eitaa logo
بـهـتـࢪیـن زیـنـت《حـجـاب》
967 دنبال‌کننده
10هزار عکس
4.2هزار ویدیو
177 فایل
شروط👈 @Sharayetcanal بیسیم چیمون👇 https://harfeto.timefriend.net/16622644184270 بیسیم چی📞 🌸خواهَࢪاا_خواهَࢪاا🌸 +مࢪڪز بگوشیم👂🏻 -حجاب!..🌱 حجابتونومُحڪَم‌بگیرید حتۍ،توۍفضاۍمجازۍ📱 اینجابچِه‌هابخاطِࢪِحفظِ‌چادُࢪِ ناموس‌شیعِه.. مۍزَنَن‌به‌خطِ دشمݩ
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یـه‌کنج‌ازحـرم...!:) بهـم‌جابـده...!💔 دلـم‌تنگـته... خداشاهـده🚶🏿‍♂
چه‌تصویـرقشنگـی ۲۴۰۰‌همـدرد ۲۴۰۰‌دلتنـگ‌حـرم💔🚶🏿‍♂ دم‌همه‌رفقا‌همسنگرای‌مشتی‌که‌دراین‌راه‌خیلی کمکمون‌کردند‌گرم ارادت✋
‹🖐🏿🔏› ‌‌- مشتۍشھـٰادت‌یعنۍ: متفـٰاوت‌بھ‌پـٰایـٰان‌برسیـم! وگرنھ‌مرگ‌پـٰایـٰان‌همہ‌ۍقصہ‌هـٰاست . . !(:✨🚶🏻‍♂ ✨ ------- ❥︎᯽❥︎ ------ 『 @hejaaaab 』 ------- ❥︎᯽❥︎ ------
🦋به نام خدای یکتا🦋 🌼 📚 _________________ غرق خواندن کتاب ملت عشق بودم که ناگهان صدای مادرم مرا به خودم آورد -نرگس!. -نرگس!. جانم؟! -میای کمکم سفره رو بچینی؟ اره الان میام، بین صفحه کتابم خودکار گذاشتم تا صفحه اش را گم نکنم، سفره رو که چیدم بابامو آرمانم برا شام صدا زدم، همین جور که مشغول شستن ظرف ها بودم که.... آرمان:نرگس فردا دانشگاه کلاس داری؟! اره کلاس دارم آرمان:از ساعت چند تا چند؟! کلاسام که تموم شدن فقط امتحانا پایان ترمم موندن، که اونم از ساعت نُه شروع میشه تا ده و نیم چــرا؟ _چون فردا جایی کار داشتم خواستم ببينم کلاست چقدره عزیزم خب به کارات میرسی؟ اگه بخوای منو برسونی؟! _اره تورو میرسونم بعد میرم به کارام میرسم تاوقتی تو امتحانت تموم میشه سعی میکنم زود تر کارمو تموم کنم تا بیام دنبالت. اگه کارت واجبه نمیخواد بیای ازاون طرف پارسا میاد دنبال پریا میگم منو هم تا خونه برسونه. با اخم و خشم نگام کردو گفت: _نه نه با خودم میری با خودمم برمیگردی فهمیدی.... منم که مثلا اصلا متوجه نگاهش نشدم اروم گفتم:باشه .. .. رفتم تو اتاقم ساعت نزدیک 10 بود خوابم می اومد اما نباید بخوابم فردا امتحان دارم.... کتاب درسی مو برداشتم که یه مروری داشته باشم. ساعت 11 خوابم گرفت، رفتم وضو گرفتم که بیام بخوابم. ... ... نمیدونم چیشد که از خواب پریدم نگاه به ساعت انداختم یک ساعت به اذان بود بلند شدم رفتم وضو گرفتم نماز شب خوندم. خدایا من که نماز شب خون نبودم! چیشد که به من همچین توفیقی. رو دادی! خدایا خودت امروز رو روزی بیگناه برام رقم بزن،، همین جور مشغول حرف زدن با خدای مهربونم بودم که نفهمیدم کی سر سجاده خوابم برد... .. _نرگس! _نرگس! جانم مامان! _بلند شو دختر ساعت هشت و نیمه مگه امتحان نداری نگاه به ساعت انداختم وای ساعت هشت و نیم شده تند رفتم کارامو انجام دادم وسایلمو ریختم تو کیفم بدو رفتم بیرون باید ربع ساعت قبل از امتحان تو دانشگاه باشیم،،،
