سلام
🌹روز10 دی مصادف است با سالروز شهادت شهید محمدرضا پور عزیزمقری از امیرکلابابل
🌹شهید یونس آهنگرکانی از مناسه کلابابل
🌹شهید حسین صادق شش پلی درویش خیل بابل
🌹شهید قاسم بوستان دوست شهادت رقابیه61از بابل
🌹شهید پهلوان ورزشکار مهدی رحیمی کناری شهیدام الرصاص از فریدونکنار
🌹شهید احمد سیفی شهادت نوسود60از بوران آمل
🌹شهید فریدون شاکری شهادت نوسود ازعالی کلا آمل
🌹شهید علی اصغر بورانی شهید شیمیایی از آمل
🌹شهید جان علی ابراهیم زاده ملایی شهادت دوپازا66ازابومحله آمل
🌹شهید محمد ادرسرا شهادت کربلای4شلمجه65از آمل
🌹شهید جمال الدین نیکویی قزوینی شهادت نوسود از آمل
🌹شهید مسعود عسگری شهادت60 از آمل
🌹شهید موسی هاشمیان شهادت مهران 62از اسفندان ساری
🌹شهید محمد باقری شهیدمطلع الفجر از جامخانه ساری
🌹شهید اصغر بابویه دارابی شهادت نفت شهر 66از داراب کلا میاندرودساری
🌹شهید حسن صمدی لرکانی شهادت سردشت63از چالوس
🌹شهید محمدابراهیم معصومی جویباری شهادت بستان از کلاگرمحله جویبار
🌹شهید نصرالله علیزاده سیدزین العابدین ازجویبار
🌹شهید حمیده مروتی شهیدانقلاب ازترک محله قائم شهر
🌹شهید مجتبی مبینی شهیدانقلاب ازقائم شهر
🌹شهید اسماعیل قلندری شهیدانقلاب محل شهادت خیابان گرگان بهشهر
🌍وروز بازداشت خسروپرويز و آغاز پايان امپراتوري توانمند ايرانيان بوسیله ژنرال های ایران در کاخ تیسفون نزدیک بغداد امروزی بخاطر جنگ طلبی هایش672م
🌍اختراع کبریت توسط جان واکر1827م
🌍تقسيمات كشوري ايران در 10دی 1316ش به 10 استان و49شهرستان
🌍نيروي دريايي آلمان كشتي مسافربر انگليسي «پِرشيا» را غرق كرد كه در اين رويداد 335 نفر كشته شدند در1915م
🌍دولت عراق كه اختلافاتش بادولت وقت ايران گسترش يافته بود هزاران ايراني و ايراني زاده را از آن كشور بيرون رانددر 1352ش
🌍تظاهرات تهران در اعتراض به سفر کارتر به ایران1356ش
🌍زادروز باباجان غفورف تاریخدان و خاور شناس نامی اهل تاجیکستان1909م
منابع:
-پايگاه نوشيروان کيهاني زاده
-ویکی پدیای فارسی
-صفحه امروز در تاریخ در توئیتر
-راسخون
هدایت شده از حسن
شهید یونس آهنگرکانی از مناسه کلا بابل متولد1347ش فرزند محمدیوسف شهادت :1365/10/10 فاو شهیدی از قافله فقر وکار وتلاش واصالت روستایی
شهید قاسم بوستان دوست(ازبابل)
نام پدر : محمدحسین.تاریخ تولد :1330/05/29 شهادت : 1361/10/10 رقابیه .وصیت:همسرم! بیشتر سخنم با توست راه زینب را ادامه بده و سفارش بچه هایم را نمی کنم سمانه و اباذر را طوری تربیت کن که مانند اباذر غفاری حرکت می کند و پایان زندگیش در صحرا برای دین خدا جان می سپارد و به لقاء الله می پیوندد که پیامبراکرم(ص) گفت ابوذر تنها زندگی می کند تنها می میرد و تنها برانگیخته می شود آری در راه دین خدا و دین محمد چنین انسانهائی داشتیم و اباذر را همانطور تربیت کن که برای خدا زندگی کند و برای خدا بمیرد و سمانه را همچنین سعی کن او را چون زنان صدر اسلام مانند سمیه ها و .... تربیت کنی راستی سفارش دیگر من این است که سعی کن نماز شب یادت نرود و نماز شب را بپای دار و قرآن را فراموش نکن و قرآن بخوان و برای من دعا کن که خدا از سر گناهانم بگذرد.
