eitaa logo
هیئت اِنسیّةالحَوراء ‹س›
69 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
703 ویدیو
79 فایل
اَلسَّلامُ‌عَلَی‌الرَّاسِ‌المَرفوع 🌙 سلام‌برآن‌سرِبالای‌نیزه‌رفته ‌ 😌 جایی‌بَرای‌ِدُختَران! :) 🌸 شهرپرند،فاز۲،خیابان‌کوهستان کوچه‌کوکب۴،حسینیه‌بیت‌الشهدا 📲 صفحه‌اینستاگرام ‌https://instagram.com/heiat_ensiatolhaora
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 دردم بیشتر شد😓 و به جایی رسید که جاده رو تار و شیب دار میدیدم 😖 یهو از جاده خارج شدم و سید داد زد🗣 داری چه غلطی میکنی؟🤯 لازمه یادآوری کنم من گونی سیب زمینی نیستم😐 خلاصه ماشینو🚙 نگه داشتم .سید پشت فرمون نشست و من عقب دراز کشیدم . کمی خوابیدم😴 اذان صبح شد🔅 بین راه ایستادیم برای نماز و صبحانه 🍳 مجدد خودم نشستم پشت فرمون🚙 بعد ۴۰ کیلومتر دوباره سردردم شروع شد🙇‍♂ با هر تکونی که ماشین میخورد بدتر میشد🤕 جاده رو مات میدیدم 👀 دوباره سید اومد نشست تا خود شهر رفتیم. بالاخره به شهر مورد نظر رسیدیم.رفتیم هتل💒 استراحت کردیم و خواستیم به مجلس ترحیم بریم که متاسفانه دردسرم بهم اجازه نداد😕 این دفعه اینقدر درد داشتم که استفراغ کردم 🤮و بی حال روی تخت افتادم🛌 سید جلال گفت: تو بمون هتل نیا با من !موندم هتل. سید ساعتای🕰 ۱۰ بهم زنگ📲 زد .گفتم :اصلا خوب نیستم 😢 گفت تا نیم ساعت دیگه میام هتل🏃‍♂ اینم تو پرانتز بگم :(سید🧔 همون موقع به فکر میوفته که به برادر خانومش زنگ بزنه🗣 ایشون متخصص مغز 🧠 توی تهران بود) سید باهاش تماس میگیره📲 و ماجرا رو شرح میده...اون بهش میگه فوراً ببرش بیمارستان🏩 و بگو که اسکن بگیرن👩‍⚕) سید اومد تو اتاق ولی به من نگفت با برادر خانومش صحبت کرده! گفت: پاشو بریم بیمارستان. منم مخالفتی نکردم 🤷‍♂ رسیدیم بیمارستان خانوم دکتر بعد سوال و جواب گفت :سینوزیت داره. گفت: اسکن تا فردا نداریم و مریض شما نیازی به اسکن هم نداره🙄 دکتر دارو💊 نوشت داروهارو گرفتیم رفتیم هتل خوردم و همه رو بالا آوردم🤢 جلال چند دقیقه ای بیرون رفت. به برادر خانومش زنگ زده بود و ماجرا رو دوباره شرح داده بود... بدون اینکه من متوجه بشم‌ برادر خانومش به اون گفته بود که ...🤭 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
هیئت اِنسیّةالحَوراء ‹س›
#ادامه_قسمت_سوم #آن_سوی_مرگ #برزخ 💢 دردم بیشتر شد😓 و به جایی رسید که جاده رو تار و شیب دار میدیدم
💯 برادر خانوم سید بهش گفته بود تشخیص دکتر👨‍⚕ قطعا اشتباه بوده🚫 و باید نظر یه متخصص رو بدونین❕ برین بیمارستانِ ...🏨 که خارج از شهره. اونجا مجهزه ، من الان با رئیس👨‍💼 بیمارستان هماهنگ میکنم . برو خودت رو معرفی کن .فوراً دستور اسکن همکارتو میدن 🚹 سید جلال به اتاق برگشت والبته به دروغ گفت:🗣 من با مدیر هتل⛪️ حرف زدم. گفتن خارج شهر بیمارستان مجهزی داره با پزشکان متخصص که میتونیم بریم اونجا. ۲۰ دقیقه ای با ماشین🚙 رفتیم تا رسیدیم به بیمارستان. به ورودیش که رسیدیم حالم بدتر شد... از درد به خودم گره خوردم و شدیداً حالت تهوع داشتم🤢 سید منو نشوند روی صندلی و فوراً رفت سراغ رئیس بیمارستان . اومدن اسکن گرفتن؛بعد پزشک 👩‍⚕به سید گفت:دوستت تصادف کرده؟یا ضربه ای به سرش خورده؟🤔 مویرگ های سرش پاره شده 🤭 و فشار مغزش خیلی بالاست🙄 چجوری تا الان زنده مونده؟🤷‍♀ سید جلال که خیلی مضطرب شده بود😣 عکس اسکن رو سریع میبره نشون رئیس بیمارستان میده. اون تا عکس رو میبینه فوری دستور میده اتاق عمل رو آماده کنن برای جراحی💉💊🛏 بعد میگه برای رضایت نامه باید یکی از بستگانش باشه 👨‍👩‍👧‍👦 وقتی متوجه میشه خانوادم نیستن یه قرص دادن که فشار مغزم رو برای ۱۰ ساعت پایین بیاره.بعدشم منو به بیمارستان تهران منتقل میکنن 🚗 ولی به من نگفته بودن مشکلم چیه! سید فقط گفت: دکتر گفته یک هفته به استراحت نیاز داری برای همین الان به تهران بر میگردیم😊 تو مسیرم بدون اینکه متوجه بشم با خانوادم تماس 📲 گرفته بودن و اونارو در جریان موضوع قرار داده بودن! خلاصه بعد از ۳ ساعت 🕝 به شهرستانِ...رسیدیم . کنار جاده🚏🚦 یکی از اساتید دانشگاه اون شهر رو دیدیم وباهاش احوالپرسی کردیم. اون گفت:میخواد بره تهران ! ولی حقیقت چیز دیگری بود! بعدها فهمیدم که سید جلال تو بیمارستان بهش زنگ زده بوده و ماجرا رو شرح داده بود🗣 گفته بوده که من سرم درد میکنه 🤕 و خودشم ساعتها نخوابیده و کمرشم درد میکنه ... ازش خواسته بود که بیاد رانندگی کنه و تا تهران مارو برسونه! برای همین کنار جاده ایستاده بود... 😶 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
