eitaa logo
هیئت سیدة النساء ( سلام الله علیها)
701 دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.2هزار ویدیو
52 فایل
﷽ هر هفته یکشنبه منتظر قدوم پر برکت تان در مراسم هفتگی هیئت هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
و داستان کوتاه  بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم   قطب الدین راوندی می نویسد: روزی سلمان فارسی به خانه فاطمه(س) آمد. آن حضرت(س) را دید که در کنار آسیاب نشسته و به آرد کردن جو برای خانواده مشغول است. دست بانوی دو سرا، مجروح شده و پینه بسته و خونش بر چوب آسیا لخته بسته است. در همان حال فرزند کوچکش امام حسین(ع) در گوشه ای از خانه از گرسنگی در اضطراب و گریه است. سلمان گفت: ای دختر رسول خدا(س)! دست های شما از آسیاب کردن مجروح شده است. فضّه خادمه تان حاضر است چرا این کار را به او نمی سپارید؟ حضرت(س) فرمود: اَوْصَانِی حَبیبِی رَسـُولُ اللهِ(ص) اَنْ تَکونَ الْخِدْمَةُ لَها یوْماً وَ لِی یوْماً فَکانَ اَمْسِ یوْمَ خِدْمَتِهَا وَ الْیوْمُ یوْمُ خِدْمَتِی》 رسول خدا(ص) به من وصیت کرده است که خدمت خانه یک روز با او باشد و روز دیگر با من و امروز نوبت من است. دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند، خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش! منبع : اختصاصی پایگاه حوزه نت اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه مکافات عمل بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم یکی از آقایان علما می گفت: روزی در صف نانوایی ایستاده بودم که ناگهان پیرمردی فریادش بلند شد. معلوم شد پسر بچه ای شیطانی کرده و ریگ داغی را به پشت دست آن پیرمرد چسبانده است. پیرمرد همراه با جیغ و داد می خندید. گفتند: چرا می خندی؟! گفت: یادم آمد که من پنجاه سال پیش که بچه بودم در همین جا همین کار را درباره پیرمردی کردم. ریگ داغی از سنگک گرفتم و پشت دست آن پیرمرد چسباندم و امروز به مکافات عمل پنجاه سال پیش رسیدم!! فریادم برای سوختن دستم بود و خنده ام برای مکافات عمل. به نقل از: نشریه صفیر هدایت، شماره 30 هر کس به وزن یک ذره، عمل خیری انجام دهد آن را می بیند و هر کس به وزن یک ذره عمل بد کند همان را خواهد دید.سوره زلزال، آیه 8 اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه ویژگى هاى مؤمنان شایسته بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم عصر رسول خدا (ص) بود، در یكى از جنگها، جماعتى را به حضور رسول خدا (ص) آوردند، پیامبر (ص) پرسید: اینها كیستند؟ حاضران در پاسخ گفتند: گروهى از مؤمنان هستند. پیامبر (ص) به آن گروه رو كرد و فرمود: ایمان شما به چه پایه اى رسیده است؟ آن گروه گفتند: الصَّبْرُ عِنْدَ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرُ عِنْدَ الرَّخَاءِ وَ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ (ایمان ما به پایه اى رسیده است كه در برابر بلا، صبر و استقامت كنیم و در آسایش، شاكر و سپاسگزار هستیم و در برابر قضاى الهى، راضى و خشنود مى باشیم.) پیامبر (ص) آنها را چنین ستود: حُلَمَاءُ عُلَمَاءُ كَادُوا مِنَ الْفِقْهِ أَنْ یَكُونُوا أَنْبِیَاءَ (اینها افراد خویشتن دار و دانشمندى هستند كه به خاطر آگاهى و شناخت، به مقام پیامبران نزدیك شده اند.) سپس فرمود: اگر شما همانگونه هستید كه خودتان بیان كردید (داراى صبر و شكر و مقام رضا) مى باشید  ساختمانى را كه در آن سكونت نمى كنید، نسازید و اموالى را كه نمى خورید، انباشته نكنید و از خدائى كه بازگشت شما به سوى او است بترسید و پروا نمائید. منبع: اصول کافی - باب خصال المؤمن، حدیث 4، ص 48، ج 2. نظیر این مطلب در باب حقیقة الایمان و الیقین، حدیث 1، ص 53، ج 2 آمده است. اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم @heiateseyedatonnesae