شهیدقاسم بوستاندوست مدتی در جبهه کردستان مشغول ادای تکلیف بود. سپس، به عنوان مسئول واحد موتوری پایگاه قائمشهر خدماتش را ادامه داد.عمليات فتحالمبين شركت كرده، «کبری رضایی» از همسرش اینگونه یاد میکند: «وقتی خانه ساختیم، به من گفت: اگر اجازه بدهی، زمانی که به منزل جدیدمان رفتیم، آن را بفروشیم. گفتم: برای چه؟ گفت: عدهای از بچههای سپاه میخواهند ازدواج کنند، پول ندارند. بهتر است ما کمکشان کنیم. اگرچه من و قاسم هرگز به خانه جدیدمان نرفتیم.»
🌷سیره غواص شهید هادی محمدزاده
✍️راوی، محمود محمدزاده (اخوی شهید) : من و پدرم به اتفاق اخوی هادی در یه گروهان بودیم. مسئولیت اون گروهان با من بود. من ۶۰ نیروی زبده غواص داشتیم. اون قدر نیروها آموزش دیده بودن که به مدتِ هفت دقیقه از آب اروند عبور میکردن. پدر و اخوی هم پیشِ خودم بودن. محل آموزش ما در منطقه عمومی اروندکنار بود (بوفلفل). سه روز قبل از عملیات کربلای ۴ ، گردانمون از اروندکنار به منطقه عملیاتی انتقال داده شد (بندر خرمشهر)،
🔹در این سه روز ، تمام فرماندهان و نیروها برای آشنایی بیشتر از خطوط دشمن، به شناسایی رفتن و کاملا توجیه شدن. لازم ذکر است، قبل از عملیات من و حاج عبدالله شریفی که جانشین من بود به همراه یکی از نیروهای اطلاعات عملیات بنام احسان علی تبار برای شناسایی به اون طرف اروند (خط دشمن) رفتیم و خطوط دشمن رو از نزدیک بازدید کردیم.
🔸نیروها قبل از عملیات دارای معنویتی فوق العاده بودن، کمتر نیرویی داشتیم که اهل نماز شب نبوده باشد. سه فرمانده دسته داشتم به نام های شهید قاسم تازیکه، شهید ایرج جلالی و برادر امیر بابایی که از نیروهای ورزیده و خیلی شجاع اطلاعات و عملیات بودن. در گردان عاشورا حدود ۵۵ نفر از روستای خودمون بودن (روستای سورک ساری). ۲۴ساعت قبل از عملیات به ذهنم رسید که چه خوب است بچه های سورکی که از بهترین و انقلابی ترین نیروهای محل ما بودن و در کنار هم بودیم، یه وصیت نامه جمعی داشته باشیم.
🔹این مسئله را با شهید شریفی و شهید دلدار که هر دوی اونا از نیروهای خیلی با سواد و انقلابی محله ما بودن مشورت کردم، اونا خیلی پسندیدن و گفتن خیلی خوب است. به حاجی شریفی گفتم خودت زحمت بکش پیش نویس وصیت نامه رو تهیه کن، وقتی متن وصیت نامه نوشته شد، بچه های سورکی رو یکجا جمع کردم. ابتدا سخنانی را من به عنوان مقدمه برای رزمندگان ایراد کردم👈 دوستان ، شکر خدا کنید که خدا این افتخار رو نصیب شما کرده که خط شکن این عملیات بزرگ و سرنوشت ساز باشید.
