شهیدقاسم بوستاندوست مدتی در جبهه کردستان مشغول ادای تکلیف بود. سپس، به عنوان مسئول واحد موتوری پایگاه قائمشهر خدماتش را ادامه داد.عمليات فتحالمبين شركت كرده، «کبری رضایی» از همسرش اینگونه یاد میکند: «وقتی خانه ساختیم، به من گفت: اگر اجازه بدهی، زمانی که به منزل جدیدمان رفتیم، آن را بفروشیم. گفتم: برای چه؟ گفت: عدهای از بچههای سپاه میخواهند ازدواج کنند، پول ندارند. بهتر است ما کمکشان کنیم. اگرچه من و قاسم هرگز به خانه جدیدمان نرفتیم.»
🌷سیره غواص شهید هادی محمدزاده
✍️راوی، محمود محمدزاده (اخوی شهید) : من و پدرم به اتفاق اخوی هادی در یه گروهان بودیم. مسئولیت اون گروهان با من بود. من ۶۰ نیروی زبده غواص داشتیم. اون قدر نیروها آموزش دیده بودن که به مدتِ هفت دقیقه از آب اروند عبور میکردن. پدر و اخوی هم پیشِ خودم بودن. محل آموزش ما در منطقه عمومی اروندکنار بود (بوفلفل). سه روز قبل از عملیات کربلای ۴ ، گردانمون از اروندکنار به منطقه عملیاتی انتقال داده شد (بندر خرمشهر)،
🔹در این سه روز ، تمام فرماندهان و نیروها برای آشنایی بیشتر از خطوط دشمن، به شناسایی رفتن و کاملا توجیه شدن. لازم ذکر است، قبل از عملیات من و حاج عبدالله شریفی که جانشین من بود به همراه یکی از نیروهای اطلاعات عملیات بنام احسان علی تبار برای شناسایی به اون طرف اروند (خط دشمن) رفتیم و خطوط دشمن رو از نزدیک بازدید کردیم.
🔸نیروها قبل از عملیات دارای معنویتی فوق العاده بودن، کمتر نیرویی داشتیم که اهل نماز شب نبوده باشد. سه فرمانده دسته داشتم به نام های شهید قاسم تازیکه، شهید ایرج جلالی و برادر امیر بابایی که از نیروهای ورزیده و خیلی شجاع اطلاعات و عملیات بودن. در گردان عاشورا حدود ۵۵ نفر از روستای خودمون بودن (روستای سورک ساری). ۲۴ساعت قبل از عملیات به ذهنم رسید که چه خوب است بچه های سورکی که از بهترین و انقلابی ترین نیروهای محل ما بودن و در کنار هم بودیم، یه وصیت نامه جمعی داشته باشیم.
🔹این مسئله را با شهید شریفی و شهید دلدار که هر دوی اونا از نیروهای خیلی با سواد و انقلابی محله ما بودن مشورت کردم، اونا خیلی پسندیدن و گفتن خیلی خوب است. به حاجی شریفی گفتم خودت زحمت بکش پیش نویس وصیت نامه رو تهیه کن، وقتی متن وصیت نامه نوشته شد، بچه های سورکی رو یکجا جمع کردم. ابتدا سخنانی را من به عنوان مقدمه برای رزمندگان ایراد کردم👈 دوستان ، شکر خدا کنید که خدا این افتخار رو نصیب شما کرده که خط شکن این عملیات بزرگ و سرنوشت ساز باشید.
🔸شاید خیلی از رزمندگان عاشق و جان باخته، آرزوی این را داشتن که به جای شما خطشکن این عملیات باشن. انشالله همانطوری که نام گردان شما عاشورا است، انشاالله عاشورایی عمل کنین. و در ادامه گفتم، هر کی در خود توان این را نمیبینه و ترس و سستی در خود احساس میکنه، بدون هیچ مشکلی میتونه از بچهها جدا بشه. اگه دوست دارین بمونین، باید با تمام ایثار و شجاعت و شهادت طلبی در مقابل دشمن بجنگید. اگه پیروز عملیات شدید، خوش به حالتون، و اگه هم شهید و مجروح شدید باز هم خوش به حالتون، در هر صورت ما پیروزیم...
ادامه خاطره در پست بعد..
