[• #ازخالق_بہمخلوق☎️ •]
.
.
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨
🍃 دْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعاً وَ خُفْیَهً إِنَّهُ
🍃 لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ
پروردگارتان را با تضرّع و پنهانی
بخوانید،قطعاً او تجاوزگران را
دوست ندارد.
سوره 👈 اعراف
آیه 👈 55
.
.
الابِذِڪــرالله تَطمَئِنّ القلـــوب☺️👇
[•💚•] @heiyat_majazi
[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
عشق يعنے[❤️]
اشڪ توبہ در قنوتـــ،
خواندنش با نامـ غفار الذنوبـــ
عشق يعنے[❤️]
چشمها هم در رکوع،
شرمگين از نامـ ستار العيوبــ
عشق يعنے[❤️]
سر سجود و دل سجود،
ذڪر ياربــ ياربــ از عمق وجود...
💖 💖
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
😇|• امیرالمومنین علی (علیه السلام)
فرمودند:
👌|• عبودیت بر پنج رکن استوار است:
1⃣ خالی ساختن شکم (از حرام)
2⃣ قرائت قرآن
3⃣ تهجّد و شب زنده داری
4⃣ زاری و راز و نیاز با پروردگار در هنگام صبح
5⃣ گریه از خوف خداوند
📚|• مستدرک الوسائل، ج 2، ص 294
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
sardare.eshgh2.wav
487.4K
📱🍃
•[ #ڪد_عاشقــے☎️ ]•
💞🍃 خار چشم مستڪبران بودے...
ما رهرو راه درخشان شما هستیم
ما پیرو فرمانده ڪل قوا😍 هستیم
همــراه اول ⬅️
ارسال کد 97269 به شماره ۸۹۸۹
ایراݩــسل⬅️
ارسال کد 44132153, 44132143 بہ شماره۷۵۷۵
📱🍃 @heiyat_majazi
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۱۶۰ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi
:)
[• #🌸حرفاے_خودمـونے☺️🦋 ]
دلم بدجور هواۍِ #شهادت داره
مےخوام شهید بشم|🍃
ولے..!
مےترسم با شهادتم
آبروی شهدارو هم ببرم|😔
درستہ اهل شهادت نیستم
فقط #عاشق شهادتم|♥️
اما...!
آرزو کہ عیب نیست
اونم برایِ جوونا |🙌🏻
مرا دریاب ای شهید :)
خــدا رو احساس 👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #ترکش_خنده 😂 •]
تو مترو ماسک میزنی باشه. 😷
دمتم گرم.👌
چرا منو جوری نگاه میکنی
که انگار عامل اصلی
ویروس کرونا منم!؟🤪
سیاست طنز رو اینجا بخون😂👇
[•🎈•] @heiyat_majazi
🍃📿
#خطبه_فدکیه
#قسمت_شانزدهم
🔸 قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْكَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ كافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لانَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُكُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّی اِذا دارَتْ بِنا رَحَی الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْكِ، وَ سَكَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْكِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْكُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّی حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَكْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟
بُؤْساً لِقَوْمٍ نَكَثُوا اَیمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّـهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ كُنْتُمْ مُؤمِنینَ.
اَلا، وَ قَدْ أَری اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَی الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذی تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَكْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّـهَ لَغَنِی حَمیدٌ.
🔹 با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدتها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیای اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعرههای شرک آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت ندای هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکاری خود را مخفی گرداندید، و بعد از پیشقدمی عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید.
وای بر گروهی که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالی که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.
آگاه باشید میبینم که به تن آسایی جاودانه دل داده، و کسی را که سزاوار زمامداری بود را دور ساختهاید، با راحت طلبی خلوت کرده، و از تنگنای زندگی به فراخنای آن رسیدهاید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خدای بزرگ از همگان بینیاز و ستوده است.
📿🍃 @heiyat_majazi
【• #رزق_معنوے •】
.
.
⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ོ
[ قَالَ لَا تَخَافَا
إِنَّنِي مَعَكُمَا أَسْمَعُ وَأَرَى.. ]
+ یه وقت نترسیدا؛
دلبر هوامونو داره تا همیشه :)
" سوره طه آیه ۴۶ "
⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀
#التماس_تفڪر✋
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
[•🗣•] @heiyat_majazi
4_6008184073397207640.mp3
983K
[• #وقت_بندگے💕 •]
.
