eitaa logo
هیئت مجازی 🚩
3.9هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
2.8هزار ویدیو
421 فایل
ˇ﷽ شبیھ بوی گُـل است این‌جا؛ براے پروانگےهاے تو در مسیرِ او...🦋 💚˹ از ؏ـشق بخوان @ASHEGHANEH_HALAL ˼ ‌ ‌‌🛤˹ پل ارتباطے @Khadem_Daricheh ˼ 💌˹ تبادلات و تبلیغ @Daricheh_Ad ˼ . . شما براے ما نعمتید...😌🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
°⏳| (249) |⌛️° ✍امام سجاد (ع) فرمودند😇 💠رسول خدا(ص) وقتى به خانه خویش میرفت، اوقاتش را 3 قسمت میکرد😃 1⃣بخشى براى خدا😍 2⃣بخشى براى خانواده😄 3⃣بخشى براى خود😊 📚مکارم الاخلاق . . . پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
•| #آے‌ڪیوسان(32)💡😃 |• سیگار...🚬 باعث کاهش استرس نمیشود. میزان استرس افراد سیگارے نہ تنها بیشتر از افراد سیگارے است،بلکہ از افرادے کہ بہ تازگے سیگار را ترک کرده اند نیز بیشتر است. در واقع سیگار یک ضد استرس جعلےاست.🍃 #سیگاریک_ضداسترس_جعلے🚫 #روشهاے_بهترےبراےآروم_شدن #انتخاب_کنیمـــ👌 دانستنےهاےجـذابــ و خاصــ👇 |•🎓•| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 2⃣2⃣ گفتم: برای لعن و نفرين
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت3⃣2⃣ ڪشیش وقتے سر از روی ڪتاب برداشت ڪہ ایرینا با فنجان چاے سبز روبہ رویش ایستاده بود. ڪشیش عینڪش را برداشت و روے میز گذاشت و با کپڪف دست، صورتش را ماساژ داد. بہ ایرینا نگاه ڪرد، ایرینا فنجان چــاے را روے میز گذاشت و پرسید: ڪتـاب درباره ے چیست؟ ڪشیش صورتش را بہ فنجان چاے نزدیڪ ڪرد، بوے آن را استشمام ڪرد و گفت: چہ عطـرے دارد این چاے سبــز! بعد، آخـرین ورقے را ڪہ مشغول مطالعہ ے آن بود، بہ دست گرفت و گفت: ڪتـاب است، ظاهراً مربوط به وقایع تاریـخے در دیـن اسـلام است. گمان ڪنم چیزهایے درباره ے علــے باشد؛ همان ڪہ مسلمانان شیعــہ در لبنان بہ او امــام علــے مےگویند. ایرینا گفت: علــے را ڪہ . پس بایـد براے مسلمانان ڪتــاب با باشد... ڪشیش گفت: اشخاصے بہ نام معاویــہ و عمــروعــاص قصد دارند با علــے بجنگند. جالب است کہ این ڪتــاب در همان زمان توسط عمروعاص شده است. او در یادداشت هایش از وقایعے صحبت مےڪند ڪہ احتمالا منجر بہ جنگ با علــے شده است. ایرینا لبخنـد زد و گفت: این ڪہ چـہ مےشود، چندان مـہـم نیست؛ مہم این است ڪہ تو الان صاحــب یڪ ڪتاب بسیار و با هستـے. شاید بتوانے آن را بہ مبلغ زیادے بہ یڪے از موزه هاے بفروشے. شاید مسلمانان لبنان نیز طالـب آن باشند. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ کشیش گفت: من قصد آن را بہ هیچ عنوان ندارم. باید رابطہ اے بین این ڪتاب و رویایے ڪہ دیشب دیدم وجود داشته باشد. دلم مےخواهد هرچہ زودتر این رابطہ را ڪشف ڪنم. ایرینا گفت: تو در لبنان دوستے داشتے به نام جـرج ؛ همان نویسنده ے ڪہ درباره ے علــے ڪتابے بـود و تو مے گفتے دلت مےخواهد آن را بخوانی. اما یادم نمےآید آن را خوانده باشے. ◾️ بھ قلم✍:‌ ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت3⃣2⃣ ڪشیش وقتے سر از روی ڪتاب