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
🌴سیره غواص شهید هادی محمدزاده
ادامه خاطره از قسمت اول 👈 ... کسی که به تکلیف خود عمل میکنه نتیجه اون کار خیلی مهم نیست. با توکل به خدا بر دشمن یورش می بریم و انشاالله خدا هرچه مقدر کرده ، همون خواهد شد.
🔹پس از حرفام، متن اون وصیت نامه برای همه خونده شد و همه با کمال میل قبول کردن. بعضی از دوستان پیشنهاد کردن که با خونِ خود هم اون وصیت نامه رو امضاء کنیم. بدلیل نبود جای خالی در کاغذ ، اون پیشنهاد رد شد و فقط امضاء کردیم. که حدود ۵۵ نفر امضاء کردن. چند ساعت قبل از عملیات متوجه شدم که چند نفردر این گروه دچار استرس و نگرانی هستند که بلافاصله اون چند نفر رو از جمع غواصان خط شکن جدا کردم.
🔸آرایش نیروها را مشخص کردم از ابتدا تا انتها چگونه به طرف دشمن حرکت کنیم. یه ریسمان بزرگی به ما داده بودن و روی اون رو ۶۰ گره زدیم که هر نفر یک گره اون را برداره که در زمان حرکت در آب کسی متفرق و یا جلو و عقب نشه... شیرین ترین لحظات جبهه، لحظه وداع رزمندگان بود. همه غواصها دور هم جمع شدیم، تا از همدیگه حلالیت و خداحافظی آخر رو داشته باشیم.
🔹یادم هست هنگام وداع ، سردار مرتضی قربانی، سردار کمیل کهنسال، سردار شهید محمد حسن طوسی و سردار شهید حاج بصیر همه اومده بودن تا آمادگی رزمندگان رو چک کنن. همه آماده قربانگاه عشق بودن. با چه عشق و شوری که قابل وصف نیست. هر کسی دوست و رفیقش رو سفارش شفاعت می کرد. عموماً سفارشات این بود که اگه شهید شدی منو شفاعت کن.
🔸ما در ایام محرم ، وداع امام حسین(ع) با خانواده اش در کربلا رو شنیده بودیم واما حالا با چشم خودمون اون صحنه ها رو می دیدیم. همه باور داشتن که امشب بدون شک تعدادی از این عزیزان آسمونی خواهند شد. با چشم خود دیدم اونایی رو که خداوند منتظرشون بود (چهره ها برافروخته و نورانی ). به حاجی شریفی گفتم، حاجی در چه حالی؟ گفت دارم عشق بازی می کنم...
🔹وقتی وداع خودم با پدر و اخویم شروع شد، گریه بچه ها غوغایی به پا کرد. اولش با برادرم هادی خداحافظی کردم چون قبلا خوابی دیده بودم که برای من واضح بود که او یکی از شهدای این عملیاتِ. وقتی هادی رو بغل کردم بیاد خوابم افتادم و خیلی گریه کردم، هادی هم با گریه من گریه میکرد.
🔸همینطور که می بوسیدمش، بهش گفتم هادی، منو شفاعت کن. هادی لبخندی زد و گفت، داداش محمود ، شفاعت تو رو نکنم چه کسی را شفاعت کنم!!! بعداز وداع با هادی، پدرم رو بغل کردم، و حسابی بوسیدمش. نمیدوم چقدر در آغوش هم بودیم. صحنه، صحنه بسیار سختی برای هر دو نفرمون بود.
هرچه از اون صحنه بگم نمی تونم حقّش رو ادا کنم...
ادامه خاطره در پست بعد..
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
3️⃣🌴سیره غواص شهید هادی محمدزاده
🌷ادامه خاطره از قسمت دوم👈...آخرین نماز بچهها دیدنی بود. نماز عاشقانه که هرکسی با خدای خودش نجوایی داشت(یادش بخیر)...طبق برنامه، زمان حرکت شد و نیروها را به خط کردم. به هر یک از غواصها پمادی دادیم که از داخل لباس غواصی روی قلبشون قرار دهند تا بر اثر سردی زیاد سنگ کوب نکنن. وقتی همه کارها آماده شد، نیروها رو از زیر قرآن عبور دادیم.