وداستان کوتاه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ توحید راستین در حدیث است که جاثلیقی (یکی از علمای مسیحی) به حضرت علی (ع) فرمود: به من بگو چهره حق که قرآن می گوید به هر طرف رو کنید رو به خدایید و روی خدا با شماست، یعنی چه؟ حضرت علی (ع) دستور داد هیزم و آتش آوردند. هیزم را آتش زد، مشتعل شد و فضا را روشن کرد. آن گاه پرسید: چهره این آتش کدام طرف است؟ گفت: همه جا و همه طرف، چهره آن است، فرمود: این آتش با این کیفیت که دیدی مصنوعی و مخلوقی است از مخلوقات خدا و همه طرف روی اوست، تو می خواهی خداوند جهت معیّن داشته باشد. بیست گفتار، شهید مرتضی مطهری، ص ۳۶۸ 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ بردباری در برابر بی ادبان روزی عایشه، همسر رسول اکرم (ص) در حضور او نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هنگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»؛ یعنی «مرگ بر شما». طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد. او هم به جای سلام گفت: «السام علیکم». معلوم بود که آنها می خواستند با زبان، رسول اکرم (ص) را آزار دهند. عایشه سخت خشمناک شد و فریاد بر آورد که: «مرگ بر خود شما و...». آن حضرت فرمود: ای عایشه! ناسزا مگو، اگر ناسزا مجسّم گردد، بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد، اما نرمی، ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد و از روی هر چیزی برداشته شود، از قشنگی و زیبایی آن می کاهد. چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه گفت: مگر نمی بینی که با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟ رسول اکرم (ص) فرمود: من هم در جواب گفتم: «علیکم» (بر خود شما)، همین قدر کافی بود. به نقل از: داستان راستان، نوشته استاد مرتضی مطهری 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بسم الله الرحمن الرحیم 🔅🔰اگر مستجاب شود... ( به بهانه شهادت سلام الله علیها) حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه ی فدکیه در مسجد می فرمایند: فَرَضَ اللَّهُ … الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ خداوند جهاد را برای عزت و آبروی اسلام قرار داد. 📚[وسائل الشیعه، ج‏۱، ص: ۲۲] یکی از دغدغه های تمام شیعیان باید جهاد باشد. ما باید نوعی زندگی کنیم که روزی جنگی پیش آمد، بدون تعلل به جهاد برویم به تعبیر دیگر داشته باشیم و در دعاهایمان از خداوند درخواست شهادت کنیم. 📖داستانک : 🔸️پیامبرخدا (صلى الله علیه وآله) از شخصى شنید که در دعا مى‏گوید:” اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تُسْأَلُ‏ ” خدایا! بهترین چیزى که از تو درخواست مى‏شود به من عطا کن، 🔸️پیامبرخدا فرمود: اگر این دعا مستجاب شود، در راه خدا شهید مى‏شود وَ رَأَى ص رَجُلًا یَدْعُو وَ یَقُولُ– اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تُسْأَلُ‏ فَأَعْطِنِی أَفْضَلَ مَا تُعْطِی فَقَالَ ص‏ إِنِ اسْتُجِیبَ لَکَ أُهَرِیقَ دَمُکَ فِی سَبِیلِ اللَّه‏ 📚[مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۱۱، ص: ۱۴] 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 از کسی چیزی نخواه 🍃 امام صادق(عليه السلام) فرمود: گروهي از انصار نزد پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده سلام کردند و گفتند: يا رسول الله حاجتي داريم، حضرت فرمود: بگوييد 🍃 گفتند: حاجت بزرگي است! فرمود: چيست؟ عرض کردند: مي‌خواهيم براي ما نزد خداوند بهشت را ضمانت نمايي! پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) سر خويش فرو انداخته پس از اندکي سر را بلند نمود و فرمود: ✨ من اين کار را مي‌کنم به شرط آنکه از هيچ کس هيچ چيز درخواست نکنيد! 