•᯽🍬᯽•
.
.
••
#نسل_مهدوے
🔰 #نکات_تربیتی
💠 پیامدهای اختلال در خواب
3⃣ افسردگی
در روایتی امام باقر(ع) میفرمایند: «خواب
ابتدای روز افسردگی، قبل از مغرب حماقت
و قبل از ظهر نعمت است. متاسفانه افراد
عمدتاً قبل از ظهر نمیخوابند چون صبح تا
دیر وقت خواب هستند و طبیعتاً قبل از
ظهر خوابشان نمیبرد و بعد فعالیت کردن
و هنگام مغرب میخوابند.
#نیاز_زیستی
#خواب_به_موقع
📝 «استاد تراشیون»
.
᯽ایرانـم،جـوانـ بمـان᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍬᯽•
عشاق الحسین محب الحسین.محمدحسین حدادیان.mp3
7.74M
•᯽🎺᯽•
.
.
•• #نغمه_بهشتی ••
البقیع لنا
#سالروز_تخریب_قبور_ائمه_بقیع🏴
#آج
.
.
᯽چوندیدمخوشتر از آواز تو᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎺᯽•
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: #طنزِفریبرز
•بهقلم:ناصرکاوه
•قسمت:(صدوبیست ویکم)
سرلشکر زهیرنــژاد بــرای بدرقــه بچه هــا آمــده بــود. پــای پلــكان هواپیــما ایســتاده
بــود و یكــی یكــی بــا افــراد دســت مــیداد و روبوســی میكــرد. مــن پشــت علــی
ایســتاده بــودم و میدانســتم علــی بی شــوخی از ایــن جــا نمی گذرد . نوبــت بــه او
رسـیده بـود. سرلشکر دسـتش را دراز كـرد تـا دسـت بدهـد. علـی دسـت مصنوعیش
را درآورد و تـوی دسـت سرلشکر گذاشـت. یـك دفعـه سرلشکر تكانـی خـورد. صـدای
خنــده همــه بلنــد شــد. سرلشکر هــم خندیــد. از روبوســی ها كــه بــا علــی كــرد،
متوجـه شـدیم همدیگـر را خـوب میشناسـند.او بـا اسـتفاده از دسـتش زیـاد شـوخی
میكـرد، مثـا هنـگام خداحافظـی بـا دوسـتان، دسـتش را درمـیآورد و میگذاشـت
تـوی دسـت آنهـا و میگفـت: دسـت علـی بـه همراهـت... منبـع: سـایت سـاجد
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•
هدایت شده از رصدنما 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽📞᯽•
.
.
•• #ازخالق_بهمخلوق ••
«دو دریای مختلف (شور و شیرین) را
در کنار هم قرار داد، در حالی که با
هم تماس دارند!¹⁹
در میان آن دو حائلی است که یکی
بر دیگری غلبه نمیکند !²⁰
و از آن دو دریا مروارید و مرجان
بیرون می آید!²²
پس کدامین نعمت های پروردگارتان
را انکار می کنید؟²¹✨»
💙•°ســوره الرحـمـٰن°•🌧
.
.
#چند_ثانیه_آرامش_باخدا 🎧
#قدرت_قرآن♡
᯽چهکسےماراشنیـدالاخدا᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📞᯽•
•᯽🍃᯽•
.
.
•• #دل_آرا ••
وقتی به دنیا اومدی
توگریه کردی، بقیه خندیدن
حالا یجوری زندگی کن
که موقع مرگت همه گریه کنن توبخندی
درست مثل شهدا🥹
حاج حسین یکتا
.
.
᯽دلتورامیطلبد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🍃᯽•
•᯽📚᯽•
.
.