🔹در اون لحظه میدیدم هر کسی در حال خودش مشغول ذکر بود ( درواقع کاروان شهیدان حرکت میکرد). واقعاً می دیدی که تا یک ساعت دیگه خیلی از این عزیزان در ضیافت الهی میهمان خدا خواهند شد. وقتی به نقطه رهایی نزدیکتر میشدیم، برای ماه هایی که چندین عملیات شرکت کرده بودیم به اهمیت این کار بیشتر آگاه بودیم. ولی برای بعضی از رزمنده ها که اولین بار بود که خط شکن میشدن. شاید و یا حتما به اون صورت که ما حساسیت داشتیم، اونا اصلا متوجه نمیشدن که تا لحظاتی دیگه چه اتفاقی براشون می افته ( یکی شهید و یکی پاش قطع و...)...
🔸ما برای شروع کارمون، باید از نهر عرایض عبور ، و به اروند می رسیدیم. همانطور که عبور میکردیم، متوجه شدم یکی از غواص ها گریه میکنه، بهش گفتم چیه؟ گفت فینم افتاده گم شد ( کفشِ غواصی ). متوجه شدم ترسیده ، بهش گفتم بدون اینکه کسی تو رو ببینه برگرد. در حال عبور از نهر بودیم که در تاریکی یکی از بچهها به من نزدیک شد و سلام کرد. گفتم شما؟ گفت حسین هستم (حسین بابازاده).
🔹گفتم حسین هنوز نرفتی؟ گفت منتظر سوار شدن قایق هستم. گفتم کاری داری؟ گفت حالا که دیدمت، میخوام با تو وداع کنم. گفتم حسین یه ساعت پیش با هم وداع کردیم. گفت یه بار دیگه . حسین رو بغل کردم و بوسیدمش. غافل از اینکه یه ساعت دیگه اون چهره زیبا و قامت رشیدش در آتیش خواهد سوخت. گفتم حسین منو شفاعت کن. گفت حتماً. طوری با هم وداع کردیم که بعد از چندین سال هنوز گرمای وجودش رو حس می کنم.
🔸چند دقیقه بعد در وسط آب اروند ، قایق شون مورد هدف تیر دشمن قرار گرفت و همه رزمندگانی که داخل اون قایق بودن، زنده زنده سوختن و آسمونی شدن. لازم به ذکر است هنوز هم که هنوزه ، جنازه شون برنگشت(آب اروند برای همیشه شد سنگ قبرشون. امان از دل مادران)... غواصان رو بردیم ۵۰ متر قبل از اروند داخل کانالی که قبلا در نظر گرفته شده بود نشستیم و منتظر دستور بعدی بودیم...
ادامه خاطره در پست بعد...
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
3️⃣🌴سیره غواص شهید هادی محمدزاده
🌷ادامه خاطره از قسمت دوم👈...آخرین نماز بچهها دیدنی بود. نماز عاشقانه که هرکسی با خدای خودش نجوایی داشت(یادش بخیر)...طبق برنامه، زمان حرکت شد و نیروها را به خط کردم. به هر یک از غواصها پمادی دادیم که از داخل لباس غواصی روی قلبشون قرار دهند تا بر اثر سردی زیاد سنگ کوب نکنن. وقتی همه کارها آماده شد، نیروها رو از زیر قرآن عبور دادیم.
🔹در اون لحظه میدیدم هر کسی در حال خودش مشغول ذکر بود ( درواقع کاروان شهیدان حرکت میکرد). واقعاً می دیدی که تا یک ساعت دیگه خیلی از این عزیزان در ضیافت الهی میهمان خدا خواهند شد. وقتی به نقطه رهایی نزدیکتر میشدیم، برای ماه هایی که چندین عملیات شرکت کرده بودیم به اهمیت این کار بیشتر آگاه بودیم. ولی برای بعضی از رزمنده ها که اولین بار بود که خط شکن میشدن. شاید و یا حتما به اون صورت که ما حساسیت داشتیم، اونا اصلا متوجه نمیشدن که تا لحظاتی دیگه چه اتفاقی براشون می افته ( یکی شهید و یکی پاش قطع و...)...