🍃 حضرت صادق (عليه السلام) فرمود: گاهي مي‌شد يکي از ايشان در مسافرت تازيانه‌اش (از روي اسب يا شتر) به زمين مي‌افتاد، ولي خوش نمي‌داشت به ديگري بگويد تازيانه را به من بده 🍃 مبادا که درخواست کرده باشد، خودش پايين مي‌آمد و برمي‌داشت! و گاهي مي‌شد که بر سر سفره‌اي بود و ديگر همنشينان به آب نزديکتر بودند ولي او از آنان تقاضا نمي‌کرد، خودش بر مي‌خواست و آب مي‌نوشيد 📚 منبع: وسائل الشيعه، جلد ۶، صفحه ۳۰۷ 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 ☀️ به ما بپیوندید @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بسم الله الرحمن الرحیم 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 احترام على بن جعفر به امام جواد عليه السّلام شيخ كلينى (ره) از محمّد بن حسن بن عماد روايت مى‌كند كه گفت: من در حضور على بن جعفر (عموى امام رضا عليه السّلام) در مدينه نشسته بودم، دو سال بود كه در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، نزد او مى‌رفتم و احاديثى را كه از برادرش امام كاظم عليه السّلام شنيده بود، مى‌فرمود و من مى‌نوشتم، (و شاگرد او بودم) در اين هنگام ناگاه ديدم ابو جعفر (حضرت جواد عليه السّلام در سنين كودكى) در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر او وارد شد، على بن جعفر [با آن سنّ و سال]تا حضرت جواد عليه السّلام را ديد، شتابان برخاست با پاى برهنه و بدون رداء، به سوى حضرت جواد عليه السّلام رفت و دست او را بوسيد، و احترام شايان به او نمود، حضرت جواد عليه السّلام به او فرمود: «اى عمو بنشين، خدا تو را رحمت كند» . على بن جعفر گفت: «اى آقاى من، چگونه بنشينم، با اينكه تو ايستاده‌اى؟» . هنگامى كه على بن جعفر (ع) به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش، او را سرزنش كردند و به او گفتند: «تو عموى پدر او (حضرت جواد عليه السّلام) هستى، در عين حال اين گونه در برابر او كوچكى مى‌كنى (و دستش را مى‌بوسى) و. . . ؟» . على بن جعفر گفت: ساكت باشيد، آنگاه ريش خود را به دست گرفت و گفت: اذا كان اللّه عزّ و جلّ لم يؤهّل هذا الشّيبة، و اهّل هذا الفتى، و وضعه حيث وضعه، انكر فضله، نعوذ باللّٰه ممّا تقولون، بل انا له عبد : «اگر خداوند اين ريش سفيد را شايستۀ(امامت) ندانست، و اين كودك را شايسته دانست و به او چنان مقامى داد، من فضيلت او را انكار كنم، پناه به خدا از سخن شما، من بندۀ او هستم». 1) اصول كافى، ج 1، ص 322 ما باید علاوه بر محب اهل بیت بودن غرق در ولایت نیز باشیم 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 ☀️ به ما بپیوندید @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بسم الله الرحمن الرحیم 🌼🍃🌼🍃🌼🍃  🌷 مراقب دینمان باشیم🌷 روزي (عقيل ) برادر (امام علي ) عليه السلام از حضرتش درخواست كمك مالي كرد و گفت : من تنگدستم مرا چيزي بده . حضرت فرمود : صبر داشته باش تا ميان مسلمين تقسيم كنم ، سهميه ترا خواهم داد . عقيل اصرار ورزيد ، امام به مردي گفت : دست عقيل را بگير و ببر در ميان بازار ، بگو قفل دكاني را بشكند و آنچه در ميان دكان است بردارد . عقيل در جواب گفت : مي خواهي مرا به عنوان دزدي بگيرند . امام فرمود : پس تو مي خواهي مرا سارق قرار دهي كه از بيت المال مسلمين بردارم و به تو بدهم ؟ عقيل گفت : پيش معاويه مي رويم ، فرمود : خود داني عقيل پيش معاويه رفت و از او تقاضاي كمك كرد . معاويه او را صد هزار درهم داد و گفت : بالاي منبر برو بگو علي عليه السلام با تو چگونه رفتار كرد و من چه كردم . عقيل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت : مردم من از علي عليه السلام دينش را طلب كردم مرا كه برادرش بود رها كرد و دينش را گرفت ، ولي از معاويه درخواست نمودم مرا بر دينش مقدم داشت . 