💌🌿•﹏﹏﹏
❀ به من خيلي احترام ميگذاشتند و خيلي اهميت ميدادند؛ يعني يک حرف بد يا زشت به من نميزدند.
❀ هميشه تا من نميآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نميکردند، به بچهها هم ميگفتند صبر کنيد تا خانم بيايد.
❀ اصلاً حرف بد نميزدند. ولي اين که من بگويم زندگي مرا به رفاه اداره ميکردند، نه. #طلبه بودند و نميخواستند دست پيش اين و آن دراز کنند ـ همچنان که پدرم نميخواست ـ دلشان ميخواست با همان بودجه کمي که داشتند زندگي کنند.
❀ ولي #احترام مرا نگه ميداشتند. حتي حاضر نبودند که من در خانه، کار بکنم.
❀ هميشه به من ميگفتند جارو نکن. اگر ميخواستم لب حوض روسري بچه را بشويم ميآمدند و ميگفتند:« بلند شو، تو نبايد بشويي.»
من پشت سر او اتاق را جارو ميکردم،
وقتي او نبود لباس بچه را ميشستم.❤
❀ حتي يک سال که کسي که هميشه در منزلمان کار ميکرد، نبود ـ آن موقع ما در امامزاده قاسم بوديم، همين اواخر بود که بچهها بزرگ شده و شوهر کرده بودند ـ وقتي ناهار تمام شد من نشستم لب حوض تا ظرفها را بشويم،
❀ ايشان همين که ديدند من دارم ظرفها را ميشويم، از بين دخترها، فريده منزل ما بود ـ گفتند:
« فريده بدو، خانم دارد ظرف ميشويد»❤
فريده دويد و آمد ظرفها را از من گرفت و شست و کنار گذاشت :)
🌼~ بانوخدیجهثقفی؛
همسرمحترم#امامخمینی(ره)
☺#وقتیزنهامهربانترمیشوند
🍃°•@heiat_ensiatolhaora