🔸ما برای شروع کارمون، باید از نهر عرایض عبور ، و به اروند می رسیدیم. همانطور که عبور میکردیم، متوجه شدم یکی از غواص ها گریه میکنه، بهش گفتم چیه؟ گفت فینم افتاده گم شد ( کفشِ غواصی ). متوجه شدم ترسیده ، بهش گفتم بدون اینکه کسی تو رو ببینه برگرد. در حال عبور از نهر بودیم که در تاریکی یکی از بچهها به من نزدیک شد و سلام کرد. گفتم شما؟ گفت حسین هستم (حسین بابازاده).
🔹گفتم حسین هنوز نرفتی؟ گفت منتظر سوار شدن قایق هستم. گفتم کاری داری؟ گفت حالا که دیدمت، میخوام با تو وداع کنم. گفتم حسین یه ساعت پیش با هم وداع کردیم. گفت یه بار دیگه . حسین رو بغل کردم و بوسیدمش. غافل از اینکه یه ساعت دیگه اون چهره زیبا و قامت رشیدش در آتیش خواهد سوخت. گفتم حسین منو شفاعت کن. گفت حتماً. طوری با هم وداع کردیم که بعد از چندین سال هنوز گرمای وجودش رو حس می کنم.
🔸چند دقیقه بعد در وسط آب اروند ، قایق شون مورد هدف تیر دشمن قرار گرفت و همه رزمندگانی که داخل اون قایق بودن، زنده زنده سوختن و آسمونی شدن. لازم به ذکر است هنوز هم که هنوزه ، جنازه شون برنگشت(آب اروند برای همیشه شد سنگ قبرشون. امان از دل مادران)... غواصان رو بردیم ۵۰ متر قبل از اروند داخل کانالی که قبلا در نظر گرفته شده بود نشستیم و منتظر دستور بعدی بودیم...
ادامه خاطره در پست بعد...
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
▫️#عکس_نوشت
💥بیان #شهید_سلیمانی درخصوص شهادت
🔹به مناسبت سالگرد شهادت #سردار_سلیمانی
🔸4روز مانده به سالروز جنایت بزرگ تروریستی
#سیزده_دی
#حاج_قاسم
#مکتب_سلیمانی
#بابل
#یادواره_شهدا
#مصلا
( روابط عمومی ستاد برگزاری نمازجمعه بابل )
@hefzeasardefae
💻 @Mosallababol
🌐مراسم گرامیداشت دهه بصیرت و اربعین دانشمند هستهای و دفاعی شهید فخری زاده
🗣️سخنران: سردار ابوطالب شفقت (رئیس دانشگاه مالک اشتر وزارت دفاع)
📎زمان : پنجشنبه ۱۱ دی ماه ۱۳۹۹ ساعت ۱۷:۱۵ غروب همراه با نماز مغرب وعشا در مسجد قهاریه شهر بابل«با رعایت شیوه نامه های بهداشتی»
🎥همراه با پخش زنده اینستاگرام
🧷مسجد قهاریه شهرستان بابل
🧷 بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس شهرستان بابل
🧷 شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی شهرستان بابل @hefzeasardefae
✅ بعضی ها در فضای فتنه، این جمله را : «كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ»( حکمت ۱ #نهج_البلاغه) بد میفهمند و خیال میکنند معنایش این است که وقتی فتنه شد و اوضاع مشتبه شد، بکش کنار!
✅ این معنایش این است که: به هیچ وجه فتنه گر نتواند از تو استفاده کند؛ از هیچ راه! «ِ لَا ظَهْرٌ فَيُرْكَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَيُحْلَبَ» نه بتواند سوار بشود، نه بتواند تو را بدوشد؛ مراقب باید بود!
⚠️حرف نزدن، خودش کمک به فتنه است. در فتنه همه بایستی روشنگری کنند...
🔺رهبر معظم انقلاب
🇮🇷حماسه ۹ دی گرامی باد.
@hefzeasardefae
🌠🍁
🍁
💠همه حماسهآفرينان نهم دي
✍️ مهدی سعیدی
🔸🌹🔹
🔻عظمت نهم دي را بايد در عبور موفق ملت بصير ايران از «فتنهاي عميق» دانست که در طراحي آن همه ابزارهاي تزوير و فريب براي اغواء ملت دستبهکار شده بود. در اين حماسه بزرگ همه اقشار مردم سهيم بودند.