👈 خلاصه سوار ماشین🚙 شد و رانندگی کرد تا رسیدیم تهران. رفتم خونم 🏡 تا حدودی متوجه رفتار عجیب خانواده و همسرم شدم. حس کردم چیزی رو دارن ازم قایم میکنن ! تا اینکه اومدن بهم گفتن یک مشکل کوچیک مغزی دارم👀 برای همین باید برم بیمارستان🏩 و تحت نظر باشم و بستری‌ بشم ! خلاصه به بیمارستان رفتیم💉 . همسرم برگه هایی رو بهم داد و گفت باید امضا کنی📝 برای بستریه! منم نخونده امضا کردم . بعد مردی اومد 🧔 و گفت باید سرت رو بتراشم؛ گفتم چرا؟ 🤔 جوابی داد که نفسم بند😑 اومد. گفت باید مغزت 🧠 رو عمل جراحی کنن! یهو مثل یه جنازه سرد شدم ...خودمو باختم😰 ... خلاصه فرداش رفتم اتاق عمل.توی اتاق عمل ،فقط برادر خانم سید رو میشناختم از بین همشون .اونم منو پاس داد به دکتر بیهوشی💉که ازم سوال کرد تو کدوم دانشگاه تدریس میکنید؟🤵جوابش رو دادم . سوال کرد در چه رشته ای؟ که داروی بیهوشی سریع تر از اون چیزی که انتظارشو داشتم عمل کرد و دیگه چیزی متوجه نشدم 😶 تقریبا ۱۲ ساعت عملم طول کشید🕕 بعده ها دکترم گفت:زیر عمل ۵۰ ثانیه علائم حیاتیم قطع شده بود 📛 و بعد عمل تا ۲۸ ساعت تو کما بودم. اما تجربه نزدیک به مرگ من: یادم میاد برای مدتی تو تاریکی ⚫️ به سر می بردم مثل یک جنین که در شکم مادرشه🤰 مثل توپ بودم .صداهایی مبهم می شنیدم که گیج کننده بود🗣 اما کمی بعد یک جای عجیبی بودم.در یک استوانه یا یه تونل به رنگ سرب! این تونل به سمت بالا امتداد داشت. من خیلی جزئیات دیگه ای رو هم میدیدم تو مسیر این تونل ... اینم بگم که من تنها نبودم👀 مرد👤 دیگری هم با من به سمت بالا🔝 در حرکت بود! اینو وسطای راه متوجه شدم 👀 یه مردی ۳۰ ساله با قدی متوسط و بدنی لاغر و چشمانی آبی. یهو تونستم انتهای تونل رو ببینم👁 زمانیکه تقریباً به خروجی گشاد و نورانیش🔅 رسیدیم. یهو مثل گلوله ای💣 پرت شدم به بیرون .در یه جایی مثل کهکشان بودم ؛ پایینو نگاه کردم بخارات سیاه ⚫️ و داغی♨️ رو دیدم .اون بخارات از روی اقیانوس عظیمی از سیاهی بلند میشد😰 به گفته استاد:👇 ✅ ( اینا برمیگرده به اینکه ما تو دنیا چقدر از توهمات در اومدیم!! این مسائل بعد از مرگ،لزوماً به نماز و روزه و اینا بر نمیگرده ❌ وگرنه ایشونم اهل نماز و روزه و...بوده! آدم متعهدی بوده 👌 بزرگ ترین ظلمت (تاریکی) چیه؟ 🤔 تو دعای مطالعه میخونیم👈( اللهم اَخرِجنی مِن ظلماتِ الوَهم و اَکرِمنی بِنور الفهم) بزرگترین ظلمات،ظلمات وهمِ! توهماتِ ! اوهامِ ! خیالاته ! گاهی این درسایی 📗که ما میخونیم بیشتر مارو تو اوهام و توهمات میندازه❕ مثلا من دکترم 👨‍🔬من یه شأنی دارم تو جامعه😤 گاهی ریاست👩‍💼 برای آدم توهم میاره❗️چه توهمی: اینکه مردم باید احترامم کنن یا یه جایی رو باید درست کنن و آماده کنن که من برم 😒یه جای خاصی رو😤 که بتونن با من حرف بزنن♨️ ( اصل تاریکی بعد از مرگ تو این توهماتِ... تو این غفلت هاست) 〽️ خلاصه یه مکان بی انتها بود که از تاریکی ⚫️ پر شده بود! یه جور تاریکی رونده و غلیظ شبیه ژله ای ضخیم و سیاه! سیاه تر از سیاهی... تاریک تر از تاریکی😞 ... مثل یک اقیانوس تاریک و یک گودال بسیار هولناک...😣 که هر چیزی که نزدیکش میشد میبلعید🤯 ... بسیار بد بو، بد بو تر از هر چیزی بود🤢🤮 اصلاخدای ترس بود...😰❌ ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
استاد 👇 ✅ (همه اینها تو سوره مبارکه نور🔆 هست.خدا میفرماید: گنه کار میفته تو یه اقیانوس 🌏 تاریک که حتی از بیرون هم نوری نداره⬛️ هم تو عمقش تاریکه هم از بیرون تاریکه و هیچ نوری در اون نیست😑 هم خود گنه کار از خودش هیچ نوری نداره... این تعبیر قرآنِ... قرآن میفرماید: اینقدر تاریکه که حتی اگه گنه کار دستشو بالا بیاره از تاریکی زیاد حتی دست خودشم نمیبینه🖐) من خیلی خیلی میترسیدم که سقوط کنم و تو اون بیوفتم 🤭 خلاصه از اون اقیانوس تاریکی بسلامتی عبور کردم 🙂 و افتادم یه جای بی نهایت بزرررگ... بی نهایت در بی نهایت بود. یک جای غریبی بود که ابتدا و انتهاش معلوم نبود❕ یک وادی غم انگیز و دلشوره آور بود 😣 اونجا نه مثل بیابون بود نه دشت❗️ نه شبیه کوهسار بود نه ساحل❗️ نه روز بود نه شب ❗️نه آفتاب و سایه بود نه سرما و گرما ❌ زمینش فرق داشت... جنسش،شکلش رنگش... همه چیزش... کل زمین رو یه ماده سیاهی⚫️ پوشونده بود که نفهمیدم مایع هست یه جامد! فهمیدم کجا بود😰اونجا وادی حق الناس بود😭 من معتقدم ۱۳۵ هزار سال اونجا بودم 😭 قبول دارم با معیارهای دنیوی قابل درک نیست🚫 ولی مطمئنم ۱۳۵ هزار سال اونجا سرگردون بودم ۱۳۵ هزار سال در غم و اضطرابی شدید به سر میبردم😭 استاد 👇 ✅ قرآن میفرماید: گنه کاران حبوب هایی رو در آنجا مکث خواهند کرد... از امام صادق ع در تفسیر این آیه پرسیدند حبوب چیه؟فرمود: هر حبوبی ۸۰۰ ساله بابت هر گناهی هزار سال نگه میدارن 🤭این هزار سال هم هر روزش معادل ۵۰ هزار سال دنیاست😩 یک ثانیه اینجا باز بشه ازش میلیارد سال اونور در میاد ؛چون اینجا ماده داره ولی اونجا ماده نداره...♨️ من شش هزار و سیزده سال تو تنهایی به سر بردم. بعد از گذشت این مدت حس کردم ۲ نفر پشت سرم هستن یکی سمت راست و دیگری چپ😱 من هرگز نتونستم اونارو ببینیم😰 فقط حضور دائمی و سنگینشون رو حس میکردم😣 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