🔸شاید خیلی از رزمندگان عاشق و جان باخته، آرزوی این را داشتن که به جای شما خطشکن این عملیات باشن. انشالله همانطوری که نام گردان شما عاشورا است، انشاالله عاشورایی عمل کنین. و در ادامه گفتم، هر کی در خود توان این را نمیبینه و ترس و سستی در خود احساس میکنه، بدون هیچ مشکلی میتونه از بچهها جدا بشه. اگه دوست دارین بمونین، باید با تمام ایثار و شجاعت و شهادت طلبی در مقابل دشمن بجنگید. اگه پیروز عملیات شدید، خوش به حالتون، و اگه هم شهید و مجروح شدید باز هم خوش به حالتون، در هر صورت ما پیروزیم...
ادامه خاطره در پست بعد..
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
🌴سیره غواص شهید هادی محمدزاده
ادامه خاطره از قسمت اول 👈 ... کسی که به تکلیف خود عمل میکنه نتیجه اون کار خیلی مهم نیست. با توکل به خدا بر دشمن یورش می بریم و انشاالله خدا هرچه مقدر کرده ، همون خواهد شد.
🔹پس از حرفام، متن اون وصیت نامه برای همه خونده شد و همه با کمال میل قبول کردن. بعضی از دوستان پیشنهاد کردن که با خونِ خود هم اون وصیت نامه رو امضاء کنیم. بدلیل نبود جای خالی در کاغذ ، اون پیشنهاد رد شد و فقط امضاء کردیم. که حدود ۵۵ نفر امضاء کردن. چند ساعت قبل از عملیات متوجه شدم که چند نفردر این گروه دچار استرس و نگرانی هستند که بلافاصله اون چند نفر رو از جمع غواصان خط شکن جدا کردم.
🔸آرایش نیروها را مشخص کردم از ابتدا تا انتها چگونه به طرف دشمن حرکت کنیم. یه ریسمان بزرگی به ما داده بودن و روی اون رو ۶۰ گره زدیم که هر نفر یک گره اون را برداره که در زمان حرکت در آب کسی متفرق و یا جلو و عقب نشه... شیرین ترین لحظات جبهه، لحظه وداع رزمندگان بود. همه غواصها دور هم جمع شدیم، تا از همدیگه حلالیت و خداحافظی آخر رو داشته باشیم.
🔹یادم هست هنگام وداع ، سردار مرتضی قربانی، سردار کمیل کهنسال، سردار شهید محمد حسن طوسی و سردار شهید حاج بصیر همه اومده بودن تا آمادگی رزمندگان رو چک کنن. همه آماده قربانگاه عشق بودن. با چه عشق و شوری که قابل وصف نیست. هر کسی دوست و رفیقش رو سفارش شفاعت می کرد. عموماً سفارشات این بود که اگه شهید شدی منو شفاعت کن.
🔸ما در ایام محرم ، وداع امام حسین(ع) با خانواده اش در کربلا رو شنیده بودیم واما حالا با چشم خودمون اون صحنه ها رو می دیدیم. همه باور داشتن که امشب بدون شک تعدادی از این عزیزان آسمونی خواهند شد. با چشم خود دیدم اونایی رو که خداوند منتظرشون بود (چهره ها برافروخته و نورانی ). به حاجی شریفی گفتم، حاجی در چه حالی؟ گفت دارم عشق بازی می کنم...
🔹وقتی وداع خودم با پدر و اخویم شروع شد، گریه بچه ها غوغایی به پا کرد. اولش با برادرم هادی خداحافظی کردم چون قبلا خوابی دیده بودم که برای من واضح بود که او یکی از شهدای این عملیاتِ. وقتی هادی رو بغل کردم بیاد خوابم افتادم و خیلی گریه کردم، هادی هم با گریه من گریه میکرد.