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 4⃣2⃣ ڪشیش انگشت اشاره اش را بہ طرف ایرینا گرفت و گفت: تو بہ نڪتــہ ے خوبــے اشاره ڪردے ایرینا. اصلا یادم بہ جرج جرداق و ڪتابش نبود. چقدر خوب مےشد ڪتــاب او را داشتم و مےخواندم. هر ڪتابے درباره ے علــے مے تواند مرا بہ درڪ بہتر این ڪتاب ڪمڪ ڪند. ایرینا صندلے اے را ڪہ ڪنار پنجره بود، برداشت و پہلوے میز گذاشت و روے آن نشست و گفت: پس خوب است تلفنے بہ او بزنے و بگویے ڪتابش را برایت بفرستد. ڪشیش سرش را تڪان داد گفت: پیشنہاد خوبے دادے ایرینا. او تنہا ڪسے است ڪہ مے تواند در این مورد ڪمڪم ڪند؛ چون اصلا دوست ندارم در این باره بہ سراغ مسلمانان بروم. ایرینا بہ فنجان چاے اشاره ڪرد و گفت: فعلا چایت را بخور تا سرد نشود. ڪشیش فنجان چاے را بہ دست گرفت، جرعہ اے از آن نوشید، بہ ساعت دیوارے نگاه ڪرد و گفت: بهتر است الان زنگے بہ سرگئی بزنم و بگویم شماره تلفن جرج را برایم ایمیل ڪند. سپس جرعہ ے دیگرے از چاے نوشید و گفت: ایرینا جان! برو گوشے موبایلم را برایم بیاور. ایرینا از جا بلند شد و گفت: تو باید به فڪر هزینہ هاے تلفن موبایلت هم باشے میخائیل. ڪشیش گفت: حق با توست، اما ڪار من الان از این حرف هاست. حتے هزار روبل پول تلفن، فداے سر این ڪتابے ڪہ امانت حضرت مسیح است. ایرینا از اتاق خارج شد و با گوشے موبایل برگشت. آن را بہ ڪشیش داد و گفت: جورے از حضرت حرف مےزنی ڪہ انگار واقعا او را اے! تو آن شب خستـہ بودے و گرفتــار توهــم شدے. ڪشیش در حالے ڪہ شماره ے تلفن سرگئے را جستجو مےڪرد، پاسخ داد: همیشه همین طور بوده است؛ با این ڪہ مریــم مقدس و حضرت عیســے، بارها بر مردمان خاڪے نازل شده اند، اما هنوز بسیارے گمان مےڪنند آن ها زمین را فرامـوش ڪرده اند، در حالے ڪہ آن ها از غصــہ ے زمین رنـج مےبرند. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ ایرینا خواست حرفے بزند ڪہ ڪشیش موبایل را روي گوشش گذاشت و با دست بہ ایرینا اشاره ڪرد ڪہ چیزے نگوید. انتظار ڪشیش بہ درازا نڪشید؛ صداے سرگئے از بیـروت واضح تر از همیشہ بہ گـوش رسید. ◾️ بھ قلم✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
•🏴• #حسینیه •|چقدر گریہ ڪردے آقاجانـ😔" •|مژه هایٺ بہ زحمت افتادند •|و قمرے قطعہ قطعہ💔 را دیدے •|نالہ هایٺ بہ لڪنٺ افتادند😓 #غریب‌_مدینہ° #السلام‌علیڪ‌یازین‌العابدین •🏴• @heiyat_majazi
°| (743) 😎💪 |° ✍ در پے حـادثه ے امــروز متن پیـام فــرمانده ڪل قــوا به شـرح زیـر اســـت👇 بسمه‌تعالے حادثه‌ے تلخ و تأُسفبار شهادت😢 جمعے از مردم عزیزمان😔 در اهواز به دست تروریستهاے مزدور، یک بار دیگر قساوت☹️ و خباثت دشمنان ملت ایران را آشکار ساخت. 