🦋به نام خدای یکتا🦋 🌼 📚‌ _________________ بایک سوره توحید وارد دانشگاه شدم هرچی نگاه کردم پریا رو ندیدم،،بیخیالش شدم خودم رفتم سر جلسه امتحان. سوالا به نظر آسون میومد نیم ساعته امتحانمو دادم اومدم بیرون، رو یکی از صندلی هانشستم،،، من همیشه. خیلی، دوست، های زیادی داشتم، اما با هیچ کدوم صمیمی نبودم همیشه تو رویا هام دوست داشتم یه رفیق داشته باشم که همیشه باهام باشه خیلی، دوست، داشتم اما رفیق نه (ده دقیقه بعد) _سلام نرگس جان خوبی؟! دیر کرده بودی، صبح چرا هرچی بهت زنگ زدم جواب ندادی؟ َسلام پریا. وقتی اومدم هر چی گشتم ندیدمت خواب افتادم،،، _اشکال نداره چخبر؟! سلامتی. _نرگس؟! جانم؟ _نرگس من الان یه سوالی چند وقت تو ذهنمه اما روم نمیشه ازت بپرسم فکر میکنم ناراحت بشی با سوالم! نه بابا ناراحتی چیه بگو؟ راجب چیه؟! _راجب خانواده ته! خب بپرس!... _نرگس واقعا این خیلی برا من سواله که شما یک خانواده بسیار مذهبی هستین بابات نظامیه داداشت طلبه است خودتم که علوم قرآن میخونی پس چرا داداش آرمانت به خدا و دین و اسلام و این چیزا اعتقاد نداره.!! داداشمم دیشب همینو ازم پرسید که چطور یکیشون طلبه اس یکی شون اصلا به این جور چیزها اعتقاد نداره؟! خیلی برامم سواله؟! نه داداش آرمانم به خدا که اعتقاد داره اما به پیامبر و ماه محرم و سفر این چیزا اعتقادی نداره و به هیچ پیامبری امامی هم اعتقاد نداره در طول سال فقط به ماه رمضان اعتقاد داره اونم چون ماه میهمانی خداست اگرم روزه بگیره نماز نمیخونه به خدا اعتقاد داره ولی به نماز اعتقادی نداره،، _خب چرا اینجوری شده؟! شما که همتون خیلی اعتقاد دارید چرا داداشت اینجویه. داداشم همیشه میگه من هر وقت کاری و با بسم الله شروع میکنم اصلا کارم درست نمیشه
🦋به نام خدای یکتا🦋 🌼 📚 ____________________ اعتقاد نداره.. داداش امیر محمدم چون..... _امیر محمد؟!!!!!!!!!!! اره امیر محمد اسم آرمان تو شناسنامش امیر محمده چون اسمش اسم پیامبره بخاطر همین گفت میخوام اسممو عوض کنم بابام باهاش دعوا کرد و گفت آرمان صدات میکنیم ولی امیر محمد خیلی قشنگه من نمیزارم تا عوض کنی،،، آرمانم گفت پس از این به بعد منو آرمان صدا کنید.الان کل خونوادهامون آرمان صداش میکنن. _چه جالب نمیدونستم! اره. واقعا یکمم اعتقاد ندارع؟ هیچی.... (پریا) اخر هم دلیل اینکه داداشش اینجوریه و نفهمیدم میدونستم اگه باز نرگس بپرسم ناراحت میشه چون داشت با ناراحتی این داستانو برام تعریف می‌کرد... (نرگس) آرمان اومد دنبالمو از پری خدافظی کردم، +آهای آرمان صدای ضبطو کم کن آبروم رفت... _وه نرگس اهنگ گوش دادن که جرم نیست این کار میکنی... +مگه من گفتم جرمه گفتم کمش کن.. _باش حالا... +سلام _بعد یک ساعت 😂 _سلام عروس خانم! چطوری؟ من کِی عروس خانم شدم خودم نفهمیدم. _الان میریم خونه عروست میکنیم. اون موقع میفمی کی عروس خانم شدی. +باشه باشه.... _امتحان دادای چطور بود؟ بسی ساده خوبه پس... 🌺
بـهـتـࢪیـن زیـنـت《حـجـاب》
")))
‹🌚🔗› ‌ ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ من‌‌حتےبہ‌یہ‌ڪاشےحرمتم‌حسودیم‌میشہ‌ خادم‌ها‌و‌زائرات‌ڪہ‌دیگہ‌جا؎خودشو‌دارهシ...! ‹ 🖐🏽 › ـ ـ ـــــ᯽ـــــ ـ ـ ʝơıŋ➘ 『 』 『 @hejaaaab
بـهـتـࢪیـن زیـنـت《حـجـاب》
🦋به نام خدای یکتا🦋 🌼#گل‌نرگس ✨#پارت‌_3 📚#یازهرا ____________________ اعتقاد نداره.. داداش امیر محم
