eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
415 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 ∫ بهت سلام میدم با اشک چشام😭 با یاد تو روزامو شب میکنم🌠 👌👌 - گاھی‌دراین‌ھیاهوی‌دنیا . . ؛ یڪ‌صوت‌حرفھایی‌برای‌گفتن‌دارد👇 ∫🍃🎙∫‌ Eitaa.com/Heiyat_majazi
░•. 👳🏻 .•░ . . سؤال: اگر مسافری كه نمازش است در اثر فراموشی، نماز را کامل بخواند و بعداً متوجه شود چه وظیفه ای دارد؟🤷‍♂ جواب: اگر فراموش كند که نمازش، شكسته است و تمام بخواند، اگر متوجه شد، باید نماز را دوباره بخواند و اگر پس از وقت به یاد آورد، قضای نماز واجب نیست.😌 🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
|≡‌📜≡‌| . . _خدایا…! توبہ ڪنم میبخشے؟💔 +توبہ ڪنے...دوست دارم!💗🍃 . . - خدایا‌نَـزارازدَستِـت‌بِـدَمـ👇 ‌|≡💖≡‌‌| Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
シ 』‌‌ . . [😂✊🏻]• خاطرھ طنز جبهہ دلداده‌ی تازه وارد!✨ . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟👇 『🏴:🍃』 Eitaa.com/Heiyat_majazi
🎁🍃🍃 🍃 🍃 | 🤩 سلاممم عزیزترین مخاطبای ایتا😍🍃 از اونجایے ڪ یه ولادتِ بزرگی در پیش داریم داریم چههه چالشی😍💗🍃 قدیمی های کانال یادتونه که دهه ے کرامت یه چالش برگزار کرده بودیم؟! انصافا کم نزاشته بودین رفقا😍✌️ باید سجده ی شکر بجا اورد بابت وجود تک تک شماها🌹 حالا کیا میخوان تو این دهه جایزه بگیرن ؛ اونم از نوع زهرایےـش؟!😌 عاشقای جایزه های چالشی کجان؟!😍🍃 تصمیم گرفتیم به این مناسبتِ زیبا چالشِ بزرگی راه بندازیم💪 ❤️یه چالش زهرایے هـا❤️ با نامِ اختصارۍ تا پایان روز ولادت هم این چالش پایداره و روز ولادت حضرت زهرا س نتایج مشخص میشن🌸❤️ 🎁 خب خب برای 👇 📝¹ دردودلتون با حضرت زهرا س درموردِ ظهور آقا امام زمان عج همراه با یه عکس امام زمانے😍 یـــا .. 📝² یھ شعر یا دلنوشته‌ے ڪوتاه به مولا با عڪس امام زمانے خودتون🌸 به پل ارتباطی های زیر بفرستید👇 [ @Kosari_Haa ] ؛ [ @nokar_zahra313 ] مهلت ارسال تا فردا ساعت 21 هست. ولی امکان تمدیدم هست😉 🎁 و به نیت پنج تنِ آلِ عباء به پنج نفر برتر این مسابقه هدایایے در نظر گرفته شده☺️🌸 نفرات کسانی اند که متن ارسالی شون بیشتررری بخوره💪 ✅ هرچه سین بیشتر = احتمالِ برنده شدن در مسابقه هم بیشتر ‼️ پس باید تا میتونید سینـ👀 جمع کنید ‼️ و اما هدایای زهرایے ما😍👇 🎁 نفر اول : ساعت‌متبرڪ‌ باطرح فرج 🎁 نفر دوم : تندیس بخصوص مهدوی 🎁 نفر سوم: قاب عکس ویژه حضرت زهرا س 🎁 نفر چهارم و پنجم: شاسی های رومیزی تاڪید میکنم برای اینکه جزء نفرات برتر بشید👌 باید سین جمع کنید✅ روز ولادت خانم، برنده ها مشخص میشند😍💪 😍💚 🏃‍♂ دومین‌چالش‌بزرگ‌کانال‌عاشقانه‌های‌حلال👇 🎁| https://eitaa.com/joinchat/2754019330C3ded5d8d29