👊 این مزدوران قسے القلب که به روے زن و کودک و مردم بیگناه آتش میگشایند وابسته به همان مدعیان دروغگو و ریاکارند که پیوسته دم از حقوق بشر میزنند👊 دلهاے پرکینه‌ے آنان نمیتواند تجلّے اقتدار ملے در نمایش نیروهاے مسلح را تحمل کند جنایت اینها ادامه‌ے توطئه‌ے دولتهاے دست‌نشانده‌ے آمریکا در😒 منطقه است که هدف خود را ایجاد ناامنے در کشور عزیز ما قرار داده‌اند. به کورے چشم آنان ملت ایران راه شرافتمندانه و افتخارآمیز خود را ادامه خواهد داد و مانند گذشته بر همه‌ے دشمنے ها فائق خواهد آمد. اینجانب تسلّا و همدردے خود را به خانواده‌هاے این شهیدان عزیز عرض میکنم و صبر و سکینه‌ے الهق را برای آنان و علوّ درجات براق شهیدان مسألت مینمایم. دستگاه‌هاے مسئول اطلاعاتے موظفند با سرعت و دقت دنباله‌هاے این جنایتکاران را تعقیب کنند و آنان را به سرپنجه‌ے مقتدر قضائے💪 کشور بسپارند.👊 سیّدعلے خامنه‌اے ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ ✅ ســــردار جوانے👇 معـــاون سیاسے سپــاه👇 ڪسانے ڪه این جنــایت را مرتڪب شــدند👊 و تعدادے از فـــرزندان ایــن ملت را مجــروح ڪرده یا به شهــادت رساندند و همچنین حـــامیان آنهــا باید بداننـــد ڪه با این نوع اقــدامات ڪور👊👊 و بــدون هر نوع ارزش نظامے هــرگز موفق به ایجـاد تزلزل در اراده ملت و نیــروهاے مسلــح ڪشـور نخــواهند شد👊👊 بعضےا توئیـت زدن انتقـــال نبــرد به عمق☹️ ایـــران گزینه اے اعلام شده است ڪه در جـــریان مـــرحله آینـده بیشتـر هم خــواهد شد😏😏 ایشــون ☝️☝️ مشــاور ولیعـــهد ابوظبے هستند😒 آرزو بر جـــوانان عیــب نیست احمق جـان😏 حـــالا تو گـــوش ڪن جــناب👊 مـــا نميزاریــم به مـــرحله بعــد بــرسه منتظـــر تــــاوان ڪارے ڪه ڪــردید باشیــد👊 درســت یه جــا یه زمـانے میزنمیـــمتون ڪه حتے فـــرصت یه ثانیــه نفس ڪشیدین بیشتــرو نداشتـه باشید👊👊👊 داعش از شمـا بـــزرگتــرو زدیـــم دخـــلشو آوردیم شمـا ڪه دیگـه هیچے نیستین💪 تا تــاوان ندادیـــد خلاصے نداریــد👊👊 14 خــرداد 1397👇 رهبر انقلاب👇 دشمــن مےدونه اگــر یه دونه بــــزنه👊 ده تـــا مےخـــوره👊👊 منتظــــر باشیــــــــــد👊👊👊 👊👊 👇 ⛔️🙏 🍃 . . . ••┈••••┈••❅😉❅••┈••••┈•• تحلیل‌هاے نابے ڪه هیچ‌جا نخواندید با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 ~° 📡 °~ @Heiyat_Majazi
🕯🍂 🍂 #حسینیه بعد از سہ روز جسم‌ عزیزش ڪفــن نداشٺ😔 یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشٺ آنقدر عاشقانہ بہ معراج رفتہ بود آنقدر عاشقانہ ڪه سردربدن نداشٺ😓 #یا_ثـارالله💔 #آجرك_الله_ياصاحب_الزمان 🍂 @heiyat_majazi 🕯🍂
°⏳| (250) |⌛️° 🌸امام سجاد (ع)😇 عمّه ام،زینب😇 با وجود همه مصيبت ها😓 و رنج هايى كه در مسيرمان به سوى شام به او روى آورد😞 حتّى يك شب اقامه نماز شب را فرو نگذاشت...😍😔 ‌ 📚بحار،ج۴۴،ص۴۴۱ . . . پاتوق [ 👳🎙: 👇] 🍃:🌸| @Heiyat_Majazi
