💢رئیس ستاد ارتشی که شاه انتخاب کرده بود از گربه میترسید!
🔹خودش ذلیل بود، اطرافیانش هم از خودش بدتر.
@sangareshohadababol
💠 محمود مراد اسکندری (تصویر سمت چپ)
.... از رزمندگان غیور اصلی که در اوایل جنگ تحمیلی در تاریخ نهم مهر ماه 1359 به شهادت رسید
⚪️ هفت سال بعد به افتخارش، نام او را روی برادرزادهاش گذاشتند و خون این برادرزاده نیز ۳۲ سال بعد تربت حرم را رنگین کرد - شهید #مدافع_حرم ، محمود مراد اسکندری - شهادت: 12 بهمن 1394
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
💠 محمود مراد اسکندری (تصویر سمت چپ) .... از رزمندگان غیور اصلی که در اوایل جنگ تحمیلی در تاریخ نهم
🌴 شهیدان "محمود مراد اسکندری"
💠 "محمود مراد اسکندری" متولد 1337- با پیروزی انقلاب و تشکیل سپاه به حلقه پاسدارن پیوست. ۱۰ روز بعد از شروع جنگ و در حالی که رزمندهها در سوسنگرد با کمترین امکانات در برابر صدام مقاومت میکردند او به همراه ۲۹ رزمنده دیگر از سوسنگرد دفاع کردند و تنها بود که در این عملیات به شهادت رسید. دشمن که نمیتوانست وارد شهر شود اقدام به تلهگذاری کرد. وقتی رزمندگان با نفربر عراقی که در حاشیه شهر رها شده بود مواجه میشوند تصمیم میگیرند آن را به غنیمت بگیرند. ابتدا علی شمخانی سعی کرد تا نفربر را بیاورد اما موفق نشد اما شهید اسکندری که به کارهای برقی آشنا بود برای جابهجا کردن نفربر وارد آن شد.
از آنجایی که بنیصدر اجازه نمیداد سلاح و تجهیزات در اختیار رزمندگان قرار گیرد غنیمت گرفتن این نفربر بسیار اهمیت داشت. اما عراقیها نفربر را تلهگذاری کرده بودند و وقتی او داخل آن رفت منفجر شد و محمود به شهادت رسید. او نخستین پاسدار و مربی آموزش نظامی سپاه بود که به شهادت رسید. پیکرش را در بهشت شهدا اهواز به خاک سپردند.
💠 "محمود مراد اسکندری" متولد 1366 - هفت سال بعد به از شهادت عمویش به دنیا آمد. او در کودکی از نزدیکان میخواست تا از رشادتهای عمو برایش تعریف کنند و همیشه به داشتن او افتخار میکرد. وی بعد از درگذشت پدر و مادر از خواهرها و برادرش مراقبت میکرد. او مربی آموزش نظامی بسیج بود. با شروع جنگ در سوریه وقتی شنید که تروریستهای تکفیری قصد تخریب حرم اهل بیت را دارند دیگر طاقت نیاورد و خونش بهجوش آمد و تصمیم گرفت برای دفاع از حرم به سوریه برود. همیشه آرزو داشت در راه دفاع از حرم شهید شود تا بتواند کنار مزار عمویش آرام بگیرد.
مهمترین مسالهای که به او انگیزه مبارزه با دشمنان تکفیری را میداد محبت و ارادت قلبی بود که به حضرت زینب(س) داشت . وقتی به منطقه بیابانی اطراف دمشق رسید و از همرزمانش شنید که حضرت زینب(س) و طفلان امام حسین(ع) وقتی به اسارت گرفته شدند با پاهای برهنه از این منطقه عبور کرده بودند پوتینها را درآورد و پابرهنه روی سنگها راه میرفت و اشک می ریخت.