📚پند تاریخ ج 1 ص 180 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 ☀️ به ما بپیوندید @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه زهد مولای متقیان بسم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم سوید بن غفله می گوید: «زمانی که مردم به خلافت با امیرمؤمنان علی(ع) بیعت کرده بودند، روزی خدمت ایشان شرف یاب شدم. دیدم روی حصیر کوچکی نشسته است. در آن خانه جز آن حصیر چیز دیگری نبود. عرض کردم: یا علی! بیت المال در اختیار شما است، در این خانه جز این حصیر چیزی دیگر از لوازم یافت نمی شود! فرمود: سوید بن غفله! عاقل در مسافرخانه و خانه ای که باید از آنجا نقل مکان کند، تهیه وسایل نمی نماید. ما خانه امن و راحتی داریم که بهترین اسباب خود را به آنجا نقل می دهیم. به زودی من به سوی آن خانه رهسپار خواهم شد» بحارالانوار، ج 67، ص 321 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم امام على عليه السلام : از كسانى مباش كه بى عمل، به آخرت اميد دارند... از گناه باز مى دارند، اما خود باز نمى ايستند، به كارهايى فرمان مى دهند كه خود انجام نمى دهند. نهج البلاغه(صبحی صالح) ص497 و 498 ، حكمت 150 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه علی، آری؛ دنیا، نه بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم حجت الاسلام والمسلمین دکتر محمّدهادی امینی (فرزند علامه امینی) می گوید: «عشق و محبت بی کرانه و سرشار امیرالمؤمنین علی(ع) چنان وجود و قلب علامه امینی را مسخّر و منقاد و مطیع خود ساخته بود که جز وجود امیرالمؤمنین(ع)، در نظر او دنیا و مردم، مفهومی نداشت. یک روز هشت تن از علمای بزرگ اهل تسنن بغداد خدمت آقا آمدند. هوا خیلی گرم بود. آن زمان مرحوم علامه به خاطرگرمی هوا در زیرزمین می نشست. بعد از تعارف ها، صحبت های زیادی شد. هنگام رفتن گفتند: شما یازده جلد درباره امام علی بن ابی طالب(ع) نوشتی؛ قدردانی و تجلیل شیعه از شما این است که در منزل کهنه ای زندگی می کنی. اگر یک جلد از این یازده جلد را درباره یکی از خلفا می نوشتی، کاخی از طلا برای شما می ساختیم، ولی ما هر چه نگاه می کنیم، می بینیم وضع شما به جای بهتر شدن، بدتر می شود. شما الان یخچال ندارید، کولر ندارید، فرش ندارید، مبل ندارید، خلاصه وسایل راحتی تابستان و زمستان هیچ ندارید، چطور زندگی می کنید؟ ایشان تأملی کرد و بعد گفت: این اشکالاتی که بر من وارد می کنید، درست است. این اشکالات را شما وقتی به من وارد می کنید، من به قلبم رجوع می کنم، قلبم به من می گوید: عوض یخچال، علی(ع) را دارم و علی مافوق تمامی این مواهب است. من علی دارم؛ چه غم دارم و از زندگانی خودم اصلاً ناراحت نیستم و شاکرم» افتخارزاده، الغدیر و وحدت اسلامی، صص 43 و 44 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ سایه عشق دوباره نگاهی به حیاط کردیم، سایه از دیوار بالا می آمد. گفتم: حتماً خودشه. چند روز بود که شوهرم نمی توانست مدرسه را نظافت کند، کمرش درد می کرد. مدیر چند بار جلوی دانش آموزان شوهرم را تحقیر کرده بود. تهدید کرده بود که اخراجمان می کند و اثاثیه مان را بیرون می ریزد. فکر کردیم شب را بیدار بمانیم و ببینیم کار کیست؟ نزدیک صبح بود که سایه از دیوار بالا آمده بود و حیاط را جارو می زد. با شوهرم رفتیم توی حیاط. دانش آموز کوچک اندامی بود که چهره اش آشنا به نظر می رسید. وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد. گفتیم: اسمت چیه؟ جواب داد: عباس بابایی. گفتم: پدر و مادرت ناراحت می شوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن، مدرسه را جارو می کنی. گفت: من که به شما کمک می کنم، خدا هم در خواندن درس هایم به من کمک خواهد کرد. به نقل از: کتاب مکاتبه اندیشه 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ بردباری در برابر بی ادبان روزی عایشه، همسر رسول اکرم (ص) در حضور او نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هنگام ورود به جای «سلام علیکم» گفت: «السام علیکم»؛ یعنی «مرگ بر شما». طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد. او هم به جای سلام گفت: «السام علیکم». معلوم بود که آنها می خواستند با زبان، رسول اکرم (ص) را آزار دهند. عایشه سخت خشمناک شد و فریاد بر آورد که: «مرگ بر خود شما و...». آن حضرت فرمود: ای عایشه! ناسزا مگو، اگر ناسزا مجسّم گردد، بدترین و زشت ترین صورت ها را دارد، اما نرمی، ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود، آن را زیبا می کند و زینت می دهد و از روی هر چیزی برداشته شود، از قشنگی و زیبایی آن می کاهد. چرا عصبی و خشمگین شدی؟ عایشه گفت: مگر نمی بینی که با کمال وقاحت و بی شرمی به جای سلام چه می گویند؟ رسول اکرم (ص) فرمود: من هم در جواب گفتم: «علیکم» (بر خود شما)، همین قدر کافی بود. به نقل از: داستان راستان، نوشته استاد مرتضی مطهری 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ در احوالات حضرت علی علیه السلام آورده اند که روزی امیرالمؤمنین اشتها کردند که جگر کباب شده ای را با نان نرم بخورند. همین طور این امر تا یک سال طول کشید و ابراز نمی کردند. روزی از روزها، در حالی که روزه بودند، به حضرت امام حسن علیه السلام این مطلب را گفتند. امام حسن برای حضرت، غذای مورد نظر را آماده کرد. وقتی هنگام افطار شد، سائلی به در خانه آمد و درخواست غذا کرد. علی علیه السلام فرمود: «ای نور دیده من! این طعام را بردار و به این سائل بسپار؛ برای آنکه ما فردای قیامت در صحیفه اعمال خود نخوانیم که «و یوم یعرض الذین کفروا علی النّار اذهبتم طیباتکم فی حیاتکم الدّنیا و استمتعتم بها فالیوم تجزون عذاب الهون بما کنتم تستکبرون فی الارض بغیر الحق و بما کنتم تبسقون؛ (احقاف، 20) آن روز که کافران را بر آتش عرضه می کنند (به آنها گفته می شود) از طیبات و لذائذ در زندگی دنیای خود استفاده کردید و از آن بهره گرفتید اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استکباری که در زمین به ناحق کردید و به خاطر گناهانی که انجام می دادید جزای شما خواهد بود.» منبع : هزار و یک داستان از زندگانی امام علی، ص419 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه توطئه سفارت انگلیس بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم زمان پادشاهان قاجار بود. حکومت عثمانی بزرگترین حکومت اسلامی در جهان به شمار می آمد و پایتخت این حکومت استامبول ترکیه بود. در کنار سفارت حکومت عثمانی در تهران مسجد کوچکی وجود داشت. امام جماعت یا یکی از نماز گزاران آن مسجد می گفت: روضه خوانی را دیدم که هر روز صبح به مسجد می آید و روضه حضرت زهراعلیها السلام را می خواند و به خلیفه دوم ناسزا می گوید. روزی به او گفتم چرا تو هر روز همین روضه را می خوانی و همان ناسزا گویی را تکرار می کنی؟ مگر روضه دیگر نمی دانی؟ او در پاسخ گفت: روضه دیگر می دانم ولی یک نفر بانی دارم روزی پنج ریال (به پول آن زمان) به من می دهد و می گوید: همین روضه را با این کیفیت بخوان و خصوصیات بانی و محل او را گفت: من پی گیری کردم دیدم بانی روضه یک نفر کاسب مغازه دار است. جریان را به او گفتم. وی گفت: شخصی روزی دو تومان به من می دهد تا در آن مسجد چنین روضه ای خوانده شود. من هم پنج ریال آن را به روضه خوان می دهم و پانزده ریال آن را خود برمی دارم. باز هم جریان را پی گیری کردم، سرانجام معلوم شد که از طرف سفارت انگلیس روزی 25 تومان برای این روضه خوانی مخصوص (برای ایجاد اختلاف بین شیعه و سنی و به دنبال آن ایران و حکومت عثمانی) داده می شود که پس از طی مراحل و بهره گیری واسطه ها پنج ریال آن برای روضه خوان بیچاره می ماند. باید متوجه باشیم که ناخودآگاه آب به آسیاب دشمن نریزیم (یاد حرف عبدالمالک ریگی افتادم،میگفتم هر وقت یارامو میدیدم که احساس ضعف میکنن براشون مراسم عید الزهرا (عمرکشون)رو پخش میکردم.....) داستان دوستان، ج 1 ، ص 144 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم @heiateseyedatonnesae
وداستان کوتاه عاقبت عجب بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم یکی از پیشوایان معصوم(ع) فرمود: «دو مرد به مسجد رفتند. یکی عابد بود و یکی فاسق. از مسجد به در آمدند. آن فاسق مقام صدیق داشت و آن عاد، فاسق بود؛ و این برای آن است که عابد به مسجد می رود و به عبادت خود می نازد و همه اندیشه اش در این است و فاسق و بدکار دنبال پشیمانی از کار بد و توبه است و از خدای عزوجل درباره هرچه گناه کرده است، آمرزش می خواهد» اصول کافی، ج 5، ص 227 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم هر روز با داستانی پند آموز همراه ما باشید @heiateseyedatonnesae