.
#نماز_شب را رها نکنید! هر کس از نماز شب محروم شد، از رزق و روزی زیاد هم محروم خواهد شد.
|حجةالاسلام علوی تهرانی|
#التماسدعا
#بسماللهمومن..
.
.
یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇
[•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• #حرفاے_خودمـونے☺️ •]
دلت كه گرفت،|💔|
ديگر منت زمين را مكش،
راه آسمان باز است، پر بكش|🕊|
او هميشه آغوشش باز است،
مگر نگفته تورو ميخواند؟
اللهُ اکبر، اللهُ اکبر|🕋|
اگر هيچكس نيست، خدا كه هست...|💞|
💖 💖
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
#خادم_مجازی ✍
بشتـــــــــاااابید✋
بشتــــــااااابید✋
مـــسابقه داریم، چه مسابقه اے👀
جـــایزه هاش در حـــــد لالیگـــا😉
💢 مسابقه ڪتابخوانے
📚 مسابقه بزرگ و ڪاملا رایگان
❇️ 57 صفحه منتخب از کتاب
«آینده انقلاب اسلامے ایران»
از آثار شهید مطهری☺️
🔹مهلت ثبت نام: #محدود
🔹سریعا در اپلیکیشن استاد مطهری
عضو شوید و بعد از وارد کردن ڪد
معرف، کتاب را رایگان دانلود کنید.
و به سوالات مسابقه پاسخ دهید.✍
🎁همراه با جوایز ارزنده (هدیه خیّرین)
🎓4جایزه ی 5 میلیونی
🎓41 جایزه ی 1 میلیونی
❗️نصب اپلیڪیشن و شرکپڪت
در مسابقات رایگان است.
⭕️ 👈 با وارد ڪردن کد معرف زیر در
هنگام ثبت نام ۵ امتیاز هدیه بگیرید:
↔↔↔ 3x21RGeG↔↔↔
⬇️ دانلود اپلیکیشن از لینک زیر:
👉 www.motahari.ir/app
بـــا مــا به روز باشید😉👌✌️👇
🎓| @heiyat_Majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
😇|• حضرت علی (ع)فرمودند:
میان حق و باطل جز چهار انگشت
فاصله نیست✋
چهار انگشت میان گوش و چشم...
باطل این است که بگویى: شنیدم...
و حق آن است که بگویى: دیدم...
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۱۷۶ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[• #مغزبانے😎 •]
.
.
🎥 | اولین تصوير "روح الله زم" در دادگاه
.
.
#ڪپے⛔️
#بازنشر ≈ #صدقهجاریه🍃
با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇
[•📡•] @Heiyat_Majazi
[• #ترکش_خنده 😂 •]
از حمله آقای روحانی به
کشور بیش از شش سال گذشته.
حدود دو سال دیگه باقی مانده،
اگه بتونیم دوام بیاریم،
میشه هشت سال دفاع مقدس
👌👌😂😂🙏🙏🤣🤣😭😭😭😍😍
سیاست طنز رو اینجا بخون😂👇
[•🎈•] @heiyat_majazi
🍃📿
#خطبه_فدکیه
#قسمت_هفدهم
🔸 اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلی مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُكُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُكُمْ، وَ لكِنَّها فَیضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَكُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّـهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَی الْاَفْئِدَةِ.
فَبِعَینِ اللَّـهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَی مُنْقَلَبٍ ینْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَكُمْ بَینَ یدَی عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.
فأجابها أبوبكر عبداللَّـه بن عثمان، و قال:
یا بِنْتَ رَسُولِاللَّـهِ! لَقَدْ كانَ اَبُوكِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً كَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَی الْكافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباكِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِكِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلی كُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی كُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لایحِبُّكُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لایبْغِضُكُمْ اِلاَّ شَقِی بَعیدٌ.
🔹 آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستی پدید آمده در اخلاق شما، و بیوفائی و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینهام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولی بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پای آن سوراخ و تاولدار، عار و ننگش باقی و نشان از غضب خدا و ننگ ابدی دارد، و به آتش شعلهور خدا که بر قلبها احاطه مییابد متصل است.