💯 فقط میدونستم اون دوتا 👥 ماموران الهی بودن! اصلا با من حرف نمیزدن🤐 من فقط باهاشون حرف میزدم🗣 البته نه به شیوه معمولی،بلکه از طریق القاءِ مفاهیم 🧠 ازشون پرسیدم من برای چی اینجام؟🤔 تا سوال کردم تمام لحظه های زندگیم رو اونجا دیدم 🤭 از بدو تولد 👶 تا آخرین لحظه ای که تو زمین بودم 🧓 اصلا مثل فیلم نبود ❌ همه وقایع حضور داشت... ثانیه به ثانیش... انگار اونجا حضور داشتم 👤 و می دیدم... خلاصه همه اعمالم در وادی حق الناس بود؛ حتی اعمالی که تو دنیا به اندازه یک ویرگول به اونها اهمیت نداده بودم 😢 متاسفانه اعمال خوبم بسیار کم〽️ و اعمال خنثی یا بدم زیااااد بودن♨️ حتی نیتی هم که تو ذهنم بود رو هم میدیدم🤯 مثلا من به شما توهین کنم🤬 نه تنها کلمه توهین آمیز بلکه خودِ توهین در عالم برزخ وجود داره👌 یعنی تموم احساسات و حالات درونی ما در عالم بالا وجود داره ✳️ من تو عالم حق الناس بخاطر افکار و نیت های زمینیم سرگردون،😦غمگین،😢وحشت زده😖،پشیمان و تنها بودم. مثل اینکه سیخای داغی♨️ رو تو زخمم فرو کنن😣 و انگار روی فلزی در حال ذوب شدن نشسته باشم🤯 و انگار....😞 خییییلی حال بدی داشتم.خیلی برزخ بدِ برای افراد گناهکار🚫 مکان راحتی نیست همش مصیبته📛 اونجا همش بر اثر پشیمونی😓 و شرم در اثر صدمه زدن به جسم و روح دیگران واحساساتشون از درون عذاب میکشیدم😑 بخاطر اینکه نمیتونستم جبران کنم خطاهامو عذاب می کشیدم♨️ حالی داشتم که آرزو میکردم بمیرم و آروم بگیرم و همچین لحظه ای رو نبینم! ولی اونجا مرگ یک آرزوی دست نیافتنیست❗️❕❗️🛑 👈 برای شرمگین بودن و عذاب کشیدن تو برزخ لازم نیست که حتما مرتکب قتل شده باشی❌ اگه دلی رو شکسته باشی،اشکی رو در آورده باشی عذاب میکشی😔 بعد از مدتها آوارگی و رنج روحی یه صورتهایی برام ظاهر شدن👥 صورتهای وُکلا بودن 👈 اونا وکالت داشتن تا حق موکلین خودشونو بگیرن😡 چهره هر کدومشون دقیقا مثل موکلشون بود(اونا وکالت داشتن از طرف کسانی که من اذیتشون کرده بودم از من استنتاخ کنن) اونا حرفاشون رو به طور زجر آوری 😖 به ذهنم القا میکردن🧠 حتی یکیشون وکیل همسرم بود !یکی وکیل دخترم! یکی پدرم و ... حتی وکلای همکارانم !همسایه ها ! همشهری هام! دانشجوهام! و ... خیییلی زیاد بودن هر کدوم از وکلا جدا گونه منو مواخذه میکردن😓 و حق موکلشونو میخواستن .. میگفتن تا حقشونو پس ندم ولم نمیکنن ❌ و من همچنان سرگردون و تو عذاب سخت روحی بودم 😞 من در برابر اونا مجبور بودم اعمال زشتم رو بپذیرم ...نمیتونستم کاری کنم😢 دائماً شرمنده بودم😰 همش میگفتم معذرت میخوام غلط کردم😢 ولی اظهار ندامت و پشیمونی فایده ای نداشت😞 و بعد یهو نوبت...😱 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
هیئت اِنسیّةالحَوراء ‹س›
#ادامه_قسمت_سوم #آن_سوی_مرگ #برزخ 💯 فقط میدونستم اون دوتا 👥 ماموران الهی بودن! اصلا با من حرف نم
💯 از همه بدتر از من میخواستن حق های ضایع شده رو بهشون برگردونم 😢 چطور میتونستم ظلم هارو جبران کنم؟📛 من تو کارنامم گناهای زشتی رو داشتم 😔 👈 مثلا من سال سوم متوسطه دبیر ریاضی👨‍💼 داشتم که خیلی سخت گیر بود. من بیزار بودم ازش😣 حتی چند بار فحش🤭 دادم بهش بین دوستام در غیاب خودش! 🤐 در اون عالم صورت وکیلش رو دیدم که اعتراض داشت که چرا حیثیت دبیرت رو لکه دار کردی؟😦 من معذرت خواهی کردم ولی وکیلش ازم خواست آبروی ریخته دبیرم رو برگردونم 😰 من نمیتونستم کاری کنم 😫 با عجز و ضجه های درونی به مامورانی 👥 که پشت سرم بودن گفتم من باید چیکار کنم؟چطوری حیثیت معلممو برگردونم؟ 🙁 و جواب اونا سکوت بود 🤐 👈 یا نمونه دیگه این بود که من در جوانی🙎‍♂ عاشق اتومبیل های 🚗 مدل بالا بودم ،حتی آلبومش رو هم داشتم📔 هر بار تو خیابون🚦 ماشینای مدل بالارو میدیدم هیجانی 😍 همراه با حسادت 😑 داشتم! 👇 یه روز تو خیابون 🚧 که رد میشدم یه ماشین🏎 آخرین سیستم پارک شده بود قلبم تند زد❤️ و ایستادم و حسادتم گل کرد👿 دیدم کسی اطرافم👀 نیست! خودکارمو🖊 در آوردم و محکم روی کاپوت کشیدم تا رنگش جدا شد😑😢 ♨️ من تو وادی حق الناس صورت وکیل صاحب ماشینو دیدم 😶 وکیلش اعتراض میکرد 🗣 که چرا روی ماشین خط انداختم؟