در روزهای پایانی مأموریت، او و تعدادی از همرزمانش در منطقهای حائل میان دو جبهه داعش و النصره قرار میگیرند و برای اینکه اجازه اتصال این دو جبهه دشمن را ندهند تا آخرین لحظات زیر آتش سنگین دشمن ایستادگی میکنند، هنگامی که فرمان عقبنشینی تاکتیکی از سوی فرمانده میآید، وی به سمت اسلحهای که روی زمین افتاده بود میرود و به دوست همرزمش میگوید نمیخواهم اسلحهای که با هزینه بیتالمال تهیه شده به دست تکفیریها بیفتد و در همین لحظه مورد اصابت گلوله تکتیرانداز دشمن قرار گرفت و روز ۱۲ بهمن ماه به شهادت رسید.
شهید همیشه می گفت کنار مزار عمو محمود جای من است!! و روز آخری که میخواست به سوریه برود یک روز بعد از خداحافظی پیامکی با این مضمون برای نزدیکانش فرستاد: "کنار عمو محمود یادت نره" — او همانطور که دوست داشت به مقام شهادت رسید.طبق خواسته خودش او را کنار عمویش در گلزار شهدای اهواز به خاک سپردند🌷
@sangareshohadababol
🔆 روحانی تأثیرگذار جبههها
🌷۱۲بهمن۱۳۶۵-سالروز شهادت حجتالاسلام عبدالله میثمی ،نماینده حضرت امام خمینی در قرارگاه خاتم الانبیاء
🌴در عملیات #كربلای۵ -مصادف با شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها)-بر اثر اصابت تركش
ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷
▫️رهبر انقلاب:
🌷 شهید میثمى یک اسطورهاى شد از لحاظ تأثیرش در رزمندگان به عنوان یک روحانى. اين برادران روحانىاى که از جبهه همواره آمدند و رفتند و اينها، وقتی هم ایشان حیات داشتند هميشه مىآمدند [دربارهی ایشان]مىگفتند.
🌿يعنى واقعاً اسم شهيد ميثمى در زمان زنده بودنش به نيكى در بين كسانى كه مىرفتند در جبهه، جوان ها، طلبهها آنچنان رایج شد. واقعاً تأثير ايشان در جبهه فوقالعاده بود. شهادت ايشان هم ضايعهاى بود. ۶۶/۰۹/۰۱
🗓 ۱۲ بهمن ۶۵ - عملیات کربلای پنج - شهادت حجتالاسلام عبدالله میثمی، نماینده امام در قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص)
🌱نشر مطالب، صدقه جاریه است
@sangareshohadababol
سنگر شهدا
🔆 روحانی تأثیرگذار جبههها 🌷۱۲بهمن۱۳۶۵-سالروز شهادت حجتالاسلام عبدالله میثمی ،نماینده حضرت امام خم
💠 سفره حاضر بود و چه غذایی....
🌷مـن بـودم و آقـای میثمی. سـوار قطـار بودیـم و مـی رفتیـم اهواز. داخـل قطـار رزمنـده زیـاد بود. بسیجی، سـپاهی، درجه دارِ ارتش، سـربازو.... ما هم بـا لبـاس بودیم. بچـه هـا وقتـی از جلـوی کوپـه ی مـا رد مـی شدند، سـعی مـی کردنـد رعایـت کنند. سـاکت مـی شـدند و آرام راه مـی رفتنـد.
🌷وقت شام که شد، نه من چیزی داشتم و نه حاجی. گفتم: چه کار کنیم، شام چی بخوریم؟ حاجی گفت: نمی دانم. من هم روزه بودم، سحری هم نخورده ام. گفتم: خوب، پس برویم رستوران قطار، چیزی می گیریم و می خوریم. حاجـی بـا اکـراه قبـول کرد، شـاید بـه خاطـر من.