🌙 》 . . 🌹 آیةاللّه قرهے:🌹👇 🔸🔹 چࢪا بعضے از مواقع، حال نماز شـــب نداریم؟🤔 شاید حتّی آن عواملے ࢪا هم کہ اولیاء خدا بیان کࢪدند که ࢪعایت کنید تا موفّق به نماز شب بشوید ࢪعایت کرده باشیم، امّا چࢪا باز هم این جسم یارے نمے کند که بلند شویم؟! 🔹️ چون روح که خࢪاب شود، جسد ࢪا هم خࢪاب مےکند. 🔸️ عزیزدلم! اگࢪ مبتلاے به گناه شدے، بدان که جسمت هم با تو همیارے نمی‌کند و نمی‌توانے براے نماز شب بلند شوے و کسل خواهے بود. 🔹 شاید شما بفرمایید که من خیلے حالم خوب است و بدنم قبراق است، امّا همین کہ اجازه نمےدهند، یعنے این بدن شما، سست است، مریضے داࢪد و تقواے قلب، شفاے این اجساد است. 📚منبع: دࢪس اخلاق آیت‌الله قرهے (مدیر حوزه علمیه امام مهدے عج تهران)، اسفند ۱۳۹۳ . . ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯. . . #افزایش_ظرفیت_روحی 50 🔸 همه ما باید به طور جدی فضای امتحان رو توی زندگی
.↯ 🌿 ↯. . . 51 🔸 اگه کسی خودش رو در فضای امتحانات الهی نبینه واقعا سخته که بخواد دینداری کنه. در واقع هیچ دلیلی برای انجام بسیاری از کارهای خوب نمیبینه. ⭕️ مثلا آقا قبول نداره که برای امتحان به این دنیا اومده بعد وقتی بهش میگن نماز بخون، خب طبیعتا نمیخونه! 💢 بهش میگی انفاق کن، انجام نمیده! ☺️ بهش میگی صبر کن اما دلیلی نمیبینه برای صبر کردن. بهش میگی اروم باش، مهربون باش و.... انجام نمیده چون فکر میکنه همه چیز واقعی هست و امتحانی در کار نیست! در حالی که توی دنیا همه چیز بازی هست. خدا هر چیزی به تو نداده میتونست بهت بده ولی عمدا نداده! برای اینکه تو رو امتحان کنه همینجوری نعمت هایی که میخوای رو پشت پرده نگه داشته! بگو خب نگه دار! خدایا من فدای تو بشم...😌💕 حتما یه نقشه ای برام داری... . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇 .↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ ⇩🔑• . . 💥•|ڪسے حسد پیدا میڪند ڪه نعمت ها را ملاڪ میداند نه سعے را. تو اگر بدانے نعمت ها ملاڪ نیستند و نسبت ها ملاڪ هستند و نسبت ها را هم با توانایے تو مےسنجند. آن موقع ریا و حسد و حرص، هر سه شکسته مےشوند و سعے، اساس دارایے آدمے مےشود؛«لیس‌للانسان‌الا‌ما‌سعے». . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
B222685D-21A4-4523-A252-E273AB2AA973.wav
473.9K
📲♥️ 】 آتشم باش و خاکسترم کن . . . 📳🎧 🌱همــراه اول ⬅️ ارسال ڪد 12009 به شماره ۸۹۸۹ . . پـیشــ🎶ــوازِتو خــ💞ـدایـے ڪن👇 ๑|😃🍃|๑ @heiyat_majazi