آنچه میکنید در برابر چشم بینای خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودی میدانند که به کدام بازگشتگاهی بازخواهند گشت، و من دختر کسی هستم که شما را از عذاب دردناک الهی که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را میکنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر میبریم.
آنگاه ابوبکر پاسخ داد:
ای دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وی در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وی را بر هر دوستی برتری داد، و او نیز در هر کار بزرگی پیامبر را یاری نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نمیدارند، و تنها بدکاران شما را دشمن میشمرند.
🍃📿 @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_هفتم😌🌸🍃 روزهایی بود که جنوب را دائم بمباران می کردند .
[• #قصه_دلبرے📚•]
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_هشتم😌🌸🍃
به هرحال ، روزهای سختی بود اجازه نمی دانند از خانه بروم بیرون . بعد از هجده سال تنها این ور و آن ور رفتن ، کلید ماشین را از من گرفتند . هر جا می خواستم بروم برادرم مرا می برد و بر می گرداند تا مبادا بروم مدرسه یا پی آقای غروی . طفلک سید غروی به خاطر ازدواج من خیلی کشید . می گفتند: شما دخترم را با این آقا آشنا کردید . البته با همه این فشارها من راههایی پیدا می کردم ومصطفی را می دیدم . اما این آخری ها او خیلی کلافه و عصبانی بود . یک روز گفت: ما شده ایم نقل مردم ، فشار زیاد است شما باید یک راه را انتخاب کنید یا این ور یا آن ور . دیگر قطع اش کنید .
مصطفی که این را گفت بیشتر غصه دار شدم . باید بین پدر و مادرم که آنهمه دوستشان داشتم و او ، یکی را انتخاب می کردم . سخت بود ، خیلی سخت . گفتم: مصطفی اگر مرا رها کنی می روم آنطرف ، تو باید دست مرا بگیری ! گفت: آخر این وضعیت نمی تواند ادامه داشته باشد
آن شب وقتی رسیدم خانه ، پدر ومادرم داشتند تلویزیون نگاه میکردند . تلویزیون را خاموش کردم و بدون آنکه از قبل فکرش را کرده باشم گفتم: بابا ! من از بچگی تا حالا که بیست و پنج شش سالم است هیچ وقت شما را ناراحت نکرده ام ، اذیت نکرده ام ، ولی برای اولین بار می خواهم از اطاعت شما بیایم بیرون و عذر میخواهم. پدرم فکر می کرد مسئله من با مصطفی تمام شده ، چون خودم هم مدتی بود حرفش را نمی زدم پرسید: چی شده ؟ چرا ؟ بی مقدمه ، بی آنکه مصطفی چیزی بداند ، گفتم: من پس فردا عقد می کنم . هر دو خشکشان زد . ادامه دادم: من تصمیم گرفتم با مصطفی ازدواج کنم ، عقدم هم پس فردا پیش امام موسی صدر است . فقط خودم مانده بودم این شجاعت را از کجا آورده ام ! مصطفی اصلاً نمی دانست من دارم چنین کاری می کنم .
مادرم خیلی عصبانی شد . بلند شد با داد و فریاد ، و برای اولین بار می خواست من را بزند که پدرم دخالت کرد و خیلی آرام پرسید: عقد شما باکی ؟
گفتم: دکتر چمران .
من خیلی سعی کردم شمارا قانع کنم ولی نشد . مصطفی به من گفت دیگر نتیجه ای ندارد و خودش هم میخواست برود مسافرت. پدرم به حرفهایم گوش داد و همانطور آرام گفت: من همیشه هرچه خواسته اید فراهم کرده ام ، ولی من می بینم این مرد برای شما مناسب نیست . او شبیه ما نیست ، فامیلش را نمی شناسیم . من برای حفظ شما نمی خواهم این کار انجام شود .
گفتم: به هرحال من تصمیمم را گرفته ام . می روم . امام موسی صدر هم اجازه داده اند ، ایشان حاکم شرع است و می تواند ولی من باشد . بابا دید دیگر مسئله جدی است گفت : حالا چرا پس فردا ؟ ما آبرو داریم . گفتم: ما تصمیم مان را گرفته ایم ، باید پس فردا باشد . البته من به امام موسی صدر هم گفته ام که می خواهم عقد خانه پدرم باشد نه جای دیگر . اگر شما رضایت بدهید و سایه تان روی سر ما باشد من خیلی خوشحال ترم . باباگفت: آخر شما باید آمادگی داشته باشید . گفتم: من آمادگی دارم ، کاملاً !