❇️نکات تحليلي: در نهم دی 1388 اقشار مختلف ملت با گرايشها و سلایق و انگيزههای متفاوت در ميدان حاضر شدند:
🔹1- بخش قابلملاحظهای از خالقان حماسه بزرگ نهم دي، 24 ميليون رأیدهندهای بودند که مظلومانه نظارهگر هتک حرمت به رأیشان در طول چند ماه پس از انتخابات خردادماه بودند. فتنهگران هیچگاه حاضر نشدند که رأی آنان را به حساب بياورند و برايش احترام قائل شوند! این اکثريت براي صيانت از رأی خود در روز نهم ديماه بار ديگر به ميدان آمدند.
🔸 2- حاضرين در نهم دیماه تنها کساني نبودند که به احمدینژاد رأی داده باشند. بدون شک برخي از آنها به موسوي و کروبي رأی داده بودند، اما آن روز آمده بودند که با فريادهايشان به سران فتنه اعلام نمايند که «رأیشان را پس دهند»، چراکه رأی آنها در پاي صندوق رأی به کساني بوده که ادعاي خط امامي بودن را يدک ميکشيدند، اما عملاً بعد از آغاز فتنه نشان دادند که در خدمت دشمنان امام و انقلاب قرار گرفتهاند!
🔹 3- بخشي از حماسهسازان نهم دي آنهایی بودند که حضور بيگانگان در صف فتنهگران را خيانت به کشور ميدانستند. آنها معتقد بودند که اگر هم اختلاف و دعوا و رقابتي بين سياسيون وجود دارد، قرار نيست يک جريان با توسل به بيگانگان، زمینهساز نفوذ اجنبي در کشور گردد.
🔸 4- در جمع حاضرين در حماسه نهم دي، برخي در جرگه منتقدين دولت قرار ميگرفتند. آنها آمده بودند تا به فتنه گران اعلام نمايند که انتقاد داشتن دليلي بر قرار گرفتن در صف ضدانقلاب و براندازان نيست! آنان آمده بودند تا به فتنهگران چارچوب انتقاد و اعتراض را بفهمانند و بياموزند که همه انتقادها و اعتراضها بايد در چارچوب منافع ملت و قانون صورت گيرد و در اين مسير نبايد مرزهاي خودي و غيرخودي در هم آميزد.
🔺5- بخشي از حماسهسازان نهم دي نيز ملتي بودند که از اینهمه جنجال و آشوب و ناآرامي به تنگ آمده بودند. آنها باور داشتند که تداوم هر مناقشه و اختلافي، حد يقفی دارد و نباید برخي زيادهخواهان، براي کسب قدرت، زندگي عادي شهروندان را به مخاطره اندازند.
#بصیرت
#نهم_دی @hefzeasardefae
سردار حیدری از فرماندهان سپاه قدس در خاطرات خود بیان میکند:
ما در سوریه بودیم، حافظ اسد(پدر بشار اسد) احوالش بد شد و او را راهی بیمارستانش نمودند،
اخبار بدی از احوالات ایشان دریافت میکردیم...
🔶من و سردار همدانی و چند سردار دیگر با مشورت به این نتیجه رسیدیم که به حضرت آقا زنگی بزنیم و از ایشان التماس دعای مخصوصی برای حافظ اسد بنماییم،
زیرا فکر میکردیم اگر حافظ اسد از بین برود، ما ایرانیها دیگر جایی در سوریه که سپر دفاعی ایران در برابر اسرائیل بود نخواهیم داشت.
به حضرت آقا زنگ زدیم و آقا فرمودند :
باشد حتماً دعا میکنیم.
🔷چند روز بعد حال حافظ اسد بدتر شد،
ما نگرانتر شدیم و باز به حضرت آقا زنگ زدیم.
💟حضرت آقا فرمودند :
ایشان باید برود، ولی خداوند شخص دلسوزتر و بهتری را برای خدمت به دین، به جای ایشان میگذارد ...
ما متحیر شدیم...
دو نفر جایگزین حافظ بودند، برادرش و نخست وزیرش...
خوب برادرش که اصلاً همیشه در حال گردش و عشق و تفریح بود و اهل این حرف ها نبود...
نخست وزیر هم که یک فرد تقریباً مخالف بود...