وداستان کوتاه پرهیز از غضب بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم مردی خدمت پیامبر رسید و عرض کرد: یا رسول الله! مرا چیزی بیاموز که باعث سعادت و خوشبختی من باشد. حضرت فرمود: «برو و غضب نکن و عصبانی مباش!» مرد گفت: همین نصیحت برایم کافی است. سپس نزد خانواده و قبیله اش بازگشت. دید پس از او حادثه ناگواری رخ داده است؛ قبیله او با قبیله دیگر اختلاف پیدا کرده [و] مقدمه جنگ میان آن دو آماده است و کار به جایی رسیده که هر دو قبیله در برابر یکدیگر صف آرایی کرده، اسلحه به دست گرفته اند و آماده یک جنگ خونین هستند. در این حال، مرد برانگیخته شد و بی درنگ لباس جنگی پوشید و در صف بستگان خود قرار گرفت. ناگاه اندرز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرموده بود: غضب نکن، به خاطرش آمد. فوری سلاح جنگ را بر زمین گذاشت و به سوی قبیله ای که با خویشان او آماده به جنگ بودند، شتافت و به آنان گفت: مردم! هرگونه [ضرر و زیان] مثل زخم و قتل... [که] از جانب ما به شما وارد شده و علامت ندارد (ضارب و قاتلی معلوم نیست)، به عهده من است و من آن را به طور کامل از مال خود می پردازم و هرگونه زخم و قتل که ضارب و قاتلش معلوم است، از آنها بگیرید. بزرگان قبیله پیشنهاد عاقلانه او را شنیدند، دلشان نرم شد و شعله غضبشان فرو نشست و از او تشکر کردند و گفتند: ما هیچ گونه نیازی به این چیزها نداریم و خودمان به پرداخت جریمه و عفو و گذشت سزاوار هستیم. بدین گونه، با ترک غضب، هر دو قبیله با یکدیگر صلح و آشتی کردند [و] آتش کینه و عداوت در میانشان خاموش گردید.(1) 1- محمود ناصری، داستان های بحارالانوار، قم، دارالثقلین، 1377، ج 3، ص 277. متاسفانه ما امروزه در جامعه خودمون شاهد این هستیم که بخاطره چیزهای جزئی مثل جای پارک و تصادف ماشین و ....مردم نمیتونن خشم خودشونو کنترل کنن و باعث اتفاق های ناگواری میشه. سعی کنیم سعه صدر بیشتری از خودمون نشون بدیم . اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم هر روز با داستانی پند آموز همراه ما باشید @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه شجاعت امام خمینی ره بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم هر ماشینی که می خواست وارد دربار شود رنگ آن باید مشکی می بود. و حتما یک سرنشین می داشت. او باید دم در ورودی از ماشین پیاده می شد و کلاهش را بر می داشت. لباس ملاقات می پوشید و وقتی وارد اتاق می شد می ایستاد تا اجازه نشستن بیابد. حتی وضع طوری بود که چند ساعت قبل به فرد آداب ملاقات را یاد می دادند. اما حضرت امام سوار ماشین سفید رنگی شد و به درب کاخ که رسید گفت: «روح الله از طرف آیت الله العظمی بروجردی». نگهبان گفت: «باید از ماشین پیاده شوید». امام گفت: «پس بر می گردم». نگهبان هم بالاجبار درب را باز کرد. و ماشین تا دم در کاخ رفت. با همان وضعیت و بدون تغییر لباس داخل شدند و روی صندلی شاه نشستند! شاه که وارد شد صندلی نبود و مجبور شد بایستد تا صندلی بیاورند. به شاه گفت: «آیت الله بروجردی فرمودند که قاتلین بهائیان ابرقو باید آزاد شوند». شاه گفت: «شاه مشروطه چنین کاری از دستش بر نمی آید». دوباره پیام آیت الله را تکرار کرده بلند می شوند و می روند. هیبت امام شاه را گرفته بود و همان روز فرمان آزادی قاتلان بهائیان صادر شد. منبع: حاشیه‌ های مهم‌تر از متن، ص ۴۸ و ۴۹؛ به نقل از: خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، ص۲۲۸٫ این عزتی که امام برای انقلاب به ارمغان آوردند، نتیجه شجاعت بود. بدون شجاعت مگر کسی می تواند در اعلامیه خود بگوید «من سینه ی خودم را برای آماج گلوله ها آماده کرده ام». اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم هر روز با داستانی پند آموز همراه ما باشید @heiateseyedatonnesae