•| ✨ ‌|• . . تعـجیݪ کن بخـاطࢪ صدها هزاࢪ چشمـ👀 ای پاسخ گرامے امـݩ یجیـݕ ها🍃 ♡ . . ‌‌۞|• ـتٌورانَدیدن‌ومٌردن‌به‌این‌معناست؛ بھ‌بادرفتھ‌تمامےعٌمرِڪوتاهمـ👇 ۞|• Eitaa.com/Heiyat_majazi
••🍃📿••﷽ ○ختم صلوات امروز بہ نیت: 🕊(شهید روح الله قربانی)🕊 •|صلوات های خواندھ شدھ: 💚310💚 |ارسال صلوات‌ها بھ نشونےِ: @sadattt313ツ ڪولھ‌بارت‌ࢪا پرو‌پیمون‌نگھ‌دار☺️👇 @heiyat_majazi ••📿🍃••
[• 📝•] • +🌵 °|• ‌‌‌‏به نسلی‌‌ نیاز داریم که‌ به‌ جای‌ِ غر زدن‌ و جوك‌ ساختن‌‌ راجع‌ به‌مشکلات باهاش‌ مبارزه‌ کنن...(: تویِ این انقلاب کسی بیکار نمیمونه..! .. ✌️🏻 :: 🌱 +🌵 • •|♻️|• این تازه شـروع ماجـراست... ↗️ @heiyat_majazi
🕊🍃 [• 🌙 •] . . •\• ‌خیلے روی حق الناس دقت داشت؛ به عنوان مثال براے خرید میوه وقتے مےخواست میوه جدا کند آنقدر حواسش بود که اگر ناخنش به میوه اے مےخورد، همان را برمےداشت که نکند به اندازه ذره اے حق‌الناس شده باشد. 🌸 📿| 🕊| . . 🌷سربازِ آقا نمےمـــونھ‌ تــــــــا ظهور رو ببینھ‌! بلڪھ‌|شهید| مے‌شھ‌ تـ⇜ـا ظهور نزدیڪ شھ‌ @heiyat_majazi 🌿⃟🕊
مداحی آنلاین - دست من و دامان تو ای نور دیده - جواد مقدم.mp3
3.7M
🎤 ∫ دست من و دامان تو ای نور دیده 💚🤲 👌👌 - گاھی‌دراین‌ھیاهوی‌دنیا . . ؛ یڪ‌صوت‌حرفھایی‌برای‌گفتن‌دارد👇 ∫🍃🎙∫‌ Eitaa.com/Heiyat_majazi
░•. 👳🏻 .•░ . . سوال: آیا انجام عمـل زیبایے،و از این رو به اون رو شده برای زنان مجاز اسـت؟🧐🙄😐 🍃 . . ‌🧐.•░ درمیانِ‌شڪ‌وشبہ‌بارهاگم‌گشتھ‌ام یڪ‌نشانےازخودت؛درجیبِ‌ایمانمـ‌گذار👇 📖.•░ Eitaa.com/Heiyat_majazi
|≡‌📜≡‌| . . آنها ڪه بہ خدا ایمان آوردھ‌‌‌♥ و دلہاشان بہ یاد خدا آࢪام می‌گیرد😇 آگاھ شوید که تنها یاد خدا آࢪام‌ بخش دلہاست🌱 📚سوره رعـــد_آیه۲۸ . . - خدایا‌نَـزارازدَستِـت‌بِـدَمـ👇 ‌|≡💖≡‌‌| Eitaa.com/Heiyat_majazi
hosaein-yekta-tanz(www.karballa.ir).mp3
2.24M
シ 』‌‌ . . [🤣💣]• خاطرھ طنز جبهہ ! . . اےكشتگان‌عشق‌برایم‌دعاکنید يعنےنميشودڪه‌مراهم‌صداكنيد؟👇 『🖤:🍃』 Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_پنجاه_و_هشتم وقت خوبی بود برای خاتمه دادن به همه ی این با
°‌/• 💞 •/° با رفتن نسیم میدانستم که فصل جدیدی از مشکلات و سختیها شروع خواهد شد. من در گذشته خرابکاریهایی کرده بودم که حالا آثارش در زندگی ام بود.وقتی نگاه به هر گوشه ی این خونه میکردم رد فریب یک پسر ثروتمند پیدا میشد! بیشتر وسایل این خونه با پول وهدایایی تهیه شده بود که پشتش گناهی عظیم خوابیده بود!! حالا که دارم تغییر میکنم تحمل دیدن اینها خیلی سخت بنظر میرسه! باید چه کار میکردم؟؟ فکری به ذهنم رسید.