🔸ما متحیر بودیم... تا این که پس از فوت حافظ اسد، فرزندش بشار اسد، جانشین شد... ما با خودِ بشار اسد در یک کاخ بسر می بردیم.
یک روز سر نهار، بشار اسد خدمتگذارش را فرا خواند و گفت :
فلان نامه را بیاور ...
... نامه را آوردند و ایشان نامه را به سردار همدانی داد ...
سردار همدانی یکدفعه خودش را جابجا کرد و نامه را دوباره خواند به همه ما یک نگاه عجیبی کرد و نامه را داد به نفر پهلوئیش..
نامه دست به دست شد تا به دست من رسید،
دیدم نامه از طرف ملک عبدالله است و نوشته :
ای اسد...
یا دست از پشت سر ایرانیها بردار و ایشان را از کشورت بیرون بینداز و یا کشورت را با خاک یکسان و تو و خانواده ات را نابود میکنیم...
با امضای ملک عبدالله(پادشاه عربستان)
🔻ما متحیرانه به همدیگر نگاه میکردیم...
آخر تهدید بزرگی بود و اگر خود حافظ هم بود، حتماً یک کاری بر علیه ما ایرانی ها میکرد...
یکدفعه دیدیم بشار که متوجه اخم و نگرانی ما شده بود با لبخند نامه را از ما خواست...
♦️ما نامه را با احترام تقدیمش کردیم...
در کمال تعجب دیدیم، بشار اسد نامه را پاره کرد و خودش بلند شد و پاره های آنرا را در میان شعله های آتش شومینه پرتاب نمود و با لبخند گفت :
ما تا آقای خامنه ای و شما سربازانش را داشته باشیم هیچ غم و غصه ای نداریم.
☑ آنگاه بود که با شگفتی فهمیدیم حضرت آقا چه فرموده بودند ...
و یا باز در فیلمی یکی از نزدیکان سردار سلیمانی تعریف میکرد که فرمانده سپاه، سردار سلیمانی را مجاب مینمود که باید حتماً این منطقه را بگیرید و سردار سلیمانی نیز کمی دست دست میکرد تا منطقه را خوب شناسایی کند.
در همین اثناء بوده که خود حضرت آقا با فرمانده سپاه تماس میگیرد و احوال سردار سلیمانی را میپرسد و تأکید میکند تا اطلاع بنده از شرکت دادن سردار سلیمانی در عملیات ها خودداری نمایند.
🛑ایشان میگفت :
دستور عملیات لغوشد...
اما همان منطقه ای که قرار بود سردار بگیرد،
بعد از ۲۴ ساعت توسط نیروی هوایی روسیه با خاک یکسان شد...
قرار بود سردارسلیمانی با ۴۰۰۰ نیروی آن منطقه را تسخیر و ساکن شود...
✔اینجا است که تا حدودی به راز سخن علامه حسن زاده آملی پی می بریم. علامه حسن زاده آملی فرمودند :
👌گوشتان به دهان حضرت آقای خامنه ای باشد،
چون چشم و گوش ایشان به دهان آقا امام زمان"عج " دوخته است...
نائب امام زمان یعنی این...
و اطاعت از ایشان، اطاعت از امام زمان"عج " است و واجب...
🔻و در قیامت و سر پل صراط سؤال خواهد شد...
🔰ثُمَّ لَتُسئَلُنُّ یَومَئِذٍ عَنِ النَّعیم
( ۸ تکاثر )
در آن روز [روز قیامت ] از نعمت عظیم ولایت سوال خواهد شد.
اللهم عجل لولیک الفرج @hefzeasardefae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مجازات قطعی تروریست ها
🚨 #شهید_سلیمانی : ما جان می دهیم تا این ملت عزتمند باقی بماند.
🔹به مناسبت سالگرد شهادت #سردار_سلیمانی
🔸3روز مانده به سالروز جنایت بزرگ تروریستی
#سیزده_دی
#حاج_قاسم
#مکتب_سلیمانی
#بابل
#یادواره_شهدا
#مصلا
🎞 #گروه_رسانه_ای_میعاد
( روابط عمومی و سمعی بصری ستاد برگزاری نمازجمعه بابل )
@hefzeasardefae
💻 @Mosallababol