eitaa logo
°•حجاب‌زیبایی‌دختر💖•°
29 دنبال‌کننده
936 عکس
190 ویدیو
17 فایل
🚫ورود آقایان با احترام ممنوع🚫 کپی؟ حلال، حتی با اسم کانال خودتون!:) در بند کسی باش که در بند حسین است:))✨️ لطفا کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید.👇🌿 https://eitaa.com/hegab88
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از چند متری‌ خدا
آن روز به مسجد نرسیده بود؛ برای نماز به خانه آمد و رفت توی اتاقش. داشتم یواشکی نماز خواندنش را تماشا می‌کردم؛ حالت عجیبی داشت، انگار خدا در مقابلش ایستاده بود! طوری حمد و سوره می‌خواند مثل اینکه خدا را می‌بیند؛ ذکرها را دقیق و شمرده ادا می‌کرد. بعدها در مورد نحوه‌ی نماز خواندنش ازش پرسیدم، گفت: اشکال کار ما اینه که برای همه وقت می‌ذاریم، جز برای خدا. نمازمون رو سریع می‌خونیم و فکر می‌کنیم زرنگی کردیم! اما یادمون میره اونی که به وقت‌ها برکت میده، فقط خودِ خداست.🍃🌸 + شادی روح شهید علیرضا کریمی صلوات ˹@chand_metri_khoda˼
هدایت شده از چند متری‌ خدا
یه روز عصر که با موتور می‌رفت، رسید به چراغ قرمز، ترمز زد و ایستاد. یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد روی جَک و رفت بالای موتور و فریاد زد: اللّٰه اکبر و اللّٰه اکـــبـر... اشهد ان لا اله الا اللّٰه... نه وقت اذانِ ظهر بود، نه اذانِ مغرب! هرکی آقا مجید رو نمی‌شناخت غش غش می‌خندید و مَتَلَک می‌نداخت، و هر کی هم می‌شناخت، مات و مبهوت نگاهش می‌کرد که این مجید چش شده؟ قاطی کرده چرا؟ خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن؛ آشناها اومدن و گفتن آقااا مجید؟ حالتون خوب بود که! چطور شد یهو؟ مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت: مگه متوجه نشدید؟ پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی‌حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش می‌کردن! دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه، به خودم گفتم چی کار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه؟ دیدم این بهترین کاره😂😅 + شادی روح شهید مجید زین‌الدین صلوات ˹@chand_metri_khoda˼
هدایت شده از چند متری‌ خدا
از دانشگاه اومد خونه، خیلی خسته بود! پرسیدم چی شده؟ خندید و گفت: تهران ماشین سوار شدم که بیام قم، راننده وسط اتوبان صدایِ موسیقی رو برد بالا، تحمل کردم و چیزی نگفتم تا اینکه دیگه صدای زن رو داشت پخش می‌کرد🤦🏻‍♂ منم با اینکه وسط بیابون بودم گفتم یا کمش کن یا من پیاده میشم! اونم نامردی نکرد و زد کنار، منم کم نیوردم و پیاده شدم.😅🚶🏻‍♂ + شادی روح شهید محمد مهدی‌ لطفی‌‌نیاسر صلوات ˹@chand_metri_khoda˼
هدایت شده از چند متری‌ خدا
بچه‌هایِ محل مشغول بازی بودند که ابراهیم وارد کوچه شد؛ بازی آنقدر گرم بود که هیچکس متوجه حضور ابراهیم نشد. یکی از بچه‌ها، توپ را محکم به طرف دروازه شوت کرد اما به جای اینکه به تورِ دروازه بخورد، به صورت ابراهیم خورد! بچه‌ها بی‌معطلی پا به فرار گذاشتند؛ با آن قد و هیکلی که ابراهیم داشت، باید هم فرار می‌کردند! صورت ابراهیم سرخِ سرخ شده بود؛ لحظه‌ای روی زمین نشست تا دردش آرام بگیرد.. همینطور که نشسته بود، پلاستیک گردو را از ساک دستی‌اش درآورد، کنار دروازه گذاشت و داد زد: بچه‌ها کجا رفتید؟ بیایید براتون گردو آوردم.🥜❤️ 📖 کتاب سلام بر ابراهیم/ص۴۰ + شادی روح شهید ابراهیم هادی صلوات ˹@chand_metri_khoda˼
📝 حاج قاسم در سوریه از جایی عبور می ڪرد، ماشینی دید ڪه خراب شده، نزدیڪ رفت دید آقایی به همراه خانم حامله اش ڪه وضع حملش هم نزدیڪه داخل ماشین هستند، چراغ انداخت چهره مرد رو ڪه دید هر دو همدیگر رو شناختند! او سردار سلیمانی را شناخت و سردار هم او را ڪه فرمانده ی یڪ بخش عظیمی از بود شناخت! سردار دستور داد خانم رو به بیمارستان برسانند و ماشین را هم به تعمیرگاه... خود سردار هم دنبال ڪار خودش رفت! چند روز بعد به سردار خبر دادند آقایی با دسته گل آمده و می خواهد شما را ببیند! وقتی سردار آمد، دید همون فرمانده داعش هست، ڪه به سردار میگه به ما گفتند ایرانی ها ناموس شما را ببینند سر می برند و... اما من دیدم تو به زن حامله ام و من ڪمڪ ڪردی.. ۶۰۰۰هزار نیروی من اسلحه را زمین گذاشتند و همه در خدمت شما هستیم!