°| (744) 😎💪 |° ✍ اینجـانب عبدالخالق عبدالله🎤 مشــاور سیاسے ولیعهد امــارات👇 اعلام مےڪنم حمله به یڪ هدف نظامے اقـــدام تــروریستے نیست👊 و انتــقال نبــرد به داخل ایــران یڪ تصمـــیم علنے است و در آینــده افـــزایش خواهد یـافت👊 تحــــلیل جــزء به جــزء👇 ڪشــور امـارات بیـش از هشت میلیــون جمعیــت دارد👊 ایــن ڪشـور در جــنوب و در شرق شبـه جــزیـره عــربستان قـــرار دارد👊 به قـــول معــروف👇 مــورچه چیه ڪه ڪله پــاچش باشـه این امـــارت بنده خدا زورش به مــا نمےرسه چـــون اســاسا به این ڪشـور به عنــوان تجارتخــانه مے توان نگـاه ڪــرد👊👊👊 آمــریڪا مـانند همیشه خــــودش را یڪ دولـــت دلسـوز مــــردم ایـــران بایــد معـــرفے ڪنه به همـــین منــظور☹️☹️ 👊 سخنـــگوے شــوراے امنیت ملے آمـــریڪا اظهـــار فضـل ڪردند👇 آمــــریڪا در ڪنــار مـــردم ایــران ایســـتاده است و رژیــم تهــران را بـه تمـــرڪز بـر روے👌 ایجـــاد امنیت در این ڪشور تشــویق مےڪند👊👊 اینـــا دقیـــقا همــونایے هســـتند ڪه رئیس جمهــورشون👊 مــا رو تهـــدید نظـامے ڪرد👇 وزیـــر امـــور خارجشــون👇 پـــمپئــو از لفظ تابستـان داغ در راه ایران نام برد حداقـــل اگــه با مـا سره جنـــگ داریــد مثـــل یه مـــرد پاے مـــوضعــتون بایستین👊 ڪشـــورے ڪه هنــوز شجــاعت اینـــو نـداره و هـــر روز یه حـــرفے میـــزنه به درد مذاڪــره نمےخوره👊👊 از امـــروز هر شخصے حــرف از مذاڪــره زد یا واقعـــا نمیفهمــه یا خـــودشــو زده به نفهمے و ایـــن شخص توے مـــواقع حســـاس چـــون نـــداره جـــا میمـــونه👊👊 آمـــریڪا شجـاعت حرف زدن😏 نــداره نـــوچه هاشــــو اجـــیر مےڪنـه👊👊 👊 👇 ⛔️🙏 🍃 . . . ••┈••••┈••❅😉❅••┈••••┈•• تحلیل‌هاے نابے ڪه هیچ‌جا نخواندید با مغــزبـــانے، بصیـــــــرت دهیـــد👇 ~° 📡 °~ @Heiyat_Majazi
° (ع)☀️📖 [29] ° 🍃⚫️ 🍃⚫️🍃 ▪️▪️ اهوازِ سرفراز تسلیت▪️▪️ ✨بہ نام خــــداے علے✨ 😳 سلام. اِاِاِاِ بازم که شمایین! 🙂 بله . و باز هم شما! 😳باز که افتادیم وسط جنگ!😒 🙂آره . این جنگ⚔ صفینِ 😍آخ جون پس امام علی اینجاست. 😍بریم ببینیم امام چی دارن برامون 🙂 الان امام به سربازا دستور دادن ۱-فقط از خدا بترسید. ۲-وسایل تون رو چِک کنین ۳-اسلحه هاتون همیشه تمیز باشه ( همیشه آماده باشین) ۴-‌ تجهیزات کامل باشه. ۵-قدرت و استواری پاهاتون رو با اسلحه هاتون یکی کنین. 😍 قربونش برم چه اصولی رو داره یادمون میده!🙄 🙂 خب ما که رفتیم جنگ سخن امام رو شنیدیم شما م با این خطبه 👇 می تونید ببینید امام چی فرمودن. 📚|• نهج البلاغه. خطبه ۶۵ ▪️▪️▪️▪️▪️ باعلے تاخــ💚ـدا؛ پاے حــرفـ مولاتـ بشینــ😍👇 |•✍•| @heiyat_majazi
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 4⃣2⃣ ڪشیش انگشت اشاره اش را ب
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 5⃣2⃣ ایرینا توی آشپزخانه بود و داشت شام می پخت. بوی غذا و بخاری که از دیگ جوشان بیرون می زد، هوای سالن پذیرایی را خوشبو کرده بود. اما کشیش حواسش به ایرینا و «پیلمنی» که شام دلخواهش بود، نبود؛ غیب شدن مرد تاجیک ذهن او را به خود مشغول کرده بود. نگران او بود؛ مردی که گفته بود با فروش این کتاب، قصد دارد به زندگی خود و خانواده اش سروسامانی بدهد، چرا برای گرفتن پول کتابش مراجعه نمی کرد؟ کشیش ساده ترین علت را بیماری می دانست و در بدترین حالت، به آن دو جوان مشکوک فکر می کرد که آدم های سر به راهی به نظر نمی رسیدند و ممکن بود بلایی سر مرد تاجیک آورده باشند. این دو روز، وقتی کشیش به کلیسا می رفت، چشمش به در و حواسش به مراجعان بود تا مرد تاجیک را ببیند، پولش را بدهد و خیالش از بابت کتاب راحت شود. صدای ایرینا او را به خود آورد. او در حالی که داشت به طرف تلویزیون می رفت گفت: وا! چرا این قدر ساکت و آرام نشسته ای؟ بعد تلویزیون را روشن کرد، کنترل آن را روی میز گذاشت، کمی راست کرد و رو به کشیش گفت: برو جلوی آیینه به خودت نگاه کن ببین چه ریش و پشم شانه نخورده ای برای خودت درست کرده ای؟! کشیش به جای این که ریش بلند به هم ریخته اش را مرتب کند دستی به پیشانی و جلوی سر بی مویش کشید و به ایرینا خیره نگاه کرد. ایرینا گفت: حتما عجله داری بروی سراغ کتابت... الان شام را می کشم. کشیش اشتهایی برای خوردن غذا نداشت، اما می دانست که ایرینا بدون او شام نخواهد خورد. پشتش را به مبل تکیه داد و چشم به تلویزیون دوخت که داشت اخبار ساعت ۹ شب را پخش می کرد. با این که میلی به دیدن اخبار نداشت، اما فهمید خبر مربوط به ولادیمیر نخست وزیر روسیه است که در لباس جودو در حال مبارزه با ورزشکار جوانی از سن پترزبورگ است. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ ایرینا سبد نان و کاسه ی سالاد گوجه و خیار را روی میز غذاخوری گذاشت، ایستاد و همان طور که به تلویزیون نگاه می کرد گفت: بین پوتین با این سن و سال چه می کند؟! عین چان است؛ فرز و چابک! به آشپزخانه رفت. کشیش تبسمی کرد و گفت: باز هم نشسته ای و فیلم های جکی چان را دیده ای؟ ایرینا در حالی که پارچ آب و دو لیوان کریستال قدیمی را در دست داشت، آمد و گفت: اگر تو هم مثل من صبح و شب توی خانه تنها بودی چه می کردی؟ پارچ و لیوان ها را روی میز گذاشت و به کشیش نگاه کرد. کشیش از جا بلند شد، پشت میز غذاخوری نشست و گفت: می نشستم و همه اش می خواندم. بعد دست دراز کرد و از توی سبد، تکه کوچکی نان کند و در دهانش گذاشت. ایرینا قبل از این که به آشپزخانه برود و دیس نخود پلو را بیاورد، گفت: کتاب های تو که خواندنی نیستند؛ چند رمانی را هم که آوردی همه شان را خواندم. ◾️ بھ قلم✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚|@Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️
هیئت مجازی 🚩
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| #قصه_دلبرے(2) 📚 |•° رمان : #قدیس قسمت 5⃣2⃣ ایرینا توی آشپزخانه بود
◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️ °•○●﷽●○•° •°| (2) 📚 |•° رمان : قسمت 6⃣2⃣ کیشیش گفت: این کتاب آخری چی بود آوردم؟ ما ميخائيل بولگاکف؟ همه اش را خواندی؟ ایرینا دیس نخود پلو را روی میز گذاشت، خودش هم نشست و گفت: مرشد و مارگاریتا، یکی از بهترین رمان هایی بود که خواندم. دو سه روزه تمامش کردم. کشیش آن شب خوش اقبال بود که در طول شام، ایرینا قصه ی رمان مرشد و مارگریتا را با همان اشتهایی که نخود پلویش را می خورد، تعریف کرد؛ چون از آن جایی که او که میلی به خوردن نداشت، توانست با همان یک کفگیر پلویی که کشیده بود ور برود تا ایرینا که کیفیت دست پختش را با اشتهای کشیش می سنجید، گمان کند او با اشتها مشغول خوردن است. بعد از شام، در جمع کردن میز به ایرینا کمک کرد تا هرچه زودتر به اتاق کارش برود و مطالعه ی را پی بگیرد. اما هنوز پشت میز کارش ننشسته بود که تلفن زنگ خورد. صدای دوستش پرفسور را شناخت. با آرامش روی صندلی نشست و پشتش را به آن تکیه داد. در جواب پرفسور که پرسیده بود با باد آورده ات چه میکنی؟ گفت: اخبارهای خوبی برایت دارم پرفسور. دیشب بخش هایی از آن را خواندم؛ با این که خواندنش برایم سخت بود، اما دارم به خطش عادت می کنم. موضوعش راجع به یکی از دین اسلام است. شخصی به نام که مسلمانان لبنان به او امام علی می گویند. شاید اسمش به گوشت خورده باشد. پرفسور گفت: من در مسائل دینی اطلاعات چندانی ندارم. ✔️✔️@Heiyat_Majazi✔️✔️ در دین السلام فقط را می شناسم. حالا این کتاب را خود علی که می گویی نوشته است؟ کشیش جواب داد: نه نویسنده اش مردی است که هم عصر علی بوده و قلم خوبی دارد. با یکی از دوستان نویسنده ام در لبنان تماس گرفتم، او چند جلد کتاب درباره على نوشته است. قرار است، به من کمک کند تا کتاب های مرتبط با علی را مطالعه کنم. پرفسور پرسید: این دوستت که می گویی مسلمان است لابد! کشیش گفت: جالب است بدانی که او یک نویسنده و متفکر مشهور است. می گفت علی یکی از مردان بزرگ ماست. او را به عیسی مسیح تشبیه می کرد، اما نکته جالب تر این که علی کتابی دارد به نام . من این کتاب را در بیروت دیده بودم، اما هرگز رغبتی به مطالعه ی آن، نداشتم. دوستم می گفت نهج البلاغه تنها کتابی است که با مطالعه آن می توانی علی را آن چنان که هست . پرفسور گفت: حالا چه اصراری است که علی را بشناسی؟ همین که چنین کتابی دستت رسیده کافی است. خودت را خسته نکن. کشیش گفت: درست می گویی پرفسور. میل من بیشتر به جمع آوری نسخه ی خطی است تا مطالعه و پژوهش در موضوع آنها، اما این کتاب با بقیه فرق می کند... پرفسور گفت: بله، میفهمم. روشت را قبول دارم و توصیه می کنم کتاب را با دقت بخوانی. خود من از خواندن نسخه ی خطی، بیشتر از نگهداری اش لذت می برم. کشیش گفت: اگر یک دستگاه اسکنر در منزل داشتم، همه ی صفحات آن را برایت اسکن می کردم. دوست دارم تو هم آن را بخوانی. پرفسور گفت: فعلا چنین کاری نکن؛ دستگاه های اسکنر معمولی ممکن است به کتاب آسیب برساند. بعدها یک روز کتاب را با خودت به انستیتوی نسخ خطی بیاور، ما اینجا دستگاه هایی داریم که می توانیم از کتابت میکرو فیلم تهیه کنیم. فعلاً زیاد وقتت را نمی گیرم، برو به کتابت را بخوان و هر وقت مشکلی پیش آمد به من زنگ بزن. ◾️ بھ قلم✍: ⚫️کپے با ذڪر منبع و نام نویسنده بلامانع است ...◾️ رمان فوق العاده☝️ هرشب ساعت 21:00 از این ڪانال👇 📚| @Heiyat_Majazi ◾️ ⚫️◾️ ⚫️◾️⚫️