یک روز تمام شهامتم رو جمع کردم و هرچه که کامران برام خریده بود و هدایایش رو داخل ساکی ریختم و به سمت کافی شاپش رفتم.نمیدونستم کارم درسته یا نه..!!! اصلا شاید داشتم خودم رو فریب میدادم!! شاید اینها بهانه بود تا دوباره کامران رو ببینم! وقتی داخل کافه شدم شلوغتر از همیشه به نظر میرسید ! گارسونهای کامران به محض دیدنم با چشمان از حدقه بیرون زده به طرفم اومدند و حسابی تحویلم گرفتند.یکی از آنها در حالیکه منو زیر چشمی زیر نظر داشت داخل اتاق مدیریت رفت.میدانستم که رفته کامران راخبر کند.یکباره دلشوره گرفتم.بازهم این تپش قلب لعنتی شروع شد.لحظاتی بعد کامران که تیپ رسمی زده بود با هیجان بین درگاه حاضر شد.و نگاهی به من وساک در دستم انداخت. آب دهانم را قورت دادم و با غرور وشهامت نگاهش کردم. او با قدمهایی سریع و چشمانی که برق میزد به طرفم اومد. انگار میخواست گریه کند ولی خجالت می کشید. سرم رو به اطراف چرخوندم.چهره ی دخترهایی رو دیدم که با اینکه کنار دوست پسرهایشان نشسته بودند ولی با حسرت و علاقه به او نگاه میکردند ونگاهی حسادت وار به من و ظاهر ساده و بی آرایشم میکردند.اما کامران کوچکترین توجهی به آنها نداشت.اصلا آنها رو نمیدید!! تمام نگاهش سهم من بود!! باز احساس غرور کردم!! حسی که کامران در من ایجاد میکرد همیشه این بود و این حالم رو خوب میکرد!! سلام نکرد.شاید چون هنوز در ناباوری بود! پرسید:واقعا خودتی؟؟؟ به سردی گفتم:میبینی که!!کجا میشه بدون دردسر صحبت کرد؟ او خواست بازومو بگیره به رسم مشایعت عاشقانه ولی خودم را کنار کشیدم و با اخمی کمرنگ اعتراض کردم. او نگاهی شرمساربه مشتریانش انداخت وگوشه لبش رو گزید وگفت: بریم اتاق من!! جلوتر از او با غرور راه افتادم وداخل اتاق رفتم.او پشت سر من وارد اتاق شد.خواست در راببندد که گفتم:بزار باز باشه!! نشستم روی کاناپه! او هیجان زده ونگران بود.!! یعنی من برایش مهم بودم؟؟ با صدایی مرتعش ،گارسونش رو صدا کرد: -سعید..!! دوتا سینی ویژه بیار بعد مقابلم نشست و دستهایش را قلاب کرد و سرش رو پایین انداخت. دلم یک مدلی شد. چقدر دلم براش تنگ شده بود.او لاغرتر به نظر میرسید!! مگه میشه او با اینهمه کبکبه و دبدبه عاشق من بی سرو پا بشه؟ نه امکان نداشت..او داشت با من بازی میکرد! همانند من که با آنها بازی کردم! سکوت را شکستم: -من اینجا نیومدم برای دیدنت.اومدم .. ساک رو روی میز گذاشتم و ادامه دادم: اومدم امانتیهاتو بهت برگردونم. او با تعحب نگاهم کرد. -امانتی؟ ؟؟ من امانتی ای پیش تو نداشتم!! گفتم:چرا... داشتی!! او با تردید زیپ ساک رو باز کرد وبادیدن هدایا جا خورد. روی لباسها سرویس طلایی که قبل از سفر برام خریده بود رو برداشت و با گله مندی نگاهم کرد. سعی میکردم حتی الامکان نگاهش نکنم. دلش شکست. این رو حس کردم.. از رد اشکی که توی چشمانش جمع شد و اجازه نداد دیده شه!! آخه او هم مثل من مغرور بود. گفت:چرا داری اینکارو میکنی؟ بعد از چندوقت بیخبری پاشدی اومدی اینجا عذابم بدی؟ از من دقیقا چی میخوای؟ میخوای التماست کنم؟! چرا شما دخترها تا میفهمید یکی... گفتم که!! مغرور بود!! اگر جمله اش رو تموم میکرد غرورش میشکست.جمله رو اینطوری بست: بیخیال!! مهم نیست! ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
هیئت مجازی 🚩
°‌/• #قصه_دلبرے💞 •/° #رهایی_از_شب #قسمت_پنجاه_و_نهم با رفتن نسیم میدانستم که فصل جدیدی از مشکلات
°‌/• 💞 •/° سعید با دو سینی وارد شد.تا خم شد که ازمون پذیرایی کنه کامران اشاره کرد که بیرون بره. بعد در فنجانم کمی قهوه ریخت و منتظر شد تا چیزی بگم. گفتم:خدا خودش بهتر میدونه که من اینجا نیستم تا تو رو وادار کنم التماسم کنی.برعکس اومدم التماست کنم حلالم کنی! او از جا بلند شد و باحرص گفت:حلالت نمیکنم!!چون باهام بد کردی اونم بدون هیچ دلیلی!! در این مدت هرچی فکر کردم ببینم آخه من چیکار کردم که مستحق چنین رفتاری بودم چیزی به ذهنم نرسید.من فقط از تو یک توضیح خواستم! همین! اونوقت بجای توضیح اومدی هدایامو برگردوندی؟؟من عادت ندارم هدایامو از کسی پس بگیرم! حتی اگر اون آدم مثل تو بی وفا و بی رحم باشه.. من هم ایستادم وبا آرامش وخونسردی گفتم.: -من عهدی با کسی نبستم که حالا بهش وفا نکرده باشم!! پس بی وفا نیستم. ودلم نمیخواد هدایایی به این با ارزشی رو از جانب کسی داشته باشم که قرار نیست با او ادامه بدم..الان هم اینجام تا ازت حلالیت بطلبم چون.. نمیتونستم واقعیت رو بگم.دست کم الان نه! ادامه دادم: - ما هردومون حق انتخاب داریم! ممکن بود شرایط عکس این بشه و تو به این دوستی خاتمه بدی! اون زمان من قطعا تسلیم شرایط میشدم و درکت میکردم! او درحالیکه سرش رو با حالتی عصبی تکون میداد گفت:آره ولی یقین بدون من علت بهم زدن اون رابطه رو میگفتم! چون در یک رابطه علاوه بر حق انتخاب، قواعد دیگه ای هم وجود داره! این حق طرف مقابله که بدونه چرا شریکش یک دفعه همه چیز رو به هم میزنه! سرم رو پایین انداختم و بغضم رو فروخوردم: -مشکل از تو نیست.انصافا روز اول آشنایی فکر نمیکردم چنین شخصیتی داشته باشی.مشکل منم.همونطور که قبلا گفته بودی برای تو دختر زیاده! دخترهایی که هم شان تو باشند.من..تصمیم گرفتم تغییر کنم.نمیتونم از راه دوستی به زندگیم ادامه بدم.من..سی سالمه!!! میخوام از این به بعد،برم دنبال هدف زندگیم.