نمی دانم این همه قاطعیت و شجاعت را از کجا آورده بودم . من داشتم ازهمه امور اعتباری ، از چیزهایی که برای همه مهمترین بود می گذشتم . البته آن موقع نمی فهمیدم ، اصلاً وارستگی انجام چنین کاری را نداشتم، فقط می دیدم که مصطفی بزرگ است، لطیف است و عاشق اهل بیت است و من هم به همه اینها عشق می ورزیدم.
ادامه دارد...❣😉
🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
[•📙•] @Heiyat_Majazi
هیئت مجازی 🚩
[• #قصه_دلبرے📚•] #چمران_از_زبان_غاده #قسمت_هشتم😌🌸🍃 به هرحال ، روزهای سختی بود اجازه نمی دانند از خ
[• #قصه_دلبرے📚•]
#چمران_از_زبان_غاده
#قسمت_نهم😌🌸🍃
بابا گفت: خوب اگر خواست شما این است حرفی نیست ، من مانع نمیشوم . باورم نمی شد بابا به این سادگی قبول کرده باشد . حالا چطور باید به مصطفی خبر می دادم ؟
نکند مجبور شود از حرفش برگردد ! نکند تا پس فردا پدرش پشیمان شود ! مصطفی کجا است ؟ این طرف وآن طرف ، شهر و دهات را گشت تا بالاخره مصطفی را پیدا کرد گفت: فردا عقد است ، پدرم کوتاه آمد. مصطفی باورش نمی شد ،
و مگرخودش باورش می شد ؟ الان که به آن روزها فکر میکند می بیند آدمی که ازدواج آنها را درست کرد او نبود ،
اصلا کار آدم و آدمها نبود.کار خدا بود ودست خدا بود. جذبه ای بود که از مصطفی و او می تابید بی شناخت ، شناخت بعد آمد بی هوا خندید ، انگار چیزی دهنش را قلقلک داده باشد ، او حتی نفهمیده بود یعنی اصلاً ندیده بود که سر مصطفی مو ندارد ! دو ماه از ازدواجشان می گذشت که دوستش مسئله را پیش کشید؛ غاده ! در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد . تو از خواستگارانت خیلی ایراد می گرفتی ، این بلند است ، این کوتاه است؛ مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد . حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی ؟
غاده یادش بود که چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد ، حتی دلخورشد و بحث کرد که؛ مصطفی کچل نیست ، تو اشتباه می کنی . دوستش فکر می کرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده .
آن روز همین که رسید خانه ، در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن؛ مصطفی پرسید: چرا می خندی ؟ و غاده که چشم هایش از خنده به اشک نشسته بود گفت: مصطفی ، تو کچلی ؟ من نمی دانستم ! و آن وقت مصطفی هم شروع کرد به خندیدن و حتی قضیه را برای امام موسی هم تعریف کرد . از آن به بعد آقای صدر همیشه به مصطفی می گفت: شما چه کار کرده اید که شمارا ندید ؟
ممکن است این جریان خنده دار باشد ، ولی واقعاً اتفاق افتاد . آن لحظاتی که با مصطفی بودم و حتی بعد که ازدواج کردیم چیزی از عوالم ظاهری نمی دیدم ، نمی فهمیدم . به پدرم گفتم : جشن نمی خواهم فقط فامیل نزدیک ، عمو ، دایی و... پدرم گفت: به من ربطی ندارد؛ هر کار که خودتان میخواهید بکنید . صبح روزی که بعد از ظهرش عقد بود ، آماده شدم که بروم دبیرستان برای تدریس . مادرم با من صحبت نمی کرد ، عصبانی بود . خواهرم پرسید :کجا می روید ؟ گفتم: مدرسه . گفت: شما الان باید بروید برای آرایش ، بروید خودتان را درست کنید. من بروم ؟ رفتم مدرسه . آنجا همه می گفتند: شما چرا آمده اید ؟ من تعجب کردم . گفتم : چرا نیایم ؟ مصطفی مرا همینطور می خواهد . از مدرسه که برگشتم ، مهمانها آمده بودند . مصطفی آنجا کسی را نداشت و از طرف او داماد آقای صدر ، خانواده و خواهرانش و سید غروی آمده بودند . از فامیل خودم خیلی ها نیامدند ، همه شان مخالف بودند وناراحت .
