eitaa logo
هیئتِ کودکان اُمُّ الشُهَدا (س)🇵🇸
174 دنبال‌کننده
462 عکس
82 ویدیو
1 فایل
پيامبر صلي الله عليه و آله : بَيْتٌ لا صِبْيانَ فيهِ لا بَرَكَةَ فيهِ؛ خانه اى كه كودك در آن نباشد ، بركت ندارد.🍃 [كنز العمّال ،ح ۴۴۴۲۵] ارتباط با ما: @majnooon_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
من متولد سال ۸۰ هستم و سال ۹۷ علیرغم مخالفت شدیدم برای ازدواج قسمت شد و خانواده همسرم برای خواستگاری اومدن. تا قبل از اون اگر خواستگاری هم بود من خبردار نمی‌شدم و از طرف خانواده رد میشدن اما وقتی یک بعدازظهر تابستونی واسطه ازدواج ما، تماس گرفت با مادرم، من خونه بودم و متوجه شدم. پدرم برعکس همه مواقع گفت من دلم روشنه و حس میکنم خوبن پس اجازه میدیم بیان و اینطوری شد که اولین خواستگار رسمی که از اقوام دورمون بودن اومدن خونه ما... با اینکه هنوز قصد ازدواج نداشتم ولی معیارهای انتخاب همسر آینده ام رو مشخص کرده بودم و وقتی که با ایشون صحبت کردم خداراشکر همه ملاک های منو داشتن و نه تنها دلیلی برای رد کردن نداشتم بلکه دلمم ناخواسته رفته بود😅 خلاصه شهریور سال ۹۷ در حالی که خودم هنوز ۱۷ سالم تمام نشده بود و همسرم ۲۱ سالشون بود و دانشجو بودن باهم عقد کردیم و یک جشن ساده با مولودی خوانی گرفتیم 🥰 دوران عقد ما ۲ سال و پنج ماه طول کشید و با اینکه همسرم دانشجوی شهر دور بودن و ماهی یکبار همدیگرو می‌دیدیم، خیلی دوران خوب و خاطره انگیزی شد برامون و هنوز غیر از قسمت های دوری و دلتنگی راه دور به خوشی از اون دوران یاد می‌کنیم. در دوران عقد یک بار سفر مشهد رفتیم(ازدواج دانشجویی) و یکبار پیاده روی اربعین که از طرف دانشگاه همسرم بود هر دو این سفرها به ما خیلی چسبید از بهترین خاطرات ما شد. بهمن سال ۹۹ درحالی که هنوز کرونا فراگیر بود با یک شام و دورهمی ساده با اقوامی که ساکن شهر خودمون بودن راهی زندگی مستقل شدیم. به خاطر دانشگاه همسرم، ساکن شهر یزد شدیم و هر دو از خانواده هامون دور بودیم. اوایل زندگی برای منی که تک دختر خانواده بودم، خیلی سخت می‌گذشت اما خداراشکر همسرم همراه خوبی بودن برام و تا حد زیادی این سختی قابل تحمل میشد. تا اینکه برای بار دوم کنکور دادم و دانشگاه یزد قبول شدم. با شروع درس و دانشگاه زندگی دانشجویی ما روی روال افتاده بود. همسرم هنوز درس میخوندن و مشغول پروژه ارشد بودن و تا دو سال اول زندگی با شغل آزاد پاره وقت و سرمایه گذاری های کوچک با طلاها و پس انداز هامون و کمک های مالی گه گدار پدرشوهرم پیش می‌رفتیم و میانگین درآمد ماهیانه همسرم شاید به سه چهار تومان هم نمی‌رسید اما خداراشکر با قناعت کردن و خرج های الکی نکردن سعی می‌کردیم پس انداز مون بیشتر کنیم. وقتی یک سال و نیم از عروسیمون می‌گذشت، تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم هرچند هردومون خیلی بچه دوست داشتیم ولی صبر کردیم یکم شرایطمون بهتر بشه(البته بیشتر از نظر معنوی و آمادگی تربیت فرزند) شش ماه گذشت تا بالاخره باردار شدم... هم از طرف خانواده خودم هم همسرم نوه اول بود و همه ذوق داشتن خودمون بیشتر از بقیه... اما متاسفانه در هفته دهم به خاطر عدم ضربان قلب جنین بستری شدم و با قرص سقط شد😭 خیلی روحیه ام از دست داده بودم و هروقت یادش می افتادم گریه میکردم... شوهرمم مثل من ناراحت بود اما خیلی نشون نمی‌داد و بیشتر امید میداد به من و آرومم می‌کرد. تا اینکه چهار ماه بعد از سقط اولین فرزندمون دوباره اقدام کردیم و به لطف امام حسین علیه‌السلام باردار شدم😍 خیلی خوشحال شدیم و دعا میکردیم سالم بمونه از اونجایی که دانشجو هستم اوایل بارداری را یک ترم به صورت غیرحضوری خواندم و این ترم را هم مرخصی زایمان گرفتم و انشاءالله از مهرماه درس و دانشگاه را ادامه میدم(البته اونم غیرحضوری چون قانونی در راستای حمایت از جوانی جمعیت هست که غیبت مادران باردار و مادرانی که فرزند زیر دوسال دارن مجاز میشه) خلاصه خداراشکر بعد از نه ماه چشم انتظاری ۲۲ فروردین دختر قشنگم بعداز دو روز بستری بودن به دلیل عدم پیشرفت زایمان طبیعی، سزارینی دنیا اومد و الان کنارمه🥰 در مورد اینکه میگن بچه روزیش با خودش میاره، وقتی اولین بار باردار شدم، همسرم در شرکت یکی از اساتیدشون به صورت پاره وقت مشغول به کار شدن و خب دیگه کمتر مجبور به انجام کار آزاد(اسنپ) بودن وقتی هم که دخترم باردار شدم همسرم ارشدشون دفاع کردن و از طریق استعداد درخشان مقطع دکتری قبول شدن... بعد از سونوی آنومالی هم که فهمیدیم بچه مون دختره رسمی استخدام شدن و روز به روز به عینه می‌دیدیم که چقدر برکت به زندگیمون اومده انشاءالله هرکسی که بچه نداره اول خدا لیاقت بچه‌دار شدن بهش بده و دامنش سبز بشه و الهی این فرشته های کوچولو هر روز زیادتر بشن😍 منم از همه شما میخوام دعا کنید بتونم توی شهر غریب، بچه مو صالح و سالم تربیت کنم و بچه های خوب دیگه ای هم دنیا بیارم انشاءالله🙏🏻 « » 🌻هیئتِ‌کودکان‌ِ اُمُّ‌الْشُّـهَـداٰ (سلام‌الله‌علیها)
به این چیزها فکر نکن... برادرزاده‌ی امام: ‏‏یک بار دخترم به آقا گفت: آقا یک پسر دارم. امام فرمودند: مریم سعی کن بچه‌دار‏‎ ‎‏شوی. گفت: آنقدر خانه‌مان کوچک است که اگر راه برویم به هم می‌خوریم، چطور‏‎ ‎‏بچۀ بیشتری بیاریم[؟]. آقا فرمودند: به این چیزها فکر نکن. بچه پیدا کن. آن هم‏‎ ‎‏دختر، دختر اولاد است 📚 پدر مهربان 🌻هیئتِ‌کودکان‌ِ اُمُّ‌الْشُّـهَـداٰ (سلام‌الله‌علیها)