🌷هـر دو لبـاس هایمـان را مرتـب کردیـم و راه افتادیـم. از سـالن هـای زیـادی گذشـتیم، تا بـه سـالنی کـه رسـتوران قطـار بـود رسـیدیم. دیدیم صـف اسـت. داخل صـف بیشـتر مـردم عـادی بودند، چندتایـی هـم بچـه هـای بسـیج و ارتـش. حاجی تا صف را دید، برگشت. گفتم: حاجی جان عیبی ندارد. ما هم می ایستیم. تازه بچه ها ما را ببینند، می روند کنار، نمی گذارند در صف بایستيم.
🌷....حاجی گفت: دیگه بدتر. اگر بخواهیم در صف بایستیم و غذا بگیریم که.... اگر هم بخواهیم حق دیگران را پایمال کنیم که از آن بدتر. ناچـار برگشـتیم. دقت کردم. حاجـی دارد آهسـته با خودش حـرف مـی زند: خدایـا خـودت مـی دانـی کـه تکبـر نمـی کنم، ولـی سـزاوار نیسـت مـن کـه سـرباز امـام زمان (عج) هسـتم، در صـف بایسـتم و دنبـال غـذا باشـم....
🌷هنوز بیش از چند قدم جلوتر نرفته بودیم که پیرمرد سیدی جلو ما را گرفت و گفت: آقایان شام خورده اید؟ گفتیم: نه، نخورده ایم. سید گفت: خدا را شکر! برای من غذا زیاد گذاشته اند. مانده بودم که این همه غذا را چه کار کنم که اسراف نشود. حاجی دستش را بالا برد و خدا را شکر کرد. بعد دنبال سید رفتیم داخل کوپه اش. سفره انداخته بود و چه غذایی هم....
🌹خاطره اى به ياد شهید حجت الاسلام عبدالله میثمى
@sangareshohadababol
💠 حفظ #بیت_المال در منش شهدا
🔹فاصله ساختمان سپـاه تا مرڪز مخابرات چند ڪيلومتری می شد.
هـر وقـت میخواست زنـگ بزنه به خـونه، می رفت مخـابـرات...
▫️دفتر ڪارش اتاق #ساده ای بود موڪت شده،بدون میز و صندلی. او هیچ گاه اتومبیل شخصی نداشت، حتی دولتی،هیچ وقت از وسایل دولتی استفاده شخصی نمیڪرد...
ا▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️
🔺قبل از رفتن به عملیات زیارت حضرت زهرا (س)خواند. شهادت حضرت نزدیڪ بود و #رمز عملیات هم #یازهرا (س) !
#ڪربلای۵ بود ڪه ترڪش خورد
بردنش بیمارستـان، چند روز بعد ۱۲بهمن ٦۵ شهید شد
آنروز، روز شهادت حضرت زهرا بود.
🌷شهید #عبدالله_میثمی نماینده امام خمینی (ره) در قرارگاه خاتم النبیاء (ص)
@sangareshohadababol
9.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆🎥 فرماندهان ارشد جنگ در معیت شهید میثمی به زیارت امام رضا (ع) مشرّف شدهاند.
🎞 این کلیپ، با سخن کوتاه شهید میثمی آغاز شده و سپس حضّار به معرفی خود میپردازند.
➖ پشت سرِ شهید میثمی، شهید اکبر آقابابایی
و در کنار او، کوسهچی، محمدعلی(عزیز) جعفری، مرتضی قربانی،
علی فدوی، شهید سید محسن صفوی، محسن رضایی،
شهید محمدرضا دستواره، آسودی، نیکخواه،
محمد باقری، امین شریعتی و ... دیده میشوند.
▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️⚪️▫️
⏳ دوران #دفاع_مقدس
💠 رعایت بیتالمال
🌸 شهید عبدالله میثمی نماینده امام در قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص) بود.
🍀 وقتی میخواست به جایی دیگر برود، عبای خود را درآورده و زیر بغل میگرفت ،تا جلبِ توجه نکرده و کسی او را نشناسد.
🌼 پیاده میآمد کنار جاده و سوار ماشینهای بین راهی میشد و تا رسیدن به مقصد، شاید چند بار، ماشین عوض میکرد.