😡 ازم میخواست رنگی رو که از ماشین بردم رو بهشون برگردونم😓 باز درونم ضجه زدم و به مأمورای نامرئی گفتم به دادم برسید 😩 من رنگ از کجا بیارم؟چطوری میتونم رنگ ماشینشو بهش برگردونم؟😢 💢 یه جا من یک ربع 🕞 از وقت همکارم 👨‍🏫 رو تلف کرده بودم وکیلش ازم میخواست که اون یک ربع وقت تلف شده رو پس بدم 🙁 و چنتا داستان دیگه... 🤦‍♀ لازمه این رو هم تذکر بدم: که از لطیفه ساختن،از لطیفه گفتن،از بدگویی درباره اقوام و نژادهای دیگه بپرهیزید ❌ زمانی میرسه که باید به خاطر توهین به افراد یک قوم یا نژاد جوابگو باشید 😢 از شما میخوان که تک تک اونهارو راضی کنید و شما هرگز قادر نخواهید بود که حرمت بر باد رفته شون رو برگردونید... 😞(پس اینقدر به راحتی نشینین لطیفه بسازین برای تُرکا_لُرها_اصفهانیا_شمالیها و....) ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
کلام استاد 👇 ✅ ( روایت داریم که پیامبر اکرم (ص) میفرمایند: کسی صبح میکنه 🔆 اول صبح نیت نداره به کسی ظلم کنه نه نیت داره ظلم نکنه هااا اینا با هم فرق دارن 👈 یه وقت نیت داری به کسی ظلم نکنی❗️ یه وقت نیت نداری به کسی ظلم کنی❗️ فرمود همین که نیت نداری به کسی ظلم کنی بزرگ ترین جهاده😊 چون همینم سخته «نیت نداری به کسی ظلم کنی » ظلم آنقدر دایرش وسیعه که ما خودمونم جزوشونیم و گاها ظالم به شمار میاییم.😢 حتی دست و پا و گوش و... اینام بهشون ظلم میشه هااا مثلا چشم 👁 از آدم حقشو میخواد میگه برای چی با من گناه کردی؟ 🤬 یا دست🙌 حساب میکشه روز قیامت میگه منو نداده بودن که با من گناه کنی😠 روایت داریم امام سجاد فرمودن که 👈 دست شما بر شما حق داره پاهاتون حق داره و ... می دونین اصلا خود ظلم نکردن نورانیت 🔆 میاره روایت داریم که کسی که اول صبح قصد نداره به کسی ظلم کنه خدا اون روز تا آخرش گناهاشو میبخشه😌 مگر اینکه خونی بریزه یا مال یتیمی رو بخوره 🚫 لپ مطلب👇 💯( نیت نداشته باش که به کسی ظلم کنی)👌 خلاصه من تو اون غربت غمناک میون اعمالم آواره بودم 😣 اصلا نمیتونم اون حجم مصیبت هامو تو کلمات زمینی بگونجونم 😓 مهمتر از همه اینکه خداوند در وادی حق الناس به عنوان یک قاضی حضور داشت 👨‍⚖ یک قاضی مقتدر و در عین حال بسیار رئوف 😌 نمی دیدمش اما یقین داشتم احاطه مطلق داشت... و بعد مدتها من متوجه اشخاصی شدم 👥 انگار که یه پرده ای رو از جلو چشمام 👀 برداشته بودن دیدم سراسر وادی پر از آدمه 👻 پر از آدم هایی که قبلا متوجه حضورشون نبودم ! میلیون ها روح زشت و گناهکار 😈 و تعداد زیادی از ماموران برزخ با ظاهری شبیه هاله نور. پشت سرمم ۲ مامور در سکوت بودن 👥 اون وادی خیلی بد بود فضایی بسیار غم انگیز 😢و کثیف 😷 و هولناک🤯 و بد بود🤢 و غم😨 مثل ابری تیره ⚫️ همه جاش موج میزد. بوی بد تهوع آور🤮 مدفوع و ادرار و عرق و کپک و چرک و مردار و .... همه جا رو پر کرده بود.خیلی خیلی بد بود 🤢 قسمتیش تاریک بود ⚫️ قستمیش رو دود گرفته بود و یه قسمت و مسیر پر پیچ و خمی هم داشت. یادمه عده ای تو اون مسیرها سرگردون بودن 🤭 نمی دونستن برای خروج باید از کدوم مسیر برن! هراسان و گرسنه و بودن و ... 😓 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
💯 هر چند لحظه صداهای 🗣 خوفناکی می شنیدیم که مو به تنمون سیخ میشد 😣 و گاهی چهره هایی ظاهر میشدن و به سمتمون میومدن و ما رو می ترسوندن😖 درواقع اون اَشکال و چهره ها همون تجسم مثالی گناهامون بودن 😈 و اون صداهای خوفناکم ترجمه یا بازتاب همون حرفای زشتمون بودن 🤭🤯 حرفای زشتی که به دیگران گفته بودیم 😓 تهمت هایی که زده بودیم! غیبتهایی که کرده بودیم 😞 لباس تنم بلند و توسی رنگ بود 🔘 لباس بعضی ارواح دیگه بلند و سیاه ⚫️بود و بعضی های دیگه هم کاملا لخت بودن 😑 از جمله...🙊یه شخص! 👈 اون شخص خیلی مشهور بود در زمان حیاتش اکثر مردم می شناختنش ! آدمی قدرتمند 💪 و پرنفوذ بود. آدمی بسیار ول خرج که ظاهری آراسته 🤵داشت حضورش تو وادی حق الناس با اون وضع(بصورت لخت) برام باور کردنی نبود 😣 دستهای اون شخص رو از پشت بسته بودن و داشتن با ۲ تا از گناهکارای دیگه در سراسر وادی میچرخوندنش😓 اغلب ارواح از خبائث باطنی این شخص خبر داشتن و گناهاشو میدونستن 🤭 به هر سمتی که میبردنش موجی از تمسخر ❗️و توهین❗️ به صورتش میخورد حتی عده ای مثل سگهای گرسنه🐺 دورش رو میگرفتن و مورد توهین و آزار قرار میدادن🤯 با خنده های بلند و گستاخ با پرت کردن کثافت به صورتش با فحش دادن و.... اذیتش می کردن 😰 در یک جمله بگم :شخصیتش رو لجن مال میکردن و اون از خجالت آب میشد 😰 لجن مال محترمانه ترین لغتیه که میتونم به کار ببرم 😞 و این مصیبتها هیچ پایانی نداشت 📛 من با دیدن شرایط اون شخص تو وادی حق الناس احساس خوشحالی کردم بخاطر اینکه تو دنیا شغل و مسئولیت اونو نداشتم 🙃 استاد👇 ✅ (روایت داریم از پیامبر که همیشه سر نباش دُم باش 👈 وقتی قراره سوار اتوبوس بشی صبر کن آخر سر برو یا مثلا جایی شیرینی شربتی میدن هول نشو صبر کن آخر سر بردار)😊 خلاصه اینکه هر چی خودتو کمتر بگیری اونور راحتتری... اون شخص کارهای بدی کرده بود اما مهم ترینشون تصرف و هدر دادن سرمایه های ملی بود ♨️ برعکس خیلی از کسانی که تو دنیا پست شمرده میشدن مقام رفیعی داشتن 😌 استاد👇 ✅ حق الناس هم سهویش حساب میشه هم عمدیش👌 👈 مثلا تو کوچه حواست نبوده از رو توپ بچها🧑 با ماشین رد شدی توپ ترکیده باید خسارتشو بدی 💰به والدین بچه ها!!! یا کتاب📗 از کتاب خونه گرفتی باید حواست باشه برگه هاشو تا نکنی! خطی خشی روش نیوفته🚫 یا بارون نزنه خیس بشه!!! درسته مقصر نیستی بارون اومده خیسش کرده ولی باید خسارتشو جبران کنی 👉 عالم برزخ مکانی نیست که درست شده باشه👇 مکانیه که درستش کردی مکانیه که خودت با اعمال خودت درستش کردی 💯 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
💯 همراهم همون مرد🧔 چشم آبی توی تونل رو هم دیدم... خلاصه ۲ موجود 👥 نورانی رو دیدم که دارن به سمتمون میان به ما گفتن خداوند به شما فرصتی دیگه ای عطا کرده ، ارزش این لطف الهی رو بدونید و خود را از گناه پاک کنید. گفتم از خدایم ممنونم میدونم بنده خوبی برایش نبودم 😢 اونا گفتن اون مرد چشم آبی زودتر باید برگرده واون رفت. اما برام سوال بود که چرا خدا یه همچین لطفی رو بهم کرده؟ 🤔 که متوجه دلیلش شدم☺️ علتش این بود که... 👇 مادرم در شهرستان چند قطعه زمین داشت که به منم ارث رسیده بود من اون موقع پراید 🚙 داشتم و میخواستم مزدا 🏎 بگیرم و تصمیم گرفتم زمین رو بفروشم و ماشین بهتری بخرم. من زمین ارثیه مادری رو فروختمش . فردای اون روز با یکی از اقوامم که از شهرستان اومده بود رو به رو شدم. تاجری سالمند بود با وضعی متوسط. گفته بود در صدد معامله بزرگیه و سود زیادی نصیبش میشه 🙂 اطمینان عمیقی که از حرفش داشت منو تحریک کرد!بهش گفتم دست منم بگیر 😅 گفت اگه پولی داری بهم قرض بده تا سودی که گرفتمو نصف کنیم . منم قبول کردم👌 پرسیدم بعد چند روز پولمو میتونم پس بگیرم؟گفت حداکثر ۶ ماه. با خودم گفتم حالا تا ۶ ماهه دیگم مزدا سوار نشم هیچی نمیشه 😕 فرداش پولمو 💵 بهش دادم و ازش چک گرفتم . اون گفت تو معامله به هیچ وجه ضرر نمیکنم که هیچ... سود زیادیم میبرم . گفت به فرض محال سودی هم نصیبم نشد فقط مبلغی رو که بهم قرض دادی رو بهت بر می گردونم❕ خلاصه شش ماه گذشت سود که نگرفتم هیچ... اون بنده خدا ورشکسته شد 😣 و هر چی داشت داد به طلبکارهاش و فقط خونش 🏡 مونده بود براش! یک شب به من زنگ زد 📲 گفت نگران نباش پولتو بهت بر می گردونم. پرسیدم چجوری؟از کجا؟ گفت یه مشتری واسه خونم پیدا شده که همه پولو نقد بهم میده. بعد فهمیدم که اون مشتری فرصت طلب خیلی کمتر از قیمت اون خونه میخواد بهش پول بده😡 حدودا نصف قیمت خونه فقط😒 من بعد از شنیدن این نه خوشحال شدم که خونش رو میخواد بفروشه و نه ناراحت شدم که بخوام مانعش بشم. اما وقتی گوشی رو قطع کرد تو فکر فرو رفتم گفتم: چطور میتونم راضی باشم که انسانی رو بی خونه کنم؟!🤔 طرف خونشو بفروشه بخاطر من که بخوام یه مزدا بگیرم؟ 😓 ☆ بزرگان دینم گفته بودن اگر کسی بدهکار شد او را به خاطر آن بدهی از خانه مسکونی اش بیرون نکنید.خانه و فرش و لباس از احتیاجات اولیه هست ☆💯 من تو یه آزمون عملی بزرگ قرار گرفته بودم سر یه دوراهی سخت...😣 اون شب تا دیر وقت فکر می کردم 🧠 ساعتای ۲ خوابیدم . مادرم رو تو خواب دیدم🧕 سر و وضعش آشفته بود خیلی لاغر و رنگ پریده بود 🤯 پرسیدم چرا اینجوری هستی؟🤷‍♂ گفت مرده ها همیشه به خیرات زنده ها احتیاج دارن! اگه برام خیرات بفرستی حالم خوب میشه😊 و بعد ناپدید شد از خواب پریدم موقع نماز صبح بود. نمازمو که خوندم فکر کردم🤔 میخواستم ارتباطش رو با خوابی که دیدم پیدا کنم. کلی فکر کردم...خلاصه ساعت ۸ صبح🔅 زنگ زدم به خونه تاجر ورشکسته گفتم‌ خونت رو نگه دار لازم نیست بفروشیش من اون مبلغ رو به شما می بخشم😌 گفت شما لطف دارین و این پول حق شماست و ... گفتم موضوع این نیست میخوام ثواب این کار به مادرم برسه 🙂 بعد کلی تعارف قبول کرد.آخر سر ازش خواستم این موضوع رو به هیچ کسی نگه حتی به زنش! چون میخواستم عمل خیرم کاملا خالص باشه نمی خواستم توش ریا باشه ...👌 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
هیئت اِنسیّةالحَوراء ‹س›
