#بدونید‼️
توماهرمضونبااینڪهقرآنخوندن
ثوابشخیلیه
ولیقرآنصرفابراےخوندننیست!
براےفهمیدنہ ...
#تلنگــر✨
در ایݩ ماهـ زیباے بندگے "ماه مبارڪ رمضاݩ"نہ تنها از نوع خوردݩ و آشامیدݩ روزه باشیم ؛
بݪڪہ روزهـ زبان بگیریم...!🤭
روزه گوش بگیریم...!👂
روزه چشم بگیریم...!👀
سعے ڪنیم گـناهے مرتڪب نشیم...!:))❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عفیف باشی #شهید.ی ...!
🎙استادمسعود عـــالے
قَالَ الامام عَلِی (ع) :
"مَا المُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّن قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ العَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلاَئِکَةِ "
امام علی (ع) :
مجاهدی که در راه خدا شهید می شود، اجرش بیش از کسی نیست که قادر بر گناه است، ولی مرتکب گناه نمی شود; نزدیک است که شخص عفیف، ملکی از ملائکه باشد.
#شهیدانه | #علی_مولا
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت21
📚#یازهرا
________________________
+حالا مامان کو تا دوروز دیگه...
_اصلا شاید جور نشه این ازدواج
-خدانکنه
(به بیمارستان که رسیدیم،
ماشینمو داخل پارکینگ پارک کردم.
-آرمان؟
_جانم؟
-حواست به نرگس باشه..
_چرا؟؟
-مواظبش باش نگران نباشه.
_مامان اون الان داشت تو ماشین میگفت براش گل بخریم که😐
-برا دلداری مامیگفت
نرگس هیچ وقت درداشو نمیگه
حتی در حال مرگم باشه خودشو کلی خوشحال نشون میده..
(راست میگفت مامانم.
الان فقط نرگس به من گفته که نمیخواد ازدواج کنه.
هیچ وقت دیدن اشکاشو اونجوری .......
.
.
یه زنگ به عمو زدم
رفتیم پیششون
اینجوری ک عموم تعریف میکرد که یه ماشین اونو زیر کرده.
صبح هم تو آی سی یو بود الان رفته اتاق عمل...
عمو گفت یه ضربه کوچیک به سرش خورده پاشم باید بخیه بخوره.. الان بردنش اتاق عمل کلا بیشهوشه..
امیرعلی هم اومد...
زن عموم داشت گریه می کرد مامانم داشت دلداریش میداد...
عموم هم اصلا آروم قرار نداشت امیر علی هم داشت آرومش میکرد..
امیرعلی بهم گفت تو بروپیش نرگس،،،
نرگسو آروم کن.
اخخ بیچاره ها نمیدونن منو نرگس اصلا عین خیالمون نیست..
نرگسم ذکر برداشته بود...
نرگس اصلا دوسش نداره پس چرا الان اینقد بیتابه
_نرگس 😭
+چیشدی آرمان؟!
_نرگس یکی بزن تو گوش من😭
+چرا؟!
_نرگس اینجا همه دارن گریه میکنن😭
+اره.
_من گریم نمیاد نرگس😭
تویکی بزن تو گوشم اشکم دربیاد 😭
زشته اینجوری😭😂
+آرمانننننن ابرومون رفت بیشعور
(سری خندمونو جمع کردیم..
امیر علی اومد..
‾نرگس ناراحت نباش فقط پاش یکم آسیب دیده
_عمو گفت سرشم اسیب دیده احتمالا. ضربه مغزی شده
امیر علی دسمتو گرفت و منوبرد گوشه کناره ها
‾آرمان من دارم نرگس رو دلداری میدم میگم چیزیش نشده تو میگی احتمالا ضربه مغزی شده ..
_اخخ راست میگی اصلا حواسم به نرگس نبود😂
‾بسهههه
برووو پیشش ارومش کن
_باشه😂
‾نری بگی باز ضربه مغزی شده و این حرفا ها
_چشم
حواسم هست😂
داشتم از خنده میمردم 😂
_نرگس
+ باز چیشده؟؟
_اگه الان بگم خندم میگیره بخدا دارم به زور خندمو کنترل می کنم بیا بریم بیرون
#دامهدارد
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت22
📚#یازهرا
____________________
_نرگس امیر علی بهم گفت..