🌿 بیشتر رزمندگان که در جبهه سوار ماشینهای عبوری میشدند، پشت وانت تویوتا مینشستند و کسی شانس میآورد اگر صندلی جلو، خالی میبود و در کنار راننده مینشست!
🌺 شهید میثمی، خود را مثل بسیجیان دیگر میدید و با اینکه میتوانست با تویوتای استیشن قرارگاه تردد کند، ولی حاضر نمیشد از ماشین بیتالمال استفاده نماید.
┄──┄┄──┄──┄┄──┄
🇮🇷 @sangareshohadababol
🌺 توصیهای شاد از شهید عبدالله میثمی🙂
💠 متن خاطره :
هیچ وقت عبدالله رو بیلبخند نمی دیدی. به دیگران هم میگفت: از صبح که بیدار میشین، به همه لبخند بزنین، تا هم دلشون رو شاد کنین و هم براتون حسنه بنویسن...
وقتی به دنیا اومد ، پدربزرگش به قرآن تفأل زد و این آیه اومد: قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتَانِيَ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً . برا همین اسمش رو گذاشتند عبدالله. وقتی هم شهید شد، سخنرانِ مراسم تشییع (که روحانی بود )میگفت: مانده بودم چطور سخنرانی رو شروعکنم. تفألی به قرآن زدم و این آیه آمد: قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللهِ آتَانِيَالْکِتَابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيّاً
💠خاطرهای از زندگی روحانی شهید عبدالله میثمی، نماینده امام در قرارگاه مرکزی خاتمالانبیاء(ص)
▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
💠 تلافی رنجاندن دل بسیجیها
🌷عبدالله برای اصلاح موهایش، از آرایشگاه صلواتی قرارگاه نوبت گرفته بود. وقتی وارد شد، دید که بسیجیها در صف نشستهاند. بلافاصله برگشت بیرون. کسی علت را پرسید. گفت: من خجالت میکشم از اینکه در صندلی اصلاح بنشینم و بسیجیها در صف باشند. گفت: این چه حرفی است؛ نوبت گرفتن یک مسئله عادی است و همه میدانند
🌷بالاخره با اصرار دیگران نشست. وقتی از آرایشگاه بیرون آمد، عینکش افتاد روی زمین و دستهاش شکست. عبدالله لبخندی از روی رضایت زد و گفت: خدایا شکرت! این هم به تلافی شکستن دل بچه بسیجیها. خداوند میخواست با این کار تلافی کند
🌹خاطره ای به یاد شهید روحانی عبدالله میثمی
📚 کتاب "تنها سی ماه دیگر"، نوشته مصطفی محمدی
❌❌ اونها حواسشون جمع بود، ما چی...؟!
🇮🇷 @sangareshohadababol
سردار شهید «رضا رحمانی»، سوم فروردین 1340 در شهر کیان از توابع شهرستان شهرکرد به دنیا آمد. پدرش علیآقا کارمند ذوب آهن بود. تا پایان دوره متوسطه در رشته فنی درس خواند و دیپلم گرفت. سال 1358 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و در هفتم مرداد 1365 با سمت فرمانده گردان امام سجاد (ع) در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد. برادر او محمد نیز به شهادت رسیده است
@sangareshohadababol
انتظار فرج
انتظار قدرت اسلام است
و ما باید کوشش کنیم
تا قدرت اسلام
در عالم تحقق پیدا کند
و مقدمات ظهور تهیه بشود.
"امامخمینیره"
#نوجوانان
#اعزام_به_جبهه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💠 @bank_aks
@sangareshohadababol
گفتم خطر دارد بسی
گفتا چرا دلواپسی
گفتم که جان باید دهی
گفتا که دارم آگهی
گفتم چرا پس می روی
گفتا به برهانی قوی
۱۳ بهمن پنجمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم #اصغر_پاشاپور
🕊شادی روح بلندش صلوات
@sangareshohadababol