•• #ڪتابچه ••
•ڪتاب: تا خدا راهی نیست
•بهقلم: دکتر مهدی خدامیان آرانی
گزیدهای از کتاب:
خدايا! خيلى وقت ها دلم مى خواست از تو سؤالى بكنم. مى خواستم بدانم چرا تو اين همه بين بندگانت فرق گذاشته اى؟ به عدّه اى پول زيادى داده اى و به عدّه اى ديگر، فقر را هديه داده اى. بعضى ها سالم و تنومند هستند و بعضى بيمار. ديروز از خيابان كه عبور
مىكردم، كودكى را ديدم كه فلج بود و
نمىتوانست راه برود، خيلى دلم سوخت،
تو چرا او را اين گونه آفريدى؟😔🧐
آن ديگرى را بگويم كه كورمادرزاد به
دنيا آمده است، او هرگز نتوانسته است
دنيا و زيبايى هاى آن را ببيند. چرا او را اين گونه آفريدى؟ زمان زيادى گذشت تا فهميدم كه تو خدايى و همه كارهاى تو از روى حكمت است. تو براى همه كارهاى خود دليلى دارى كه من از آن بى خبرم. اگر همه انسان ها ثروتمند و سالم بودند، هيچ كس به ياد تو نبود، هيچ كس شكر تو را به جا نمى آورد و تو خود مى دانى كه اگر انسان، تو را از ياد ببرد به چه روزى مى افتد!🌿
.
.
᯽فوقالعادهفوقالعاده،آخرینکتاب᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📚᯽•
•᯽🧪᯽•
.
.
•• #خانواده_درمانے ••
⬅️ وقتی همسرت حالتو میپرسه از جملات دیگهای هم استفاده کنید:👌
با تو همیشه خوبم🥰✋
باداشتن همسری مثل تو معلومه که خوبم😍✌️
به لطف تو خوبم😇✨
زنده باشی همسرم؛ عالیم🤩❤️
تو خوب باشی منم خوبم🤌😘
#خانواده_خوشبخت
#سبک_زندگی_درست
#هر_دو_بدانیم
.
.
᯽درسـاحلامنخانوادھ᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🧪᯽•
•᯽🌱᯽•
.
.
•• #شکرانه ••
خدایا، بابت پدر و مادر عزیزی کہ
توانستهام روزی در کنار آنها خاطرات
خوش داشته باشم، حتے اگر امروز
کنارم نباشند، شکرگزارم💚
خدایا، بابت مادر مهربانم که به من
اجازه داد بہ معنای واقعے مهرِ مادری
را بچشم، شکرگزارم 🌸
خداوندا، بہخاطر پدری کہ اجازه
داد بفهمم چہقدر عزیز بودن برای
یک انسان لذتبخش است، شکرگزارم 🤲🏻
🪴• #ارسالے_شما
.
.
شکرانههاتون رو میشنویم...👀
••📬•• @Daricheh_khadem
.
.
᯽منبےتودمےقرارنتوانمکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌱᯽•
مجنـون ..mp3
3.77M
•᯽🎺᯽•
.
.
•• #نغمه_بهشتی ••
پای غمت گیرم حسین ...
هر شب باید مجنونت شم ، لیلا کیه ؟
لیلا تویی قربونت شم
#شب_زیارتی_ارباب
#شب_جمعه
.
.
᯽چوندیدمخوشتر از آواز تو᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🎺᯽•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•᯽🌗᯽•
.
.
•• #شـبهاے_بلھبرون ••
هروقت میگفتیم حاجی؟!
یچی برامون مینویسی؟
مینوشت...
#شهید_همت
.
.
.
᯽شھـادتتسنگرابوسیدنےکرد᯽
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽🌗᯽•
•᯽📖᯽•
.
.
•• #قصّه_بشنو ••
•ڪتاب: #طنزِفریبرز
•بهقلم:ناصرکاوه
•قسمت:(صدوبیست ودوم)
بـه عنـوان روحانـی بـه جبهـه اعـزام شـدم. اومـدم تبلیغـات لشگرسیدالشـهداء )ع( و
خـودم رو معرفـی کـردم و اونهـا هـم گفتنـد شـا بایـد بریـد گـردان حضرت زینـب
)س(. مـن خیـال کـردم گـردان مخصـوص خانـوم هاسـت. اصرار کـردم کـه گـردان علـی
اکـبر )ع( یـا علـی اصغـر )ع( روحانـی نمی خـواد مـن بـرم؟...