🔸همینطور که می بوسیدمش، بهش گفتم هادی، منو شفاعت کن. هادی لبخندی زد و گفت، داداش محمود ، شفاعت تو رو نکنم چه کسی را شفاعت کنم!!! بعداز وداع با هادی، پدرم رو بغل کردم، و حسابی بوسیدمش. نمیدوم چقدر در آغوش هم بودیم. صحنه، صحنه بسیار سختی برای هر دو نفرمون بود.
هرچه از اون صحنه بگم نمی تونم حقّش رو ادا کنم...
ادامه خاطره در پست بعد..
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
3️⃣🌴سیره غواص شهید هادی محمدزاده
🌷ادامه خاطره از قسمت دوم👈...آخرین نماز بچهها دیدنی بود. نماز عاشقانه که هرکسی با خدای خودش نجوایی داشت(یادش بخیر)...طبق برنامه، زمان حرکت شد و نیروها را به خط کردم. به هر یک از غواصها پمادی دادیم که از داخل لباس غواصی روی قلبشون قرار دهند تا بر اثر سردی زیاد سنگ کوب نکنن. وقتی همه کارها آماده شد، نیروها رو از زیر قرآن عبور دادیم.
🔹در اون لحظه میدیدم هر کسی در حال خودش مشغول ذکر بود ( درواقع کاروان شهیدان حرکت میکرد). واقعاً می دیدی که تا یک ساعت دیگه خیلی از این عزیزان در ضیافت الهی میهمان خدا خواهند شد. وقتی به نقطه رهایی نزدیکتر میشدیم، برای ماه هایی که چندین عملیات شرکت کرده بودیم به اهمیت این کار بیشتر آگاه بودیم. ولی برای بعضی از رزمنده ها که اولین بار بود که خط شکن میشدن. شاید و یا حتما به اون صورت که ما حساسیت داشتیم، اونا اصلا متوجه نمیشدن که تا لحظاتی دیگه چه اتفاقی براشون می افته ( یکی شهید و یکی پاش قطع و...)...
🔸ما برای شروع کارمون، باید از نهر عرایض عبور ، و به اروند می رسیدیم. همانطور که عبور میکردیم، متوجه شدم یکی از غواص ها گریه میکنه، بهش گفتم چیه؟ گفت فینم افتاده گم شد ( کفشِ غواصی ). متوجه شدم ترسیده ، بهش گفتم بدون اینکه کسی تو رو ببینه برگرد. در حال عبور از نهر بودیم که در تاریکی یکی از بچهها به من نزدیک شد و سلام کرد. گفتم شما؟ گفت حسین هستم (حسین بابازاده).
🔹گفتم حسین هنوز نرفتی؟ گفت منتظر سوار شدن قایق هستم. گفتم کاری داری؟ گفت حالا که دیدمت، میخوام با تو وداع کنم. گفتم حسین یه ساعت پیش با هم وداع کردیم. گفت یه بار دیگه . حسین رو بغل کردم و بوسیدمش. غافل از اینکه یه ساعت دیگه اون چهره زیبا و قامت رشیدش در آتیش خواهد سوخت. گفتم حسین منو شفاعت کن. گفت حتماً. طوری با هم وداع کردیم که بعد از چندین سال هنوز گرمای وجودش رو حس می کنم.
🔸چند دقیقه بعد در وسط آب اروند ، قایق شون مورد هدف تیر دشمن قرار گرفت و همه رزمندگانی که داخل اون قایق بودن، زنده زنده سوختن و آسمونی شدن. لازم به ذکر است هنوز هم که هنوزه ، جنازه شون برنگشت(آب اروند برای همیشه شد سنگ قبرشون. امان از دل مادران)... غواصان رو بردیم ۵۰ متر قبل از اروند داخل کانالی که قبلا در نظر گرفته شده بود نشستیم و منتظر دستور بعدی بودیم...
ادامه خاطره در پست بعد...