وداستان کوتاه بسم الله الرحمن الرحیم احترام على بن جعفر به امام جواد عليه السّلام شيخ كلينى (ره) از محمّد بن حسن بن عماد روايت مى‌كند كه گفت: من در حضور على بن جعفر (عموى امام رضا عليه السّلام) در مدينه نشسته بودم، دو سال بود كه در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله، نزد او مى‌رفتم و احاديثى را كه از برادرش امام كاظم عليه السّلام شنيده بود، مى‌فرمود و من مى‌نوشتم، (و شاگرد او بودم) در اين هنگام ناگاه ديدم ابو جعفر (حضرت جواد عليه السّلام در سنين كودكى) در مسجد رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر او وارد شد، على بن جعفر [با آن سنّ و سال]تا حضرت جواد عليه السّلام را ديد، شتابان برخاست با پاى برهنه و بدون رداء، به سوى حضرت جواد عليه السّلام رفت و دست او را بوسيد، و احترام شايان به او نمود، حضرت جواد عليه السّلام به او فرمود: «اى عمو بنشين، خدا تو را رحمت كند» . على بن جعفر گفت: «اى آقاى من، چگونه بنشينم، با اينكه تو ايستاده‌اى؟» . هنگامى كه على بن جعفر (ع) به مجلس درس خود بازگشت، اصحاب و شاگردانش، او را سرزنش كردند و به او گفتند: «تو عموى پدر او (حضرت جواد عليه السّلام) هستى، در عين حال اين گونه در برابر او كوچكى مى‌كنى (و دستش را مى‌بوسى) و. . . ؟» . على بن جعفر گفت: ساكت باشيد، آنگاه ريش خود را به دست گرفت و گفت: اذا كان اللّه عزّ و جلّ لم يؤهّل هذا الشّيبة، و اهّل هذا الفتى، و وضعه حيث وضعه، انكر فضله، نعوذ باللّٰه ممّا تقولون، بل انا له عبد : «اگر خداوند اين ريش سفيد را شايستۀ(امامت) ندانست، و اين كودك را شايسته دانست و به او چنان مقامى داد، من فضيلت او را انكار كنم، پناه به خدا از سخن شما، من بندۀ او هستم». 1) اصول كافى، ج 1، ص 322 ما باید علاوه بر محب اهل بیت بودن غرق در ولایت نیز باشیم 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 ☀️ به ما بپیوندید @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بسم الله الرحمن الرحیم 🔅آنجا 🔸ملّا محسن فیض کاشانی (ره) در عالم رؤیا شیخ طوسی (ره) را می‌بیند. می‌پرسد آقا! آنجا چه خبر است؟ - اینجا خبری نیست، خبرها آنجاست! ▪️ملّا تعجّب می‌کند. 🔺شیخ می‌‌گوید: هر چه هست در دنیاست. من امروز مغموم هستم می‌توانستم کار بیشتری انجام بدهم و ندادم. 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بسم الله الرحمن الرحیم بردباری مروان حکم» يکي از سران بني‏ اميه و يکي از سرسخت‏ ترين دشمنان رسول اکرم و اميرمؤمنان علیهم السلام بود. پيامبر او را از مدينه تبعيد کرد، اما عثمان او را به مدينه بازگرداند و معاويه او را فرماندار مدينه کرد. مروان از هيچ ستم و جنايتي در حق امام حسن مجتبي علیه السلام کوتاهي نکرد و تا آن حضرت زنده بود در آزار وي و شيعيان و يارانش دريغ نکرد. هنگامي که امام به شهادت رسيد، مروان در تشييع جنازه حضرت شرکت کرد. امام حسين عليه‏السلام به او فرمود: «تو به هنگام حيات و زنده بودن برادرم، هرچه از دستت برمي‏‌آمد کردي، اما اينک در تشييع او حاضر شده‏‌اي و گريه مي‏‌کني؟» مروان به يکي از کوه‌هاي اطراف اشاره کرد و پاسخ داد: «هر چه کردم، با کسي کردم که بردباري‏‌اش از اين کوه بيشتر بود. 📚 تاريخ الخلفا ،سیوطی 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ آیت الله مرعشی روزی مادرم أمر کرد که پدر را برای ناهار صدا کنم. به اطاقش رفتم دیدم خواب است. دلم نیامد بیدارش کنم. اما أمر مادر را چه می‌کردم؟!. صورت به پای پدر نهاده بوسیدم. بیدار شد گفت: شهاب الدین تویی بابا؟ عرض کردم: بله آقا جان. همان دم دست به دعا برداشت که بارالها: «پسرم را از خدمت‌گزاران دین قرار بده». اکنون اگر به جایی رسیدم از برکت همین دعاست. (تلخیص از: هزارو يك نكته، ص44) شهید مطهری گاهی که به اسرار وجودی خود و کارهایم می‌اندیشم، احساس می‌کنم یکی از مسائلی که باعث خیر و برکت در زندگی‌ام شده و همواره عنایت و لطف الهی را شامل حال من کرده است، احترام و نیکی فراوانی بوده است که به والدین خود به ویژه در دوران پیری و هنگام بیماری کرده‌ام. (وبگاه استاد مطهری) 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ حدیث امام على عليه السلام : إيّاكَ و المَلَقَ ؛ ‏ ‏فإنّ المَلَقَ لَيس من خَلائقِ الإيمانِ ‏ ‏از چاپلوسى بپرهيز ؛ ‏ ‏كه چاپلوسى از خصلت هاى ايمان نيست . ‏ ‏(غرر الحكم : ۲۶۹۶ ) داستانک عاقبت تملّق کریم خان زند پس از آن که به پادشاهی رسید، شیراز را به پایتختی انتخاب کرد و از چنان محبوبیتی برخوردار شد که نامش به عنوان سر سلسله زندیه در سراسر ایران پیچید. روزی عموی او برای دیدنش به پایتخت آمد. کریم خان دستور داد از وی پذیرای کنند و لباس های فاخر به او بپوشانند. چند روزی از اقامتش نگذشته بود که در یکی از جلسات مهم مملکتی شرکت کرد. با دیدن قدرت و منزلت برادرزاده اش بادی به غبغب انداخت و گفت: کریم خان، دیشب خواب پدرت را دیدم که در بهشت کنار حوض کوثر ایستاده بود و حضرت علی (ع) جامی از آب کوثر به او می داد. کریم خان اخم هایش را در هم کشید و دستور داد وی را از مجلس اخراج و سپس از شهر بیرون کنند. رؤسای طوایف از او علت این رفتار خشونت آمیز را جویا شدند. کریم خان گفت: من پدر خود را می شناسم. او مردی نیست که لایق گرفتن جامی از آب کوثر از دست حضرت علی (ع) باشد. این مرد می خواهد با تملّق و چاپلوسی مورد توجه قرار گیرد و اگر تملّق و چاپلوسی به صورت عادت در آید، پادشاه دچار غرور و بدبینی می شود و کار رعیت هرگز به سامان نمی رسد. به نقل از: کیهان نیا، راز موفقیت در بازار کار، صفحه 239 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
و داستان کوتاه بسم الله الرحمن الرحیم 🌼🍃🌼🍃🌼🍃 اثر محبت اهل بیت (ع) 🌹یکی از چیزهایی که انسان را در «قبر» از عذاب و ناراحتی نجات می دهد و از همه اعمال کارسازتر است، محبت اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است. ✨حضرت امام رضا، علیه السلام، فرمود: «از مواردی که به زیارت زائرم می آیم شب اول قبر اوست». 👈مرحوم «محدث قمی» در مفاتیح نقل می کند که: ظالمی پس از مرگ به خواب یکی از علما آمد. مرد عالم از او پرسید چگونه در راحتی بسر می بری حال آنکه باید دچار درد و شکنجه باشی؟ ظالم در پاسخ گفت: تا دیشب در عذاب می سوختم و قبرم مملو از آتش بود، ولی از دیشب تاکنون عذاب بطور موقت از قبرستان برداشته شده. زیرا، حضرت سید الشهداء، علیه السلام، دیشب سه بار به دیدن یک بانوی محترم آمد! مرد عالم به جستجو و تحقیق درباره این یانو پرداخت، تا همسر او را پیدا کرد. از او پرسید: «همسر شما چه اعمال نیکی انجام می داد که امام حسین، علیه السلام، به دیدنش آمده است؟!» مرد مقداری از اعمال صالح همسرش را برشمرد که از جمله آنها این بود که او بر خواندن زیارت عاشورا مداومت داشت. یک عمر زیارت عاشورا می خواند. با این سخن مرد عالم پی برد که چرا امام حسین (ع) در شب اول قبر به دیدن آن زن آمده بود. 📚معاد در قرآن؛ ؛ ص140؛ مظاهری، حسین ☀️ به ما بپیوندید 👇 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 @heiateseyedatonnesae
💠فضیلت صلوات از شامگاه پنجشنبه تا غروب روز جمعه 🔻امام صادق (علیه السلام) می فرماید: 🔸️هنگامی که شام پنج شنبه و شب جمعه فرا می رسد، فرشتگانی از آسمان نازل می شوند که به همراه خود قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره دارند. آنها در طی این مدت تا غروب روز جمعه، هیچ عملی به جز صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را ثبت نمی کنند. 📚 من لا یحضره الفقیه،ج ۱ص ۴۲۴ 🌕 منتظرین گرامی صلوات از بهترین ادعیه برای حاجت روایی است و چه حاجتی بالاتر از فرج امام زمان (عج) @jomalat_talaei_olama_shohada