جلو نرگس میگی ضربه مغزی شده😂😐
+آرروووم آرمان ابرومون بردی اینقد نخند..
_برووو بابا
+الان جدی ضربه مغزی شده؟؟
_نه فکر کنم مرده
_آرمانننن😂
+آرمان؟!
_بگو
+میبریم گلزار شهدا؟!
_نرررگس
+آرمانن بریم حالم خوب نیست حتما باید برم
_اون روزم میگفتی حتما باید برم نرفتی چیشد؟ ها؟!
+نه خیرم اون روز عصرش با پریا رفتم..
+پریا
پریا
آرماننن پریا
_پریا چی؟؟
+اصلا یادم رفت بهش زنگ بزنم
از وقتی امتحانام تموم شدن ندیدمش
_زنگ بزنی که چی بشه😂
+آرمان بیا بریم مزار شهداد جوــ
‾چیشدین بچه ها؟
+امیر علی آرمان منو نمیبره. مزار شهدا
‾آرمانننن
_امیر علی من از اونجا متنفرممممم
+خوب تو میتونی بشینی تو ماشین من خودم میرم میام ..
‾آرمان ببرش
_باشه بریم..
(الان نمیتونستم رو حرف امیر علی حرف بزنم...
واقعا موندم چطوری که نرگس میگه شهید کمکم میکنه..
حالا من هیچ کار نمیکنم ببینم می خواد چکار کنه..
ببینم میتونه با امیر حسین ازدواج نکنه وقتی همه موافقن
_نرگس
+بله؟
_هیچی
+آرمان اره خب دوسش ندارم...
دلیل بر این نمیشه که دعا کنم بمیره....
_خداکنه بمیره😂
+آرمانن من دعا میکنم چیزیش نشده باشه تو دعا میکنی بمیره واقعا..
_نرگس من واقعا نمیفهمم نکنه.....
+آرمانننن خوب اگه یه آدم غریبه هم بود من دعا میکردم خوب بشه..
_باشه..
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت23
📚#یازهرا
________________________
رسیدیم..
نرگس رفت کنار مزار یه شهید تنهای تنها نشست..
منم داخل ماشین موندم...
اما دلم نمیاد تنهاش بزارم...
یه جوری رفتم کنارش که متوجه نشه
داشت با خودش حرف میزد از شهید کمک میخواست😐
قشنگ داشتم حرفاشو میشندیم...
سرشو زیر چادرش برده بودو گریه میکرد...
درسته که دوسش ندارم اما خوب شه... چیزیش نشده باشه..
خدایااا کمکم کن..
خدایا من که میدونم کمکم میکنید
زود خوب شه اما خدایا من هنوز بهش حسی ندارم...
نکنه که جور شه
خدایا همچی داره همون جوری که خواب دیدیم پیش میره..
خدایاا
داخل خوابم فقط فهمیدم امیر حسین یکی دیگه رو دوست داره و به من دروغ گفته و به خودم گفت ازت متنفرم..
خدایااااا.
من چجوری به خونوادم بگم..
چجوری جریان ارسلانو بگم.
خدایاااااااااا
کمکم کنید خدایا هر چی میخواد بشه بشه.. اما امیر حسین مثل داداشم میمونه
من اصلا نمیتونه به جا همسر آیندم خدایاااااااا
یکاری کن تا امیر حسین خوب میشه ارسلان جورشه
ارسلان هرجور باشه اشکال نداره خدایااا فقط امیر حسین جور نشههه 😭
خدایا هرچیییی صلاحهههههه😭
(نرگس داشت باخودش هی حرف میزدو گریه میکرد و از خداو شهدا کمک میخواست...
ارسلان کیه؟؟
بالاخره فهمیدم نرگس ارسلانو دوست داره بخاطر. همین امیر حسینو نمیخواد...
نرگس هیچ وقت فکر نمیکردم اینجور آدمی باشی
نرگس من فکر میکردم تو باخدایی توپاکی تو نگاه هیچ نامحرمی نمیکنی
الان ارسلانو دوست داری..
تازه فکر میکردم میتونم بیام بهت درد دلامو بگم اماتوهم نه...
این دوره زمونه باید به همون رفیقام رو ببرم
نرگس میخواست بلند شه..
سریع رفتم سمت ماشین نرگس اشکاشو پاک کرد و میخواست بیاد
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت24
📚#یازهرا
____________________
سوار ماشین شدیم...