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
3️⃣🌴سیره غواص شهید هادی محمدزاده
🌷ادامه خاطره از قسمت دوم👈...آخرین نماز بچهها دیدنی بود. نماز عاشقانه که هرکسی با خدای خودش نجوایی داشت(یادش بخیر)...طبق برنامه، زمان حرکت شد و نیروها را به خط کردم. به هر یک از غواصها پمادی دادیم که از داخل لباس غواصی روی قلبشون قرار دهند تا بر اثر سردی زیاد سنگ کوب نکنن. وقتی همه کارها آماده شد، نیروها رو از زیر قرآن عبور دادیم.
🔹در اون لحظه میدیدم هر کسی در حال خودش مشغول ذکر بود ( درواقع کاروان شهیدان حرکت میکرد). واقعاً می دیدی که تا یک ساعت دیگه خیلی از این عزیزان در ضیافت الهی میهمان خدا خواهند شد. وقتی به نقطه رهایی نزدیکتر میشدیم، برای ماه هایی که چندین عملیات شرکت کرده بودیم به اهمیت این کار بیشتر آگاه بودیم. ولی برای بعضی از رزمنده ها که اولین بار بود که خط شکن میشدن. شاید و یا حتما به اون صورت که ما حساسیت داشتیم، اونا اصلا متوجه نمیشدن که تا لحظاتی دیگه چه اتفاقی براشون می افته ( یکی شهید و یکی پاش قطع و...)...
🔸ما برای شروع کارمون، باید از نهر عرایض عبور ، و به اروند می رسیدیم. همانطور که عبور میکردیم، متوجه شدم یکی از غواص ها گریه میکنه، بهش گفتم چیه؟ گفت فینم افتاده گم شد ( کفشِ غواصی ). متوجه شدم ترسیده ، بهش گفتم بدون اینکه کسی تو رو ببینه برگرد. در حال عبور از نهر بودیم که در تاریکی یکی از بچهها به من نزدیک شد و سلام کرد. گفتم شما؟ گفت حسین هستم (حسین بابازاده).
🔹گفتم حسین هنوز نرفتی؟ گفت منتظر سوار شدن قایق هستم. گفتم کاری داری؟ گفت حالا که دیدمت، میخوام با تو وداع کنم. گفتم حسین یه ساعت پیش با هم وداع کردیم. گفت یه بار دیگه . حسین رو بغل کردم و بوسیدمش. غافل از اینکه یه ساعت دیگه اون چهره زیبا و قامت رشیدش در آتیش خواهد سوخت. گفتم حسین منو شفاعت کن. گفت حتماً. طوری با هم وداع کردیم که بعد از چندین سال هنوز گرمای وجودش رو حس می کنم.
🔸چند دقیقه بعد در وسط آب اروند ، قایق شون مورد هدف تیر دشمن قرار گرفت و همه رزمندگانی که داخل اون قایق بودن، زنده زنده سوختن و آسمونی شدن. لازم به ذکر است هنوز هم که هنوزه ، جنازه شون برنگشت(آب اروند برای همیشه شد سنگ قبرشون. امان از دل مادران)... غواصان رو بردیم ۵۰ متر قبل از اروند داخل کانالی که قبلا در نظر گرفته شده بود نشستیم و منتظر دستور بعدی بودیم...
ادامه خاطره در پست بعد...
✍️ علی محسن پور
@sangareshohadababol
▫️#عکس_نوشت
💥بیان #شهید_سلیمانی درخصوص شهادت
🔹به مناسبت سالگرد شهادت #سردار_سلیمانی
🔸4روز مانده به سالروز جنایت بزرگ تروریستی
#سیزده_دی
#حاج_قاسم
#مکتب_سلیمانی
#بابل
#یادواره_شهدا
#مصلا
( روابط عمومی ستاد برگزاری نمازجمعه بابل )
@hefzeasardefae
💻 @Mosallababol