گفتند: ما فقط برای گردان حضرت زینب نیاز داریم...
من ناچار قبول کردم و گفتم: حالا این گردان مقرش کجاست؟...
گفتند: کنار رودخانه دز. این را که گفتند حسابی توی دلم خالی شد...
گفتم من که اونجا رو بلد نیستم حالا چه جوری برم؟
گفتنـد: ماشـین الان میـره اونـوری و شـما رو هـم میـره. بـا ماشـین حرکـت کردیـم
سـمت مقـر گـردان حضرت زینب)س(.تـوی راه بـا خـودم میگفتـم حتما ایـن هـا
یــه تعــداد از خواهــران هســتند کــه دارنــد پتوهــا و لبــاس هــای رزمنــده هــا رو
میشــویند حـالا میریــم و نمازی و احکامــی بــرای اونهــا میگیــم.از راننــده ســوال
کـردم کـه ایـن گـردان کنـار رودخانـه دز چـه میکنـه و در جـواب گفـت: حـاج آقـا
مشـغول آمـوزش غواصـی هسـتند.اینو کـه گفـت مغـزم داغ شـد... تـا اینکـه راننـده
بـه سجاده خاکـی رسـید و مـن رو پیـاده کـرد و گفـت حـاج آقـا مـن عجلـه دارم و
بایـد جایـی دیگـه هـم برم؛تـا مقرگـردان حضرت زینـب)س( دویسـت مـتر راه مونده؛
خودتـون برویـد... و مـن هـم پیـاده شـده و لنـگان لنـگان بـه سـمت مقـر رفتم.بـه دژبانـی رسـیدم و خـودم رو معرفـی کـردم و معرفـی نامـه اعـزام رو هـم نشـون دادم
و وارد مقـر شـدم. از دژبانـی کـه رد شـدم لـب رودخانـه پیـدا نبود.یـک مقدارجلـو
کــه اومــدم یــک دفعــه خشــکم زد. دیــدم یــه عــده ای سر تــا پــا مشــکی دارنــد از
آب بیـرون میـان. زود جلـوی چشـام رو گرفتـم و رسم رو پاییـن انداختـم و شروع
کــردم اســتغفار کردن.چنــد لحظــه ای گذشــت دوبــاره بــه راهــم ادامــه دادم و از
لای انگشــت هام دور و بــرم رو می پایــدم. یــواش یــواش لای انگشــتم رو بــاز کــردم و
احسـاس کـردم کـه بـه جماعتی نزدیـک شـدم. در دلم ایـن بـود کـه همـون هایـی کـه
از آب بـالا میومدنـد الان در نزدیکـی مـن هسـتتند. داشـتم از خجالـت آب می شـدم
کـه دیـدم صـدای مـرد میـاد. یـک مقـدار چشـم هـام رو نیمـه بـاز کـردم و رسم رو
بـالا آوردم. دیـدم عجـب. چـی فکـر مـی کـردم و چـی شـد. ایـن هـا همـه مردنـد کـه
لبــاس غواصــی پوشــیدند.اینجا از خواهــران خبــری نیســت. دســتی بــرای غواص هــا
تکــون دادم و رفتــم ســمت چــادر تبلیغــات و خــودم رو معرفــی کردم.بعدهــا ایــن
حکایـت رو بـرای بعضـی هاتعریـف کـردم و کلـی خندیدنـد.راوی: رسدار علـی فضلـی
ڪپےبدونذڪرنامنویسندهممنوع!📌
.
.
Eitaa.com/Heiyat_Majazi
•᯽📖᯽•