#ادامه_قسمت_سوم #آن_سوی_مرگ #برزخ 💯 همراهم همون مرد🧔 چشم آبی توی تونل رو هم دیدم... خلاصه ۲ موجود
💯 و خلاصه بخاطر همین عمل خوبم مورد لطف خدا قرار گرفتم 😌 و برای جبران خطاهام دوباره به زمین برگشتم. من اونجا موقع برگشتنم یک بانوی بسیاااار زیبایی رو دیدم 😍 که در عین حال بسیار آشنا هم بود 🙃 کمی نزدیک تر رفتم 👻 دقت کردم 🤔 دیدم مادرم هستن 😌 با لبخندی سلام و احوال پرسی کرد و بهم گفت 🗣 چه خوب که نذاشتی اون مرد خونه ش رو از دست بده و گفت ممنونم به خاطر عمل خیری که به نیت من انجام دادی.🙏 من در اینجا به مقام بالاتری رسیدم و البته کاری که بخاطر من کردی به نفع خودتم تموم شد چون👇 اگه پولت 💵 رو از اون مرد تاجر می گرفتی و ماشین 🚗 می خریدی بعد از یک ماه تصادف میکردی و قطع نخاع میشدی😣 ولی تو سرنوشت خودتو تغییر دادی! 😇 از مادرم پرسیدم الان کجا زندگی می کنی؟ گفت در بهشت برزخی! 🤩 دوست داشتم اونجارو ببینم 😍 برای مدت خیلی کوتاهی مأمورین اجازه دادن که بهشت برزخی مادرم رو ببینم 🍃 توجه کنید که اون بهشت، بهشت اصلی نبود❌ بهشت برزخی بود! این دو بهشت با هم خیلی فرق میکنن 👌 توی بهشت اصلی یا اخروی فقط افراد پاک و آمرزیده شده میتونن برن و هرگز بیرون رانده نمیشن 👉 اما بهشت برزخی رو من گنه کارم تونستم ببینم و ازش بیرون اومده و بدنیا برگردونده شدم... خلاصه مادرم گفت با من بیا🚶‍♂ همون لحظه متوجه شدم داریم از وادی حق الناس فاصله می گیریم! به سمت بالا می‌رفتیم با سرعت بسیار زیاد 😋 بعد یهو فضا از عطری روحانی 😍 از عطری روح نواز و رویایی پر شد متوجه شدم که تو بهشت برزخیم 😌 ما بین درختان تنومد 🌳 و چمن زارهای خیلی زیبا🌲 که به شدت برق میزدن فرود اومدیم مادرم گفت اینجا باغ شخصیه اوست 🌳🔅 کمی جلوتر به یک رود رسیدیم 🌊 یک رود پهن که بیش از حد آرام و شفاف بود💧 و یک پل زیبا روی رود بود. محل سکونت مادرم اون سمت پل در یه عمارت بسیار زیبا بود 😍 سه رود فرعی در سه طرف حیاط جاری بود! زلال زلال... 🤩 ما کم کم وارد عمارت شدیم ⛪️ سرتاسرش نور🔆 بود! فوق العاده زیبا بود... نمیدونم چجوری توصیفش کنم؟ مادرم توضیح داد اونجارو طبق سلیقه خودش ساخته🤗 و در نهایت ما وارد خونه شدیم و بعد... 😶 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
کلام استاد👇 ✅ ( ما در عالم بالاتر هر چی از کماله داریم )😊 لذت هایی که هست همشو می چشیم☺️ اما هر چی از نقصه نداریم❌ مثلا خوردن 👈 لذتی داره وقوتی هم داره! از یه طرف یه چرخه ای واسه هضمش داره! باید هضم بشه و مقداریش دفع بشه! کمال خوردن رو اون طرف داریم اما نقصش رو نداریم چرا نداریم؟ 🤔 چون تغییر و تحولشو نداریم ...اینجا چون عالم دنیاست محدودیت و نقص داره❗️ اونجا هم چیزای خوبش در نهایت کماله هم چیزای بدش (آتیشش) و‌دردش هم در نهایت کماله! حسرتشم در نهایت کماله! همه چی به کمال میرسه! فقدان هم اونجا به کمال میرسه 👉 الآن اینجا نداشتن چشم 👁 یه مقدار محرومیت داره،اما تو عالم مثال(همون برزخ) محرومیتش خیلی بیشتره ! در قیامت کبری که دیگه به اوج کمال میرسه! کماااال دردِ بابت نداشتن چشم❌ مثلا در عالم برزخ شنا میکنن🌀 ولی خیس نمیشن 👈 لذت شنا کردن😋 هست که کمالشه !اما نقص شنا کردن که خیس شدنه، آب به تن گرفتنه نیست.(دیگه آب تبخیر شدن و خشک شدن بعد شنارم نداره ،این نقصه شو دیگه نداره) 💯 خلاصه وارد خونه ⛪️ مادرم که شدیم همش پُر نور بود 🔆 سر تا سر نور بود و رنگ خونه تغییر میکرد از سفید به طلایی از طلایی به سفید در میومد 😍 درون‌ خونه ساده بود ولی بینهاااایت زیبا😌 چون از نور ساخته شده بود زیباییش دو چندان شده بود 😍 داخل خونه خیلی جزیئات زیادی داشت اما بطور کلی بخوام اشاره کنم یه سالن بزرگ چنتا اتاق استخر و .....😇 البته مادرم بهم گفت هر وقت که بخواد میتونه خونش رو به شکل های دیگه ای بسازه 🙃 هر جوری که دلش بخواد و دوست داشته باشه. مثلا کف سالن از نور بود🔅 از مادرم خواستم که اونو تغییر بده و بعد از درنگ کوتاهی کف سالن به آب تغییر کرد 💠 من جریان آب رو زیر پاهام حس میکردم و روی آب ایستاده بودم ولی نه فرو میرفتم و نه خیس میشدم حتی پاهامم خیس نشدن❕ مادرم همه این کارهارو با عقل و اراده اش انجام میداد منظورم از عقل،مغز نیست ❌ این دو مجزا هستن همه اعمال و ادراکمون مربوط به عقله 🛑 عقلی که تو مغز نیست 🧠 در جسم مثالیه،واسه همین با مرگ عقل انسان از بین نمیره ❗️ و طبیعتاً همه ی آموخته ها و خاطرات زمینیشو با خودش میبره 👀 و میزان عقل ارواح با هم متفاوته 👌 عقل هر کسی بستگی به مقام و درجه تکامل اونا داره یعنی هر چی مقامشون بالاتر باشه عقلشون بیشتره😊🌸 هر چی عقلشون غنی تر باشه استعداد و میزان خلاقیتشون و تواناییشون بیشتره ♻️ مثلا ارواحی که از عقل زیادتری برخوردار هستن میتونن خونه های زیباتری بسازن و...😍 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