+چته آرمان؟؟
_الان رفتی اونجا اروم شدی مثلا
+اره خیییلی
_امیر حسین بهوش اومده
+واقعا
خداروشکر
کی گفت؟؟
_مامان زنگ زد گفت..
+تو چطوری خب؟
میخواستی بمیره؟ 😂
_هنوزم دیر نشده به زودی میره 😂
هنوز تو ای سی یو عه..
+مگه به هوش نیومده؟
_اره خب ولی گفتن باید بمونه به مدت یه هفته یا دوهفته
+ اوه چقدر طولانی چخبره مگه
_فکر کنم یه مشکلی برا سرش پیش اومده؟
+انشالله زود تر خوب شه
_اون شب که اومده بود خاستگاریت رفتین باهم صحبت کنین...
+خب؟؟
_همه گفتن تا قبل از ماه محرم عقد کنند
الان یه هفته دیگه ماه محرم میشه..
اونم باید تا یک هفته دوهفته فقط تو ای سی یو باشه..
+خب؟؟
_خب عقد میفته بعد از ماه صفر
+هر چی خدا بخواد
چقدر جدی صحبت میکنی
_اعصابم خورده
+از این که بهوش اومده 😂
_نههههههه از دستتتتت ،،،
امیر علی
+اوه چرا داد میزنی
چکار کرد مگه بیچاره😐
_هیچی
گفت تورو بیارم اینجا 😂
+آرمانن
_نرگس اگه قرار باشه کمتر از سه ماه دیگه ازدواج کنی چی میشه؟
+خب ازدواج میکنم..
_با امیر حسین؟
+ حالا یا با امیر حسین یا با یک نفر دیگه
_مگه لباسه...
حالا یا اینو میخرم یا این یکیو
_ نرگس یک نفر دیگه مثلا کییی؟؟؟؟؟
+مثلا هر کی...
_خب کیییی حتما اَر،،
+چی؟
_حتما آرمان؟؟
+فکر کردم میخوای بگی اَرمان😂
_نه آ آ آرماننننن
+اخه باتو ازدواج میکنم
🦋به نام خدای یکتا 🦋
🌼#گلنرگس
✨#پارت25
📚#یازهرا
_____________________
یه هفته بعد)))
(این چند روز اصلا سمت نرگس زیاد نرفتم.... و جوری باهاش برخورد میکردم که باید با امیر حسین ازدواج کنه
+مامان من دارم میرم تاکسی اومد...
_کجا نرگس خانم ..
+مزار
_ مگه چه خبره بیست چهار ساعت اونجا؟؟
+کی رفتم مگه ؟؟اخرین بار باخودت رفتم ..
_برسونمت؟؟
+آرمان قبلا کلی التماس میکردم نمیبردیم الان چیشدی؟؟
نمیخواد تاکسی گرفتم میرم..
_تنهااااا
+نهه بادوستم...
نرگس که رفت....
_مامان منم میخوام تا جایی میام.
-برو..
ماشینو روشن کردم دنبال تاکسی که نرگس باهاش رفت، راه افتادم..
اول رفت در خونه دوستش پریا باهم سوار همون تاکسی شدن...
راهییی مزار شهدا
وقتی که رسیدن سر قبر شهیدی یک دوسه دقیقه نشستن بعد پاشودن...
دوستش زنگ زده بود به یکی داشت باهاش صحبت میکرد..
بعد چند دقیقه دیگه یه پسر اومد کنارشون
وای اییییننننن چیهههههه
چیزییی که میدیموووو اصلا نمیتووونستم باوووور کنم
فکر کردم مزاحمههههه خواستم پیاده شم که دوسش زد به بازوی پسره و سه تایی باهم میخندیدن...
اعصابم کلی از دست نرگس خورد شده بود میخواستم برم کنارشون فقط.......
گوشیو برداشتم اول یه عکس برداشتم...
بعد زنگ زدم بهش
+سلام آرمان خوبی؟
_کجایی اجیم؟
+گفتم که بهت میرم مزار شهدا
_ عه رفتین رسیدین ؟
+اره رسیدیم الان..
_خب من اومدم بیرون کار دارم اگه خواستی بگو بعد بیام دنبالت
+نه قربونت خودم میام..
_باشه عزیزم فعلا کاری نداری
+نه خدانگهدار
_مواظب خودت باش....