که قطع به یقین اون هدف اصلا برای تو ملموس نیست! دست به سینه پرسید:اون هدف چیه؟ گفتم:تو درکش نمیکنی..حتی باورش هم نمیکنی..پس نپرس دیگه وقت رفتن بود. به سمت در راه افتادم. پرسید:داری میری؟ خدای من!! اشکهام.!!نمیتونستم حرف بزنم.یا سرم رو برگردونم. نزدیکم آمد. نکنه بغلم کنه و نزاره برم.؟ اما نه.!! مقابلم ایستاد.با لبخندی تلخ!! ساک رو مقابلم گرفت. -اینو ببر!این حداقل شرط احترامیه که باید در این رابطه رعایت میکردی! فایده ای نداشت. اشکهام لو رفت.پس میشد چشمهام بیشتر بباره! گفتم: -اینها رو آوردم چون نمیخواستم با دیدنشون یاد گذشته ام بیفتم.اینهاحق عشق واقعیته.! نه من که فقط یک رهگذر بودم. او پوزخندی زد: _رهگذرها وقتی از کنارت رد میشن گریه نمیکنند! سرم رو پایین انداختم.او با دست دیگرش مشتم رو باز کرد و ساک رو با تمام مقاومتم دستم داد.داشت دستش رو مقابل صورتم میاورد تا شاید اشکهامو پاک کنه که صورتم رو کنار کشیدم و با لحنی تند گفتم:به من دست نزن! او پرسید:تو چت شده؟ چه اتفاقی برات افتاده.؟ جواب دادم:تو درکش نمیکنی.یکیش همینه!! دیگه دلم نمیخواد با نامحرم باشم! ساک رو انداختم و سریع کافه رو ترک کردم. او دنبالم نیومد! حتی صدام هم نکرد.! شاید هنوز در شوک بود.شاید هم فهمید به دردش نمیخورم! چندساعت بعد از رفتنم به کافه پشیمون شدم! دیگه مطمئن نبودم که کارم درست بوده یا خیر! از یک سو با رفتنم و تحویل دادن ساک هدایا، وجدانم رو آسوده کرده بودم و از سوی دیگر، دیدن ناراحتی و چهره ی دلشکسته ی او عذابم میداد و احساساتم رو دچار تناقض میکرد! بخشی از وجودم بهم اطمینان میداد که کامران داره باهام بازی میکنه! اما بخشی دیگر، بهم هشدار میداد او مستحق این رفتار نبود! تنها راه خلاصی از اینهمه احساسات وافکار متصاد و متلاطم، پناه بردن به مسجد و قامت بستن پشت سر حاج مهدوی بود. طبق معمول نماز رو کنار فاطمه در صف اول جماعت خوندیم. دلم میخواست برای او تعریف کنم که امروز چه کار کردم ولی بعد از دیدن اون صحنه در سالن راه آهن دیگه تمایلی نداشتم با فاطمه ، درباره ی مسایلم صحبت کنم! او از اون روز به بعد تبدیل به رقیب من شد و تصمیم گرفتم در خوبی با او رقابت کنم تا شاید فرجی بشه و به فرض محال حاج مهدوی قسمت من بشه! هه!!! کی فکرشو میکرد عسلی که در مقابل برترین پسرها ، مغرور بود الان کارش گیر یک مرد روحانی باشه و برای رسیدن به او حتی به بهترین وصمیمی ترین دوستش، نارو بزنه؟! ادامه دارد... ✍بھ‌ قلمِ:ف.مقیمے °\•💝•\° اوست‌گرفتہ‌شهردل من‌بھ‌ڪجاسفربرم...👇 °\•📕•\°‌ Eitaa.com/Heiyat_majaz