💯 خلاصه با مادرم بیرون از عمارت رفتیم و خواستیم تو باغش 🌳 کمی قدم بزنیم و صحبت کنیم 🗣 باغی به وسعت چندین قاره پهناور !!!شاید بزرگ تر وبی انتهاتر ... اونجا همه چیز درخشان بود 🔅آرامش بخش بود😌 بدون هیچ استرس و اضطرابی بودم! محشر بود ! اونجا حتی موسیقی هم داشت😍 موسیقی جزئی جدا ناپذیر از باغ بهشتی بود 💤 موسیقی اونجا از چنان عظمتی برخوردار بود که روح آدم رو به اوج می رسوند 😇 بسیار عرفانی و وجد آور بود، باعث میشد عشق ارواح به هم و به خدا بیشتر بشه بیش از پیش ✳️ خلاصه هوای اونجا مثل فصل بهار بود ☺️ مطبوع و معتدل خیلی تحت تاثیر این اعتدال قرار گرفتم و میخواستم پرواز کنم 😀 که مادرم متوجه این حالم شده بود و گفت احساساتم کاملا طبیعیه و هر کاری دوست دارم انجام بدم و منم شروع به پرواز کردن کردم 😋 حدود یک متر از سطح باغ فاصله گرفتم و تو دشتی پر از درختای قشنگ و ....😍 رو هوا شناور بودم! اصلا قابل توصیف نیست اون لحظه ها 😍 کلام استاد 👇 ✅ (کسانی از ماه رمضون استفاده میکنن که مانع نداشته باشن❌خود روزه گرفتن باعث میشه مانع ها برطرف بشه👇 میخواین مانع ها رو تا ماه رمضون از بین ببرین؟ از الان اگه حق الناسی به گردنتون هست رو جبران کنین❗️مثلا بقیه رو ببخشین اگه میخوایین بخشیده بشین،بخشش موانع رو برمیداره ! کینه ها دلخوری ها و ...اینا موانعه ♨️ قبل ورود به ماه مبارک رمضان نماز توبه بخونید😊 حتی با این نماز حق الناسم خدا می بخشه البته بعد از رضایت گرفتن از مردم 👌 حتی همسایه هاتونم مشمول مغفرت میشن🤲) (مثلا اذانو که میگن نور 🔆 داره میتابه کسی که اول وقت نماز بخونه نورش بازتاب میشه و ملکوت قشنگ تریم داره😌 ایت الله بهجت فرمودن 👈 نماز اول وقت حضور قلب میاره❤️ ✳️ ماه رمضان ماه فیضه فیض خدا چند جا خیلی خاص دیده میشه 👈 ۱. یکی در زیارت ۲.قرائت قرآن ۳.قبرستان ۴. نماز این چهارتا عنایات خاص خداونده اینها نور میسازه برای ما تو برزخ)♻️ ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
هیئت اِنسیّةالحَوراء ‹س›
#ادامه_قسمت_سوم #آن_سوی_مرگ #برزخ 💯 خلاصه با مادرم بیرون از عمارت رفتیم و خواستیم تو باغش 🌳 کمی
💯 من اونجا سه نفر از دوستانم رو هم دیدم اونا چند سال پیش مرده بودن وقتی دیدمشون با لباس های سفید ⚪️ و خیلی چهره زیبا اومده بودن😍 بهشتی ها به معنای واقعی کلمه عاشق یکدیگرند❤️☺️ در بهشت برزخی جای نفرت و کینه و غرور و حسد اصلا نیست ❌ فقط عشق حاکمه😌 یکی از اون سه دوستم بهم گفت که تو یکی از شهرهای بهشتی ساکنه 😍 برای اینکه شهرشو بهم نشون بده گفت به پیشونیم نگاه کن👀 نگاه کردم و انعکاس اون شهر رو درپیشونیش دیدم یه شهر بسیار زیبا و رویایی بود که با بلور و ....ساخته شده بود😍😍 و حتی ماشین🏎 و موتور 🏍 و اینا هم بود ،اینها برای کسانی هستن که در زندگی دنیوی حسرت داشتن این وسیله هارو میخوردن! درواقع آرزوی های تحقق نیافته انسانهای خوب در برزخ برآورده میشه😊 و نکته جالب دیگه اینکه دوستم بهم گفت: در شهرهای بهشتی موسسات و آموزشگاهای علمی زیادی وجود دارن و به همون اندازه اماکن تفریحی و هنری هم هست👇 اونجا ارواح علوم الهی رو یاد میگیرن، اماهمه بطور یکسان یاد نمیگیرن❗️ هر گروه از ارواح دارای حرفه ای خاص هستن👌 مثلا عده ای به نقاشی مشغولن. عده ای به باغبانی،موسیقی صنایع دستی و ...در واقع اغلب به کاری مشغولن کاری که تو دنیای زمینی دوست داشتن انجام بدن ولی نشده 🙃 و بعد از مادرم خواستم که جهنم رو هم ببینم🙊 گفت در جهنم وادی های زیادی وجود داره🔥 وادی کفار،وادی منافقین،وادی متکبرین و ...☄😣 برای جهنمیان تماشای جهنم و عذابهاشون بزرگ ترین شکنجه روحیست با دیدن جهنم جیغ میزنن و دعا میکنن زودتر خارج بشن اما فایده ای نداره😓 در جهنم اولین چیزی که ازشون گرفته میشه اراده اوناست 🧟‍♀ گناهکاران مثل گوسفندی کم عقل و مطیع به سمت انواع شکنجه ها میرن و میدونن که چقدر باعث رنجشون میشه😰 با این وجود با پای خودشون میرن چون اراده ای از خودشون ندارن !برخلاف بهشتی ها😢 جهنم ۷ طبقه عظیم داره که اگه تموم عوالم مادی رو تو یک طبقش بذارن گم میشه 🤯 اونجا دودهای غلیظ،بادهای داغ و آتشین،رودخونه هایی از فلزات و سنگهای مذاب بود 😥 خزندگان زشت و غول پیکر مثل مار🐍 و عقرب 🦂و سوسمار🐊 و ... 😨 اونها بی اراده از میوه های جهنمی میخوردن که در نهایت داغی و تلخیست 🤮این میوه مثل فلز گداخته☄ تو شکم هاشون میجوشید🤢😰 بعد از خوردن میوه به سمت آبی جوشان میدویدن و از اون مینوشیدن با اینکه میدونستن اون آب داغه و با بدنهاشون چه میکنه💀😢 آبها پر از چرک و کثافت بود ولی میخوردن 🤮 یکی از عذاب های سختشون بارون بسیار داغه که تار و پودشون رو میسوزونه و ...😓 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