خواهرم پرسید: لباس چی می خواهی بپوشی ؟ گفتم: لباس زیاد دارم. گفت: باید لباس عقد باشد. و رفت همان ظهر برایم لباس عقد خرید همه می گفتند دیوانه است ، همه می گفتند نمی خواهیم آبرویمان جلوی فامیل برود . من شاید اولین عروسی بودم آنجا که دنبال آرایش و اینها نرفتم . عقد با حضور همان معدودی که آمده بودند انجام شد و گفتند داماد باید کادو بدهد به عروس . این رسم ما است ، داماد باید انگشتر بدهد . من اصلاً فکر اینجا را نکرده بودم.
ادامه دارد...❣😉
🖊:نقل از همسر شهید مصطفےچمران👌😍
#ڪپےبدونذڪرمنبع
#شرعاحــــراماست...
[•📙•] @Heiyat_Majazi
🍃🇮🇷
#خادمانه
اللهاکبر
همصدا با هم اللها ڪبر میگوییم...
فرا رسیدن چهل و یڪمین سالگرد
پیروزےانقلاب اسلامے مبارک باد😍
🍃🇮🇷
【• #رزق_معنوے •】
.
.
⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ོ
#پول_خورد_نباشیم!
یک وقت هایی؛
بعد از دو شب نماز شب!
بعد از چند روز روزه مستحبی!
بعد از چند روز تسبیح چرخاندن!
بعد از یک کار فرهنگی در فضای
مجازی و حقیقی!
و ...
#صبرکن؟✋
کلی سر و صدا راه می اندازیم که
آقا چرا ما #امام_زمان رو نمی بینیم!؟
کلی هم خودمون رو تحویل میگیریم!😐
شاید جلو آیینه هم بریم و ببینیم که
#به_به!! چقدر نورانی شدیم😌!!
اونی که #دونه_درشت بشه!
مخلص بشه!
خالص بشه!
برای امام زمان(عج) سر و صدا راه نمیندازه☺️
به قول حاج حسین یکتا:
اون #پول_خوردِ که سر و صدا داره!
اسکناس صدایی ازش در نمیاد...
#دونه_درشت بشیم!
#خالص بشیم!
امام زمان ماموریت هاشو به ما بسپاره!
تمام امید امام زمان(عج) ما هستیم...
که شهید نیکو کلام در حاج عمران
بهش میگفتن!
چرا یک روز تیربار!
یک روز آر پی جی!
یک روز ...
یک روز ...
گفت: به من میگن کجا برو!😇
به ما هم میگن!؟
#جا_نمونیم
#اللهمعجــللولیڪالفــــرج 💚
⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀⠀ ⠀ ⠀ ⠀⠀ ⠀⠀⠀ོ ⠀ ⠀
#التماس_تفڪر✋
.
.
| #تقبلالله
#دلتو_بهخدا_بسپار|💚
#حرفاےدرگوشے😌☝️
[•🗣•] @heiyat_majazi
4_6035348551838467267.mp3
7.83M
[• #وقت_بندگے💕 •]
.
.
•🌷•مقامات خاص نمازشب•🌷•
#نماز_شب
#اللهمالرزقناشهادتفیسبیلک
.
.
یڪ ـجُرعـہ آرامش😌👇
[•🍃⏰•] @heiyat_majazi
[• #حرفاے_خودمـونے☺️•]
°|🌹|°چشمــ بستہ همــ مےشود
راه رفتــ و زمین نخورد…
اگر دستتــ در دستــ خدا باشد |❤|
💖 💖
.
.
خــدا رو احساس ڪن👇
[•🕊•] @Heiyat_Majazi
[• #منبر_مجازے📿 •]
.
.
😇|• امام صادق (علیه السلام) :
❤️|• خداوند حیا میکند گریه کننده بر
حسین ( علیه السلام ) را عذاب نماید.
📚|• البکاء للحسين، ص ١٠٦
.
.
پاتوق نخبگـــان😌👇
[•⏳•] @Heiyat_Majazi
📚|ختم قران امروز
ارسال تعـداد #صفحات به آے دی☺️👇
•📮• @F_Delaram_313
تعداد صفحات
• ۱۸۳ •
هر روز میزبان فرشته ها😇👇
[💌🍃••] @heyat_majazi