🌙 》 🌷🍃 محمد بن کࢪدوس از امام صادق (علیہ السلام) نقل مےکند: 🔹 هࢪ کس کہ آخࢪ شب از خواب بࢪخیزد و بہ یاد خدا بیفتد، گناهان او پࢪاکنده مے شود. 🔹 پس اگࢪ آخࢪ شب بلند شد و تحصیل طهاࢪت کࢪد و دو ࢪکعت نماز خواند و حمد و ثناے خدا ࢪا بہ جا آوࢪد و صلوات بࢪ پیغمبࢪ (صلى الله عليه و آله) فرستاد، 🔹 چیزے از خدا دࢪخواست نکند، جز اینکه خدا بہ او بدهد، 🔹 یا عین همان چیز را که او دࢪخواست کرده، و یا چیزے بهتر از آن بࢪاے او ذخیࢪه خواهد نمود. 📚منبع: کلید سعادت، ࢪحمت الله عࢪب نوکندے ؏ـمـرے گذشت بعدِ تو و نرفت عادتِ شب زندھ دارے امـ👇 《🍃🕕》 http://Eitaa.com/Heiyat_majazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴿• 📿 •﴾ . . سوره 👈 بقره آیه 👈 199 . . .❣↻ نامـہ اے از عآشق تَـرین رفیـقِ تو👇 .📖↻ Eitaa.com/Heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
.↯ #حرفاے_درگوشــے🌿 ↯. . . #افزایش_ظرفیت_روحی 51 🔸 اگه کسی خودش رو در فضای امتحانات الهی نبینه واق
.↯ 🌿 ↯. . . 52 ❇️ هنر تشخیص مصداق 🔶 یکی از خصوصیات امتحانات الهی اینه که مملو از "ابهام" هست. واقعا در خیلی از موارد، آدم نمیدونه عکس العمل درست چیه؟🤔 💢 این خاصیت امتحانه. اگه قرار باشه امتحانات الهی همش واضح باشه دیگه اسمش رو نمیشد بذاری امتحان! 👈🏼 امتحان زمانی ارزشمند هست که ابهام داشته باشه. - ببخشید یه سوال؟ - بفرمایید. - یه نفر اومده سراغ من و ازم پول قرض میخواد بهش بدم یا نه؟! آدم بد حسابی بوده!🙄 - آفرین چه سوال خوبی کردی. جواب اصلیش اینه که "خودت" باید تشخیص بدی که بهش قرض بدی یا نه. من به صورت کلی تو رو راهنمایی میکنم ولی تشخیص مصداقش که آیا الان باید پول قرض بدی یا نه به عهده خودته. در هرصورت قدرت تشخیص مصداق خودمون رو باید بالا ببریم . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء ..👇 .↯🌱↯. @Eitaa.com/Heiyat_majazi
•🍃⇩ ⇩🔑• . . 🌷•پیامبر اکرم(صلےالله‌عليه‌وآله) : ☘•لا شَفيعَ أنجَحُ مِنَ التَّوبَةِ . 👌•شفيعے كارآمدتر از توبه نيست . 📖•بحار الأنوار ، ج۸ ، ص۵۸ 💚 . . ↫ و عشـق؛ مَرڪب‌ِحرکت‌است‌نہ‌مقصـدِحَرکتـ👇 ‌•🔐⇩ Eitaa.com/Heiyat_majazi
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •\• گاهی اوقات نیازه که یکم پای منبر خودمون بشینیم... برای دیگران سخنران‌های خوبی هستیم برای خودمون چی؟! . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 😌☝️ @heiyat_majazi •🍃•☝️•
YEKNET.IR - zamine - fatemieh 99.10.19 - seyed reza narimani.mp3
8.15M
🎤 ∫ غریبی سخته تو غربت باشه🖤 تو شهری که بی محبت باشه 🌄 👌👌 - گاھی‌دراین‌ھیاهوی‌دنیا . . ؛ یڪ‌صوت‌حرفھایی‌برای‌گفتن‌دارد👇 ∫🍃🎙∫‌ Eitaa.com/Heiyat_majazi