🦋به نام خدای یکتا 🦋 🌼 📚 ________________ +آرمان؟! _جانم عزیزم. یه جایی بگم میبریم؟! +جانم بگو. +راستی کار داشتی انجامش دادی؟! _اره تموم شد. +می‌بریم؟! _جانم کجا. +کنار مزار شهدا 🕊 _خل شدی نرگس جان؟اخه بریم اونجا که چی بشه... +آرمان توروخدا بریم.... _بریم که چی بشه الکی کنار قبر مرده ها؟؟ +من باید برم از شهید تشکر کنم امروز خیلی تو امتحانم کمکم کرد.... _از کی تاحالا جسم مرده میتونه به یه آدم زنده کمک کنه خل شدی واقعا؟من نمیرم الکی اونجا وقتم تلف کنم... +شهدا از همه‌ی ما زنده ترن... جسمشون مرده روحشون چی؟ روحشون که زنده اس..... _نه بابا‌؟ 😂روحم میتونه به آدم کمک کنه.... یعنی نرگس خانم من الان از یه مرده که به قول. تو شهیده، زنداس، یه چیزی درخواست کنم کمکم میکنه. +صد درصد _یا شهیدی که به نرگس کمک کردی به منم پول برسان. مبخواهم با دوستانم به شمال بروم و پول لازمم،،،الهههی آمین 😂 +آرمانننننننن آرمانننن (جوابی نمیداد گاز داد و صدای ظبط ماشینو زیاد کرد و میخندید آرمانننن آرماننننن تورو خدا تا اینجا که اومدی وایسا آرمااااننننن خب تو نیا خودم میرم میام...... زود میام قول میدم.... آرمان. (توجه ای به حرفام نداشتو بلند با اهنگ میخوند..... بغض داشتم. خیلی نارا حت شدم از دستش،.. :( +چرا واینستادی؟! _چرا وایسام ها؟ وایسَم خواهرم بره دنبال خیال بافی یاش،،،؟؟؟ (هرچی میگفت جواب نمیدادم.... _لوس.....
🦋به نام خدا یکتا🦋 🌼 ✨‌ 📚 ____________________ _نرگس ولش کن آبجی باید زود تر بریم خونه... یه نفر اومده تو خونمون نرررگس که اگه ببینیش بهت قول کلی خوشحال میشی،، سوپرایز میشی..... +توخونمون مگه کیه؟! _حالا.. میریم خودت میبینیش.. +چند نفرن؟! _دونفر +خب امیر علی و عاطفه ان دیگه... _نه خیر اونام نیستن..... +خب من فقط اگه امیرعلی بیاد کلی خوشحال میشم.... _اره دیگه منم اینجا چی میشم؟؟؟؟ ها؟؟؟ برگ چغندر دیگه. واقعا آرمان جونشم بده به تو جونشو فدات کنه،،، باز میگی داداشم امیر علی...... +اره... _اره نرگس؟؟؟؟ +اره اگه الان جای تو امیر علی بود منو میبرد. گلزار شهدا اما توچی؟؟؟ اما تو رد شدی از اونجا صدا ضبطو هم زیاد کردی..... _ولش _خب الان من بهت قول بدم بریم خونه یک نفرو ببینی کلی سوپرایز شی چی؟؟؟ هر چند بهم گفتن راجبش چی بهت نگم اما گفتم که اگه ببینیش کلی خوشحال میشی...... +باشه دیگه.... از این سوپرایز های الکی زیاد دیدم..... _کی دیدی؟ +یه روز گفتی نگران نباش الان میریم خونه یکی رو میبینی کلی خوشحال میشی وقتی که وارد خونه شدیم بهت گفتم کسی که نیست تو خونمون.... گفتی مامان که هست مامان و ببینی کلی خوشحال شو،،،،،، _اونروز فقط 😂 +نه یه روز دیگه هم گفتی میریم تو خونمون یه نفر هست کلی سوپرایز میشی وقتی رسیدیم خونه بهم پاستیل دادی و گفتی سوپرایز..،،، _اون روز فقط 😂 +نه یک روز دیگه هم...... باشه بابا نمیخواد همه رو بگی خودم میدونم.... +پس میدونم امروزم مسخره بازیه 😅 _حالا میبینیم ....... به خونه که رسیدیم.. همین جور داشتم میرفتم چادرمو در آوردم.. _آرمان:نرگس خانم قبلا جلوی نا محرم چادر سر میکردی... +جلوی در ایستادمو نگاه کردم،،یه جفت کفش مردانه بود و یک جفت زنانه.. کنجکاو شدم ببینم کیه... وااای خداااییییی مننننن.....😱. چیزی که میدیدیمو اصلا نمیتونستم باور کنم 😱