در ۲۴ ساعت گذشته حملات ارتش سوریه با همکاری نیروهای روسیه از طریق حملات متمرکز هوایی، موشکی و توپخانه‌ای به پایگاه‌های تروریست‌ها، انبارهای آن‌ها، خطوط امدادرسانی و محورهای تحرکاتشان در ۲ حومهٔ حلب و ادلب ادامه داشت که منجر به انهدام ۵ مقر فرماندهی و ۷ انبار ذخیرهٔ سلاح و تجهیزات ازجمله پهپادها شد. @Qodss1🚩

📌 عقب‌نشینی تانک‌های اسرائیلی از الخیام 🔹️ علی شعیب، خبرنگار المنار: از صبح امروز، ۱۲ تانگ مرکاوای اسرائیلی از مناطق شرقی و جنوبی الخیام به سوی منطقه الوطی عقب‌نشینی کردند. علاوه بر تانک‌ها، ادوات زرهی دیگری نیز از الخیام عقب‌نشینی کرده‌اند. @Qodss1🚩

شهید میثم نجفی شهیدی که دغدغه اش جهاد و دفاع از حرم بود 📌میثم اهل ظاهرسازی نبود. تنها دغدغه اش بی عدالتی بود. و هر وقت ریاکاری و یا بی عدالتی میدید خیلی ناراحت میشد و حرص میخورد.  🔸سال ۹۴ اولین بار که داوطلبانه برای دفاع از حرم به عراق رفته بود، به کسی نگفت کجا میخواهد برود.شب آخر ماه صفر بود با مادر تماس گرفت . 🔹گفت: «مامان، من را حلال کن، میخواهم همین اطراف به ماموریت بروم»در جواب گریه مادر گفت: «مامان چرا گریه میکنی؟ ای کاش اصلا نگفته بودم .» ▪️بعد از صحبت میثم مادر گفت: «هر کجا هستی زیر سایه آقا امام زمان(عج) باشی و خدا پشت و پناهت باشد، میثم من از تو خیلی راضی هستم و خوبی های تو را به حضرت زهرا(س)و ائمه اطهار سپردم که انشاءالله عوض خیر به تو بدهند. ▫️تو برای من بهترین هستی و کاری نکردی که تو را حلال نکنم، تو باید من را حلال کنی که نتوانستم مادر خوبی برایت باشم.» چند روز قبل از آمدنش همسرش گفت که میثم عراق بوده و چند روز دیگر می آید. 🔻درباره جهاد و دفاع از حرم خیلی با عشق و شجاعت حرف میزد. پدر به میثم گفت: « خود مردم سوریه هستند، چرا داوطلبان از ایران برای دفاع میروند؟ » ●درجواب میثم گفت: «پدرجان، اگر مدافعان حرم نروند،دشمنان کم کم جلو می آیند، هما نطور که عراق راگرفتند و همین بلایی که سر مردم سوریه آمده است، سر ما هم می آید. ما باید از حرم حضرت زینب(س)دفاع کنیم .» #شهید_میثم_نجفی 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671

📌سقوط حلب را دیدید؟ هیچکس نباید یادش برود! که تا ابد به این مردان غیرتمند مدیونیم بر خاک‌ها افتادند تا نه فقط خاک، که ایمان و شرف و ناموس ندهند ... #شهدا #مقاومت #دفاع_‌مقدس 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671

شهیده فهیمه سیاری:خدایا! به من شناختی عطا کن که در پرتو این شناخت، از همه وابستگی‏ها رهیده باشم 📌شهید فهیمه سیاری در خرداد سال ۱۳۳۹ در تهران به دنیا آمد. سپس به همراه خانواده به زنجان رفت.توسط بزرگانی چون آیت الله مشکینی و آقای رضوانی که برای تبلیغ به زنجان آمده بودند، از وجود حوزه علمیه خواهران در قم آگاه شد و تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به آنجا برود. 🔸فهیمه در سال ۵۷ عازم قم شد و وارد مکتب توحید، حوزه علیمه شهید قدوسی بهره گرفت از همین رو فهیمه نیز در ۶ آذر سال ۱۳۵۹ کوله بار سفرش را بست و به همراه یکی از یارانش، راهی شهر بانه شد. 🔹فهیمه از طریق باختران، عازم سنندج شد و در تاریخ ۱۲ آذر، آنجا را به قصد سقز و بانه ترک کرد.راهها بسیارناامن و پرخطر بودند.اهریمنان به شکار مردان و زنان ظلم ستیز نشسته بودند. ▪️ماشین آنها درساعت ۴/۵ بعد از ظهر و در منطقه دیواندره، مورد حمله قرار گرفت و فهیمه که تیری از چشم راستش عبور کرده و به مغزش رسیده بود، شهید شد.  گوشه ای از وصیت نامه شهید فهیمه سیاری ●«خدایا! به من شناختی عطا کن که در پرتو این شناخت، از همه وابستگی‏ها رهیده باشم.» ○«خدایا! دردها مختلف و سطح بینش‏ها متفاوت. کارهایم نه تنها به خاطر خدا نیست، بلکه به خاطر خود نیز نیست. واقعا از گذشت عمر خود و بطالت آن افسوس می‏خورم.» ●«خدایا! چقدر پستی و ذلت‏به همراه. چقدر توشه راه کم و چقدر راه طولانی و بی‏پایان.» #شهیده_فهیمه_سیاری 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada 🔺️ کانال ما را از طریق لینک زیر دنبال و به دوستان خود معرفی کنید: https://eitaa.com/joinchat/3191341256C69ef75b671

دلنوشته

آسمونی شدن نه بال میخواد و نه پر دلی رو میخواد به بزرگی آسمون برادران آسمونی بال پرواز نداشتند تنها به ندای دلشون لبیک گفتن و پریدن🕊🌱 چشم هایم رو باز میکنم و به اسمان نگاه میکنم اسمان هم رنگ خون رو به خود گرفته هست اسمان نیز با زبان بیزبانی میگوید که شهدا ما شرمنده ایم🥺

نمي دانم شلمچه چه رمزي دارد، وقتي پاي برهنه روي خاك شلمچه قدم گذاشتم، حس و حال آن را فهميدم و دريافتم كه واقعا كربلا را در شلمچه مي توان حس كرد. شلمچه حال ديگري دارد زيبايي شلمچه را بسياري از زائران با غروبش مي شناسند اين قطعه از خاك با جاذبه اي كه دارد هر زائري را با شوق تمام و حسي غير قابل توصيف به زيارتش مي خواند، قطعه اي كه وجب وجب آن متبرك به خون شهداست. شهدا در هر وجب از خاك شلمچه با نثار جان خودشان از ميهمانان دفاع كردند و جوانان با سفر به اين قطعه از جنوب و يادمان هاي ديگر مي توانند از نزديك با محل شهادت و جانفشاني شهدا و سيره آن ها آشنا شوند. در شلمچه شهدا چنان حماسه هاي بزرگي در عمليات هايي همچون عمليات كربلاي 5 از خود نشان دادند كه براي ملت هاي ديگر اين حماسه ها شايد همچون افسانه باشد.

کلیپ راهیان نور