🌸🤍🌸🤍
🤍🌸🤍
🌸🤍
🤍
#ساجده
#پارت_153
_دایی جونم بگو هیچی نشده ، علی خوبه اره ؟ نکنه اومده نامرد به من نگفته اره؟
اگر اومده بهش بگید دلم براش تنگه بیاد ببینم اش...اینکارا چیه؟؟ زینب بهونه ی باباش رومیگیره هاا
دایی اشک اش رو پاک کرد و نفسی بیرون داد.
+ساجده ،علی.....به آرزوش رسید دخترم.
آرزو ؟ آرزویی داشت؟ دوست ندارم یاد طلبی که از خدا داشت بیوفتم...نباید قبول کنم.
یعنی علیِ من....علیرضایِ من شهید شده؟ این حرفا چیه مگه دایی اینو گفت ؟
اشکم کِی اومد....اصلا برای چی دارمگریه می کنم.؟؟؟ با دستم اشکم رو پاک کردم .
_حالش خوبه؟
نگاهی بهم کرد و آروم گفت
+علی..شهید شد پسر من شهید شد.
ساجده پسرم دنبال شهادت بود خداروشکر که خدا حاجتش رو داد.
هیچی نفهمیدم زمان برام ایستاد اینا همش خوابه علی بهم گفت برای عید میام . قرار بود باهم بریم خرید...قول داد میام....علیرضا بد قول نبود مرد بود
علیرضا میاد. سالم میاد.
سرم داشت منفجر میشد...دستم رو روی سرم گذاشتم و فشردم...نفس ام بالا نمیومد.
انگار یکی راه نفسم رو گرفته بود. تار بود. باید هم بدون علیرضا تار باشه.
دنیا بدون علیرضا...
یاد روزی افتادم که برای اولین بار دیدم اش....همین خونه بود سر به زیر لیوان آب رو ازم گرفت.
خورد...الهی بگردم آب که نبود صورت اش رو جمع کرد...اشتباهی عرق نعنا بهش داده بودم...دایی حال اش بد شده بود. انقدر نگران بود که منو ندیده بود.
دیگه چیزی نفهمیدم...سیاهی مطلق
،،،،،
اے تو پروانه من همچو شمعمم که از رفتن تو بسوزم 🦋
رفته ای بی من ای بے وفا تو چه اورده ای به روزم 🥀
بی خبر رفته ای خبر از دلِ بے قرارم نداری 🥀
آتشم میزند این تب عاشقۓ این غم بے قرارے🥀
بی قرارم نگآرم، تیرہ شد روزگارم، ابریم همچو باران🥀
کجای تو اے جآن 🥀
«ایهام»
#سین_میم #فاء_نون
#کپی_بدون_ذکر_نام_نویسندگان_حرام_است
🤍
🌸🤍
🤍🌸🤍
🌸🤍🌸🤍