💯 اینو نباید فراموش کنیم که خداوند بسیار مهربونه ولی به همون اندازه عادله 😌 مگه میشه کسی آدم بکشه دزدی کنه یا آبروی کسی رو ببره و ...بدون مجازات بمونه؟🧐 امکان نداره... مگه اینکه حقیقتاً توبه کنه⛔️ خلاصه دوستام ازم خداحافظی کردن👋 و رفتن و من با مادرم کمی قدم زدم ... به مادرم گفتم درمورد آینده کمی بهم میگی؟ گفت👈 در آینده بدی ها به وفور رواج پیدا میکنه 😔 زنا،ربا،تملق،رشوه،الحاد و فتنه های مرگبار... به جایی میرسه که هر انسانی در هر نقطه ای از دنیا در معرض تهدید خواهد بود😣 وقتی داره راه میره ، یا تو مغازه میره ، تو محل کارش... در مسجد... کلیسا... تو کتابخونه و ....حتی تو خونش ❌ تعداد زیادی از مردم جهان به قتل میرسن ! عده ای هم در اثر یک بیماری علاج ناپذیر و بر اثر حوادث طبیعی خصوصا زلزله های مهیب و پی در پی میمیرن😢 در اوج این بدبختیا دو جنبش مذهبی صورت میگیره! به رهبری ۲ فرد پر نفوذ.. خاورمیانه مرکز این خیزش هاست ... بعد از اون نوبت ظهور منجی بشریته 😍 مردی که ۴۰ ساله جلوه میکنه 🙂از قوی ترین ایمان برخورداره و چابک و توانا و هوشمنده 😌 مردی با پیشونی بلند و چهره ای زیبا و خال ظریفی رو گونه راستش😍 او مردم رو به دینی واحد فرا میخونه! اول به سرزمین عربستان مسلط میشه بعد عراق و بعد سوریه و بعد به سمت فلسطین میره نزدیک بیت المقدس! اونجا معجزه ای رخ میده ☺️ اونجا حضرت عیسی به زمین میاد برای اثبات حقانیت منجی😇 او مسیحیان رو به پیروی از منجی فرا میخونه و مسیحیان اطاعت میکنن و در نتیجه حکومت عادلانه منجی آغاز میشه 😍 تموم گنجینه های زمین کشف میشه و در اختیار جامعه قرار میگیره 😍 برکات از خاک میجوشه و از آسمون نازل میشه 😌 و پیشرفتهای زیادی از جهت اجتماعی،فرهنگی،دینی،علوم روحی،ریاضی،فیزیک،طب،علم ژنتیک و .....خواهد شد👌 بعد مادرم بهم گفت : مرخصی ات داره تموم میشه و باید برگردی به زمین! من بسیار ناراحت بودم از اینکه میخوام برگردم😔 ولی مادرم گفت تو باید به خاطر برگشتنت خدارو شکر کنی اگر برای همیشه مرده بودی و تو وادی حق الناس میموندی چی!😱 و بعد من قلباً به برگشتم راضی شدم برای جبران خطاهام 😊 مادرم چندتا نصیحت بهم کرد اولیش در مورد حق الناس بود رعایت کردن جان و مال و آبروی مردم👌 سفارش بعدیش این بود که از شرک فاصله بگیرم شرک گناه بسیار بزرگیه ❌ یعنی شما اگر کسی یا چیزی یا نیرویی رو هم ردیف ذات خداوند قرار بدین مشرک هستین❗️ یا اگر به عبادت کسی یا چیزی یا نیرویی غیر از خدا بپردازین یا اگر از غیر خدا اطاعت کنید مشرکین و عذاب سختی در انتظارتان خواهد بود و ...😱 ... 🆔 @heiat_ensiatolhaora
💯 سفارش آخر: نداشتن کبر هست❗️ گفت هیچ وقت متکبر نباش❌ انسان مگه چی داره که بخواد متکبر باشه؟🤔 آدم یکم فکر کنه میبینه هیچ دلیلی واسه غرورش نداره 😕 مگه ما کی هستیم؟ موجودی که از آب گندیده ای پدید اومده و در اندرونمون ادرار و مدفوع و چرک نهفته 🤢 موجودی که اگر غلاف نداشت از بوی گندش نمیتونست زندگی کنه و ....😣 ♨️ خلاصه با مادرم نزدیک باغش شدیم 🌳 اون منو سپرد به کسی که اونجا ایستاده بود!خداحافظی کردیم و گفت تو برمیگیردی به بیمارستان🏩 سعی کن فرصت دوباره ای که بهت داده شده رو ازش بهره ببری و مراقب باش🙂 هر روزی که در دنیا فرا میرسه ممکنه آخرین روز تو باشه 📛 و در نهایت با مهربانی گفت: به خدا میسپارمت😌 نگاهم به بالا افتاد 🙄 و نوری عظیم رو دیدم 🔆که به طرز عجیبی زیبا و سفید بود😍 انرژی فوق العاده ای داشت😍 و نور قدرتمند و دانا و پر اُبهتی بود😍 من تو اون لحظه بی اختیار گفتم 🗣 * بِسمِ اللهِ النّورِ النّور*😍 این عبارت رو نه جایی شنبده بودم و نه جایی دیده بودم نمیدونم چرا اینو گفتم❗️🤔 و خلاصه هر چی در مورد اون نور بگم کم گفتم🤷‍♀ یهو خودم رو تو بخش مراقبت های ویژه دیدم 👀 وقتی بهوش اومدم انگاری تو قفس بودم😑 دلم اون نور رو میخواست 😢 من بعداز حدودا یک ماه مرخص شدم از بیمارستان😊 ✅ و چیزی که در نهایت میخوام بگم راجع به توبه هست❕ توبه موثر ترین وسیله برای خنثی کردن فتوحات شیطان و مطمئن ترین شوینده ارواح انسانیست👌 که متاسفانه ما ارزش این نعمت رو نمیدونیم ❕ تا دیر نشده توبه کنین که خدا بسیار به بازگشت شما و جبران اشتباهاتتون مشتاقه😍 توبه کنین تا دیر نشده... 🆔 @heiat_ensiatolhaora